هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
بلاتریکس به فکر فرو رفت...اگر هر شخصی غیر از لرد سیاه از او سوال پرسیده بود،بدون شک شخص سوال کننده را با ورد شکنجه به دلیل به فکر فرو بردنش،مجازات میکرد!
ولی اینبار شخص سوال کننده لرد سیاه بود و بلاتریکس میخواست که بهترین جواب را به اربابش بدهد...
_آم...ارباب...میشه از ترعیب و تهدید استفاده کرد...همیشه جواب میده!

لرد استاد ترعیب و تهدید بود...ولی چگونه میتوانست از این روش برای اینکه کسی نفهمد که او شطرنج بازی کردن بلد نیست؟
_خب بلاتریکس...سوال بعدی امتحان...فرض کن که رودولف بلد نیست گرگینه به هوا بازی کنه...ولی نمیخواد مثل همیشه جلوی ساحره ها کم بیاره و ادعا میکنه بلده...و حالا که قراره بازی کنه چجوری با ترعیب و تهدید میتونه یه کاری کنه بقیه نفهمن؟
_من بلدم بازی کنم ولی ارباب!
_خموش رودولف...بلد نیستی...بلاتریکس تو جواب بده!

بلاتریکس دوباره به فکر فرو رفت...اگر هر شخصی غیر لرد سیاه از او این...عه! این رو گفته بودم،تکراریه؟خو هیچی...ادامه میدیم...بلاتریکس رو به لرد کرد و جواب داد:
_ارباب...رودولف زوری نداره که بتونه از ترعیب و تهدید استفاده کنه!
_من زور دارم!
_خموش رودولف...نپر وسط حرفم...بله...میگفتم ارباب...رودولف زور نداره...ولی فرض میکنیم اگه زور داشت...اونجوری با تهدید و ترعیب بقیه رو مجبور کنه تا یه بازی من دراوردی درست کنه به اسم گرگینه به هوا...و اگه کسی اعتراض کرد و یا گفت که این گرگینه به هوا نیست،سیاست ترعیب و تهدید استفاده کنه و بگه این مدل جدیدشه!

لرد به فکر فرو رفت...اگر هر شخصی غیر از بلاتریکس از او این سوال را...چی؟آم...بیخیال!
به هر حال لرد که رودولف نبود...او زور داشت و میتوانست از سیاست ترعیب وتهدید استفاده کند...
_من زور دارم اقای نویسنده!
خموش!...بله...لرد میتوانست از این سیاست استفاده کند!
_یارانمان..وقت بازی شطرنجه!




پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-خب...فیل بودنت رو ثابت کن!

فیلسینوس نمی دانست چگونه فیل بودنش را ثابت کند. کسی تا آن لحظه از عمرش از او نخواسته بود فیل بودنش را ثابت کند. برای همین خرطوم مصنوعیش را کمی تکان داد.

لرد سیاه به این سادگی ها قانع نمی شد.
-قانع شدیم!
لرد سیاه به همین سادگی قانع شده بود. چون قبل از آن هرگز در زندگی اش فیل ندیده بود که حالا از این فیل ایرادی بگیرد.
-خب...بسیار زشت هستن. اون تیغ داره بیمار هم هست. داره می لرزه. پتویی چیزی براش بیارین. برای بازی به چند فیل احتیاج داریم؟

بلا، فیل بودن رودولف را غنیمت دانسته، جلو پرید.
-چهار فیل ارباب. و البته که شما اینو به خوبی می دونستین و فقط خواستین ما رو امتحان کنین. من در این امتحان قبول شدم ارباب؟

لرد سیاه به فکر فرو رفته بود...او شطرنج بلد نبود و کسی نباید به این موضوع پی می برد.
-بلا؟ ما مایلیم مجددا تو رو مورد آزمایش و امتحان قرار بدیم. تو اگه یه کاری رو بلد نباشی و نخوای کسی بفهمه و ازت بخوان اون کار رو انجام بدی چه بهانه ای میاری که نفهمن بلد نیستی؟





پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۳:۰۸ سه شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
ادای فیل درآوردن شاید مسخره و مضحک بود. اما کار آسونی نبود. نیاز به شناختن فیل داشت. نیاز به بررسی فیل داشت. نیاز به شخصیتِ فیلی داشت. نیاز به انتخاب شخص درست برای فیل شدن داشت. نیاز به زمان هم داشت. اما به همه ی اینا فقط تا وقتی نیاز داشت که بلا موهاشو با حرکت سرش کنار بزنه و کنترل امورو در دست بگیره.

