رسیدگی به شکایت لوسیوس مالفوی از نارسیسا بلکقسمت دوم24 ساعت بعد! (حالا یه خورده اینور اونور، چرا سخت می گیری؟
)
جمیع مشاورین دور میز نشستن و منتظرن قاضی تشریفشو بیاره. قاضی که توی اتاق خودش نشسته و داره با یه دست مقاله ترجمه می کنه و با یه دستشم چرتکه میندازه و محاسباتشو برای مقالۀ جدیدش انجام میده و دنبال دست سومی میگرده که باهاش بکوبه تو سر خودش، یهو چشمش می افته به ساعت روی میز که عقربش روی عبارت: دادرسی لوسیوس و نارسیسا کلید کرده و تکون نمی خوره و با خشم داره چکش بالای سرشو به کاسۀ فلزی بالاتر از سرش می کوبه. (از اون ساعتای قدیمی!)
از جا می پره:
- ای وای! خاک وچوکم شد! الانه که این زن و شوهر کچلم کنن و دچار حس خودبزرگ بینی بشم.
(کنایه از بزرگی و کبارت مای لرد.
)
تندی مقاله ها و خرت و پرتاشو پرت می کنه گوشۀ اتاق و پروندۀ مالفوی ها رو می زنه زیر بغلش. می دوئه طرف دادگاه اصلی و وقتی در باز میشه خیلی موقرانه پخش میشه وسط دادگاه. آیا کسی جرات داره بخنده؟
نه! شکر سالازار همۀ مشاورا وظیفۀ خودشونو بلدن و کاملا ساکت و مودب سر جاهاشون نشستن و اون چینی که کنار لب هاشون ایجاد شده، ابدا اثر انقباض ناشی از فشار خندۀ سرکوب شده نیست.
- خوب! مشاور شمارۀ سه ادامه بده.
مشاور شمارۀ سه دوباره ورق هاشو مرتب می کنه:
- در ادامۀ جلسۀ قبل باید عرض کنم بانو نارسیسا بارها در محضر همین دادگاه به همسرشان توهین و بی احترامی کردند که نشون میده این کار عادت همیشگی ایشون شده و بلاشک(!) در طول زندگی هم به کرات انجامش دادن:
نقل قول:
برو کفشای بابات رو واکس بزن لوسیفر
نقل قول:
همیچین مهریم رو پس میدی که رودلف لسترنج هم به زن زلیلیت میخنده!
(لازم به ذکره که اینجا علاوه بر توهین، واژۀ ناشناختۀ مهریه رو هم به کار برده که نشونۀ تمایل ایشون به پیچوندن قانون و ایجاد قانون جدیده!)
نقل قول:
لوسی ناز نازی انگار یادت رفته چقدر دم در خونمون کشیک میدادی؟چقدر صدای اون گیتار مسخرت مخ هممون رو میخورد!
نقل قول:
بهتره خفه شی و بذاری صحبت کنم
اینجا جمیع مشاورین به جز یه نفر اظهار نظر می کنن:
- نوچ نوچ نوچ!
قاضی توجهش به اون یه نفر جلب میشه و بهش اجازۀ صحبت میده. ایشون مشاور شمارۀ سیزده هستن که به شدت شانس رو برای جمیع ملت به همراه میارن و هرگز نشده پای ایشون به پرونده ای باز بشه و اون پرونده... (اهم!)
مشاور شمارۀ سیزده از جاش بلند میشه:
- من به کلیۀ موارد مطرح شده توسط دو مشاور اخیر اعتراض دارم. واژۀ مهریه ابتدا توسط جناب مالفوی به کار برده شده، نه لیدی نارسیسا! درضمن زن و شوهر این خونواده هردوشون به هم توهین کردن و میشه از توهین های جناب مالفوی هم صحبت کرد که ابدا شان و اصالت خانوادگی رو حفظ نکردن:
نقل قول:
دراکو به سنی رسیده که میتونه بره برای خودش، حالا میتونم این ضعیفه رو سر جاش بنشونم
نقل قول:
وگرنه چی دختره ی زبون دراز؟
نقل قول:
حالا دیگه واسه من چقدر چقدر میکنی مو طلایی!... بزنم خاندان بلک بیاد جلو چشمت؟
(که البته متوجهید واژۀ «موطلایی» با تمسخر بیان شده!
)
نقل قول:
همچین از خونم بندازمت بیرون که مرلین به ریشت بخنده یا تو به ریش مرلین بخندی نه یعنی من به ریش مرلین بخندم
(که نشون میده ایشون، بانوی خودشون رو به «ریش دار بودن» متهم کردن! کم مونده به ایشون «لباس شخصی» هم بگن!
