هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۰:۰۷ چهارشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۸
#36

دروئلا روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۶:۰۹ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۲
از کتابخونه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
سلام وین. خوش اومدین.

نقد پست شماره 54 دعواهای زندانیان - وین هاپکینز:

نقل قول:
_پس سریعتر من رو ببر اونجا تا قهر نکردم.
نحوه ی شروع پستتون رو دوست داشتم. پست هایی که با دیالوگ شروع می شن، معمولا خواننده رو تشویق می کنن که بخوندشون. خواننده کنجکاو می شه که بدونه کی اون حرفو زده و چرا همچین چیزی گفته. می تونستین دیالوگ جالب تر و کنجکاو کننده تری بنویسین. اما برای شروع پست، نوشتن دیالوگ انتخاب خوبی بود.

اولین مسئله تو پستتون که توجهمو جلب کرد، شکلکا بودن. اولش می خواستم بگم تعداد شکلکا خیلی زیادن. اما بعدش دیدم همه شون تو جای درست استفاده شدن و حالت گوینده ی دیالوگا رو نشون می دن. این خوبه که درست از شکلکا استفاده شه. اما نباید بهشون وابسته شیم. یه توصیف خوب، قبل یا بعد از دیالوگ، می تونه کار شکلک رو انجام بده. پست رو هم بهتر می کنه.

نقل قول:
تا اینکه شپش نماینده شش پای بند مانندش را روی زمین گذاشت و گفت:
_بانو، اجازه بدید کمی استراحت...
_منظورت چیه؟ قهر می خوای؟
بعضی قسمتارو بهتره ننویسیم. نوشتنشون هیچ نفعی برای پست نداره. این قسمت پستتونم یکی از هموناست. بودنش تاثیر مثبتی روی پستتون نذاشته.
از طرفیم مبهم نوشته شده. شپش پاهاشو رو زمین گذاشت؟ رو زمین نبودن مگه؟ احتمالا منظورتون این بوده که پاهاشو دراز کرده. یه حالتی مثل له شدن! وقتی کلمه ی مناسبی برای یه موقعیت پیدا نمی کنیم، بهتره توصیفش کنیم. شمام توصیف کردین. اما توصیفتون دقیق نبوده. این ممکنه خواننده رو گیج کنه.

نقل قول:
طولی نکشید که شپش ها و لیسا به انبار ریش رسیدند. شپش نماینده گفت: _به شکل پله در بیایید تا بانو وارد انبار شود.
به نظرم بهتره تا حد امکان از "گفت: - دیالوگ" استفاده نشه. بعضی جاها واقعا لازم میشه. ولی درکل ننوشتنش بهتره. قشنگتره. به جای نوشتن گفت، میتونین توضیح بدین. گوینده چیکار می کرد قبل از گفتن اون دیالوگ؟ با چه حالتی حرفشو زد؟ مثلا می شد اینجوری نوشت این تیکه رو:
طولی نکشید که شپش ها و لیسا به انبار ریش رسیدند. شپش نماینده که از دستاورد خود و تیمش از شادی به طور نامحسوسی بالا و پایین می پرید، با غرور به در ورودی انبار نگاه کرد.
- به شکل پله در بیایید تا بانو وارد انبار شوند.

اینجوری خواننده هم از احساسات شپش خبر داره، هم میدونه دیالوگ مال کی بوده.

به شکل پله دراومدن شپشا خیلی خوب بود! می شد یه پست کامل در موردش نوشت.

نقل قول:
_پس سریعتر من رو ببر اونجا تا قهر نکردم.

_زود باش بیا اینجا تا باهات قهر نکردم.

_منظورت چیه؟ قهر می خوای؟
شما شخصیت لیسا رو شناختین. سوژه هاشو می دونین. اینو از دیالوگا میشه متوجه شد.
اما اشاره ی زیاد و مستقیم به سوژه ها، تاثیرشونو کم می کنه.

