رودولف از کنار میز خود با عصبانیت به سمت دانش آموز رفت و اونو با یه اردنگی از کلاس انداخت بیرون.
کل کلاس با ترس به جلو خیره شده بودن و حتی صدای نفس هاشونم نمیشد شنید.
رودولف به کنار میزش برگشت و با همون قیافه عنقش به بچه ها گفت:
-
دیگه کی مشکل داره هیچکس هیچی نگفت و فقط به جلو خیره شده بودن.
رودولف چوب دستیش رو درآورد و با یه حرکت چوب دستی تمام کاغذ های روی میزش رو بین بچه ها پخش کرد و گفت:
-فقط پنج دیقه وقت دارید چیزایی که گفتم رو یادداشت کنید و برای من بیارید وگرنه خودتون میدونید چه بلایی سرتون میارم.
دانش آموزا از حالت خیره به حالت ماااع
در اومدن و فقط دعا میکردن که کلاسشون تموم شه و برن سراغ کلاس بعدی تا ببینن اونجا چه خبره.
اتمام کلاس مشنگ شناسی کلاس مشنگ شناسی در یک لحظه خالی شد
و به جز رودولف و تعداد زیادی کاغذ با دست خط های خرچنگ قورباغه و سکوتی که بر اونجا حاکم بود هیچ چیز دیگری در اون کلاس بی صصصصاحاب نبود.
بچه ها مرلین مرلین می کردن که کلاس بعدی یه معلم درست و حسابی داشته باشن و مثل دو کلاس قبلیشون با اعجوبه های دنیای جادوگری روبه رو نشن.
کلاس بعدی کلاس دفاع شخصی جادوگری دانش آموزا وارد کلاس شدن و منتظر بودن تا معلم این کلاس هم بیاد و ببینن که بروسلی مدرسه شون کیه!
همه تو فکر بودن که یه دفعه در کلاس با ضرب یه لگد باز شد و یه نفر عین اژدها وارد میشود پرید تو.
همه چشاشون چارتا شده بود و خیره مونده بودن.
دو سه نفر سکته ناقص رو زدن.
اونا اصا باورشون نمیشد که معلم یه همچین درسی یه ویزلی باشه. آرتور خودشو جمع و جور کرد و به سمت میزش رفت و گفت:
-از تمامی دانش آموزان میخوام آرامششون رو حفظ کنن.
خیل خب حالا کل کلاس خودشونو معرفی کنن. نه اصلا نیازی نیست. بگید ببینم کی دفاع شخصی بلده.
همه همچنان بهت زده مونده بودن و به هم دیگه نگاه میکردن.
-خب هیچکس؟! البته انتظاری هم نداشتم. واسه امروزتون یه امتحان کوچیک داریم. لطفا به سوالات پاسخ کامل بدین و بدون هیچ ترسی از کم آوردن وقت به کارتون ادامه بدین.
ملت دادشون دراومد که اولین جلسست و می خوای امتحان بگیری مگه جنگه.
آرتور برگه های سوال رو پخش کرد و گفت:
-اصلا نگران سوالات نباشید. جواب دادن بهشون خیلی راحته.
بچه ها نگاهی به سوالات انداختن و همه دهنشون باز مونده بود.
-اینا دیگه چه سوالاتیه.
-
من سکوی نه و سه چارمو میخوام.