- خب... تا چوبدستیمو نکشیدم... کیا برای فیل شدن در محضر ارباب داوطلب میشن؟

و حدود نیم ساعت بعد، داوطلبین به همراه بلا کنار لرد وایساده بودن.

- ارباب! براتون فیل آوردیم!
- فیل نقاب دار؟
- بله ارباب!
- و فیل تیغ تیغیِ گلدار؟
- بله ارباب!
- و فیلِ مینیاتوریِ آبی رنگ بالدار هم؟
- بله ارباب!
- و فیلِ بدون لباس با چشمای اشک آلود و قیافه ی غرغرو؟
- ارباب خب فیل ها معمولا لباس تنشون...

لرد سیاه مدتی با همون نگاه مشکوک به بلا و "فیل" های همراهش نگاه کرد. بلا و فیل نقاب دار. گلدار. مینیاتوری آبی رنگ بالدار و بدون لباسِ با چشمای اشک آلود و قیافه ی غرغرو هم به لرد سیاه نگاه کردن.

- فیل های جالبی آوردید. فقط یه کم آشنا...
- ارباب؟ میخواستید بگید که مایلید امتحانشون کنید که بهترین هاشونو انتخاب کنید؟ آرســ... چیز... فیل نقاب دار! بیا جلو تا ارباب امتحانت کنن!


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۶ ۳:۱۳:۳۶


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

لاديسلاو زاموژسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۵ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۰۸:۴۴
از یترومایسین
گروه:
کاربران عضو
ناظر انجمن
ریونکلاو
ایفای نقش
مترجم
مرگخوار
پیام: 552
آفلاین
- خود خویشتن این جانبمان نظری را دارای می باشیم!

مرگخواران در ابتدا خواستند به هکتور بی توجهی کنند و محلش نگذارند و اجازه دهند تا او برود و خودش را در معجون هایش غرق کند، امّا یک ایراد فنی وجود داشت! این صدا، صدای هکتور نبود. خب پس، می شد یک ماهیتابه ای چیزی، سمت رودولف پرت کرد و گذاشت در یک گوشه برای خودش غرغر کند، اما متاسفانه این صدا، صدای رودولف هم نبود!

- من یه فکری دارم!

این بار مرگخواران با خیالی آسوده به هکتور توجه نکردند و همانطور دسته جمعی به فکر کردن مشغول شدند؛ یک شخصی که نظر داده است، آخر دیالوگش هم نه شکلک خونسردی گذاشته است، نه شکلک دود کردن، ابراز علاقه ای ننموده، جیغ و داد نکرده است، جن خانگی نیست...

- مال کدوم گروهی؟
- عرض نمودیم که خود خویشتن خویش نظری را دارای می باشیم!... آه! از گروه چنگک کلاغ می باشیم.

مرگخواران که حلقه اتحاد تشکیل داده بودند، با چشمهای گرد شده به یکدیگر خیره شدند. هاگوارتز گروه "چنگک کلاغ" داشت؟ اصلا شاید این شخص در هاگوارتز تحصیل نکرده بود؟

- سیاهی، مدرسه یِ تو کدوم هسته؟
- اینجانب خود خویشتن خویش هفت سال آزگار را در سرای هاگوارتز نامی را به تحصیل گذرانیدم. منتهی یک نظری نیز...
- وای بر تو! چرا دروغ می گی! هاگوارتز همه اش چهارتا گروه داره! هیچکدومشون هم اینی که تو گفتی نیست!
- چرا این چنین است! گروهان هاگوارتز اینان اند: اسلایی که جزو ترین ها است، هافلی که پف نموده است! گریفی که دارای در های فراوان است و چنگال کلاغ!

