هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
#33

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
مأموران وزارت سحر و جادو با احتیاط بسیار زیاد به سمت کمدی که در آن نزدیکی ها قرار داشت رفتند. چندین مأمور این سمت و چندی دیگر در سمت دیگر کمد پناه گرفتند و یکی از کارکنان با سابقه و شجاع وزارت در را به آرامی باز کرد.

با باز شدن در صدای عرررر!!! عرررر!!! بیشتر به گوش رسید و تعدادی از افراد حاضر به جای نگه داشتن چوبدستی در دستان٬ گوشهایشان را نگه داشتند... اما بالاخره با باز شدن کامل در و ورود پرتوهای نور به داخل کمد٬ سکوت بر فضا حاکم شد و زندانی در کمد گفت: اونا منو اینتو زندانی کردن... اون غول بوقی و اون همدستش!!! من شکایت دارم. باید هر چه سریعتر دستگیر بشن. من از شما هم شکایت دارم...

فرمانده ی مأموران وزارت که سعی در آرام کردن او داشت٬ رو به زیر دستانش گفت: تو و تو و تو و تو و تو با من میاین دنبال دو نفر فراری! باید هر چه زودتر دستگیرشون کنیم. شما سه نفر هم این بیچاره رو میبرین به وزارت سحر و جادو و بعد از طی شدن مراحل قانونی٬ به سنت مانگو میبرینش. ما رفتیم!

فرمانده که وقت را تنگ میدید به سمت پنجره پرید و همچون چینی ها و جاپونی ها (؟!) از پنجره پایین پرید و افرادش نیز به دنبال او به پایین پریدند. یکی از کارشناسان که به شدت در عمل ردیابی از روی اثر انگشت و پا ماهر بود به سرعت محیط را مورد مطالعه قرار داد و با صدای بلندی گفت: به نظرم از اون طرف رفتن. باید سریعتر اونوری بریم.

او به سرعت شروع به دویدن کرد و در حالیکه از جلوی فرمانده رد میشد٬ دستی یقه اش را گرفت و او را سر جایش نگه داشت.

- فکر میکنی یا مطمئنی؟ ما نمیتونیم الکی یه راهی رو بریم و آخرش هیچی نباشه

- مطمئنم قربان. به من اعتماد کنید!

فرمانده که کمی شک داشت٬ فرمان حرکت به آن سمت را داد و تمامی مأموران وزارت با بیشترین سرعت شروع به دویدن کردند...



همون طرفا!

گلگومات و استیو در حالیکه با همدیگر صحبت میکردند و کباب میخوردند٬ به ناگاه متوجه صداهای ناشناخته ای که از پشت درختان می آمد شدند و گوشهایشان را تیز کردند تا بهتر بشنوند!

- قربان. به نظرم باید اونجا باشن. اونوری باید بریم.

- آروم به اون سمت حرکت کنید. سعی کنین هیچ صدایی از خودتون بروز ندیـــ...

ترقــــــــــــــــــــــــــــــــق!!!

شاخه ی درختی که زیر پای فرمانده بود با صدای بلندی شکست. گلگو که از شدت ترس میترسید٬ نگاهی به استیو کرد و گفت: گلگو بدبخت شد. دوباره دستگیر شد

- گلگو نترس!‌ بیا بازم فرار کنیم. بیا از اینور بریم...

و هر دو از جایشان بلند شدند و شروع به فرار کردند. مأموران وزارت که صدای آنها را شنیده بودند بر سرعتشان افزودند و شروع به دویدن به دنبال آنها کردند!
________________________________________________
خب دیگه معلومه!‌ مأمورای وزارت به دنبال گلگو و استیو هستند



Re: دنداندرمانگری دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۸
#32

نیمفادورا تانکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۳ شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۱۸ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
از ریش مرلین آویزون نشو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 93
آفلاین
خلاصه ی ماجرا: گلگمات پس از بازگشت از آزکابان تصمیم میگیرد دوباره دندانپزشکی را باز کند اما این بار قانونی کار کند.
او تصمیم میگیرد درمانگری را یک ماه استخدام کند تا از او دندانپزشکی یاد بگیرد. وقتی متقاضیان میخواهند گزینش شوند، به خاطر جیغ و دادی که از داخل مطب میشنوند فرار میکنند و فروشنده ی دوک های اصلی که در حال عبور از آن جا بود به اشتباه استخدام میشود.
او و گلگومات دهن بیماری را سرویس میکنند و او را در کمدی پنهان میکنند. در همین هنگام ماموران وزارتخانه از راه میرسند و گلگومات و استیو(فروشنده ی دوک های عسلی) فرار میکنند و ماموران وزارتخانه متوجه میشوند کسی در کمد است.

