هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ جمعه ۲۱ فروردین ۱۳۹۴
#17

نویل لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۵ پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۷ شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
هوا سرد بود اما سرسرای عمومی مثل همیشه گرم تر از هرجای دیگر بود.
باران به شدت به شیشه ی پنجره های سرسرا برخورد می کرد.
نویل در سرسرای عمومی بر روی یکی از صندلی های گروه گریفیندور نشسته بود و همانطور که یک لیوان نوشیدنی کره ای می نوشید به سقف سحر آمیز خیره شده بود و در فکر فرو رفته بود ، ناگهان با ضربه ای به پشت گردنش از جای پرید و تمام نوشیدنی کره ای از دهانش به بیرون پخش شد.
-چطوری فراموشکار بی عرضه؟؟
مالفوی همانطور که به نویل پوزخند می زد با کراب و گویل شروع به مسخره کردن نویل کرد.
-بهتره راهتو بکشی بری مالفوی چون امروز اصلا حوصله ی شوخی ندارم.
- چی شده؟ نکنه باز اون وزغ زشتتو گو کردی؟یا شاید مادربزرگت یادش رفته اسباب بازی هاتو برات بفرسته؟
نویل همانطزر که از خشم می لرزید با عصبانیت مشت خود را به سمت مالفوی دراز کرد.
-اینجا چه خبره؟
پرفسور مک گونگال همانطور که به آن دو نزدیک می شد با صدای بلند رو به مالفوی گفت:
برای چی اینجا سر میز گریفیندور هستی؟
الان موقع خوردن شام هست و تو باید سرمیز اسلاترین باشی بخاطر این بی نظمی 10امتیاز اسلاترین کم میشه.
مالفوی با عصبانیت از آنجا دور شد و نویل همانطور که پوزخند می زد او را نگاه می کرد.
نویل دوباره به سرجای خود بازگشت و دوباره به سقف سحر آمیز خیره شد و به این موفقیت خود فکر می کرد.
- من باعث شدم 10 امتیاز از اسلاترین کم بشه!!!! این فوق العادس
و همانطور که لبخند بر لب داشت تکه ای گوشت بره در دهان خود گذاشت.


تصویر کوچک شده
ᓅــᓆـط یڪ جاـכـہ وجوכ כارכ ڪـہ ᓄـثل یڪ روכـᓘـانـہ بزرگ است: چشـᓄــہ هایش آستانـہ ے هـᓄــہ ے כرهاست و ڪورہ راهها جویبارهایے هستنـכ ڪـہ بـہ آטּ ᓄـے ریزنـכ.
تصویر کوچک شده


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱
#16

بارنی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
بارنی و رون در حال قدم زدن در سرسرای عمومی بودند ک ه ناگهان مار سفیدی توجه اونارو به خودش جلب میکنه.
رون:هی بارنی
بارنی:بله رون؟
رون:اونچیه اونجا سفیده؟
بارنی:لعنتی معلومه که اون یه ماره
رون:یه مار؟
بارنی :آره بیا بریم جلوتر
مار صداهایی رو از خودش در میاره
رون:لعنتی من میترسم
بارنی:مگه نگفته بودی 40 تا مار رو با هم کشته بودی؟
رون:جالبه...من فقط...ولش کن...بیا بریم
صدای اسنیپ اونارو بخودشون میاره
_هی شما آقایون ویزلی مگه نباید سر کلاس باشید؟
رون:پروفسور اما اینجا یه ماره
اسنیپ:احمق نشو ویزلی.یه مار توی سرسرای هاگوارتز؟خودتون میدونید برید سرکلاس زود
بارنی:چشم پروفسور
مار دوباره به اونا نزدیک میشه.
مار:هاهاها.رونالد ویزلی پسر احمق
بارنی:درست میشنوم؟دراکومالفوی؟
دراکو مالفوی:پیشرفت زیادی رو توی معجون سازی داشتم ن؟
...



پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
#15

بارنی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 40
آفلاین
بارنی:اوه پسر عموی عزیزم رون خوبی؟
هرماینی با تنه زدن به رون به بارنی اشاره میکنه
رون:اوه سلام خیلی وقت بود ندیده بودمت کجا بودی؟
بارنی:مگه خاله مالی بهت نگفته بود یه مدت تو مدرسی دورمشترانگ بودم؟
رون:آها یادم رفته بود (باخمیازه)
رون:یادم رفت بارنی دوستم هرماینی
هرماینی پسر عمو بارنی
هرماینی :خوشوقتم تو اون مدرسه خود جادو سیاه رو یاد میدن درسته؟
بارنی:اوه آره
رون:چقد خوب
هرماینی:هم آره هم نه
رون:منظورت چیه؟
هرماینی:لرد خبیس از اونجا کارخودشو شروع کرده بود
رون:چرند نگو
هرماینی:ادب نداری من میرم فعلا خداحافظ
بارنی:به سلامت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۳‏ از ده


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۵ ۰:۲۵:۵۱


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱
#14

جرج ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۰۷ دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۳:۰۶ سه شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳
از تهران بزرگ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
جسیکا گفت : من میگم یک سری هم به دوقلو های ویزلی سر بزنیم اونها استاد خرابکاری هستن نظر تو چیه هری ؟
هری : موافقم .
ناگهان دری مخفی باز شد و جرج و فرد وارد سالن شدن .
فرد : کسی گفت خرابکاری ؟
جرج : کسی گفت دوقلوهای ویزلی ؟
الشیا گفت : اره ، این قضیه درست کردن غذا همه رو شاکی کرده ما نظر این است که ..... .
جرج : اره از لی شنیدیم نگران نباشید یک نقشه توب کشیدیم که همه اساتید دوباره همه جن ها رو بیارن .
گرینفندور ها :
هرمیون : نکنه تو دردسر ... .
فرد گفت : هرمیون ما با دردسر بزرگ شدیم ... .
جرج : فقط به همه گروه ها بگن که غذا نخورند ... .
و فرد و جرج از در خارج شدن تا خرابکاری شون سرعت بدن .
خبر تو همه گروه ها رسیده بود که دوقلو ها نقشه ای دارن .
در سراسری بزرگ
نوبت گریفندویی ها بود که غذا درست کنند
هرمیون عصبی بود ، هری و رون کنجکاو که چی میشه .
دامبلدور سخنرانی قبل از خوردن گفت و نشست
همه نگاه ها به اساتید بود که ناگهان اتفاق عجیبی افتاد
اسنیب شورع کرد به شعر خوندن
هاگرید با پوفسور مگ گوناگون می رقصید
پوفسور فلی یک تانگو می رقصید
تنها کسی که هیچ چزیزیش نشده بود دامبلدور بود
دامبلدور در حالی که می خندید گفت : خب خب این معجون تعقیر رفتار بود باشه باشه ما تسلیم میشیم و جن ها رو بر می گردونیم .
سراسری بزرگ منفجر شد و ان شب جرج و فرد قهرمان های گریف شدن .



Re: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۸۹
#13

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
[spoiler=خلاصه ی سوژه]عنکبوتی درون غذای یکی از روزها پیدا میشود و از آن به بعد هاگوارتز تصمیم به اخراج جن های خانگی میگیرد. به جای جن ها خانگی هر روز یکی از گروه ها وظیفه ی تهیه ی غذا را بر عهده دارد. ملت که از این کار اصلا خوششان نمی آید تصمیم میگیرند غذایی با کیفیت بد درست کنند تا هاگوارتز پشیمان شود اما نقشه نمیگیرد و در صورت پسخت غذای بد از هر گروه امتیاز کم میشود.
راه حل دوم آن ها استفاده از جن های خانگی است که آن هم با شکست و کم شدن امتیاز منجر میشود که در صورت تکرار موجب حذف آن گروه میگردد.[/spoiler]

بعد از یک هفته درست کردن غذاها بدون هیچ عیب و نقضی تمامی دانش آموزان گروه ها از این کار شاکی شده و همه در فکر پیدا کردن راهی برای گریز از این مشکل بودند.

جسیکا با عصبانیت چوبدستیش را که در حال خرد کردن سبزی ها بود کنار گذاشت و گفت: تا کی قراره این طوری کار کنیم؟ من دیگه تحملشو ندارم!

لایرا آهی کشید و گفت: حاضرم اخراج شم ولی این کارو نکنم!