از پستای قبل از پست شما، مشکلی واسه سوژه پیش اومده بود. لیسا وارد ریش دامبلدور شده بود و اونجا با یه دنیای کامل و مجزا رو به رو شد. به جای تمرکز روی این دنیا، روی شپشا تمرکز شده بود. تو پست قبل از شما لیسا از شپشا خواسته بود که راهنماش بشن. پست شما جای درستی شروع شد و بهترین کاری که می شد رو با شپشا انجام دادین.

از روی سوژه ها سریع رد شده بودین. دیالوگا می شد قوی تر و توصیفا، بهتر و بیشتر باشن. بهتره به جای اینکه سعی کنین یه چیز خنده دار بنویسین و خواننده رو بخندونین، صبر کنین یه موقعیت خنده دار به وجود بیاد. این مسئله رو با نوشتن و شناختن شخصیتا و درک سوژه ها می شه درست کرد.
طول پستتون کاملا کافی و اندازه بود. جای خوبیم تموم شده بود. شخصیت لیسا رو شناختید. شخصیت مطیع شپش جالب بود. کل قسمت پله شدن شپشا و مردنشون با بالا رفتن لیسا، بامزه بود.

موفق باشین. :)


ویرایش شده توسط دروئلا روزیه در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۲۰ ۰:۱۳:۲۶

One must always be careful of the books and what's inside them, for the words have the power to change us

-Tessa Gray-

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۸
#35

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
سلام بر ماموران ازکابان!
می شه اینرو نقد بکنید؟
چون از نظر نگارشی ریسک کرده بودم، اوردم نقدش بکنید!
تشکر!


See the dark it moves
With every breath of the breeze


پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۶
#34

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
سلام بر ماموران سیاه و اتشین ازکابان، باشد که نباشید! اصن باشد که ازکابان نباشد بتونیم با خیال راحت خلاف کنیم.
میشه زحمت این رو بکشید. زیاد طولانی نیست ولی حس میکنم اشکالات زیادی داره.


این تاپیک هم یهو چشمم بهش خورد. بریم ادامه بدیم؟ ندیم؟ منتظر نیوسوژه باشیم؟


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۵ ۱۱:۳۱:۳۷

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶
#33

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
سلام

ميشه يه دست نوازش به سر اين بكشين ؟



پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴
#32

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
نقد پست شماره 41# فرار از زندان_ بارون خون آلود

نقل قول:

-ریگولوس نکنه درغیاب رودولف تومی خوای راهشو ادامه بدی؟
-امممم...چراکه نه!میبینی که همه ی ساحره های زیبا این جاجمع شدن.

يه نکته ى مهمى که بايد بهش دقت کنيد شخصيت و ويژگى ايفاى نقش هر فرده. ريگولوس هم ايفاى نقشش يه فرد دست کجه که مدام بد مياره. اينکه چشم چرون باشه و خودش هم قبولش کنه رو خواننده نمى تونه قبول کنه و منطقى نيست.

نقل قول:
-50امتیاز ازاسلیترین کم میشه چون ریگولوس چشم چرون شده.
-سوروس؟ازاسلیترین امتیازکم میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟

يه علامت سوال کافيه. چندتا علامت، هم از لحاظ نگارشى اشتباهه و هم شکل پست شما رو بد مى کنه.

نقل قول:
آرسینوس
آرسینوس باچاپلوسی گفت:
اممم سیو جان منظورم به تونبود,اخماتو واکن دلم شادشه.

نقل قول:
آرسینوس:خب دوستان نقشه چیه؟
ملت مرگخوار:
- یعنی شماها بااین هیکلاتون یه نقشه ندارین تواون مغزتون؟

خب الان ديالوگ آرسينوس هم همون مشکل متناسب نبودن با ايفاى نقشش رو داره. چنين ديالوگى از آرسينوسى که توى ايفاى نقش هستش انتظار نميره. آرسينوس معمولا خونسرد و مؤدبانه صحبت مى کنه. آرسينوس از افرادى هستش که حتى در اوج عصبانيت هم خونسرديش رو حفظ مى کنه. اگر هم يه جمله ى خشنى استفاده کنه مثلا ممکنه برگرده بگه: با کرواتم دارتون مى زنم!
اين جمله خيلى خشنه ولى آخرش شکلک مي ذاره و منطقى ميشه براى شخصيت ايفاى نقشش.
- با كرواتم دارتون مي زنم.
البته نگران نباشيد با خوندن پست ها و بودن توى چت باکس اين مشکلتون رفع مى شه.