مرگخواران بدون توجه به حرف های آن شخص، مورد خشم افکار لرد سیاه قرار گرفتند. زیرا آنان کارشان را خیلی طول داده بودند. آن ها کمی از درد به خود پیچیده و سپس دوباره به سرعت حلقه اتحاد تشکیل دادند. اما آن ها ندانستند که چرا غریبه به خودش نپیچید:

- چرا به خودت نپیچیدی؟
- پیچیدیم، منتهی زیر پوستی بر خویشتن پیچیدیم تا ریا نشود. دینگی که دنگ صدایش می کنیم، بمیرد و هزاران بار هزار تکه شود، اگر دروغ می گوییم.

دینگ مرد و هزاران بار هزار تکه شد و متاسفانه دوباره به حالت اوّل بازگشت:

- خب... اینجانب مرگخوار می باشیم... لکن هنوز دسترسی انجمن زیر سایه را به اینجانب نداده اند. ... نظرمان را بگوییم؟
- هممم، بگو.

مرگخواران بر سر نورممد مرگخوار ریختند که گفته بود، "بگو" و او را به جایی دور تر از کهکشان آندرومدا پرتاب نمودند.

- پیشنهاد می نماییم، چونان که فیلان در سرایی دور زین جانبتان به سر می برند، شما خود خویشتن فیلیّت وجود خویش برون کشیده، تظاهر به فیل بودن نمایید.

ادای فیل را درآوردن، پیشنهاد مسخره و مضحکی بود. پس مرگخواران تصمیم گرفتند تا انجامش دهند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مرگخوارا در حال بازی شطرنج هستن که لرد سر می رسه. مرگخوارا از لرد درخواست می کنن بازی کنه. ولی لرد شطرنج بلد نیست. به مرگخوارا دستور می ده به جای مهره های فیل براش فیل واقعی بیارن تا بازی کنه.
مرگخوارا تصمیم می گیرن برای یافتن فیل بوسیله هواپیما راهی هند بشن. ولی رودولف بهشون توصیه می کنه از جادو استفاده کنن!

........................

-باشه خب چرا خشمگین می شی؟ می خواستیم مسافرتی رفته باشیم.

این جمله را روفوس گفت. در حالی که مایوی قرمز رنگش از زیر ردایش دیده می شد و تیوپی به شکل اردک دور کمرش انداخته بود و کلاهی حصیری بر سر گذاشته بود.
بلاتریکس با دیدن این صحنه، از هر چه مرگخوار بود زده شد!
-این چه وضعیه برای خودت درست کردی؟ مگه می ریم تعطیلات؟ ارباب فیل میل دارن. یعنی تمایل به داشتن فیل دارن. ما هم می ریم فیل بگیریم!

-اصلا مگه هند دریا ره داره؟

همه به طرف باروفیو برگشتند.

-این خنگه؟
-نه بابا...فقط دهاتیه.
- لیتل هنگلتون ده محسوب نمی شه؟ یعنی اربابم دهاتیه؟ اصلا منظورت چیه؟ مگه دهاتیا بی سوادن؟
-نه...ولی این یکی هست. باروفیو...به نظرت اقیانوس هند تو مکزیکه، برای رد گم کنی اسمشو گذاشتن هند؟

باروفیو ممکن بود احساس حقارت کند...اگر باروفیو نبود!
ولی چون باروفیو بود و رویش هم کلا زیاد بود به گفتن "شما شهری ها چه ره می دانید آخه" اکتفا کرد.
ولی به هر حال روفوس قرار نبود برای شنا به جایی برود.

-خب...کسی پیشنهادی برای ایجاد فیل از طریق جادو داره که اول اونو اجرا کنیم؟ یا سوار هواپیما بشیم؟




پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۸:۰۴ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۵

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
- آخه احمق ..