با شنیده شدن این حرف ، برقی در چشمان جسیکا نمایان شد و گفت: فکر خوبیه!

لایرا آب دهانش را قورت داد و گفت: حالا جدی نگیر ، باور کن شوخـ...

اما قبل از اینکه جمله اش را تکمیل کند توسط جسیکا به بیرون از گریف کشیده شد.

راهروهای هاگوارتز:

- میشه به منم بگی نقشه ت چیه؟

جسیکا ایستاد ، نگاهی به لایرا انداخت و با امیدواری گفت: تا چند دقیقه دیگه میفهمی!

و دوباره به راه افتادند.

جسیکا که با رسیدن به هر کلاسی درون آن را به امید یافتن کسی سرک میکشید از لایرا پرسید:

- به نظرت ملت الان کجان؟ چرا هیشکی نی؟

لایرا به اطراف نگاهی انداخت و گفت: نظری ندارم! حالا میشه بگی نقشه ت چیه؟

جسیکا بعد از کمی فکر کردن گفت: نقشه که نیست. اما فکر کردم شاید بهتر باشه همه دوباره غذای بد درست کنن.

- چی؟ مگه دیوونه شدی؟ گفتن هر گروهی این کارو کنه اخراج میشه!

جسیکا نیشخندی زد و گفت: منم قصدم همینه!

- شوخی میکنی؟ نه؟

جسیکا دستی به چانه اش کشید و پاسخ داد: بهتره با بقیه گروها مشورت کنیم و این تصمیمو بگیریم. اگه همه گروها بد غذا درست کنن چی میشه؟

لایرا که تازه متوجه منظور جسیکا شده بود گفت: اونوقت همه گروها اخراج میشن و دیگه هیچ گروهی تو هاگوارتز برای درست کردن غذا نمیمونه و این یعنی افزایش شانس برگردونده شدن جن های خونگی!

جسیکا با حرکت سرش تایید کرد و گفت: البته اگه نتیجه ی برعکس نده.

...


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ شنبه ۵ تیر ۱۳۸۹
#12

آشا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۹:۴۶ جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
« باشد که ارتش دامبلدور پیروز باشد!»

در آشپزخانه:
لايرا:واي...پناه بر مرلين!اين كارا چيه؟مگه زوره؟!اگه ما نخوايم غذا درست كنيم بايد كيرو ببينيم؟!
ناگهان سريوس از آتش روي اجاق سر درآورد و گفت: خوب نگران نباشيد فقط كافيه جن هارو يواشكي وارد آشپز خانه كنيد و خودتان همان جا بشينيد تا آنها غذا درست كنند بعد به اونا بگيد غذا رو خودتون درست كرديد
هرميون:
سيريوس:
هري:
رون:

صبح روز بعد:
امروز نوبت اسلايرتيني ها بود.
مالفوي:هي...هي هي..!هو كريچر!هووووو باتوام! بيا.
كريچر: اوه...ارباب اين پنجره براي من كوچيكه!
- اه...لوس بازي درنيار!زود باش تا صبح وقت نداريم.
- خوب چي درست كنم غذا ؟ ارباب ؟!
- نميدونم فرقي نميكنه ولي اگه بدمزه باشه و امتيازمون كم شه خودت ميدوني!
- اوه ارباب ...باشه...
مالفوي:
كريچر:

ظهر.هنگام ناهار:

مك گوناگال داشت غذا رو امتحان ميكرد تاببينه اگه بده امتيازشون رو كم كنه.
مك گوناگال: به به!
مالفوي:

نوبت هافلپاف.براي شام:
-كريچر كجايي؟!...بيا...!
- كي؟ كريچر كيه؟! منم دابي!
-ها؟ هوم؟ دابي؟! تو اينجا چيكار ميكني؟
- كريچر رفته مرخصي!من به جاش اومدم!
ناگهان...
دامبلدور: داري با كي حرف ميزني؟!
-اممم....هيچي! باخودم حرف ميزنم حوصلم سر نره!
- زود باش همه گشنه اند.
-بله پروفسور!