و اینک ادامه ی ماجرا:

رزرو

رزرو شما خیلی طول کشید و به همین دلیل پستتون نادیده گرفته میشه. بخاطر خلاصتون پست پاک نخواهد شد.

لطفا از پست قبل ادامه بدین.


ویرایش شده توسط نيمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۱۲ ۱۳:۲۸:۳۳
ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۱۲ ۲۳:۲۹:۴۰

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، [color=FF0000]شجاعت و غلب�


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۸:۱۱ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۸
#31

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
مامور بلند قامت تر با مامور ديگر درگوشی حرف زد و پس از پنج دقيقه بحث و تبادل نظر گفت:
-اهم، اهم، شما اينجا رو ترك كنين، ما الان درمانگر رو پيدا می كنيم و به وضعيت اينجا رسيدگی می كنيم.

گلگلومات كه دهانش يك متر باز شده و بود و از سر شادی له له می زد در را باز كرد و استيون را دنبال خودش بيرون كشاند و در مقابل نگاههای متعجب منشی و بيماران از ساختمان بيرون رفت. گلگلومات با شادی آواز می خواند و استيون زير لب چيزهايی را زمزمه می كرد:
-ايول... ايول... فرار كرديم ايول...

بعد از آنكه به مقدار كافی دويدند و آواز خواندند گلگلومات گفت:
-حالا چيكار كنيم؟ بی كار بگرديم استيو؟

-نه باو، فعلا يكم بايد دور از چشم باشيم چون دو دقيقه ديگه دوزاريشن ميفته... بعدا می تونيم بريم فروشگاه دوك های عسلی اونجا با هم كار كنيم.

گلگلومان:
-تو خيلی آدم باحالی هستی استيو!

دو دقيقه بعد:

مامور با عصبانيت بر پيشانی اش كوبيد و گفت:
-ای خاك به سرمون شد..

-چرا بابا؟

-بابا جون مگه گلگو مسئول اينجا نبود، يعنی تو واقعا هنوز نفهميدی؟

-صب كن يكم فك كنم... آها فهميدم... بدو بريم دنبالشون تا گم و گور نشدن...

-عــــــرررررررررررررررررررر عـــــــــــــــــررررررر

-اين صدا ديگه از كجا مياد؟

يكی از ماموران به كمد رنگ و رو رفته گوشه اتاق نگاه كرد و گفت:
-از اونجا!



Re: دنداندرمانگری دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱:۱۴ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۸
#30

برتا جورکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۷ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ جمعه ۵ تیر ۱۳۹۴
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 145
آفلاین
-عععع گلگومات خاک بر سر شد الان مامورا اومد و گلگوماتو برد آزکابان، گلگومات نخواست برگشت به اونجا...عععع
-بابا این قدر جیغ نزن، الان همه می فهمن چیکار کردیم.
-اصلا به گلگومات ربطی نداشت خودت باید درستش کرد!
-ببخشید،ببخشید چه ربطی به من داره این جا مال توئه نه مال من.
-نخیر تو دنداندرمانگر بود خودتم درستش کرد!
-اما من که دنداندرمانگر نیستم.
-یعنی چی ؟ تو دنداندرمانگر هست و برای همین من تورو استخدام کرد!
-من داشتم از این جا رد می شدم تو فکر کردی برای این شغل داوطلب شدم و نذاشتی حرف بزنم، هر کاری هم کردم نتونستم فرار کنم!
در همان هنگام منشی در را باز کرد و گفت:
-مامورا رسیدن تا چند لحظه ی دیگه میان تو.
بعد در را بست و رفت.
-استیو حالا گلگو چیکار کرد؟
من چمیدونم! گفتم که مشکل توئه نه من.
-اما تو هم با من همکا...
گلگومات با باز شدن در از حرف زدن عاجز شد و به دو مامور سیاهپوش و عبوس خیره شد. یکی از آن ها که قد نسبتا بلند تری داشت شروع به حرف زدن کرد:
-مسئول اینجا کیه؟
استیو: :angel:
گلگو:
-پرسیدم مسئول اینجا کیه؟
مامور قد کوتاه به سمت استیو که می خواست از لای در فرار کند(!) رو کرد و گفت:
-تو درمانگری؟
- :no:
-پس درمانگر تویی گلگومات!
-گلگو ندونست شما در مورد چی حرف زد گلگو و استیو اومد اینجا تا دندونای گلگو رو پر کرد ولی بعد دید دنداندرمانگر اینجا نبود!



Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۸
#29

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
-وای، تو واقعا متوجه نمی شی؟ بدو اين يارو رو مخفی كن، اگه نمی خوای دو تايی مون بريم تو ازكابان آب خنك بخوريم اين كارو بكن!!!

-عــــــــــــــــــع! نمی خوام دوباره از آزكابان سر در بيارم

استيون در حالی كه چيزهای را زير لب زمزمه می كرد جسم مرد سيبيلو را كشيد و در كمد تار عنكبوت گرفته و قديمی گوشه اتاق مخفی كرد. گلگلومات كه به طرز وحشتناكی گريه می كرد موجب كلافگی منشی شده بود. منشی در اتاق را با شدت باز كرد و گفت:
-يكم آروم تر باشين ديگه، كل مشتری ها به خاطر سر و صداتون دارن ميرن! حالا اون آقای قبلی كه می خواست دندوناش پر بشه كجا هست؟

استيون گفت:
-يه جايی هست ديگه.

منشی نگاهی تمسخرآميز به استيون انداخت و گفت:
-من كه هيچ وقت از كاراتون سر در نياوردم، اما يه موضوع مهمی پيش اومده كه بايد بهتون بگم... همين الان از وزارتخونه يه نامه رسيد كه گفتن چندتا مامور دارن ميان واسه رسيدگی... می خوان ببينن قانونی كار می كنيم يا نه.

بعد نگاهی سرسری به گلگلومات انداخت و گفت:
-پس بهتره گريه نكنين تا دوباره يه مشگلی رو به ما نسبت ندن.

بعد با صدای شترقی در را بست و رفت.



Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۸
#28

نیمفادورا تانکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۳ شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۱۸ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
از ریش مرلین آویزون نشو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 93
آفلاین
-درسته ريختش خراب شد اما بالاخره بيهوش شد، مگه نه؟ حالا تو به گلگو گفت که چه جوری دندون رو پر کرد.
- خوب تو باید ... آهان! تو باید این دستگاهو فرو کنی تو دندون این یارو بعد این دکمه رو فشار بدی. میخوای یه بار خودت امتحان کنی؟
- آره گلگو خواست امتحان کرد.

گلگوماتت دستگاه را گرفت و چنان در دندان مرد فشار داد که دندان های بالایی اش همه ریختند. سپس دکمه را فشار داد و از دستگاه ماده ای سفید شروع به خروج کرد. گلگومات آن قدر دکمه ی دستگاه را نگه داشت که به جای دندان، دهان بیمار پر شد

- خوب بود؟
- ماااااااع! تو که دهنشو پر کردی! این دیگه نه میتونه حرف بزنه نه میتونه چیزی بخوره نه میتونه دهنش رو ببند. نباید دهنش پر میشد. حالا چی کار کنیم؟

شترققق

گلگومات با یک مشت تمام ماده ی دندان را که در دهان مرد ریخته بود را به همراه دندان های پایین که هنوز باقی مانده بود خرد کرد. اما شدت ضربه به حدی بود که مرد بیهوش بی اثر شد. اما شدت ضربه به حدی بود که دوباره بیهوش شد

- بد بخت شدیم! باید اینو یه جا قایم کنی.
- نع!
- چرا نه؟
- گلگو نخواست دوباره زندانی شد. گلگو کار قانونی کرد.
- مشتی که تو دهنش زدی قانونی بود؟ اگه قایمش نکنیم بدبخت میشیم. بعدم یه جوری سر به نیستش میکنیم.
- نهههههه! کار گلگو دوباره غیر قانونی شد! من دیگه نخواست به آزکابان رفت. عرررررررررر!


