هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ سه شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۹
#25



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۰ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۳:۵۱ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
به طور کلی دوستانمنم موافقم فیلمها بااصل داستان فرق داره وادم را اگر کتابها رانخوانده باشه گیج میکنه ولی توجه داشته باشین ماها که هفتا کتاب راخواندیم چهار تا هم در موردش خواندیم بعضی وقتها به طور کلی گیج می شیم کی به کی ولی من امیدوارم یک بار دیگه براساس کتاب یک سریال ساخته بشه تا به همه جز ئیات توجه شه ولی حیف گرون درمیاد



Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹
#24

دراکو مالفوی old7


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۰:۰۷ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹
از گیل!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 43
آفلاین
به نظر من فیلم خیلی قشنگ بود و سعی شده بود شبیه کتاب باشه.
بازیگر ولدمورت هم عالی کار کرد.
کاش بقیه فیلم ها رو هم دو قسمتی میاختن که جزئیات رو دربر بگیره
بی صبرانه منتظر پارت 2 هستم البته قبل از اون یه پارت وان با کیفیت و دوبله خوب شده!


بوق بر مدیران


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
#23

ماریه تا اجکامب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۳ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۴۴ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶
از ...........
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
به نظرم حق با آگوستوس پای هست فیلم تند پیش رفت اما در کل نسبت به بقیه ی فیلما که تا حالا درست شده عالی بود و تونست انتظارات حداقل کسانی که کتاب رو خوندن براورده کنه.
از فیلمای قبلی هم به کتاب نزدیک تر ساخته شده بود.

نباید این رو هم از یاد برد که کتاب پر از مسایل که نمیشه تو فیلم گنجود و از بعضی چیزا باید سرسری رد شد که واسه کسایی که کتابو خوندن زیاد باب میل نیست.


معصومیت قدرتی دارد که شیطان نمی تواند تصور کند


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
#22

هرمیون گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۱ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۰۰ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰
از سرزمین مهتاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
در مقایسه یا کتاب بهتر بود!!
به نظر من رولینگ کتاب 7 رو خراب کرده بود!
صحنه هاش جالب بود و کارگردانیش بهتر از 6 بود!!


تصویر کوچک شده


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ چهارشنبه ۸ دی ۱۳۸۹
#21

پویا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۹ دوشنبه ۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۴۲ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از Unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
نقل قول:

آگوستوس پای نوشته:
خب... بدون حاشیه میرم سر اصل مطلب...

من با خوندن این تاپیک وسوسه شدم که برم و فیلم هفتو تهیه کنم و ببینم که ای کاش این کارو نکرده بودم!


من که گفتم اگه طاقت دارید، حتماً تا کیفیت قابل قبولی نیومده، فیلم رو نگاه نکنید.
چون این فیلم اصولاً فیلم تاریکیه و نورپردازی ضعیف فیلم هم مزید بر علَت شده تا کسایی که کیفیت پرده ای رو می بینن، عملاً اکثر سکانس های فیلم رو نمی تونن به درستی ببینن.

نقل قول:

آگوستوس پای نوشته:
والا من بعد از دیدن قسمت اول این فیلم تا یک ساعت توی شوک بودم...اصلا دهنم باز مونده بود!

10-15 دقیقه اول فیلم جالب و زیبا ساخته شده بود بطوریکه فرد رو کنجکاو می کرد تا بقیه ماجرا رو ببینه. با این حال رفته رفته که از سکانس های اول فاصله میگرفتیم، به نظرم رسید که انگار فیلمو روی دور تند گذاشتن!!!

جلوه های زیبایی که متاسفانه با سرعت وحشتناکی از جلوی چشم ببینده عبور میکردند، باعث میشد که تماشاچی فرصت هضم تصویر و رخداد را نداشته باشه!

ورود به خانه گریمولد، آشکار شدن راز ریگولوس بلک، ماجرای کریچر، ورود لوپین به خانه و درخواست همکاری، رفتار رون و قهر او، دیدن حامی اسنیپ، ورود به ذهن لرد ولدمورت و... همه و همه کاملا عجولان به تصویر کشیده شده بود یا اصلا ذکر نشده بود!

در کل با دیدن این فیلم آه از نهاد من یکی که در اومد!!! حیف اون بازیگرا، حیف سوژه ها و....

اگه کسی کتابها رو نخونده باشه، محاله بتونه از این فیلم چیزی بفهمه!!!