سر ميز شام:

اسنيپ:اينا مشكوك ميزننا !
همه ي پروفسورها:

فردا ناهار.در آشپز خانه:
نوبت راونكلاو هاست!
اسنيپ تو ديگ آش قايم شده!
- هي دابي!دابي؟ بدو ديگه دير ميشه!
-هومممم؟دابي كدوم جنيه؟!من كريچرم!
-مگه مرخصي نبودي؟
-خوب تموم شد ديگه!
-اها ! زود باش درست كن غذا رو!
ناگهان اسنيپ از ديگ بيرون پريد::no: هه هه هه..! بعد سريع از آشپز خانه بيرون رفت.
صبح روز بعد.روي تابلوي چهار تالار:

<<به علت استفاده جن ها درآشپز خانه از هرگروه 1000 امتياز كسر خواهد شد.درصورت تكرار گروه ها حذف ميشوند>>
باتشكر مدير هاگوارتز


ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۵ ۱۲:۱۲:۳۹

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸
#11

لایرا مونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۴:۱۳ پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
از روزایی که دیگه بر نمیگردن ! از اون روزای خوب :|
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 39
آفلاین
جسیکا فریاد زد: فهمیدم! خوبه نه؟

-

- اممم خب راس میگین هنوز که نگفتم. با بقیه گروها قرار میذاریم که همه غذاها بد درست کنن.

رون بشکنی زد و گفت: عالیه! وقتی ببینن کیفیت غذاها بده خوشون پشیمون میشن و دوباره جنارو بر میگردونن!

صبح روز بعد:

هافلپافی ها که اولین نوبت آماده کردن غذاها را بر عهده داشتند ، طبق قراری که با بقیه ی گروه ها گذاشته بودند سرگرم پختن غذاهایی با کیفیت بد بودند.

پیوز مرتب از بالای سر اعضای گروهش میگذشت و هربار چیزی را درون غذاهای آن ها میریخت تا پخت غذاها اشتباه در آید.

- هوووم شاید اضافه کردن یکم شکلات توی تخم مرغ بد نباشه.

و شکلات ها را درون آن خالی کرد.

سر میز صبحانه:[/b]

مک گونگال تکه ای تخم مرغ را برداشت و درون دهانش گذاشت. بلافاصله سرفه کنان آن را برگرداند و گفت: اه این دیگه چه تخم مرغیه؟

نگاهی به دامبلدور انداخت که با انزجار به غذایی که درون بشقابش بود خیره شده بود.

فلیت ویک از پشت آن ها گفت: مهم نیس شاید هافلیا بلد نیستن غذای خوب درست کنن.

ظهر ، سر میز ناهار:

راونیا چشمکی به اعضای دیگر گروه ها زدند و سر میزشان نشستند.

رز سقلمبه ای به سلسیتنا زد و گفت: مث اینکه داریم خوب پیش میریم.

چند روز بعد:

برنامه به خوبی پیش رفته بود و همه ی گروه ها با هماهنگی یکدیگر غذاهایی با طعم بد درست میکردند.

در این میان در یکی از روز ها ، اعلامیه ای در چهار تالار قرار گرفته بود که تمام امیدشان بر باد رفت.

« از این پس هر گروهی که در نوبت خودش غذای بدی درست کند ، پنجاه امتیاز از گروهش کم میشود و در صورت تکرار ، آن گروه از جمع گروه ها حذف میشود.[/i]

با تشکر مدیر هاگوارتز! »


خواستیم و نخواستند بعضیا ...
[i][col


Re: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۸
#10

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
سوژه جدید!

همه ی دانش آموزان چهار گروه ، خوش حال و خندان در کنار دوستان خود در سرسرای عمومی نشسته و در حال خوردن غذاهای رنگین درون بشقاب هایشان بودند.

دقایقی بعد:

- جــــــــــیــــــــــــــغ!

همهمه ی سرسرا در یک لحظه فرو نشست و همگی به سمت منبع صدا برگشتند.

رون با انگشتانش غذایی را که درون ظرف مقابلش بود را نشان داد و گفت: عنکبوت! توش عنکبوته!

دفتر اساتید:

- همه از این موضوع نگران شدن. چه دلیلی داره که توی غذاهای شما عنکبوت پیدا بشه؟ دیگه کسی جرات لب زدن به غذاهای شمارو نداره.

جن خانگی در حالی که مرتب از این پا بر روی پای دیگرش میپرید گفت: ما اشتباه کرد. دیگه تکرار نشد. این اتفاق دیگه نخواهد افتاد.