نقل قول:
دراین لحظه که همه غرق درافکارپلیدخودبرای جورکردن یک عددنقشه بودند,روح تالارازناکجا واردتالارشد.

اين رول تو تالار اسليترين نيست. به همين علت يا بهتره بگيد روح تالار اسليترين يا بگيد بارون خون آلود.

نقل قول:
بارون خون آلود:شما به نظرات یک روح هم اهمیت میدید؟

وقتى يه پاراگراف درمورد فردى نوشتيد بلافاصله بعد اون پاراگراف مى تونيد بدون آوردن اسم، ديالوگ بنويسيد. الان شما يه پاراگراف نوشتيد که روح تالار وارد شد اگر بعدش بدون اسم هم ديالوگ مى گفتيد متوجه مى شديم که ديالوگ براى بارون خون آلوده. براتون بازنويسيش کردم ببينيد:

دراین لحظه که همه غرق درافکارپلیدخودبرای جورکردن یک عددنقشه بودند، روح تالار اسليترين از ناکجا واردتالارشد.
- شما به نظرات یک روح هم اهمیت میدید؟

اينطورى بهتر و منظم تر ميشه.
اشاره کنم که نحوه ى ورودتون به سوژه جالب و خوب بود.

نقل قول:
صدای لردازاون دور دورابه گوش رسیدکه به نظرمیادلردهم وقتی نیست انگارهست:
-بله بارون,مابه نظرات روح تالارمان بسیاراهمیت میدهیم.

اين قسمت هم طنزش خوب بود و هم اينکه کاملا مطابق ايفاى نقش و رفتار لرد ولدمورت بود.

نقل قول:
-به نظرمن آریادامبلدور,به هرحال یه دامبلدوره واز زیرکی زیادی برخورداره.

پستتون رو بخونيد قبل از ارسال که اشکالات تايپى رو حل کنيد. به جاى ويرگول از , استفاده نکنيد.

طنز خوبى داريد و فقط بايد بيشتر بنويسيد و بخونيد تا تقويت بشه. سوژه رو هم خوب پيش برديد و به حالت درستش برگردونديد.

موفق باشيد


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴
#31

بارون خون آلودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۵ شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۶:۱۵ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 36
آفلاین
سلام..
خسته نباشید.خوشحال میشم اینپست من رونقد کنید.

باتچکر..


درودبرجادوی سیاه..

فقط ارباب..

فقط اسلیترین..

تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ جمعه ۲۰ آذر ۱۳۹۴
#30

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
نقد پست شماره ى #7دادگاه خانواده_ گيبن

نقل قول:
همه ي نگاه ها به سمت در دادگاه بازگشت تا شاهد مرلين را ببينند. اما ندیدند، باز هم نگاه کردند اما خبری نبود.


شروع خوبى بود و طنز خوبى هم داشت. به نظر من مى تونستيد حتى افراط کنيد. طنزه و شما هر کارى بخوايد مى تونيد انجام بديد.
مثلا اشاره کنيد: همه ى حضار هماهنگ به سمت در شرقى برگشتند اما چيزى نديدن. برگشتن اينور نديدن. برگشتن اونور نديدن. مى خواستن برگردن و جاهاى ديگه اى رو هم نگاه کنن که آرسينوس با حالت منوي مديريت رو بالا گرفت و گفت: من با منو وسط دادگاه ظاهر شدم.

