هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۷
#27

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۲۰ چهارشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
از آنجا که صدای پای دوست می آید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
دو جادوگر دم در کلوپ ایستاده بودند و به پارچه نوشته ی تازه نگاه می کردند .

- ورود هر گونه زاخاریاس اسمیت به این کلوپ ممنوع است ؟ زاخاریاس دیگه چیه ؟! مریضی جدیده؟!
-نه . به گمونم یه جور پف کوتوله ست !
-بعید می دونم . ورود پف کوتوله ها به همه جا آزاده! شاید اسم جدید مشنگاست !
- فکر نکنم ها ! کمیته حمایت از حقوق مشنگ ها گذاشتن اسم های خز و خیل روی مشنگا رو ممنوع کرده !


داخل کلوپ ، کینگزلی شب و روز با ملت بازی می کنه و کل سوژه رو به همین ترتیب طی می کنه . هوکی به همراه دو دیوانه ساز دم در ایستاده و منتظره که زاخاریاس پست بزنه تا شکلبولت رو راهی آزکابان کنه . از اون طرف دیدالوس و اوری چهار روزه که سر یه بازی گیر کردن و بتی هم که قرار بوده داوری بازی رو بر عهده داشته باشه روی صندلیش خوابش برده و صدای خروپفش شیشه ها رو می لرزونه .

جماعت خواننده که از این همه بازی شطرنج و آزکابان و پست ارزشی خسته شدن و کلا اعصاب هم ندارن تاپیک رو ترک می کنن و دم در شهرداری و دفتر ناظرین لندن تحصن و تظاهرات راه می اندازن و شیشه های دفتر آسپ و مری رو پایین می آرن .

در همان حال ، ججمعیت دم در کلوپ لحظه به لحظه بیشتر میشه . عده زیادی سعی در کشف معنی کلمه زاخاریاس اسمیت دارن ولی هنوز هیچ کس به نتیجه قطعی نرسیده . یک نفر معتقده که زاخاریاس نوعی جلبک دریاییه و یکی دیگه سعی داره اون رو متقاعد کنه که یه جور جاروی دسته بلند مسابقه ایه . در این میان ، زاخاریاس بین جمعیت ایستاده و توی این فکره که چه جوری یه سپاه قوی برای حمله به کلوپ تجهیز کنه که یهو به یه جادوگر کچل بر می خوره که به جای دماغش دو شکاف دیده میشه و با چشم های سرخش به اون خیره شده !


با یاد شانه های تو سر آفریده است !
ایزد چقدر شانه به سر آفریده است !
معجون سر نوشت مرا با سرشت تو
بی شک به شکل شی


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷
#26

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
-نه نمیام!دووست ندارم!استیوپیفای!
طلسمش به صورت مودی خورد و اونو نقش بر زمین کرد
زاخاریاس دوید و فرار کرد.کینگزلی طلسم های زیادی به او شلیک کرد.ولی او جا خالی داد.وقتی داشضت می رفت گفت:
-من برمی گردم...با دوستام برمی گردم.
-برو بابا!
فردا صبح اعلامیه ای بالای در کلوپ نصب شد:

ورود زاخاریاس اسمیت به اینجا ممنوع است.

...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷
#25

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
كينگزلی در حالی كه از هجوم ديوانه ساز ها به گوشه ای پناه می برد بر زندگی پر دردسرش لعنت می فرستاد. دو روز بيشتر نگذشته بود كه در زندان بود كه صدای پای شخصی به گوشش رسيد. جن در حالی كه كليد را داخل قفل زندان می پيچاند گفت:
- شكلبوت، تو اينجايی؟
- آره.
- آزادی!
-
- آزادی!
- جونم؟
- آزادی!!!

كينگزلی به كلوپ برگشت و اوری را ديد كه بر كلوپ رياست می كرد. بدون آنكه از اين موضوع شكايتی داشته باشد يكراست رفت پيش زاخارياس! رو به او گفت:
- ادامه ی جام جهانی فرداست!
- منو كشتی كينگزلی!
- فعلا خفه شو! چرا اينقدر منو زندان ميندازی با اون رولهات؟ اگه يه بار ديگه رول بزنی و منو بندازی تو زندان می كشمت! الان هم من می خوام برای انتقام با رولم بندازمت زندان!
زاخارياس: كروشيو!
طلسم درست خورد تو قفسه ی سينه ی كينگزلی. مودی با عجله به سمت زاخارياس رفت و گفت:
- تو بازداشتی. با من بيا بريم آزكابان. بيا بريم پيش جناب وزير!

ادامه دارد...



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷
#24

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
درگیری بر سر جانشینی!

مودی گفت:
-حالا کی کلوپ رو اداره کنه...من اینکارو می کنم.
دیدالوس با صدای محکمی گفت:
-نه...من اداره می کنم.من بهترین دوسـ...
-کی گفته؟اصلا من می خوام اداره کنم.
دیدالوس چوبدستی کشید ولی مودی نتوانست سریع چوبدستی بکشد به همین دلیل با مشت به دماغ دیدالوس زد!
دیدالوس :
-نامرد مشت میزنی؟بیا دوئل کنیم.
مودی: نه من دوئل نمیکنم.بیـ...
-باشه!!!بیا شطرنج بازی کنیم.برنده رئیس...نه یعنی جانشین شکلبوته!