نه، دیگه این طوری ها هم نیست... فیلم با انتظارات بالای ما فاصله ی زیادی داره، ولی بعد از 6 فیلم قبلی، دیگه باید هممون این موضوع رو یاد گرفته باشیم که فیلم ها رو با استانداردهایی که در ذهن خودمون براش تعیین کردیم، قضاوت نکنیم...

شما هم به قول خودت هنوز توی شوکی، مطمئن باش یه مدَت که بگذره، خیلی بیشتر می تونی با فیلم رابطه برقرار کنی و ازش بیشتر خوشت میاد...

در مورد سرعت فیلم هم با در نظر گرفتن همه ی شرایط، نمی شه زیاد انتقاد کرد... شما این رو هم در نظر بگیر که اتَفاقات کتاب هفتم هم همین مشکل سرعت رو داشتن (البتَه نه در این حد) و بعضی قسمت ها کشدار و خسته کننده بود و بعد یهو سرعت اتَفاقات به شدَت بالا می رفت...

در مورد این نکته هم که "اگه کسی کتابها رو نخونده باشه، محاله بتونه از این فیلم چیزی بفهمه!!!" هم باید بگم که خوب این مشکل مختص این فیلم نیست و تقریباً تمام فیلم های هری پاتر (بیشتر این آخری ها) از این مشکل رنج می بردن...

اینم چند تا دلیل می تونه داشته باشه که قطعاً مهم ترینشون اینه که کتاب های هری پاتر دارای خیلی نکات ریزی هستن که می تونن مستقیماً تو داستان تاثیر داشته باشن که مسلَماً امکان گنجوندن همشون تو یه فیلم 2/5 ساعته وجود نداره، در عین حال شخصیت های دوست داشتنی خیلی زیادی هم تو کتاب ها وجود داره که حذف سکانس های مربوط به اون ها (مثل ورود لوپین به خانه ی گریمولد و درخواست همکاری) می تونه یه قشری از طرفدارها رو ناراضی کنه...
اگه قرار بود داستان های هری پاتر کامل و عالی به تصویر کشیده بشه، باید از روی کتاب ها سریال می ساختن، نه فیلم... یا تو خوش بینانه ترین حالت به یک فیلمنامه نویس و یک کارگردان خارق العاده نیاز بود که خوب هیچ کدوم از این شرایط تو فیلم های هری پاتر وجود نداشت...

در کل بجای اینکه هی سعی کنین از زاویه ی مقایسه با کتاب ها، فیلم ها رو نقد کنین، سعی کنین از فیلم ها به همین سبکی که هستن، لذَت ببرین... مطمئن باشید می تونید...

پ.ن: ایشالله ده بیست سال دیگه با بچَه هامون سریال 200 قسمتی هری پاتر رو می بینیم که دیگه نگرانی ای هم بابت حذف شدن صحنه های مورد علاقه مون نداشته باشیم...


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ چهارشنبه ۸ دی ۱۳۸۹
#20

آگوستوس پایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۱ پنجشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۰:۰۴ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 375
آفلاین
خب... بدون حاشیه میرم سر اصل مطلب...

من با خوندن این تاپیک وسوسه شدم که برم و فیلم هفتو تهیه کنم و ببینم که ای کاش این کارو نکرده بودم!

والا من بعد از دیدن قسمت اول این فیلم تا یک ساعت توی شوک بودم...اصلا دهنم باز مونده بود!

10-15 دقیقه اول فیلم جالب و زیبا ساخته شده بود بطوریکه فرد رو کنجکاو می کرد تا بقیه ماجرا رو ببینه. با این حال رفته رفته که از سکانس های اول فاصله میگرفتیم، به نظرم رسید که انگار فیلمو روی دور تند گذاشتن!!!

جلوه های زیبایی که متاسفانه با سرعت وحشتناکی از جلوی چشم ببینده عبور میکردند، باعث میشد که تماشاچی فرصت هضم تصویر و رخداد را نداشته باشه!

ورود به خانه گریمولد، آشکار شدن راز ریگولوس بلک، ماجرای کریچر، ورود لوپین به خانه و درخواست همکاری، رفتار رون و قهر او، دیدن حامی اسنیپ، ورود به ذهن لرد ولدمورت و... همه و همه کاملا عجولان به تصویر کشیده شده بود یا اصلا ذکر نشده بود!