نقل قول:

-خب. شاهد جلو بیا و خودتو معرفی کن.
-معرفی کنم؟ ینی تو وزیر فعلی ممکلت رو نمیشناسی؟ وقتی یه دسترسی بلاکیوسی بهت دادم میفهمی من کیم.

قاضی که انتظار وزیر دیگری رو در سوژه نداشت. با ترس به وزیر تعظیمی کرد:




نقل قول:

-عفو کنید جناب وزیر. 
-بعدا با کراوتم به حسابت میرسم اما الان برای موضوع مهم تری اینجا هستم. :


نقل قول:
در همین حال وزیر فعلی به سمت جایگاه رفت و چشم غره ای هم به وزیر های سابق کرد که انان را سر جایشان نشاند.

طنز اين قسمت ها خوب بود. حضور يه وزير ديگه و اشاره به كراوات جالب بود.


نقل قول:
من این مرلینو خیلی وقته میشناسم. داد و فریاد های وقت و بی وقتش صدای اواز خوندنشه که اصلا هم تعریفی نداره.

اما دليلتون ممکنه براى خواننده خيلى ناآشنا باشه. با توجه به ايفاى نقش ما نديديم مرلين آواز بخونه. مى تونستيد به ويژگى بارز ترش اشاره کنيد. مثلا مرلين در حال برنامه ريزى کوييديچ مدام داد مى زده يا درحال تماشاى کوييديچ. يا حتى در حال جر و بحث با شکايت کنندگان با معترضين به نتايج باشه.

نقل قول:
مرلين از شنیدن این حرف نمیدانست خوشحال باشد یا ناراحت پس چهره اش به خنده ی ناراحت تغییر شکل داد و باور کنید قیافه ی مرلین با ان همه ریش و پشم اصلا با این فرمت ست نمیشه و قیافه ی دهشتناکی میسازه.


لحن پستتون رو هم يه دست کنيد بهتره. يا کلا محاوره يا کلا ادبى.



نقل قول:
مورگانا باورش نمیشد حتی توان اشک ریختن هم نداشت. باید یک هفته ی تمام با ان مرد زیر یک سقف زندگی میکرد. میدانست هفته اش به درازای سالی خواهد بود. پاهای بیجانش را از روی صندلی بلند کرد و راه در خروجی را در پیش گرفت.


نقل قول:

-گوش کن ببین چی بهت میگم. توی این یه هفته نمیخوام چشم ازشون برداری توی خونه، بیرون خونه حتی اگه مجبور باشی که وارد خونه بشی اینکارو بکن اخر هفته ریز به ریز چیز هایی که دیدی رو باید به من گزارش بدی.


سوژه رو خوب ادامه داديد. به نظر من آينده ي سوژه حتى کمى نامشخص بود که الان وضعيتش بهتر شد.


پستتون خوب بود. سوژه رو خوب ادامه داده بوديد. طنز خوبي داشتيد. به جز بعضى جاها يه دست نبودن لحن مشکل نگارشى هم نداشتيد.

موفق باشيد


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
#29

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
این پست در تاپیک دادگاه خانواده نقد شه لطفا.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۴
#28

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۸:۳۸ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 371
آفلاین
نقد پست شماره ى 28 درياى سياه_ گيبن

هاى هاي گيبن! گيبن بين خودمون باشه تو انگار از زندان خوشت اومده؟ آقا آزاد شدى. آب سرد کن سوخت، کم آب خنک بخور. بيا برو.

اما درمورد نقد، گيبن هدف از نقد کردن فهميدن اشکالات يه پسته. پست اول شما رو نقد کردم ولى قبل از ارسالش شما يه پست ديگه زدى و نقد اونم خواستى. اين يعنى نکاتى که من تو نقد اول گفتم رو استفاده نکرديد پس نقد پست دوم عملا يه کار اضافه س. نقد دوتا پست پشت سر هم رو نخوايد. استثناً اين بار اشكالي نداره چون نمى دونستى.

