هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸
#51

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
پ .ن مونتی : ببخشید شما باید سوژه رو ادامه بدی ! ایگور نوشته و بعد از ایگور هم رول خورده و بهتر نبود موضوعی که رول قبلتون رو بودش ادامه بدید همون طور که همه این کار رو می کنن ؟ به هر ترتیبی ! حالا مهم نیست من رول شما رو ادامه میدمش .



----------------------------------------------------------------------

- فردا ؟ خب لرد سیاه می دونید چون ما مالفوی هستیم ، دوست داریم عروسی با تمامی تشریفات انجام بشه ! اصلا من می گم یه مدت کوتاهی نامزد باشن تا اخلاقیات همدیگه بیشتر دستشون بیاد !

بلاتریکس با عشوه ای به لرد نزدیک شد و گفت : سیسی جان شما بلک مالفوی هستی ! اینقدر مالفوی مالفوی نکن !

لرد در حالی که نوه اش رو نوازش می کرد گفت : نامزدی ؟ این قرتی بازیا چیه ؟ گابریل که واقعا تیزه و احتمالا تا حالا اخلاقیات دراکو دستش اومده و به علاوه اخلاق نمی خواد هر وقت مشکلی پیش اومد راه حل داره و خداوند کروشیو و آواداکداورا را برای همین مواقع آفرید !

گابریل یک آدامس دیگه رو باز کرد و گذاشت دهنش و ادامه داد : من نظری ندارم هر چی ارباب بگن بنده اطاعت می کنم ! لرد یور آر مای ریل لاو !

- این طبیعیه عزیزم ! همین بلا رو میبینی یه عمره من ریل لاوشم اما خو من جز به آنیتا به کس دیگه ای فکر نمی کنم .

بلا : وا !

در همین حین صدای بلندی برخاست و گابریل خندید و گفت صدای آدامسم بودش ! آرامش خودتونو حفظ کنید برم ببینم دراکو با لونا چی کار کرد ؟

در اون یکی طرف و اینا

- لونا جان تو بری من زود میام پیشت ! تنهات نمی ذارم ... مراقب خودت و بچه ها باش

- بچه کجا بوده دراکو ؟ توهم زدی ؟

- منظورم خودت بودی تو آینده بودش ! میبینی من آینده رو فقط با تو می خوام ! اما خب گابریل هم بد چیزی نیس

- بله ؟

- هیچی .

صدای نزدیک شدن گابریل در سالن طنین انداز شد .

- لونا همین الان برو ! نمی خوام آسیبی ببینی ...

- دراکو دلم برات تنگ میشه . فعلا خداحافظ ...


گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ سه شنبه ۹ تیر ۱۳۸۸
#50

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
خلاصه:
بعد از عاشق شدن لونا و دراکو که با مخالفت شدید مرگخواران و پدرومادر دراکو مواجه شد، مرگخواران تصمیم گرفتن تا دراکو با گابریل عروسی کنه. دراکو و لونا که از این موضوع ناراحت هستند سعی بر عوض کردن این موضوع دارن. از طرف دیگر، لرد و مرگخوارانش دستور شکنجه و کشتن لونا رو به دراکو دادن....

__________________________________________________

دراکو و لونا از اتاق خارج شده و بسوی شکنجه گاه عمارت حرکت کردند. صدای پایشان در راه روی مرمرین عمارت طنین میانداخت. در راه، لونا که همچنان از دست دراکو عصبانی بود، خطاب به وی گفت: این همون "دوستت دارم" هاست؟ این همه به پات نشستم،این همه کهنه بچهاتو شستم...گفتی درس نخون گفتم چشم...گفتی مادر پیرت رو ول کن گفتم چشم...گفتی کار نکن بیا خونه نِشین شو گفتم چشم...ولی نمیتونم هوو قبول کنم.نمیتونم.
دراکو که از حرفهای لونا بسیار ناراحت شده بود آهی جان سوز کشید و جواب داد: آخ...من نجاتت میدم. باید یک فکر خوب کرد.میگم تو بیا فرار کن، بعد من به بهانه این که ماستمون تموم شده از خونه خارج میشم و منم میام پیشت. تو از خونه فرار کن برو سر کوچه تو بغالی محل بشین.منم بعد میام اونجا و از اونجا فرار میکنیم.
لونا نگاهی به دراکو کرد و بعد، هما طور که اشکهایش را پاک مینمود از پنجره راهرو فرار کرد.