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، [color=FF0000]شجاعت و غلب�


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ شنبه ۹ خرداد ۱۳۸۸
#27

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
مرد سيبيلو نگاهش را روی گلگو و فروشند و مرد متوقف كرد و گفت:
-هی يارو نيومدم اينجا كه به من زل بزنی، بدو اين دندون كوفتی مون رو پر كن ديگه!

فروشنده ی فروشگاه دوك های عسلی گفت:
-بهتره به جای يارو اسممو صدا كنی، استيون!

-هوی استيو يا هر كی ديگه پر كن اين كوفتی رو ديگه!

استيو كه مخش به طور كامل مختل و بسته شده بود با عصبانست كشويی را باز كرد كه با خط خرچنگ غورباقه و درشتی بر رويش نوشته شده بود: وسايل درمانگران. استيو كشو را باز كزد و وسيله ای را برداشت كه كنارش به لاتين و يونانی نوشته بودند: وسيله ی پركردن دندان. استيو با عجله به سمتدندان مرد رفت و گفت:
-كدوم دندون كوفتيت بايد پر بشه؟

-اين.

مرد به دندانی در رديف بالای دندانهای يكی در ميان سفيد و سياهش اشاره كرد. استيود دستگاه را با زور و بلا توی دندان مرد فرو كرد و دگمه ای را كه بر بدنه ی فلزی دستگاه قرار داشت فشار داد. مرد كه آه و ناله می كرد و سبيلش تكان تكان می خورد سعی در متوقف كردن پركردن دندانش داشت. استيون گفت:
-اين يارو بايد بی هوش بشه! چه طوری بيهوشش كنيم؟

گلگو گفت:
-اين كار گلگو بود.

بعد گلگو جفت پا روی مرد سبيلو پريد كه باعث شد جای دماغ و دهن مرد عوض شود و كلا ريختش عوض شود. گلگو كه نسبتا راضی به نظر می رسيد گفت:
-درسته ريختش خراب شد اما بالاخره بيهوش شد، مگه نه؟



Re: دنداندرمانگری دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۸
#26

نیمفادورا تانکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۳ شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۱۸ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
از ریش مرلین آویزون نشو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 93
آفلاین
مرد دید که بالای دستشویی پنجره ی کوچکی است که میتواند از آن عبور کند.
مرد از پنجره بالا رفت و از دنداندرمانگری خارج شد و خواست برود امّا ...
- تو چرا بیرون اومد؟
- اممم .. چیزه ... دمپاییم از پنجره افتاده بود بیرون!
- دمپاییت که پات بود!
- اِ اِ اِ! راست میگیا! فکر کردم افتاده بیرون!
- سریع رفت تو
- چشم.

مرد خواست خودش را غیب کند اما بلافاصله فهمید گلگومات فکر این را هم کرده چون نتوانست خود را غیب کند.

صبح روز بعد

- همه بیدار ... همه بیدار
گلگومات عربده میکشید تا منشی و مردی که فکر میکرد درمانگر است را بیدار کند.
مرد از جایش بلند شد و گفت: خوب الان من باید چی کار کرد؟ ببخشید، من باید چی کار کنم؟
- تو باید بیمار ها رو درمان کرد و در حین درمان برای من توضیح داد.
- مااااااااع اما من که بلد نبود! یعنی من که بلد نیستم.
- مگه تو درمانگر نبود؟ حرف مفت نزن و بیا پیش من وایسا.
- نه. من مغازه ی شکلات دارم. دوک های عسلی!

گلگومات که انگار نه انگار حرف او را نشنیده بود گفت: منشی، نفر اول اومد تو!
مردی چاق با سبیل چخماقی و صورت سرخ وارد شد و روی صندلی نشست و گفت: لطفا دندون منو پر کنید.
فروشنده ی دوک های عسلی نگاهی عاجزانه به مرد کرد و ...

ادامه دارد!


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، [color=FF0000]شجاعت و غلب�


Re: دنداندرمانگری دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۴ جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۸
#25

دابیold7


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۰ یکشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۶:۱۰ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
از تو چه پنهون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 59
آفلاین
- تو استخدام شد!
- چی؟
- گلگو بهت گفت تو استخدام شد!
- اما ...
- اما نداشت! تو استخدام شد و شبا هم همین جا خوابید. تو فهمید؟
- آخه اشتباه شده من اصلا ...
- اگه یه بار دیگه رو حرف گلگو حرف زد، گلگو دهنت رو سرویس کرد! از فردا کارت شروع شد.
- نه من اصلا ...

