آقایون آقایون و بانوی محترم
خواهش میکنم بحث تاپیک رو منحرف نکنید، یعنی باید ناظر بالا سرتون باشه تا آدم شین؟ شرم آوره این رفتار واقعا!!
برای اینکه این تاپیک به روند طبیعی خودش برگرده من بهتون نشون میدم چطور باید در تاپیک های غیر رول در یک بحث مفید شرکت کرد:
"کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟"البته کاش نیوت عزیز ذکر میکرد که کدوم کتاب منظورش بود چون یادمه یه بار جیمز با کتاب طلسم ها و ورد ها ﴿ که خودتون میدونین قطرش چقدره!
) زد توی سر من چون دمم رفته بود لای نخ یویوش گیر کرده بود، خب اون کتاب واقعا اشک منو در آورد!
البته دوستان از پشت صحنه اشاره میکنن منظور نیوت عزیز هفت جلد بیوگرافی عله خودمونه که این زنیکه رولینگ در موردش نوشته! خب الان که فکر میکنم میبینم اون کتاب هم اشک منو کم در نیاورده
اولین بار که اشکم در اومد قشنگ یادمه، کتاب زندانی آزکابان بود. اون فصلی که در مورد وضعیت لباس پوشیدن شلخته بابام، نویسنده داشت با آبروی خونواده ما بازی میکرد، دقیقا صفحه سوم اون فصل بود که انگشت اشاره رو با لبه تیز پایین صفحه بریدم، تا یه روز از سوزشش اشکم سرازیر بود! از فکرش انگشت سبابه ام هنوز تیر میکشه :﴿
یه بار دیگه هم اشکم در اومد، جلد هفتم کتاب ﴿ اونم هارد کاور اصلش!! میدونین که چقدر خفه و منم که چقدر با سوادم و فقط زبون اصلی میخونم!
) از لای چمدون نیمه بازم توی کوپه قطار هاگ سقوط آزاد کرد و شیرازه اش درست وسط فرق سرم فرود اومد. نه فقط اشکم در اومد، که زندگی جلو چشمام تیره و تار شد.
نتیجه گیری:
دو بخش کتاب اشک منو در آورد ﴿ لیست میکنم که اسنادش قابل ثبت و پیگیری بعدی باشه!﴾:
۱. صفحه سوم فصل آبروریزی لوپن ها در زندگی آزکابان که انگشت اشارم ام رو برید
۲. شیرازه کتاب هفتم که فرق سرم رو به دو قسمت مساوی تقسیم کرد.
همین!