هووووم اهم اهم
تق تق تق تق
- بفرمایید خواهش میکنم
- سلام علیکم
- به به سلام عمو جان احوال شما؟ بفرمایید بفرمایید
- همممم ممنونم
آبرفورث دامبلدور که ردای مشکی رنگ گولاخی به تن داشت به آرامی وارد دفتر ناظزین دهکده هاگزمید شد.
جیمز : خوب در خدمتم عمو جون بفرمایید
آبر : باو این چه طرز حرف زدنه،خودمونیوس
جیمز : هیییییییییییییس،مگه نمیدونی؟ اینروزا جیکت در بیاد بلاک میشی خوب منم باید رعایت کنم دیگه عمو
آبرفورث که شدیدا احساس میکرد فکش در آسنانه برخورد به زمین است گفت : اوکی اوکی میرم سر اصل مطلب،من تصمیم دارم یه سرپناه آبرومندانه واسه بزهام بسازم.
جیمز : خوب
آبر : خوب
جیمز : خوب دیگه-----
آبر : خوب منم گفتم خوب بااااااا
جیمز : آخه چی خوب؟
آبر : هییییییی خدایا باب تو اول گفتی خوب من بگم؟
جیمز : نخیر خودت گفتی
آبر : تو
جبمز : تو
آبر : تو
- تو
- تو
- تو
پس از چند مین آبرفورث که دیگه کاسه صبرش لبریز شده بود ییهو اخم خشانت بار و سنگینی کرد و باعث شد دوباره شروع کنه.
جیمز : عمو آبر بد:بوقی،جیمزو ترسوندی جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
آبر : اککه هی-------
جیمز : جیـــــــــــــــــــــــغ جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
آبر : خوب خوب بابا جیغ نزن
جیمز : جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!
- پسر جیغ نزن سرم رفت گفتم خوب دیگه.
جیمز : آخه چی خوب؟جیــــــــــــــــــــــــــــــغ!
آبر : بابا خوب میگم من مجوز میخوام،یعنی انقدر خنگی که نفهمیدی؟
جیمز : چرا باو گفتم یه کم بخندیم
آبر :
- خوب عمو جان چقدر فضا میخوای و موضوعش چیه؟
آبر : خوب من فکر کردم دیدم این بزا اگه خوب پرورش پیدا کنن میتونن نیروهای مفیدی در زمینه جبهه سفید بازی و اینا باشن
- آخه اباب جان بز به چه کار میاد؟
- الان میبینی مــــــــــــــــــــــــــــــــــع!
در کسری از ثانیه در اتاق به شدت باز شد و بز خوش اندام و غول پیکری وارد اتاق شد.
بز : مــــــــع مع مع مــــــــــــــــــــع مع!
آبر : مع مــــــــــــــــع جونیور مــع.
بز با وقار بسیار به طرف گوشه ای از اتاق رفت و آرام ایستاد.
جیمز پس از بازسازی فک خورد شده اش گفت : آها بله کامل فهمیدم.
آبر : پس خوب؟
جیمز : چی خوب؟
آبر که فهمید طوفان دوباره در حال شروع شدنه به سرعت گفت : بابا مجوز میدی؟
جیمز : اوه البته،مجوز میدهیـــــــــــــــم!
- مــــــــــــــــــــــع!
آبر : نه پسرم مـــــــــــــــــــع مع مع!
بز : م... مع!
آبر : اوکی جونیور ما بریم دیگه،همین فردا شروع به ساختن مجتمع میکنیم.لطفا یه تابلو هم سفارش بدید به حساب ما به نام
بزستان.
جیمز : رو چشمم عمو جان.
آبر : مــــــــــــع مع.
بز به آرامی بلند شد و با احترام بسیار آبرفورث را بر پشت خود سوار کرد و از در بیرون رفت.
در راه
-مـــــــــــع مع مــــــــــــــــع!
آبر : مـــــــــــــع بز بوقی،الان بودجه ندریم،اول باید بنای اصلی رو بسازیم و خوابگاه بزای مونث و مذکر،دستور پروفسور کوییرله
باشگاه بدنسازی رو بعدا میسازیم. به یه مربی خوب واسه تاکتیکای نظامی سیفیتم نیاز داریم
بز و عمو آبر همینطوری به حرفیدن ادامه دادن و از دید جیمز خاج شدند...
و اینگونه بود که عمو آبر بالاخره مجوز
بزستان را از ناظزین دهکده ستاند.
seems it never ends... the magic of the wizards :)