- فایرنز بهتره تو خلوت در مورد این پیشگویی بزرگی که انجام شده صحبت کنیم.
بقیهی سانتورا که علاقهای به همصحبتی بیشتر با هری نداشتن، پیتیکو پیتیکو کنان صحنه رو ترک میکنن و هریو با فایرنز تنها میذارن. هری بعد از اطمینان از دور شدن خطر، به سمت تنها سانتور باقیمونده برمیگرده.
- موی دمت فایرنز.
فایرنز دمشو بالا میاره و موهاشو تو دست باد رها میکنه و بعد از صحنهای که خیال داشت همچون رها کردن گیسوان ساحرگان در دست باد باشه، ولی نبود، دمشو سرجاش برمیگردونه.
- آه هری منظورت ریش بود نه؟ شاید این پیشگویی در مورد همین موضوع بوده. بالاخره فرا رسید روزی که باید ریشمو بزنم.
- نه فایرنز. من با جفت گوشای خودم شنیدم. موی دم سانتـ... فایرنز یعنی. فقط با موی دم تو این پیشگویی به حقیقت میپیونده.
فایرنز با حسرت دستی به ریشهای بلندش میکشه.
- زودباش فایرنز. پیشگویی شده که اگه دقیقا راس ساعت...
هری زیرچشمی نگاهی به ساعتش میندازه و ادامه میده:
- دو و چهل و سه دقیقه موی دمتو به من ندی اتفاق شومی میفته که مجبورم نکن بگم اون اتفاق شوم چیه.
فایرنز در سکوت سرشو به سمت آسمون بلند میکنه و برای دقایقی تو افق محو میشه.
- هری پاتر، الان ساعت یازده و سی دقیقهس. پس طبق محاسبات من ما هنوز باید سه ساعت و سیزده دقیقهی دیگه صبر کنیم. تو این مدت میتونی در مورد پیشگویی بیشتر بهم توضیح بدی.
- چی؟ یازده و نیم؟
هری با تعجب دستشو بالا میاره و به ساعتش خیره میشه. هنوز ساعت دو و چهل دقیقه رو نشون میداد. به نظر میومد که تو یکی از همین روزا ساعتش خواب رفته بوده و هری متوجه نشده بوده. فایرنز جلو میاد، دستشو رو شونهش میذاره و اونو همراه خودش به حرکت در میاره.
- تو این مدت میتونی برای من بیشتر از این پیشگویی بزرگ بگی.