- ولی الان همه چیز به هم ریخته ، متاسفم!

همان شب ، تالار گریف:

جسیکا به تابلوی گریف اشاره کرد و رو به بقیه گفت: اینجارو نگاه کنین. نوشته که میخوان جن های خونگی رو اخراج کنن.

- هوووم خب این چه اشکالی داره؟

- صبر کنین ادامه شو بخونم. در ادامه گفته که هر روز یک گروه وظیفه ی درست کردن غذاهارو داره. میفهمین یعنی چی؟

هرمیون با ناراحتی گفت: یعنی بیکار شدن اون جن های خونگی بیچاره.

لایرا با عصبانیت گفت: یعنی درست کردن غذا توسط ما! به ما چه اخراج شدن جن های خونگی. یعنی ما باید غذا درست کنیم؟ مگه الافیم!

هرمیون نگاهی به ملت گریفی انداخت و گفت: نباید بذاریم جن هارو اخراج کنن.

- هرمیون شرو نکن دوباره. جن های خونگی اینـ...

هرمیون حرف رون را قطع کرد و گفت: اگه اونارو برگردونیم اونوقت ما دیگه نباید آشپزی کنیم!

اعضای گریف نگاهی به یکدیگر انداختند و به این فکر افتادند که چه طور میتوانند از این کار جلوگیری کنند.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۴ ۱۴:۰۱:۰۷

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۸۸
#9

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
- I am English. I am loving wery much Hermion Granjer !
- چی داره میگه؟
- نمی فهمم، لهجه داره یکم. ولی فکر میکنم داره انگلیسی صوبت میکنه.

پرسی ویزلی و ایگور، از حمام ارشد ها یک غول را خفت کرده بودند.

- I am Dast ** !
- اِ ؟ همون یاروئه که چت باکس رو عاشق خودش کرده؟ چه جالب... .
- استاد ما زودتر از این ها منتظر شما بودیم. راه رو درست اومدید!

تق . (افکت سقلمه! )

- اممم.. یعنی چیز.. Can you speak English?
غول : What Am I 3 sat Doing?
- احمق داره هندی صوبت میکنه؟ خب انگلیسیه دیگه. Do you know David ? DAvid bekham?
-
- مثینکه میشناسدش ..

در همون لحظه در باشدت باز میشه. آلبوس دامبلدور وارد دستشویی شده و بعد از زدن پنج معلق (!)، به سمت غول تیراندازی با چوبدستی رو شروع میکنه. غول هم در ایکی ثانیه ی بعد با صدای گرومپ شدیدی، به زمین می افته.

- عَررررررر... غوووول!
- شما دوتا ، دفعه ی آخرتون بود که با غول جماعت صحبت میکردید.
- قربان این همون یارو دست **** بود!
- پس اونی که تو اتاق من بود کی بود؟

آلبوس با صدای جیغ های ممتد از سوی تالار عمومی گریفندور به آن سو پرواز کرد. پرسی و ایگور نیز به سمت ِ دفتر دامبلدور حرکت کردند.

کلبه ی هاگرید

هاگرید پاشو روی فنگ انداخته و داره یک کتری رو توی دهنش خالی میکنه. سپس، قهوه هارو هم خالی میکنه توی دهنش و سرش رو تکون میده که بهم بخوره و نسکافه اش حاضر بشه.

تق ! تق ! تق !

-شمسینتنشتبمنیس (دهن هاگرید پر است. )
- من لرد ولدمورت هستم.
- نینستبمنتیس؟ ( دهن هاگرید سوخته است. )
- ولدمورت ، اسمشونبر.
- نیمسشن! (داره کم کم خالی میشه.)
- باب، همون کچله! .