همان وقت، حال(بقول گابر)

لرد خنده بلندی سر داد و رو به گابریل گفت: اوه...تو عروس خوبی میشی برای این مالفویها. خداکنه چای دم کردن رو بلد باشی، چون هر وقت من اومدم اینجا چایی این نارسیسا یا پر رنگ بود یا اصلا رنگ نداشت.
نارسیسا با شنیدن این کمی جمع و جورتر نشست و رو به لرد گفت: شرمنده.جبران میکنم.
لرد دستی به یکی از بچهای نجینی که بر روی پایش نشسته بود کشید و گفت: بهتره عروسی رو همین روزها انجام بدین. فردا بنظر من خوب هست. همین فردا عروسی رو انجام بدین.
__________________________________________________
در پست قبلی گفته بودن که قراره لونا رو بکشن، برای همین دیگه نمیشد که سوژه ایگور رو پیش ببریم(مگر این که با حرکات ژآنگولری میگفتیم که لرد نظرش عوض شد!)


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۹ ۱۴:۳۴:۴۲
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۹ ۱۴:۳۷:۲۸

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۸۸
#49

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
علی رغم میل لونا ، گابریل بی هوش نشد و تنها حرکتی به موهاش داد و گفت : اوه دراکو !

لرد سیاه که عصبی شده بود فریاد زد : اون دختره ی ابله رو بگیرید که روی عروس من دست بلند کرده ! دختره ی ماگل زاده ی بی اصل و نسب ... هی لوسیوس این لاوگود رو بیار بشون اینجا ببینمش ...

- ارباب ... امم ! لونا دختر مورد علاقه ی ...

- دختر مورد علاقه ی هر کی هست باشه بیارش !

لونا با نهایت اعتماد به نفس در گوشه ای ایستاد و مشغول بازی با گوشواره هایش شد . در قسمت دیگر تالار ، دراکو به گابریل کمک کرد تا روی کاناپه دراز بکشد .

- دختره ی بی اصل و نسب ... کروشیو ... حالا دیگه عروس منو می زنی ؟

گابریل لبخند وحشینه ای زد و با عشوه ی فراوان گفت : اوه مای جیگر لرد شما خودتونو ناراحت نکنید اصلا من مایلم به همراهی دراکوی عزیزم یه حالی به کلاس این دختره بدیم یعنی به عبارتی ما رو تنها بذارید تا من و دراکو حالشو بگیریم ...

لرد سیاه لبخندی زد و پاسخ داد : برید عزیزم ! فقط دوست دارم تیکه تیکه اش کنید ! آخه نزدیک عروسیه یه کشت و کشتار کلی انرژی بهمون میده ! دراکو چون ممکنه گابریل خسته شه ، تو وظیفه ی شکنجه کردن و کشتن لونا رو بر عهده داری !

گابریل آدامس خرسی از جیبش در آورد و وحشتناک شروع به جویدنش کرد و گفت : دراکو جون تو برو شروع کن من الان میام کارشو یه سره می کنم !

بلاتریکس چای آورد و تعظیم کوتاهی کرد که لرد گفت : بشین کنارم همینجا ...

بلاتریکس که این افتخار نصیبش شده بود فورا نشست و گفت : امم ! من واقعا محو سلیقه ی بی نظیر شما شدم لرد ! واقعا گابریل عروس خوبیه . گابریل جان به خانواده ی ما خوش اومدی ...

گابریل در حالی که به شدت افتضاح و زننده آدامس می جوید گفت : واس ما مایه افتخاره آبجی !

لرد لبخندی زد و گابریل رو به کنار خودش دعوت کرد .

- بهتره کارتو شروع کنی . خوب اذیتش کن دراکو بعد بکشش تا واسه ی همه درس عبرت شه و گابریل جونم دلش قیلی ویلی بره ...

دراکو دست لونا رو گرفت ....


گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۸۸
#48

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
در همین موقع،لرد مشکوکانه با لوسیوس میحرفه.
- هووووم لوسیوس،این پسرت خیلی مشکوکیوسه،نکنه معتاد شده؟
- والا...
- چی چی؟میخوای بگی تقصیر دایی منه؟چطور جرئت میکنی؟
لوسیوس حرفش را قورت داد و ادامه داد : نه قربان،خواستم بگم جای نگرانی نیست،یه مقدار وضع بیرون روی و ایناش بهم ریخته


لرد دستی به چانه اش کشید و گفت : گابر بابا،بابولی بابا،بیا اینجا ببینم.
گابریل با عشوه فراوون به سمت لرد حمله ور شد و یه ماچ خفن از کله لرد کرد.لرد هم ما مسرت فراوان گفت : عزیزم،دوست داری عروسیتونو کجا برگذار کنیم؟ای شیطون آرایش کردی؟برق لب زدی؟
- نه مای لرد،چربی سر مبارک شماست
- بلا تو ام میخوای سر منو ماچ کنی؟


بلاتریکس به سرعت گفت : وای نه مای لرد چایی داره میجوشه باید برم?
لرد : خوب عزیزم نگفتی کجا بگیریم؟
- والا هر چی شما بگین،البته هر چی آقامون بگن
لوسیوس :
لرد : آو چقدر تو خانومی،ای خدا،یه دختری مث این گابر واسـه من...
سپس با دیدن چهره مرگخواران،به تندی حرفش رو تغییر داد : واسه من پیدا کن که بدیمش به این ایوان بدبخت!


در همین لحظه،دراکو وارد شد.لرد با دقت تمام،سر تا پای او را بر انداز کرد و گفت : کجا بودی؟
- روم به گلاب،دیوار به روتون() مرلینگاه بودم.
- پس چرا دستات خشکه بوقی؟
- خوب مای لرد،با حوله خشک کردم دیگه.
- ای بدبخت،دستاتو نمیشوری؟واه واه چه کثیف!کاش گابر رو ندیم بهت.
دراکو ییهو با حالت چکشی گفت : جدی؟
لرد نگاه مخوفی کرد و گفت : نخیر،شوخی بود.ولی بشور دستاتو خوب نیست این حرکت.



دراکو اندکی سکوت کرد و ناگهان در میان حرف نارسیسا پرید و گفت : میدونین مای لرد،به نظرم من لیاقت گابریل رو ندارم،اون میتونه خیلی بهتر از من هارو داشته باشه.
گابریل : وایییییی دراکو تو چقدر متواضعی،بیا بغلم
لونا از پشت صحنه محکم بر سرش کوبید....


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۱:۰۹ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۸۸
#47

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
گابریل دستانش رو به دستان دراکو نزدیک میکنه و به زودی دستان دراکو رو میگیره.خیلی عاشقانه بهش نزدیک تر میشه و با عشوه به لرد نزدیک میشه.لونا با تعجب به این صحنه ها خیره شده و مدام حرص و جوش میخوره.
گابریل جلوی لرد که میرسه زانو میزنه و ابتدا به لرد تعظیمی میکنه.با همین کار عشق و علاقه لرد به گابریل هزار برابر میشه و با لبخندی بهش خیره میشه.

-خب نتیجه حرفاتون چی شد عروس گلم؟
-جناب لرد.من الان اینقدر هیجان زدم که جلوی شما هستم و دارم باهاتون صحبت میکنم.کمی استرس گرفتم.
-ای کاش همه مرگخوارام مث تو بودن.حرفتو بزن تا کریشیوت نکردم.(اوج محبته لرد )
-والا قربان من و دراکو به این نتیجه رسیدیم که خیلی به هم میاییم!

دراکو و لونا:

لرد بلند میشه و چند قدم میزنه و خوب فکر میکنه.اول به همه مرگخوارا نگاه میکنه و بعد رو دراکو و گابر تمرکز میکنه و به فکر فرو میره.

کمی اونطرف تر لونا وارد مغز دراکو میشه و بهش میگه که از جمع جدا شه تا یه نقشه اساسی رو اجرا کنن.دراکو هم با خوشحالی بلند میشه و اشاره میکنه نیاز به مرلینگاه داره.پس به سرعت از اونجا جدا میشه و به طرف لونا میره.

---------------
لونا با چماغی که در دستانش بود منتظر دراکو بود.عصبانیت در صورتش موج میزد و قرمز شده و مدام لب هاش رو میجویید.دراکو با سرعت به لونا نزدیک شد و گفت:

-خب نقشه جدیدمون چیه؟
-شما حرف نزن فعلن.اون موقع که دستای گابر رو گرفته بودی،به فکر من بودی اصن؟لعنت به من که به پای تو سوختم!
-آخه عزیزم اون به زور دست منو گرفت.تو که میدونی من چقد تو رو دوست دارم.برات میمیرم و غیره!