در کل با دیدن این فیلم آه از نهاد من یکی که در اومد!!! حیف اون بازیگرا، حیف سوژه ها و....

اگه کسی کتابها رو نخونده باشه، محاله بتونه از این فیلم چیزی بفهمه!!!


ویرایش شده توسط آگوستوس پای در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۸ ۲۰:۵۶:۵۱

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۹
#19

پویا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۹ دوشنبه ۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۴۲ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از Unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
نقل قول:

ДLɬ نوشته:
این حرف رو قبول ندارم که موسیقی فیلم نسبت به فیلم های قبلی هری پاتر خیلی قوی تر شده.


علی جان، منظور من رو اشتباه فهمیدی...
من گفتم:
نقل قول:
موسیقی متن این سکانس هم بر عکس بیشتر موسیقی های دیگر فیلم، بسیار زیبا بود.

منظورم این بود که این سکانس، یکی از معدود سکانس هایی تو فیلمه که از موسیقی متن عالی بهره می بره...
اتَفاقاً این فیلم به نظر من در مجموع یکی از ضعیف ترین موسیقی های متن رو در سری فیلم های هری پاتر داشت... کار کنراد پوپ نسبتاً خوب بود، ولی الکساندر دسپلت کار جالبی ارائه نداد...
الکساندر دسپلت به هیچ وجه به پای استاد جان ویلیامز که موسیقی متن سه فیلم اول رو ساخت، نمی رسه... من خودم به شخصه خیلی ناراحت شدم که جان ویلیامز همون طور که شایعه شده بود، موسیقی متن فیلم آخر یعنی هری پاتر و یادگاران مرگ (قسمت دوم) رو نمی سازه و کار باز دست الکساندر دسپلت سپرده شده...

البتَه با کلَیت حرفات در مورد موسیقی متن موافقم...

در مورد سکانس بعدی هم بعداً نظرمو مفصَل می گم...


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۹
#18

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
در مورد موسیقی متن فیلم که بهش اشاره داشتی باید بگم برجسته است. در همون صحنه ای که هرماینی ذهن پدر و مادرش و همینطور تصویرشو از قاب عکس ها پاک میکنه در یک لحظه تصور همه یک تک نوازی از یک فرده. دقیقا تصور همه ویلن آلتو هستش. ولی باید بگم وقتی منحنی فرکانس رو بر اساس الگوریتم کانلشن ترسیم کنیم، کاملا میفهمیم که این تماما ویلن سل هست و در حین گسستگی و پیوستگی های سریع هم سان سازی نوای این ساز رو با کنترباس به شدت میشه حس کرد. این برجستگی رو مدیون کنراد پوپ هستیم که سرپرستی ارکسترال این نغمه ها رو بر عهده داشت. این حرف رو قبول ندارم که موسیقی فیلم نسبت به فیلم های قبلی هری پاتر خیلی قوی تر شده. بلکه به نظر من متناسب با فضای قصه ها پیش رفته. مثلا توی سه فیلم اول هم دقیقا همین افراد در گروه موسیقی فیلم حضور داشتند. جان ویلیامز هم بود. فضای موسیقی در فیلم اول و دوم رو اگر دقت کنید کاملا حالت های سر زنده و شاد داشت و در نهایت نیز نواهای افتخار آفرین و کمتر حسی رو القا میکرد که بیانگر احساسات و فکر شلوغ یه جوان بالغ باشه. بیشتر اگر جایی هم حالت تنش می گرفت نغمه ها در نهایت خودش بیانگر استرس و ترس و تصورهای کودکانه بود. در کل باید بگم مسئولین آهنگسازی که این بار با الکساندر دسپلنت بود رشد شاخصی نداشت نسبت به قبل (که بر عهده جان ویلیماز بود) بلکه به نظر من دسپلت موفق بود تا یه کمی نسبت به فیلم ششم نغمه ها را با فضای پر استرس و غمگین تر تدوین کنه.