همونطور که گفتم چون تو قبل از خوندن نقد قبلى اين پست رو فرستادى، ظاهر پستت همون اشکالات پست قبلى رو داره. نقطه ى خيلى از جمله ها رو نذاشتى. ويرگول ها رو رعايت نکردى.
نقل قول:
گیبن نامه را به طرفی انداخت نمیدانست چه کند اگر مرگخوار میشد زندگی اش از این رو به ان رو میشد


بايد بعد از" انداخت" نقطه بذارى. بعد از" نمى دانست چه کند" بازم نقطه. بعد از" اگر مرگخوار مى شد" ويرگول لازمه. اين پاراگراف رو مثال زدم. بيشتر جمله هاى پستت اين مشکل رو داره. اين پاراگراف يه اشکال ديگه هم داره. دوبار از" مى شد" استفاده کردى. بهتره اينطور بنويسى:

اگر به گروه مرگخوارها مى پيوست، زندگى اش از اين رو به آن رو مى شد.

سر کش الف رو بذار. و اينکه علائم نگارشى رو بچسبون به حرف قبلى و حرف بعدى جدا کن. خب از نکات نگارشى که تو نقد قبلى هم گفتم بگذريم. برسيم به محتواش.

نقل قول:
گیبن به دنیا امد .
گیبن ده ساله شد .
گیبن 15 ساله شد .
گیبن بیست ساله شد و دوره ی تحصیلی خود را در هاگ به پایان رساند !


شروع پستت خوب بود. فقط تو توضيحات کلمات رو نشکن فقط تو ديالوگ مى تونى اين کار رو انجام بدى پس هاگ نه هاگوارتز.

نقل قول:
گیبن در بیست سالگی در عصر یک روز پاییزی


خيلى ها با مبايل پست مى نويسن و نمى تونن از بولد کردن و خيلى چيزاى ديگه استفاده کنن. اگه با مبايل نيستى، عنوان هاى زمان و مکان رو بولد کنى بهتره.

نقل قول:
گیبن روی تلویزیون جادویی اش نشسته بود و به کاناپه نگاه میکرد که صدای در او را از جا پراند . با بی میلی از پای برنامه ی مورد علاقه اش بلند شد و به سمت در رفت ،صاحبخانه بود .

نقل قول:
گیبن امضا کرد و در را روی صورت جغد که با التماس منتظر انعام بود کوباند .


نقل قول:
- نه احمق جون من نمردم واستا حرفم تموم بشه .


خيلى بامزه بود اين قسمت ها. پستت اصلا شکلک نداشت ولى طنزش خوب بود.

نقل قول:
اسمشو نیار دوباره ظهور کرده و گروه مرگخواران الان در اوج قدرتن تو یکی از بهترین هایی هستی که میشناسم(اقا زندگی نامه ی خودمه میخوام برا خودم نوشابه باز کنم)

اين قسمت داخل پرانتز خراب مى کنه قضيه رو. اگه زاويه ديد سوم شخصه ديگه حق ندارى خودت دست ببرى توش. کلا سعى کن خودت رو وارد داستان نکنى. در بيشتر مواقع نه هميشه البته، طنز که نيست هيچ، باعث زده شدن خواننده هم مى شه.

نقل قول:
باران بی امان میبارید سیاهی ابرهای بالای سرش او را میترساند.
رو به رویش در اهنی طوسی که در کنار هایش نرده ها تا بی نهایت ادامه داشت ، قرار داشت .
وارد حیاط شد .
خانه ای قدیمی با ترک هایی که نشان از قدمت بالای خانه میداد روبه رویش بود . شیشه ی یکی از پنجره ها شکسته و صدای حرف زدن کسانی از داخل خانه میامد.


ترس گيبن رو خيلى خوب توصيف کردى. انگار که اونجا باشيم و ببينيم که آسمون چطور سياهه. در آهنى چطور وحشتناکه. خوب بود اين قسمت.

نقل قول:
به سمت در چوبی سیاه رفت و در زد . سکــــوت ! دوباره در زد در خانه ارام باز شد، گیبن خود را به داخل پرت کرد.