نویسنده:

-جدن میگی؟خیلی خب حالا که اینقدر منو دوست داری باید این نقشه جدیدم رو اجرا کنیم تا به هم برسیم.
-خوشحال میشم نقشه خیلی خوب و شاخت رو بشنوم عزیزم.
-خو ببین.ما باید یه پسر خوب پیدا کنیم و به گابر بندازیمش.اینجوری هم تو بهونه داری و هم گابر دست از سر تو بر میداره!
-هممم خب اینجوری که من با گابر عروسی نمیکنم که!
-
-شوخی کردم باو.باشه اتفاقن یه پسر خیلی خوب هم مد نظرم هست.میتونیم ازش استفاده بکنیم.من فک میکنم که گابر اگر اونو ببینه بی خیال من بشه دیگه اصن اسمم نیاره!
-این پسره که میگی کی هست حالا؟
-
-شوخی کردم منم.اینم به اون در!
-من نظرم رو بارتی کراوچ هست!

و به این صورت لونا و دراکو خنده ای شیطانی میکنن.

--------------
شرمنده یه ذره زیاد دیالوگ نوشتم،چون میخواستم سوژه جدید بدم به داستان مجبور شدم.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۹:۳۱ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۸۸
#46

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
اتاق اصلی

دور تا دور میز کوچک قهوه ای رنگ وسط اتاق، نارسیسا، بلا، لوسیوس و لرد نشسته اند. لرد درحالی که از چوبدستی اش به عنوان نِی برای نوشیدن ِ آب میوه اش استفاده میکنه، با سرفه میگه:

-نظرتون چیه؟ این گابر خیلی زبله! شایدم ذبله.. خیلی هم جیگره! دیگه چی از این بیشتر می خواید؟
-به نظرم کاش یکی هم مثه آدم بود..

نگاه همه ی جمع به آن سوی سالن معطوف شده بود. گابریل دستشو روی تابلو ی فرشی ِ بزرگی گذاشته بود و بهش دست میزد .( از این عقده ای بازیا! ) نارسیسا نفس عمیقی کشید و گفت:

-من ترجیح میدم لونا عروسم باشه.. تازه، این به دراکو بستگی داره ارباب.
-صداتو واسه من داد نزنا ! ( ) من خودم بلدم چی کار کنم. ببین ، اینا خیلی با هم تفاهم دارند. مثلا" گابریل اول اسمش "گ" داره مال ِ دراکو هم نداره. (کپی رایت بای فنگ!)

لوسیوس تحت تاثیر ِ وقایع اتفاق افتاده نفس عمیقی کشید و زیر لب گفت:
-نمیدونم.. گابریل اصیل تره و از خودمونه. ولی دراکو لونا رو...
-چیزی داری میگی لوسیوس؟
-خیر، سرورم.
- میدونی اولین نشونه ی دیوونگی اینه که با خودت صحبت کنی؟

لوسیوس ساکت میشه و به ولدمورت نگاهی میندازه که حالا داره سعی میکنه چوبدستی اش رو به شکردون (!) تبدیل کنه.

آن طرف سالن

-دراکو، چقدر خونتون خارجیه! این ولدی ِ جلف ِ کچل گفته بود خونتون خوشگله ولی واقعا" مثه قصره! اَه ه ه ! میشه من با اینا عکس بگیرم؟
لونا چوبدستی اش رو به سمت دراکو گرفته. نگاه دراکو بین گابریل و لونا در نوسانه.

گابر: دَرَک! میزنم تو فکتا، من رو نیگا کن..
-هان؟ .. آهان.. خب، میگفتی.
-آره دیگه. خولاصه کلام؛ من عاشق همه ی غذاهام به خصوص آبگوشت و پیاز !میوه هم دوست ندارم سوسول بازیه..

لونا چوبدستی اش رو به حالت تهاجمی تکون داد، دراکو چوبدستی اش را کشید و به سمت صورت گابریل نگه داشت.

-جرئت داری تکون بخور.
-دراک؟؟
-گوش کن ببین چی میگم..