در اینجا کارکترهای داستان شدیدا از نویسنده پذیرایی میکنند:

بعد از ربع ساعت نویسنده خسته کنار کارکترها میشینه. کنت سیگاری روشن میکنه و به دستش میده. وینکی نوشیدنی کره ای براش میاره. بهرحال وینکی جنِ خوب! ولی خب خیلی هم تقصیر نویسنده نیست. اصلن اینروزها انگار همه میطلبن که چماقی بر فرق سرشان کوبیده بشه . باروفیو با کمی فاصله کنار نویسنده میشینه و لیوان خالی شده نوشیدنی کره ای رو ازش میگیره:

- از این شخصیتهای محفل انتظار ره نداشته باشیده. اینا همشون از ابتدا تا الان خجسته هسته.

نویسنده دستش رو لای موهاش فرو میبره و سیگار رو روی دست رودولف خاموش میکنه. رودولف با جیغ از لوکشینِ داستان دور میشه:

- به من حق بدین خب. چرا نباید آپارات کنید؟ چرا اصلا یکی از شماها فیل نشید. من خسته ام. هم دلم میخواد بنویسم هم حال ندارم هی بیام درمورد هند بنویسم. هند منو یاد خاطراتی میندازه که دیگه نمیشه مثل اونا رو تجربه کرد. دیگه اینقد هی نگید هند. یه کمی هم به فکر من باشید. یه کم جادو کنید. مورفین رو به فیل تبدیل کنید. من حتا میتونم براتون فیل بکشم:

تصویر کوچک شده


-

- الان دقيقا 9 ساعت و 6 دقيقه و 56 ثانيه و 78 صدم ثانيه از وقتمون تمام شده!
-


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳ شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
- بهتره كه همون راه اولو انتخاب كنيم. ما فقط يه هفته وقت داريم. الان دقيقا 7 ساعت و 25 دقيقه و 32 ثانيه و 50 صدم ثانيه از وقتمون به خاطر اين چرتو پرت ها هدر رفت. من كه ميگم بريم هند... هم فال و هم تماشا. تازه اونجا انواع و اقسام فيل ها هست. از چاق و لاغر گرفته تا فيل دو روزه و دو هزار ساله، اينقدرم خودتونو گيج نكنين.

- به نظر منم حرف درستيه.

مرگخواران يكي پس از ديگري تاييد كردند. در آخر تصميم بر آن شد كه راه حل رفتن به هند را عملي كنند.

- اما ما يك مشكل ديگه هم داريم.

با صداي آرسينوس همگي به سمت او برگشتند.

- چه مشكلي؟

- ما با چي قراره بريم هند؟ با جارو ها كه نميشه چون لردسياه استفاده از جارو رو ممنوع اعلام كرده.

مرگخواران هيچ كدام حرفي براي گفتن نداشتند.كاملا گيج شده بودند. انگار همه ي حوادث دست به دست هم داده بودند تا آنها در اين راه با مشكلات بسياري رو به رو شوند. از يك مشكل كه خلاص ميشدند بعدي و بعدي ها به سراغشان مي آمد.

- با هواپيما!

با اين حرف ديويد كراوكر همگي بسيار تعجب كردند.

- چي؟ حالت خوبه؟با هواپيما؟

- آره مگه چه اشكالي داره؟ برو يكم تو اينترنت بچرخ. الان همه ي سفر هاي دور يا با كشتي انجام ميشه، يا با هواپيما. با كشتي كه نميتونيم، پس بهترين گزينه همون هواپيماي.

- خب ما كه تا الان سوار هواپيما نشديم، نميدونيم بايد چيكار كنيم!

مرگخواران با تكان دادن سر حرف هاي آرسينوس را تصديق كردند.

- اينكه كاري نداره... اول بايد تاريخ پرواز رو تعيين كني... بعدش واسه همون روز يه بليت ميگيري، روز پرواز با توجه به شماره ي صندلي كه روي بليتت نوشته رو صندليت ميشيني، همين. كار خاصي قرار نيست انجام بدي.

- خب پس بهتره كه عجله كنيم، الان دقيقا 8 ساعت و 3 دقيقه و 15 ثانيه و 32 صدم ثانيه از وقتمون تموم شده.