دوساعت بعد و آخرای بازی!
مودی در ذهن: حالم بد شد...چقدر بازی کردیم...
دیدالوس در دل: خیلی بازی کردیم داره حالم بد میشه.

یک ساعت بعد بازی مساوی(پات)

اوری گفت:
-خب حالا که پات شدیم رئیس منم.
دیدالوس و مودی که همین چند دقیقه پیش استفراغ کرده بودند( )موافقت کردند.بتی هم همین طور.وبلا خره همه قبول کردند و جانشین کینگزلی اوری شد!!!!!!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۷
#23

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
خوب...
همه ی مردم به ترتیب صف کشیده بودن توی کلوپ تا با شکلبوت بازی کنند!(البته معلوم بود که شکلبوت همه ی بازی ها رو باخت!!)
زاخی هم با اوری و دیدالوس پشت در کلوپ وایساده بود تماشا!
کینگزلی شکلبوت با هر باختش بیشتر خودش رو ضایع می کرد!!
-صبر کن ببینم!
این صدای هوکی بود که اومده بود تماشای بازی!!!
شکلبوت: :no:
-بله کینگزلی!بعد از بازیمون تو به جرم محکوم کردن مردم به دو سال زندان محکوم می شی!!!حالا بیا بازیت رو بکن!!

بازی شروع می شه!!!!!
کینگزلی بازی رو شروع می کنه و مهره ی سربازش رو سه تا خونه جلو میاره!!
-این تقلبه!تو علاوه بر 2 سال،به 3 سال دیگه به جرم تقلب اونم در مقابل رئیس سحر و جادو(!!!)متهم شدی!!همین الان تو رو به آزکابان منتقل میکنیم!!
کینگزلی:
-یعنی چی؟
-یعنی همون که شنیدی!!زود باش بیا توی این کالسکه تا تو رو ببریم آزکابان!
و بعدش کینگزلی بدبخت رو سوار کالسکه میکنند!!
یه مرد سیبیلوی کچل کنار کالسکه وایساده بود که بوی گندش تا هف تا محله پیچید!!
-می گم یه حموم بری بد نیست ها!!!
مرد کچل:
-الان می گیرم و می چلونمت سیاه پوست!!!
-آروم باش باب...
-باشه ولی یه بار دیگه این کارو بکنی من می دونم با تو ها!!!
بعدش هم سوار کالسکه می شه و می ره!
من هم وقتی مطمئن شدم که همه سوار شدن،در جا پریدم روی کالسکه و رفتم به آزکابان!
اونا از وسط را به دیوانه ساز ها برخورد کردین!البته کسایی که توی کالسکه بودن هیچیشون نشد ولی من بیچاره این وسط فنا شدم! دلتون میاد؟!!من هنوز جوونم!آرزو دارم!اگه بمیرم...
خواننده:
اهم!ببخشید!خلاصه من رو گرفتن و حسابی بی حالم کردن!!از بدشانسی من هم هوکی اینو دید و هر دوتا مون رو انداخت تو آزکابان!
ادامه دارد...
...............................

می شه یکی اینو بنقده لطفا؟!


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۷
#22

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
فرانک خواست مقاومت کند:
-نه الان همتون رو طلسم می کنم...استیو...
مودی و کینگزلی هر دو نعره زدند:
-استیوپیفای!
-رداکتو!
دو طلسم به سمت فرانک رفت و او را بی هوش کرد.کینگزلی گفت:
-متشکرم مودی...اگه زحمتی نیست اونو ببر به وزارتخونه و به هوکی بگو که چیکار کرده...باشه؟
-ام...باشه.
مودی دست فرانک را گرفت و کشان کشان بیرون رفت.
کینگزلی دیدالوس را به هوش آورد و به او گفت:
-تو بردیش!و یک پله اومدی بالا تر.حالا بایـ...
-نـــــــــــــــــــــه.
این صدای یکی از تماشاچیان بود.او ادامه داد:
-نه.ما کلوپی نمیخواهیم که تو جنگ و جدال بشه.ما دیگه بازی نمی کنیم...
تماشاچیان و بازیکنان دونه دونه از کلوپ بیرون رفتند.کینگزلی فریاد زد:
-نه.نرید.نه...
آنگاه جادویی کرد که کسی تا به حال شبیه اونو ندیده بود.او دیواری نامرئی درست کرد و رو به مردم گفت:
-هیچ کس نمی تونه از اینجا بیرون بره.حالا بیاین مسابقتون رو بدید واگر بردید آزادید که برید بیرون ولی اگر نبردید باید اینجا بمونید تا به سزای عملتون برسید.از الان بگم.اونایی که یک بازی رو بردند می تونن برن بیرون تا هوایی بخورند ولی بقیه نـــــــــه!
به این ترتیب زاخاریاس و اوری و دیدالوس به بیرون از کلوپ رفتند تا نفسی تازه کنند.ودر کلوج مسابقات شروع شد...
ادامه دارد.........