لونا کمی فکر میکنه و سپس جمله ها رو به مغز دراکو میفرسته. اونها دقیقا" پشت ستون هستند و از دید همه پوشیده اند.

-همین الان میری میشینی بیرون و میگی من از این دراکو واقعا" بدم میاد. این دیگه کیه؟ چه فکری کردید که اینو واسه من انتخاب کردید؟ من عمرا" زنش نمیشم. من باید پله های ترقی رو طی کنم ! فهمیدی؟ گل سرتم خیلی قشنگه..

لونا میزنه تو پیشونی اش ! حواسش نبوده که هرچی فکر کنه دراکو به زبون میاره. گابریل نگاهی سرسری به گل سرش می اندازه و زیر لب میگه:
-مرسی.

دراک پشت یقه ی گابریل رو میگیره و هلش میده به سمت میز اصلی.
-صبر کن.. دراک! چطوره تو بری بگی من از این خوشم نمیاد؟
-حرف نزن اینقدر..

حال (اون یکی حال! )

لوسیوس با لرز به ولدمورت نگاه میکنه.
-قربان، حیف اون چوبدستی نیست این کار هارو باهاش میکنید؟
-کدوم؟ این.. این که مال ِ من نیست، مال ِ توئه!
- !
در همون لحظه دراکو و گابریل وارد سالن میشوند.

ولدی : به به! به به! آدم حظ میکنه اینا رو میبینه ...

و از ته چوبدستی ِ لوسیوس خفاش هایی با روبان های قرمز رنگ رو ول میکنه بالای سر گابریل و دراکو.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۸ ۹:۴۹:۳۳

[b]دیگه ب


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۹:۰۴ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۸۸
#45

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
خلاصه سوژه :

دراکو ملفوی عاشق لونا لاوگود شده.ثمره این عشق،تغییر رفتار شدید دراکو و ابراز علاقه های پی در پی وی هست به لونا.در این بین لرد سیاه اومده به ویلای بلک ها برای استراحت.اما ییهو لونا لاوگود میاد در ویلا و تحصن میکنه و اینا که میخواد پیش دراکو باشه.با درایت و هوش!!!نارسیسا و بلاتریکس و لوسیوس موضوع به این نحو خاتمه پیدا میکنه که : لونا اومده و میخواد مرگخوار بشه،و لرد هم میگه بدینش دست دراکو تا باهاش کروشیو تمرین کنه.
چند روز بعد،وقتی لرد میخواست از اتاق تمرینات کروشیو بازدید کنه،میبینه که لونا و دراکو کل تو کل هم دارن میحرفن.
لرد که با دیدن این صحنه عصبانی میشه،میپرسه که چرا اینگونه است آیا؟
دراکو هم میگه که عاشق لونا شده.
لرد به شدت قاطی میکنه و میگه من باید این پسر رو بکشم.در این نارسیسا وارد میشه و باز هم موضوع رو به درست میکنه و میگه که دراکو "عاشق روش کروشیو کلامی هست" و لرد اشتباه شنیده.
لرد هم میگه خوب شد و اینا،و بعد هم اعلام میکنه که یه عروس برای این خونواده انتخاب کرده و اون کسی نیست جز،گابریل دلاکور...