گذشته از این موضوع در حین اینکه آرم فیلم رو پشت سر میگذاریم با سوروس اسنیپ رو به رو هستیم که در حال پرواز دیده میشه به نظرم. به نظر هم میاد جاروی پرواز نداره. خب این صحنه در کتاب دقیقا این شکلی نبود. میدونیم که اسنیپ با یاکسلی (اگه اشتباه نکنم) وارد خانه مالفوی میشه (در حالیکه پرواز نمی کنند) اما اینجا تنها و با حالت پرواز جلوی دروازه خانه مالفوی ها فرود میاد. به نظرم این مورد رو نمیشه دقیقا یه اشکال از استیون کلوز دونست. تغییر جالبی بود. آلن ریکمن در نقش اسنیپ دوباره خیلی خوب ظاهر شد. گریم دور چشمان و گونه های اسنیپ نسبت به فیلم های قبلی تغییر خیلی کمی داشته. عصبی تر و خسته تر نشونش میداد. وقتی که از حیاط خانه مالفوی ها به سمت ساختمان قدم بر میداره حالت چهره ای محکم و مطمئن داره اما نه کاملا مطمئن. اما وقتی داخل ساختمان رفت و از پله ها بالا میره هنر ایفای نقش رو توی چشمان آلن ریکمن باید دید. وقتی که چشمش به همکارش در هاگوارتز میوفته. نقطه ای هست که موسیقی دچار توقف میشه. درست تا حین ورودش به سر میز که مرگخواران و ولدمورت نشستند. تا قبل از اون هر ثانیه موسیقی بیشتر حالت تنش زا پیدا میکرد تا نقطه اوج که اصلا جابجایی عجیب روی ارتعاش نغمه حاکم ویلن سل می بینیم. مسیر کاملا حالتی رو به گوس مخاطب میرسونه که بیانگر یک صحنه وحشتناک یا یک جنایت خیلی مهیبه. در مورد اون صحنه کلا نمیخوام فعلا نظری بدم. اما همون لحظه ای که لرد ولدمورت استاد ماگل شناسی رو به همه معرفی میکنه نگاه هایی که بین اسنیپ و اون زن رد و بدل میشه فوق العاده ست. لرد ولدمورت منتظر حرف و عملی هم از اسنیپ می مونه اما نگاه اسنیپ با اینکه ثابته بیانگر اوج دلسوزی و انفجار از داخله اما کاملا از دیدگاه بقیه مرگخواران عادی نشون میده و اما ترس و اوج دلسوزی در نگاه و حرکت های سر و صورت تام فلتون در نقش دراکو مالفوی دیده میشه که خیلی خوب از ایفای نقشش در این صحنه بر اومده.


ویرایش شده توسط ДLɬ در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۲۰ ۱۷:۵۸:۴۰

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۹
#17

پویا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۹ دوشنبه ۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۴۲ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از Unknown
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
خوب، من هرچقدر منتظر موندم اوَل بقیه بیان نظر بدن، بعد من نظرمو بگم، هیچ خبری نشد... پس خودم نظرم رو در مورد سکانس دوم فیلم می گم:

خوب اگه درست یادم باشه، این صحنه با یه کلوزآپ (نمای نزدیک) از روزنامه ی پیام امروز تو دستای هرماینی (هرمیون) شروع می شه، اکثر تیترهای روزنامه نمایانگر جنایاتیه که مرگخوارها انجام دادن و در همین ابتدای کار، بیننده رو به شرایط جدید دنیای جادوگری آگاه می کنه...
بعد برای اوَلین بار در سری فیلم های هری پاتر، هرماینی رو در اتاقش تو خونه ی والدین مشنگش مشاهده می کنیم، در حالی که غم و ناراحتی در تمام وجوه صورتش منعکس شده... مادر هرماینی اونو برای نوشیدن چای به طبقه ی پایین صدا می کنه.

در صحنه ی بعدی عمو ورنون و دادلی رو می بینیم که با عجله مشغول چیدن وسایل و چمدان هایشان در پشت ماشینشان هستند و دادلی به ورنون می گه: من هنوز نمی فهمم که چرا ما باید اینجا رو ترک کنیم؟ و ورنون جواب می ده: چون اینجا دیگه برای ما امن نیست. در همین حین هری رو می بینیم که از پنجره ی اتاقش نظاره گر رفتن دورسلی هاست... حالا این که دورسلی ها چطوری خودشون به این نتیجه رسیدن که اینجا دیگه براشون امن نیست و خودشون به تنهایی و بدون فشار محفلی ها دارن خونه ی عزیزشون رو ترک می کنن هم جای سوال داره. و این سوال هم وجود داره که دورسلی ها بدون کمک محفلی ها به کجا خواهند رفت که امن تر از خونه شون باشه؟

در صحنه ی بعدی نمایی از بارو (پناهگاه) رو می بینیم، سپس رون رو در مقابل بارو می بینیم که به نقطه ای در دوردست ها زل زده و خانم ویزلی و جینی رو هم در داخل بارو می بینیم که در همین حال اگه درست یادم باشه، خانم ویزلی رون رو برای خوردن شام به داخل دعوت می کنه... شکل ظاهری ساختمان بارو به نظرم تغییر کرده بود که البتَه این موضوع با توجَه به اون سکانس افتضاح آتش گرفتن بارو در فیلم ششم، توجیه پذیره.