ببين نوشتى سکوت!
پس بايد سکوت کنيم. بايد فاصله بدى تا سکوت رو احساس کنيم. نگاه کن:

به سمت در چوبی سیاه رفت و در زد.

سکــــوت!

دوباره در زد.. در خانه ارام باز شد. گیبن خود را به داخل پرت کرد.

نقل قول:
پیرمرد چوبدستی اش را بالا اورد ، دست گیبن را گرفت و استین لباسش را بالا زد ارام وردی خواند اما اتفاقی نیوفتاد با تعجب به دوستش نگاه میکرد .
پاااق از پشت چیزی به سرش خورد و بی اختیار افتاد !

فردای ان روز ارام چشمش را باز کرد در خانه اش بود ابتدا چیزی به خاطر نیاورد اما کم کم تصاویر خانه ای که دیروز در ان بود در ذهنش نقش بست. روی ساعدش سوزش شدید احساس کرد به دستش که نگاه کرد خشکش زد علامت مخصوص روی دستش نقش بسته بود.

اينجا هم جالب بود. کى مى دونه؟ شايد واقعا اينطورى علامت مخصوص رو ميذارن.

نقل قول:
اما در درونش اتفاقی افتاده بود از کشتن سیر نمیشد قلبش سیاه شده بود.

اينم توصيف خيلى خوبى بود. مى گن قصاب ها هم بعد يه مدت ديگه قلبشون نمى سوزه به حال گوسفندا. حتى قسال ها. خيلى.. بده.

نقل قول:
به سمت خانه ای که محل استقرار مرگخواران بود اپارات کرد . وارد خانه شد . دیگر همه او را میشناختند و برایش احترام خاصی قائل بودند همه به جز یک نفر . هکتـــــور !


خب چرا هکتور احترام نمى ذاشت؟ دليلش؟ من به عنوان خواننده واقعا الان برام سواله و اين نکته ى منفيه براى پستت.

نقل قول:
گیبن حواسش را جمع کرد تنها چیزی که به ذهنش میامد را گفت :
ادعا نمیکنیم که بهترینیم ! اما مفتخریم که بهترین ها مارا میخواهند !


ما به افرادى که چنين جمله هايى ميگن تو کلاس ميگيم: شکلات. شکلات معلما.

نقل قول:
- تو مرگخوار خوبی هستی. ولدمورت هرگز زیردستانش رو فراموش نمیکنه. از این لحظه ما به تو لقب گیبنشتاین رو اعطا میکنیم باشد که با این لقب بسیار در چتر و تاپیک ها پز بدهی ! حالا برو بیرون !


اسم چتر و تاپيک ها هم مناسب نيست آوردنش تو پست.

نقل قول:
اما برای گیبن هیچ چیز مهم نبود گیبن در ان لحظه تنها به یک چیز فکر میکرد : مرلینگاه!

نقل قول:
پس دو روز و دو ساعت در مرلینگاه نشست و رفع فشار کرد !


طنزت خيلى خوبه گيبن. اگه بتونى حفظش کنى و لوس نشه. سعى نکنى با زور بخندونى. اين قسمت ها خيلى خوب بود.
نقل قول:
- برای چی ؟ شما کی هستید ؟
- مامورین وزارت خانه ! از شما شکایت شده باید با ما بیاید !


پايانش خيلى گنگ بود. چرا شکايت شده؟ کى شکايت کرده؟ يادت باشه ما نمى تونيم ذهنت رو بخونيم. چيزهايى که مى خواى بگى رو بنويس!

نويسنده ي خوبي هستي. اشکالاتت رو رفع کن و تو اين مرحله نمون. بايد بيشتر و بيشتر پيشرفت کنى!

موفق باشى!


Do you hate people
I don't hate them...I just feel better when they're not around




پاسخ به: اتاق شکنجه(نقد پست های انجمن آزکابان)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ دوشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۴
#27

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.