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۸ ۹:۳۴:۵۴

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸
#44

دراکو  مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۲ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۸:۳۳ سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۸
از دحام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
دوربین روی سالن قصر مالفوی ها و افراد حاضر در سالن ثابت مانده.سیسی و بلا با پاهایی که یکی جلوی دیگری قرار دارد و دست های مشت کرده ،حالت دو به خود گرفته و این حس را به بیننده القا میکنند که انگار قصد دارند با تمام قدرت ،سر خود را به در بکوبند.لوسیوس که با بی قراری بالا و پایین میپریده،در این صحنه روی هوا قرار دارد.لونا به دراکو چشم دوخته و دست دراکو به نشانه استپ بالاست!
- اکشن!
لوسیوس روی زمین قرار میگیرد و دراکو،قبل از این که بلا و سیسی در را باز کنند فریاد میزند:یه لحظه!من میخوام همینجا...چیزی رو به لردسیاه بگم!مرتیـ...!
عکس العمل بلا و سیسی در مقابل این حرف چیزی جز باز کردن در برای عروس جدید نبود!
صدای شخصی با جیغ:ســـلام!وای چه خونه بزرگی دارین!
- گابریل؟
- گابریل؟!
دراکو نگاهش را از لونا کشید و به دختری که تازه وارد شده بود دوخت و گفت:گابریل؟!
لرد با قدم هایی استوار جلو رفت و دست گابریل را بالا برد و رو به همه اعلام کرد:گابریل دلاکور!از بزرگترین مرگخوار های مونث من!ضمنا دلاکور هم خانواده دراکو و دراکولا ست که این پیوند رو مبارک تر میکنه!دراکو بیا به خاله...خانوم سلام کن!
دراکو با نگاه جزئی سرتاپای دختر را برانداز کرد.بعد از کمی مکث از کنار لونا دور شد و رو به دختر گفت:خوش آمدید خانوم دلاکور!قهوه میل دارید یا کاپوچینو؟
گابریل آدامسش را از دهان در آورد و گفت:نه داوش!ما اهل این سوسول بازیا نیستیم!هویج بستنی داری رو کن!بعدشم موتورتو آتیش کن بریم یه دور دوری این بقلا بکنیم!
ملت:
لرد لبخند ملیحی رو به جمع زد و گفت:گفتم که خانوم دلاکور مرگخوارن دیگه!
دراکو:چشم خانوم دلاکور!
لونا بعد از کمی مکث چوبدستی اش را آرام از جیبش در آورد.گوشواره های شبیه به مجله طفره زن و داروش را کنار زد و رو به دراکو زمزمه کرد:گوش به فرمان!



Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸
#43

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
- امم . دراکو من حس می کنم تو داری منو بازی می دی و از من به عنوان یک طعمه استفاده میکنی ! تو گفتی عاشقمی ...

دراکو موهای لونا رو نوازش کرد و گفت : نه عزیزم این خزعبلات چیه ؟ من دیوونتم و تا آخر خط باهاتم ! نمی ذارم این مرتیکه کچل تو رو از من بگیره تو قشنگ ترین بهانه ی زندگی منی ! ( )

لونا نفس آرومی کشید و گفت : ببین دراکو من دوست دارم تو عشقتو به من اثبات کنی ! من راهی دارم که تو اگه اونو بری عشقتو به من اثبات می کنی ...

- یعنی تو به من شک داری ؟

- نه فقط می خوام مطمئن تر از اینی بشم که الان هستم .

اون طرف ماجرا

- نارسیسا من معتقدم اون دختر برازنده ی دراکوس . نوه هاتون جیگر و دارک و باحال می شن .

- امم . خب ارباب اون دختر کی هست ؟

- نه من اینو نمی گم . فردا یک مهمونی چای برگزار کنید و من اونو با خودم میارمش !

- آخه ...

- آخه چی سیسی ؟ تو می خوای رو حرف من حرفی بزنی ؟

- من ؟ نه ارباب . حتما فردا منتظرتون هستم با مهمونتون .

- مهمون من نه ! عروس خودتون !

- بله همونی که شما می فرمایید !

همون طرف اولی ماجرا

- خب یعنی چی من برم به لرد بگم مرتیکه ی کچل ؟ یعنی اگه اینو بگم عشقمو به تو اثبات کردم لونا ؟

- آره دراکو ... من می خوام بدونم که آیا تو به خاطر من از جونت هم میگذری...

- خب لونا جون من اگه چنین حرفی رو بزنم که میمیرم و من اگه نباشم کی واسه همیشه تو رو می پرسته ؟ کی واست میمیره ؟ کی نمیشه خسته ؟

- دراکو یا همین راهی که گفتم یا من ترکت می کنم ...

- آخه لونای عزیزم ، کار سختی رو از من می خوای اگه من نمی خوام بمیرم تنها به این دلیله که نمی خوام مرگ بین ما فاصله بندازه .

- من این چیزا حالیم نیس ! فردا باید اینو به لرد بگی !

فردا

بلا: وای مال لرد داره میاد با عروستون سیسی ! باورت میشه ؟

- امم ! بلا تو دیگه نمک رو زخمم نپاش .

در طرف دیگر سالن لونا در حال بستن کراوات دراکوئه .

- لونا مطمئنی من باید اینو بگم ؟

- آره دراکوی من . حاضری ؟

- شاید !

دینــــــــــــــــگ دینــــــــــــــــــگ (زنگ در خونه ! )

- مای لرد اومدش !