در صحنه ی بعد، دوباره هرماینی رو می بینیم که به طبقه ی پایین و پیش پدر و مادرش رفته که در حال دیدن برنامه ای در مورد زیبایی های استرالیا هستند (یتس در اینجا می خواسته به صورت غیرمستقیم، به این حقیقت موجود در کتاب که هرماینی والدینش رو به استرالیا می فرسته تا در امان باشن، اشاره کنه.) سپس هرماینی رو می بینیم که جادوی Obliviate (فراموشی) رو روی والدینش اجرا می کنه و خودش رو از تمام عکس های خانوادگی حذف می کنه. این صحنه به نظر من یکی از به یادماندنی ترین صحنه های فیلمه و در واقع، آمادگی هرماینی برای فدا کردن همه چیزش در راه هری و عمق دوستیش با اون رو رو نشون می ده. (نکته ی جالب در مورد این صحنه اینه که تمام عکس های بچگی هرماینی در این سکانس، عکس های واقعی از بچگی خود اما واتسون (بازیگر نقش هرماینی) هستند.)

صحنه ی بعد در این چرخه، دوباره خونه ی دورسلی هاست... خاله پتونیا به حالتی مضطرب در ماشین نشسته و ظاهراً به چیز نامعلومی فکر می کنه... دادلی و عمو ورنون هم با کمی نگاه کردن به اطراف سوار ماشین می شن و هری رو می بینیم که از خونه بیرون اومده و رفتن دورسلی ها رو تماشا می کنه... هیچ کلمه ای بینشون رد و بدل نمی شه... بزرگترین مشکل کلَ این سکانس در اینجا نمود پیدا می کنه... نه اون حالت دو به شک بودن خاله پتونیا برای گفتن چیزی به هری به خوبی نمایش داده می شه، و نه مهم تر از اون، صحنه ی پشیمانی دادلی و گفتن این جمله به هری که تو جون منو نجات دادی... بار عاطفی این صحنه می تونست خیلی بیشتر باشه، فقط اگه استیو کلاوز، فیلمنامه نویس این فیلم، این صحنه رو بیشتر شبیه کتاب می کرد...

و در پایان این سکانس، هرماینی رو می بینیم که خونه شون رو ترک می کنه و پا به دنیای خطرناک بیرون می ذاره...

به نظر من به طور کلَی این صحنه یکی از زیباترین صحنه های فیلم بود که به خوبی از پس القای اون حسَ ترک بقیَه ی دنیا توسط سه دوست (هری، رون و هرماینی) و آمادگی شون برای تنها شدن بر اومد. (گرچه بهتر از این هم می تونست باشه.)

موسیقی متن این سکانس هم بر عکس بیشتر موسیقی های دیگر فیلم، بسیار زیبا بود. (نکات جالب در مورد موسیقی متن این قسمت، یکی نام اون، یعنی Obliviate (فراموشی) بود که کلَ این سکانس رو می شد با همین یه کلمه توصیف کرد و نکته ی دیگر هم (اگه درست یادم مونده باشه)، وجود تم اصلی موسیقی فیلم های هری پاتر یعنی Hedwig’s Theme یا همون تم هدویگ به صورت جزیی در این آهنگ بود.)


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


Re: نقد فیلم هفتم - قسمت اول!
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ جمعه ۱۹ آذر ۱۳۸۹
#16

دین توماس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۲ شنبه ۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۱۸ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 357
آفلاین
سلام. من دیشب تونستم یه نسخه ی خیلی بد کیفیت از یادگاران مرگ بخش اول رو ببینم. این فیلم، بهترین فیلمی بود که از هری پاتر میبینین.