مرگخواران همگي تصميم گرفتند كه با هواپيما، وسيله اي كه تابحال آنرا نديده بودند، به هند بروند تا دستور لردسياه را اجرا كنند. و اين آغاز يك سفر پرماجرا براي مرگخواران بود .


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۲ ۱۹:۲۰:۵۷

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
_آیا می دانستید که فیل ها خودشان هم زیاد راضی نیستند از اینکه توی هند زندگی کنند؟! آیا شما اصلا می دانستید که فیل ها برای اولین بار در لاس وگاس متولد شده و پس از انقلاب صنعتی اروپا و انقلاب کبیر فرانسه و کلی انقلاب دیگر به هندوستان منتقل شده و الان تنها منتظر فرصتی هستند که با یاری سبزتان انقلاب کرده و به آغوش گرم شما عزیزان بازگشته حال و هوای جدیدی به شطرنج شما-

باقی سخنرانی مجریِ لاغر و مو مشکیِ تلویزیون در زمزمه های آهسته و بهت زده ی مرگخواران گم شد.
_این پسره آشنا نیست؟
_یکم مونگول میزنه... حتما قبلا یه جایی دیدمش...

مجری مصممانه ادامه میداد.
_ضمنا من قرار بوده معاون وزیر سحر و جادوی امسال هم بشم، وزیر سحر و جادوی احتمالی خودش چون دیگه دوس نداشت ریخت منو ببینه انصراف داد بنابرین یکم احتمالات بالا پایین میشن. فیل بخرید! پس فیل های جذاب بخرید! فیل های رنگبندی دار و بدون سرب و انواع آلاینده ها بخرید، فیلِ زیر قیمت بخرید! برای خانه های خود فیل بخرید، در محل کار فیل بخرید!

نگاهِ پوکرفیس مرگخواران به یکدیگر معطوف شده سپس در فضا پراکنده شد.
_میگم یه مدته پیداش نیستا.

مرگخواران که پس از مدتی از فرمت پوکرفیس خسته شده بودند، زیر لب فحشی به مرگخوارِ کم پیدای کلاهبردارِ ساکنِ موقتیِ سواحل عاج داده هر یک سر کار خود برگشتند، و این در حالی بود که هکتور کاملا مصممانه تلفن همراهش را بیرون کشیده بود و تصمیم داشت به 9099071209 زنگ بزند.

هنوز یک بوق هم کامل نخورده بود که شخصی گوشی را برداشت. صدای آشنایی که "الو؟!"یش همان لحظه در خانه ی ریدل پیچید، اصلا صدایی نبود که هیچ یک از مرگخواران دلشان بخواهد بشنوند. آن هم دوباره.
_الو؟ اوا هکتور شماره ی توئه؟ چقد بزرگ شدی، کم پیدایی داداجی، فیل میخوای؟! فیل بدم؟ موش بدم؟ فوش بدم؟ اربوب چطوره؟ اربوب بدم؟ اربوب خوبه؟

حتی مرگخوارانی که صدای همکار قدیمی شان را نشناخته بودند نیز با شنیدن کلمه ی "اربوب" دلیل فحش دادن بقیه ی مرگخواران را کاملا درک کردند و خود نیز به نوبه ی خود شروع به فحش دادن به عنصر نامطلوب خانه ی ریدل کردند.

هکتور که بدبختی و فلاکتِ اعماق چشمانش را روی افقی که به آن خیره شده بود خالی کرده بود، آهسته گوشی را روی زمین انداخت و با دو قدمِ آرام، روی آن ایستاد و با لذت به صدای خرد شدنش گوش داد.
_این یکی هم ریگولوسه.

پس از چند ثانیه سکوت، موفق شد از گوشی تلفن پیاده شود.
_نپرسین چطور همزمان تو تلویزیون و تلفن دو تا زر متفاوت میزنه و دوتاشم مزخرفه چون من نمیدونم.

چند ثانیه ی دیگر از سکوتِ مرگبار، باعث شد احساس کند که دلش میخواهد دوباره سوارِ گوشی بشود و همین کار را هم کرد.
_بریم آقا جون بریم خاک تو سرمون بریزیم، از این یکی آبی گرم نمیشه.