مرد با نعره ی گلگومات ساکت شد و با ترس و لرز به او نگاه کرد.
- الان وقت خواب بود، همه خواب. منشی اول درو قفل کرد.
- واسه چی قفل کنه حالا؟ خیلی کار خوبیه قفل کنید!
مرد با دیدن چهره ی غضب ناک دکتر گلگومات(!) حرفش را عوض کرد و روی یک صندلی نشست.
- تو چرا نشست؟ گفتم خواب!
- الان که تازه ساعت 5 بعد از ظهره! به موقه ترین موقع خواب همینه شب به خیر!

مرد دوباره با نگاه گلگو حرفش عوض شد و فورا روی صندلی دنداندرمانگری دراز کشید.
او آهسته با خود زمزمه کرد: عجب گاگولیه! من که درمانگر نیستم، من داشتم رد میشدم. عیبی نداره یک ساعت دیگه که خبرش خوابید فرار میکنم.

یک ساعت بعد

مرد آهسته از جایش بلند شد و به اتاق انتظار رفت تا فرار کند.
آهسته و پاورچین به سمت در رفت و دستگیره را چرخاند اما در باز نشد. تصمیم گرفت از پنجره برود و برگشت ...
- تو داشت چی کار کرد؟

گلگومات جلوی مرد ایستاده بود و به او نگاه میکرد.
- دنبال دستشویی میگردم!
- دستشویی اون جا بود.
مرد فورا به داخل دستشویی رفت و در را بست.


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۸ ۱۹:۳۷:۰۹

امضاء: دابی ، جن


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۸
#24

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
مردی بلند قامت در حالی كه كلاه سياه و براقش را با دقت خاصی روی سرش صاف می كرد وارد شد. دهانش را به اندازه نيم متر باز كرده بود تا دندانهای سيد و پر زرق و برقش نمايان شوند. گلگلومات با تعجب مرد را نگاه كرد و گفت:
-سلام!

مرد هيچ چيز نگفت و فضای اتاق را نگاه كرد. گويی آن فضا نظرش را جلب نكرده بود. هزار گاليون را از جيبش در آورد و پانصد گاليونش را در دهان گشاد شده ی منشی و بقيه اش را در دهان يك متر باز شده ی گلگلومات انداخت. بعد در جواب نگاه های مبهم گلگلومات و منشی گفت:
-احساس كردم خيلی گدايين...

نگاهش را روی فضای -از نظر خودش- دلگير اتاق متوقف كرد و ادامه داد:
-اميدوارم با اين پول هايی كه بهتون دادم بتونين آبرومندانه تر زندگی كنين. اصن برام افت داره اينجا، به شما كمك كنم!

بعد گلگو و منشی را تنها گذاشت و به حال خودشان رهايشان كرد. گلگو با عصبانيت پانصد گاليون را از دهان خودش در آورد و از پنجره بيرون انداخت. همان لحظه پانصد گاليون روی سر مرد گاليونر فرود آمد. مرد با عصبانيت مشتش را تكان داد اما تا صدای جيغ و داد گلگو آمد دو پا كه داشت دو پاي ديگر نيز قرض گرفت و فرار كرد. گلگو با عصبانيت نعره زد:
-ابله! فكر كرده كه كی هست، اگه نرفته بود الان لهش می كردم، بعدی بياد تو!

اما هيچكس وارد نشد. گلگو با عصبانيت به منشی كه مخفيانه پانصد گاليونش را در كيف پولش جاسازی می كرد گفت:
-برو ببين چرا كسی نمی ياد؟

منشی با ترس و لرز رفت در رو باز كرد. شخصی با ترس ولرز جلوی در می لرزيد. منشی با تعجب پرسيد:
-چرا داخل نمی آين؟

-آخه صدای جيغ خيلی بلند بود، همه با شنيدنش فرار كردن... گفتم شايد الان وقت مناسبی نباشه...

گلگو نعره زد:
-بيارش تو ديگه!

مرد با ترس و لرز به دنبال منشی وارد اتاق شد.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.