آغاز:
داستان، با سخنرانی وزیر سحر و جادو اغاز میشود. وزیری که وعده میدهد. بعد از آن، ما خانواده هایی میبینیم که از هم جدا میشوند. هرمیون، حافظه خانواده خود را پاک کرده و آنها را به استرالیا میفرستد. تصویر هرمیون در عکسهای خانوادگیشان حذف میشود. آهنا خیال میکنند هرگز دختری نداشته اند. خانواده دورسلی میروند. اما فیلم این یک قسمت را مفصل نمایش نمیدهد. مسلما صحنه خداحافظی دادلی و هری یا خاله پتونیا با هری باید خیلی احساسی بود که متاسفانه در فیلم، این صحنه ها دیده نمیشد.
امارت اربابی مالفوی، جایی که ولدمورت از اسنیپ زمان دقیق خروج هری پاتر از خانه دورسلی ها را میبیند. او چوبدستی لوسیوس را از او میگیرد چون فکر میکند او با چوبدستی خود، قادر به کشتن هری نیست. شخصیت ولدمورت، در این قسمت بخوبی نمایان شده. شخصیتی تشنه قدرت، شاید عقده ای. البته کمی میتوان گفت شخصیت ولدمورت خنده دار است. او یک قدرتمند مجنون است! فیلم ، با این آغاز، و البته صحنه قتل معلم علوم مشنگی هاگوارتز ، نشان میدهد داستانی پیچیده تر از این حرفها در پیش روی بیننده است.

در ادامه
عروسی بیل و فلور زیاد طول نکشید. اما بخوبی توانست اصل مطلب را بیان کند. در کتاب، هری در جشن عروسی، به یکی از اقوام ویزلی ها تغییر شکل میدهد ( که در اصل مشنگ بوده.) در حالی که ما هری واقعی را در جشن عروسی میبینیم. قبل از عروسی، جینی از هری میخاهد زیپ لباسش را ببندد.. این شروعی برای رابطه عاطفی جینی و هری نیست. اما براستی که در فیلمای گذشته، به این مسئله زیاد توجه نمیشد... بنابراین کارگردان احساس ضعف میکرد. چرا که در فیلمهای پیش ( دست کم در محفل ققنوس) رابطه عاطفی هری و جینی چندان ملموس نبود.
نماد یادگاران مرگ بخوبی به نمایش گذاشته شد. طوری که هری میتوانست آنرا ببیند.
از کرام هم ، خبری نبود. گرگور اویچ از اینجا به هری یادآوری میشود که در فیلم به ان اشاره ای نشد. در عوض در یکی از تله پاتی های هری با ولدمورت، هری گرگور اویچ را میبیند. انگار آنرا میشناسد. در صورتی که در فیلمهای قبلی ما اسم اورا نشنیدیم!!!
صحنه نبرد کافه به خوبی ساخته شده بود. زنی که به موسیقی گوش میداد، خوب بود...
جن های خانگی محبوبمان، در خانه شماره 12 دوباره خودنمایی کردند. ما مانداگاس را برای اولین بار میبینیم. شیاد محفلی که قاب آویز را به عنوان رشوه به آمبریج داد. کریچر و دابی به خوبی نقش نمایی کرده بودند...