- لونا ...

- سیسی ...


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۷ ۲۰:۱۷:۲۷

گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک !
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۸
#42

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
- شما دارین چی کار می کنین؟

لونا با دیدن چهره ی غضبناک لرد سیاه، در یک ثانیه ناپدید شد. دراکو با محبت به صندلی که به نظر می رسید شخصی پشت آن پنهان شده باشد، نگاه کرد و لبخندی زد.
- خب من داشتم با لونا صحبت می کردم، چون من عاشق لونا هستم.

لرد سیاه چند دقیقه بهت زده به دراکو خیره شد. سپس درحالی که از شدت عصبانیت سرخ شده بود فریاد کشید:
- چی؟ تو چی گفتی مالفوی؟ اگه جراتشو داری یک بار دیگه تکرار کن!

دراکو دهانش را باز کرد که حرفش را تکرار کند، اما نارسیسا با ورودش مانع شد. لرد سیاه با عصبانیت به نارسیسا خیره شد.
- این پسر گستاخت عاشق شده. عشق؟ اونم یک مرگخوار زاده عاشق بشه؟ من همین الان این پسره ی گستاخ رو می کشم! به من میگه من داشتم با لونا صحبت می کردم چون عاشق لونا هستم!

نارسیسا با نگرانی چشم غره ای به دراکو رفت و بعد با دیدن چشمان سرخ لرد آب دهانش را قورت داد و گفت:
- خب شما مگه این دراکو رو نمی شناسین ارباب؟ این دراکو حرف زدن بلد نیست اصلا"! راستش وقتی بچه بوده از دست لوسیوس افتاده زمین و قسمت حرف زدن مغزش مشکل پیدا کرده. مطمئنا" منظور دراکو این بود که از روش تمرینی کروشیو صحبتی استفاده میکنه! دراکو می خواست بگه که با لونا صحبت می کرد چون عاشق تمرینی کروشیو صحبتیه!

لرد سیاه مشکوکانه به نارسیسا نگاهی کرد و گفت:
- منظورت چیه نارسیس؟ این دیگه چه روشیه؟ من همه ی روش های تمرینی کروشیو رو می شناسم ولی تاحالا اسم این روش رو نشنیده بودم.

نارسیسا بلافاصله پاسخ داد:
- آخه این روش که جدیدا" اختراع شده برای تازه کار هاست. نه برای جادوگر سیاه و قدرتمندی مثل شما.

لرد که خیالش راحت شده بود، لبخند سردی زد.
- اونطوری به من نگاه نکن نارسیسا! مگه نمی دونی که هرکی به من اینطوری نگاه کنه، بلا بلافاصله پیداش میشه.

نارسیسا به در اتاق نگاهی کرد و لرد سیاه ادامه داد.
- من دیروز با خودم فکر کردم که دراکو بزرگ شده و باید قبل از این که گیر معجون عشق های محفلی ها بیافته و یا این که عاشق بشه و یک لکه ی ننگ برای مرگخواران محسوب بشه ، ازدواج کنه! دختر مناسبی رو براش در نظر گرفتم.بعد از نهار اون دختر رو بهتون معرفی می کنم. سالازار رو شکر که منظور پسرت اونی نبود که من فکر میکردم.

نارسیسا که از شدت تعجب در حال انفجار بود، به زور لبخندی زد و به دراکو که به نظر می رسید می خواست حرفی بزند چشم غره ای رفت. لرد سیاه از اتاق خارج شد و پشت سرش نارسیسا نیز از اتاق بیرون رفت تا این خبر را به گوش بقیه برساند.

پس از بیرون رفتن آن ها لونا از پشت صندلی بیرون آمد و غضبناک به دراکو خیره شد.
- تو چرا هیچ اعتراضی نکردی؟

- نیازی به اعتراض نیست که عزیزترینم! من عاشق تو هستم و اینو همه می دونن. با هیچ کس هم جز تو ازدواج نمی کنم.

لونا نگاه عصبی اش را به دراکو دوخت.
- هرچند من خیلی شجاعم و می تونم برم عشقمونو لو بدم...اما خب می دونی من هنوز جوونم و نمی خوام بمی..ا چیز..می خواستم بگم که من اون قدر جوونمرد هستم که نمی رم پاکی عشقمونو بفروشم و همه چی رو لو بدم.


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.