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۲ ۱۶:۰۵:۴۸
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۲ ۱۶:۰۶:۴۵

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
#99

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۳۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۲
از دپارتمان جانور شناسی یو سی برکلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 144
آفلاین
در زمان جمع کردن وسایل ناگهان تلویزیون خانه ریدل روشن شد.مرگخواران در پوکر فیس عمیقی فرو رفتند.آنها تا جایی که میدانستد لرد در خانه اش تلویزیون نداشت.
-آیا از غر زدن رئیستان خسته شده اید؟

-آیا نمیتوانید خواسته رئیستان را عملی کنید؟

-ایا قصد استفاده از حیوانات مشنگی را دارید؟

-کارشناسان ما 24ساعته درخدمت شما هستند،برای ارتباط با ما با شماره تلفن 9099071209یه زنگ بزن ،یه حیوان ببر.

هکتورکه لرزشش به آخرین حد رسیده بود گفت:
-یالا...تلفونتونو در بیارین زنگ بزنین.

ناگهان رودولف قمه اش را به سمت هکتور پرتاب کرد،هکتور که از ترس هم می لرزید که معجون روی شلوارش ریخته شده بود گفت:
-آخه تسترال من چیکار کردم؟

-شرمنده داداچ،فکر کردم میخواهی معجون درست کنی!!

جمعیت بازهم به پوکرفیس عمیق فرو رفتند.وینکی که یوسین بولت درونش شکوفا شده با سرعتی باور نکردنی از ته خانه ریدل می دوید و فریاد میزد:
-پیداش کردم تلویزیونو.. وینکی جن جستجوگر.:ball:




ویرایش شده توسط نیوت اسکمندر در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۱ ۱۵:۵۴:۳۰


پاسخ به: كلوپ شطرنج جادويی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵
#98

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
هر كدام از مرگخواران يك نظري ميدادند. خيلي گيج شده بودند. اگر لردسياه مي فهميد كه آنها نميتوانند فيل براي او بياورند حتما جانشان را از دست ميدادند، اما از طرفي ديگر رفتن به هند كار بسيار سختي بود و حداقل يك هفته وقت ميبرد. براي مدتي بود كه مرگخواران ساكت بودند و فقط به يكديگر نگاه ميكردند. ناگهان با صداي لرد سياه از عالم فكر و خيال خارج شدند.

نزد لردسياه:

- اصلا فكر نميكرديم كه پيدا كردن يه فيل اينقدر سخت باشد. عجب نخود سياه خوبي بود. سعي ميكنيم از اين نخودسياه ها بيشتر استفاده كنيم. اما نبايد متوجه شوند كه ما آنها را دنبال نخود سياه فرستاده ايم. بايد كمي بترسانيمشان.
- آهاي... كجا هستيد؟ رفتين يه فيل بياوريد يا بسازيد؟ مگر ما وقت اضافي داريم كه منتظر شما باشيم؟

نزد مرگخواران:

- واي، بدبخت شديم. الان ارباب پدر هممونو در مياره.

- مجبوريم حقيقت رو بگيم

بعد يك گفت و گو كوتاه، مرگخواران نزد لردسياه رفتند.

- راستش ارباب، براساس اطلاعات ما تنها جايي كه فيل داره هنده.

لردسياه لبخند شيطاني زد و گفت:
- خب برويد بياوريد، وقتي ما يك دستوري ميدهيم حتما بايد اجرا شود. ما سريعا به فيل نيازمنديم.

مرگخواران با تعجب به يكديگر نگاه كردند.

- اما ارباب، رفتن به هند خيلي سخته و حداقل يه هفته وقت ميبره.
- خب ببرد، امر ما بايد حتما اجرا شود. حالا هم حركت كنيد.

مرگخواران كه چاره اي جز اطاعت از لردسياه را نداشتند بعد از برداشتن وسايل مورد نياز خود به سمت هند حركت كردند.


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۱۱ ۰:۱۸:۱۸

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.