صحنه های ویژه
این صحنه ها شامل نبرد هوایی، تغییر شکل، نابودکردن جان پیچ ها، ماجرای وزارت خانه و کلی صحنه های دیگر است. به نظر میرسد هیچ نقصی در جلوه های ویژه دیده نمیشود. هدویگ در نبرد آسمان کشته میشود و با صدای هوهو به زمین می افتد.
وقتی خبر مرگ مودی را می آورند، احساس عمیقی در بازیگران دیده نمیشود. اما همین که بقیه سالمند، مایه ی خوشحالیست.
در صحنه وزارتخانه، ما میبینیم که هری، رون و هرمیون برای ورود به وزارتخانه، به کارمندان وزارتخانه تغییر شکل میدهند. سپس به توالت عمومی میروند و روی خود سیفون میکشند و بعد از بخاری های طبقه ی همکف وزارتخانه وارد میشوند. حوضچه اصلی و مجسمه ی عجیب وسط آن تعجب انها را بر می انگیزد: مشنگ ها در جایگاه واقعی شان... عده ای که زیر فشار مجسمه ی وزارت سحر و جادو در حال له شدن هستند... این صحنه بشدت تامل برانگیز بود.
صحنه انفجار افرادی که در جلوی دفتر آمبریج، در حال تدوین جزوه آموزشی هستند، و بعد، چشم مودی که حالا مرده بود، در جلوی در دفتر آمبریج، دیدبانی میکرد. در فیلم نشان نداد که هری این چشم را از جایش بر میدارد. در کتاب، هری آنرا برداشت و بعدها به خاک سپرد.
اتاق امبریج به خوبی درست شده بود. همه چیز مثل دفترش در هاگوارتز بود. همان فنجانها... در کشو، هری پرونده ی هرمیون و آرتور ویزلی را میبیند که تحت بازرسی اند... باز هم صحنه ای احساسی...
اتاق بازجویی و باز دیوانه ساز ها. شخصیت یاکسلی و بازیگرش، صدایش، طرز برخوردش بسیار عالی بود. البته یک انتخاب عالی... باز مسئله، قاب آویز گردن آمبریج است. این قاب آویز باز هم نتوانست شبیه آن چیزی باشد که روی جلد کتاب 7 دیدیم....
اما بعد از آن ما میبینیم که چطور هری همه افراد حاضر در دادگاه را بیهوش میکند و گردنبند را ازآمبریج میگیرد. همه این صحنه ها عالی بود. اما در فیلم، برای هیجان بیشتر، هری زودتر از موعد، به خودش بازمیگردد. همه آنها به قیافه های اصلیشان برمیگردند. در کتاب، هرمیون، یک کپی ار قاب آویز تهیه میکند و آنرا به گردن امبریج می اندازد. اما در فیلم این کار صورت نگرفت!!
رون- که به کترمول تبدیل شده بود- حالا واقعا خود را به جای کترمول میبیند. زنش در حال بازرسی بود که هری امبریج را بیهوش کرد. پس از فرار از دادگاه، آنها در صحن اصلی وزارتخانه، گیر میافتند. عده ای هری را میبینند و داد میزنند: هری پاتره. اون هری پاتره... بگیرینش... در حالی که رون - کترمول به زنش میگوید برگرد خونه ما از کشور خارج میشیم. و سپس صحنه ای عاطفی بینشان شکل میگیرد. در حالی که هری و هرمیون در عجله اند که از این مهلکه در روند. رون که حالا قیافه اصلیش را به خود گرفته، از زنش معذرت خواهی میکند که او را اشتباهی بوسید. چون کترمول واقعی همان موقع سر رسید. ما اینجا شاهد صحنه بی نظیری مشنویم: فرار!!!
یکسلی به دنبالشان.. آنها آپارات کردند و رفتند... رون تکه میشود!!!
بازوی رون اسیب دیده. هرمیون با داروی اویشن کوهی او را خوب میکند. همه این صحنه ها، صحنه های نابی بودند و وفادار به کتاب.
باقی داستان، همانند کتاب پیش میرود. ... علامت یادگاران مرگ پی در پی در پیش چشمانشان می آید... رون قهر میکند و میرود... هرمیوون و هری، هر دو افسرده اند. آنها میرقصند ولی بازهم افسرده اند... صحنه ی سنگلاخی منطقه بسیار با این حس سازگار بود... و باز هم وفاداری به کتاب...
اما در دره گودریک: ما در کتاب خواندیم که هری و هرمیون به زوجحهای پیری تغییر شکل میدهند. در حالی که در فیلم، اینطور نیست و به نظر میرسد کا خوبی بود. هرمیون هم سوال بیننده فیلم را از هری میپرسد: به نظرت لازم نبود تغییر شکل بدیم؟ و هری پاسخ هرمیون- و بیننده - را میدهد: من اینجا به دنیا اوومدم... ترجیح میدم توی شکل خودم بمونم...
ما تندیس والدین هری را در دره گوردیک نمیبینیم. در حالی که در کتاب خواندیم... خانه ی ویرانه ی پاتر ها در کتاب مملو بود از یادگاریهای هواخواهان پاتر ها. در فیلم اثری از این یادگاری ها، گل ها، و امضاها نبود.