)
جمیع مشاورین:
- نوچ نوچ نوچ!
مشاور شمارۀ سیزده ادامه میده:
- البته توهین های بانو نارسیسا رو هم نمیشه نادیده گرفت. مخصوصا اینکه ایشون، به ریاست محترم دادگاه نیز توهین کردن!
نقل قول:
باب تو دیگه چی میگه قاضی آبکی!
جمیع مشاورین کارشون از نوچ نوچ نوچ گفتن گذشته:
-
مشاور شمارۀ سیزده همچنان مدرک ردیف می کنه:
- و البته جناب مالفوی به این سوال مشکوک هم جواب ندادن:
نقل قول:
لوسیوس تو تا حالا چند بار شبا خونه نیومدی؟
و البته بانو نارسیسا هم ابدا درمورد اینکه چرا با یار قدیمی ولدمورت جوراب می شستن، توضیحی ارائه نکردن! و این نشون میده این خونواده از پایه مشکل داره.
جمیع مشاورین:
- صحیح است. صحیح است!
مشاور شمارۀ سیزده:
- و اینجاست که این دو خونواده شروع به ضرب و شتم همدیگه کردن و طی سه پروندۀ طولانی (سه پست آخر!) حرمت دادگاه رو شکستن و کار را به جایی کشوندن که هرکدومشونو باید یه طرف دنیا پیدا کرد. اینجانب برای هر دو عضو خونواده تقاضای اشد مجازات رو می کنم.
مشاورین از جا بلند میشن و کف، سوت، هورا... دس دس دوماد مرخص.... جیــــــــــــــــغ! و درنهایت قاضی دادگاه:
- ساااااااااااااااااااااااااکـــــــــــــــــــــــــت!همه دچار خفه خون گرفتگی میشن. قاضی انگشتاشو روی میز می کوبه:
- مسخره شو درآوردین. اینجا مگه عروسیه؟
همه شرمنده میشن و سرشونو میندازن پایین. قاضی ادامه میده:
- اینجا یه دادگاه خونوادگیه. جنایی نیس که اشد مجازات داشته باشیم توش! یا طلاق میدیمشون یا نه میذاریم بازم بزنن تو سر و کلۀ همدیگه. حالا کسایی که با رای طلاق بین این زن و شوهر موافقن دستاشونو ببرن بالا.
همۀ دستا میره بالا. قاضی ادامه میده:
- تصویب شد! بحث مهریه منتفیه چون همچین قانونی نداریم اینجا. می مونه قانون اصلی خودمون و اونم اینه که اموال دو طرف دعوا باید به طور مساوی تقسیم بشه. اموالشون چیه؟
مشاور شمارۀ ده پروندۀ سبزی رو باز می کنه:
- جناب مالفوی یه
قصر باشکوه دارن و لیدی نارسیسا همراه سایر اعضای خونوادۀ بلک یه
ویلای اشرافی دارن که البته جوازش رو همین
لیدی نگرفتن بلکه اونموقع
این شکلی بودن که البته تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمی کنه.
قاضی متفکر به نظر می رسه. کمی بعد رای رو اعلام می کنه:
- هووووم... بنابراین رای اینطور صادر میشه:
1- دادگاه حکم به
طلاق بین لوسیوس مالفوی و نارسیسا بلک میده. بر اساس این حکم، لیدی نارسیسا باید بلیتی به مدیریت سایت بزنه و شناسۀ خودش رو از
نارسیسا مالفوی به
نارسیسا بلک تغییر بده.
2- با توجه به عدم صلاحیت این زن و شوهر خشن، سرپرستی فرزندشون
دراکو از هردوشون گرفته میشه و این بچه تا اطلاع ثانوی تحت حمایت دادگاه خواهد بود تا زمانی که خانوادۀ مناسبی برای سرپرستیش پیدا بشه.
3- در زمینۀ امور مالی...
قصر مالفوی ها به فروش می رسه و مبلغش به تساوی بین جناب مالفوی و لیدی نارسیسا تقسیم میشه. در زمینۀ
ویلای بزرگ آباء و اجدادی بلک! باید برای تمام خاندان بلک و همچنین جناب لوسیوس مالفوی جغد بفرستیم تا بیان و ادعاهاشون رو درمورد این ویلا بیان کنن تا بتونیم تصمیم درستی بگیریم.
دادگاه فرت!