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷
#21

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
زاخاریاس اسمیت با مر ناشناسی بازی می کرد.در آن طرف دیدالوس با فرانک جرارد!پس از دو ساعت بازی دیدالوس فریاد زاخاریاس اسمیت را شنید که گفت:
کــــــــــــــــیش و مات!
آری!زاخاریاس بازی را برده بود و صعود کرده بود.درآن سمت اوری به سختی تمام توانست آلبوس دامبلدور را مات کند.
در سمتی دیگر مودی و بتی سخت در بازی بودند.و سرانجام فکری کردم:
اگر وزیرم رو ببرم جلوی اسبش...اون مجبور می شه فرار کنه و من رخشو می زنم...اوخ...نه اونم وزیرمنو میزنه...
دو ساعت بعد:
بازی بتی و مودی پات شده و در روزی دیگر بازی می کنند.ولی دیدالوس فریاد زد:
-مات!
جرارد از عصبانیت فریاد زد:
-نه.استیوپیفای!
طلسم به صورت دیدالوس خورد.کینگزلی با عصبانیت بیش از اندازه گفت:
-فرانک!تو باید بری آزکابان.دیدالوس تو رو برده بود...




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷
#20

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
وزارت سحر و جادو درحالی كه رويش را به دامبلدور كرده بود خطاب به كينگزلی و ديدالوس گفت:
- شما از آزكابان آزاديد.
كينگزلی در حالی كه از شدت شادی ديدالوس را بغل كرده بود گفت:
- پس بای بای. من رفتم كلوپ.
وزير با حالتی هشدار دهنده گفت:
- صبر كن شكلبوت! من هم با تو ميام. به همراه ديدالوس و دامبلدور.

در كلوپ:
هوكی كه با ورودش به كلوپ در ميان ملت حاضر در كلوپ غوغايی ايجاد كرده بود با صدای بلندی گفت:
- جماعت خفه شين!
بعد در حالی كه بشكنی می زد دو مرد را از روی يك ميز به كناری پرت كرد. سپس روی يك صندلی رو به صفحه ی شطرنج نشست و بشكن ديگری زد كه موجب شد مهره ها به حالت اول برگردند. سپس رويش را به آلبوس كرد و گفت:
- بيا يه دست بازی كنيم.

پس از چند دقيقه:

دامبلدور از ترس اينكه به زندان بيفتد خود را به وزير بازاند. سپس هوكی در حالی كه كجكی به دامبلدور می خنديد گفت:
- خوب، خوب! جام جهانی شطرنج از فردا برگزار ميشه! درست تو همين كلوپ! افتتاحيه اش هم امروز بود. بازی بين من و دامبلدور افتتاحيه بود! حالا هركی می خواد ثبت نام كنه بره پيش كينگزلی شكلبوت صاحب اين كلوپ.
- آقا ثبت نام.
- اسم من رو هم بنويييييييييييييييييس.
- ثبت نام
- اسم منو از ياد نبری!
- بنويس فرانك جرارد!
...

اولين روز مسابقات جام جهانی:

مسابقات به روش سوييسی برگزار می شد. در ميز اول زاخارياس اسميت با فردی خارجی و در ميز دوم اوری با آلبوس دامبلدور و در ميز سوم ديدالوس ديگل با فردی ناشناس و در ميز دوازدهم الستور مودی با بتی بريسوت بازی می كردند. اين برنامه ی قهرمانان بزرگ شطرنج بود. از دادن برنامه ی بقيه ی شطرنج بازان به علت گمنامی معذوريم.



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷
#19

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
بعد آلبوس مهره های روی زمین را جوع کرد و مودی با چند تا طلسم ساده کینگزلی را به هوش آورد و او را به کنار پرتاب کرد.
او صندلی برداشت و به آلبوس گفت:اول تو بازی رو شروع کن.
آلبوس گفت:باکمال میل.
بازی شروع شد ...
بعد از شش روز
آلبوس وزیر مودی رو می زنه و زیر لب مودی رو مسخره می کنه.
وبعد از چند ساعت
مودی:کیش
آلبوس با یک هرکت ساده راه مودی رو سد می کنه
مودی از این حرکت آلبوس عصبانی میشه
و بعد از چند دقیقه
آلبوس:کیش و مات
...


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷
#18

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
-کیش و ...میش!
دامبلدور می گه:
-هنوز مات نشدم!

بنابراین ساعت ها بازی کردند و درست زمانی که آلبوس اومد بگه "کیش و مات" آن اتفاق افتاد:

مردی از دور فریاد زد:
استیو پیفای!
طلسم درست خورد به سر کینگزلی و کینگزلی با سر رفت توی صفحه ی شطرنج!آلبوس نعره زد:
-نه!کی بود...داشتم می بردمش!
صدایی دز تاریکی گفت:
- من بودم...وزیر سحر و جادو هوکی.اومدم تا با تو بازی کنم دامبلدور.
ملت همه سکوت کردند...

________________________________________________

به کینگزلی:امیدوارم قسمتی که بی هوش شدی رو به نیت بد نگیری و خلاصه بگم قصد توهین نداشتم!




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.