هاگرید در رو باز میکنه و ولدی رو میکشه توی اتاقش.
-آخیش... بعله شناختمت، اسمشونبری دیگه، هر خری میدونه تو کی هست... جیـــــــــــــــغ! اسمشونبر! اسمشونبر !
-سیس سیس.. هاگرید! شوکولات؟

هاگرید آروم میشه ونگاه چپ چپی به ولدمورت میکنه. دستش رو به سمت ریش هاش میبره و میگه:

- چی کار داری؟
- ببین هاگرید، میدونی که توی هاگوارتز تعداد زیادی غول رها شده اند. توسط خادم گلم؛ دراکوی خلم. وشما تنها یک راه دارید که بتونید من رو راضی کنید که غول هامو از اینجا خارج کنم.
- و اون چیه؟

- من مجبورم تو رو به گروگان بگیرم هاگرید، ولی میخوام که با استفاده از تو، به سادگی به دامبلدور برسم. بعد هم اون رو بکشمش. فهمیدی چی شد؟ بنابراین یک نامه بنویس و بگو با جغد ِ من تماس بگیرند. همین الان !

هاگرید:

تالار گریفندور

- عع! نگاش کنید. به نظرم فوق العاده بزرگه!
- این از نویل هم چاق تره.
- نویل چاق نبود، یکم تپلی بود.
- منو یاد ورنون دروسلی تو فیلم های هری پاتر می اندازه.

بیرون در روبروی بانوی چاق

- بانوی خوشگل.. عزیزکم! ... باز شو...
- نچ! رمز؟
- رمزم کجا بود.. یادم نمیاد. از من ِ پیرمرد چه انتظاری داری؟
- وا! پیرمرد جلف.. اسم و رسم همه رو خوب یادته یه اسم رمز یادت نیست؟

در توسط بانوی چاق باز میشه و دامبلدور وارد تالار عمومی گریفندور میشه. و سبز ترین، زشت ترین، بزرگترین، ترسناک ترین، خون خوار ترین، ترین و ترین! غول ِ عمر خودش رو مشاهده میکنه.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۸ ۱۴:۳۷:۳۲

[b]دیگه ب


Re: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۸۸
#8

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
تعدادی از اساتید به همراه دامبلدور و هری به سمت دستشویی ارشدها شتافتند.

سر انجام به دستشویی رسیدند ، دامبلدور خودش جلوتر از همه وارد شد. غول ِ غول پیکری در وسط دستشویی ایستاده بود و همانند هری پاتر یک (!) توالت ها را یکی یکی برمی داشت و به در و دیوار میکوبید!

دامبلدور فریاد زد: آماده بشین ... شلیک!

هری در کمال حیرت جرقه ی ارغوانی رنگی را دید که از چوبدستی اساتید و دامبلدر خارج شد و یکراست به سمت غول رفت.

با برخورد پرتوهای طلسم ها غول تلو تلو خورد ، به دیوار نزدیک شد و محکم بر روی زمین افتاد.

- واو پروفسور میشه این ورد رو به منم یاد بدین؟

اما در همان لحظه غول دوباره بر روی دوپای خود ایستاد و دوباره کار پرتاب توالت ها را از سر گرفت.

دامبلدور ، هری و اساتید سریع جاخالی دادند.

دامبلدور به آرامی گفت: حدس میزدم این از نوع مقاوماش باشه. باید وردهامون رو دقیقا توی چشماش نشونه بریم!

اساتید به پیروی از دامبلدور بار دیگر چوبدستی هایشان را تکانی دادند و دقیقا به سمت چشم های غول نشانه رفتند ، اما این کار ممکن نبود زیرا غول مرتب از این سو به آن سو میرفت و ورد به جای رفتن به درون چشم او ، به بدنش برخورد میکرد و در او اثری نداشت.

بالاخره هری گفت: پرفسور بهتر نیست گرز خودشو روی سرش بکوبونیم؟ من همین کارو با اون یکی غول کردم.

- باوشه!

بنابراین گرز را به حرکت در آورد و پس از چندین ضربه بر سر غول ، از پا در آمد و غول سویی افتاد و گرزش سویی دیگر!

هری به غول نزدیک شد و گفت: ولی اینکه الان فقط بیهوشه ... ممکنه دوباره به هوش بیاد.

- هری برو کنار.

دامبلدور هری را کنار زد و دوباره پرتویی ارغوانی رنگ به درون چشمان غول فرستاد. سپس رویش را به سمت اساتید برگرداند و گفت:

- باید این غول رو سریع از مدرسه خارج کنیم. مینروا تو با اسپراوت این غولو ببرین ، بقیه هم دنبال من بیاین تا بقیه ی غول هارو پیدا کنیم!


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.