در قبرستان، همه چیز خوب بود. سرود کریسمس و قبر پاورل ها. صحنه آرامگاه والدین هری چندان عاطفی نبود در حالی که در کتاب، مشا این صحنه را حس میکردید و حتی ممکن بود گریه کنید.
بازیگر باتیلدا بگشات بسیار خوب انتخاب شده بود. و باقی داستان... در طبقه بالای خانه بگشات ما نمیبینیم که ولدمورت سر برسد... چرا؟؟؟؟ ما فقط میبینیم که هری و هرمیون مار را به گوشه ای پرت میکنند... و سپس ظهور و غیاب را انجام میدهند.
وقتی آنها به جنگل دین میروند، همیون به یاد والدینش می افتد که روزی با آنها به ابن جنگل امده بود... درختها، رودخانه... در حالی که حالا والدینیش، هیچ از این جنگل نمیدانند. حتی دخترشان... این صحنه بسیار دراماتیک بود. صحنه ای که میتوانست اشکتان را در آورد: نوستالژی هرمیون...
وقتی آهوی نقره ای سر میرسد و هری را به دریاچه میبرد، هری به درون اب میرود تا شمشیر را از آب خارج کند. در کتاب، رون نیز لباسهایش را در میاورد و به درون آب رفته و هری را ( که قاب آویز داشت خفه اش میکرد) نجات میدهد. در حالی که رون حتی خیس هم نشد.
وقتی هر دو از آب خارج میشوند ( در کتاب) جانانه همدیگر را در آغوش میگیرند که در خواننده حس عشق دو برادر به یکدیگر را الغا میکند. اما در فیلم، ما رابطه سردی بین رون و هری میبینیم. حتی پس از غیبت طولانی مدت.
قاب آویز نابود میشود. این قسمت، به کتاب وفادار است. اما وقتی هری به زبان ماها به قاب آویز میگوید: باز شو، این باز شو گفتن، با آن باز شو گفتن در فیلم حفره اسرار آمیز کلا متفاوت است. در فیلم حفره اسرار آمیز هری عبارتی کوتاه را که چیزی شبیه به " هسا هاشیس" بود به زبان میآورد. ولی در این فیلم هری یک عبارت بلند را به زبان ماها بازگو میکند.
رابطه سرد هرمیون و رون، پس از بازگشتش همانطور که در کتاب بود، رعایت شده بود.
خانه ی زینوفیلیوس لاوگود به خوبی ساخته شده بود. محوطه باز با خانه ای کج. لطفا به آلبالوها نزدیک نشوید... باز هم توطئه.
در اینجا ، داستان سه برادر را به شکل انیمیشن میبینیم. یک انیمیشن خارق العاده... کلاغهاا، سایه ها و از همه مهمتر، مرگ. این شاید بهترین تصوری باشد که میشد از حکایت سه برادر داشت. در آخرِ این انیمیشن، مرگ با چنگال خود، صاحب شنل نامرئی را به آسمانها میبرد و کلاغها پر میکشند. سپس، ما کلاغهای واقعی را میبینیم که پشت پنجره ی لاوگود در حال پروازند.
وقتی زینوفیلیوس نامه را با حغد میبندد تا مرگخواران سر برسند، واقعیت را به هری رون و هرمیون میگوید... که لونا گروگان است... به خاطر هری. به خاطر دفاع از هری در نشریه ی طفره زن. هری متاثر است اما مرگخوارها فرا میرسند... ما در کتاب خواندیم شاخ ایرامپت موجب انفجار خانه میشود. ولی نبرد خانه ی لاوگود در فیلم چندان طولی نکشید.
و در پایان، ما قاپ زنها را میبینیم که با یک تعقیب و گریز جانانه سرانجام هر سه شخثیت اصلی فیلم را میگیرند. هرمیون درست مانند کتاب، صورت هری را باد میکند. در کتاب، قاپ زنها اسم رون را از اون میپرسند ولی او دروغ جواب میدهد. در فیلم ما صحنه ی پرسش از رون را ندیدیم.
آنها به امارت مالفوی میروند. جنون بلاترکس به خوبی بنمایش گذاشته شد. وقتی شمشیر اصیل را میبیند( که در صندوق گرینگوتز است.) از اینجا به بعد را دیگر نیمتوان ایراد گرفت به جز:
دم باریک خودکشی نکرد... این واقعا ظلمی بود که به کتاب شد. او در کتاب با انگشتان فلزی اش خودکشی میکند تا دینش را به هری پرداخته باشد. در فیلمريا، دابی او را لت و پار میکند!!!

و صحنه مرگ دابی... خنجر بلاتریکس... همگی اشک را از چشمان بیننده خارج میکرد. همانند کتاب. فیلم در اینجا، شاید، خیلی بهتر از کتاب بود...

و دامبلدور ابرچوبدستی را از دامبلدور گرفت...


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.