هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۰:۰۶ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲
#18

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۲۷ سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۳
از خوابگاه اساتید هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 288
آفلاین
اتـــــــــــــــــــحــــــــــــــاد ارغــــــــــــــــوانــــــــــــــی


پست اول

{ پرفسور فلیت ویک ؛ مدافع }



- واویلا لیلی ، دوسِت دارم خیلی، مــو لیلی تو مجنون ، تو شادی مــو دلخون ... ( :hungry1: )

چند ثانیه بعد ...

- اتوبوس مش ممدلی، نه بووق داره، صندلــی ... ( :hungry1: )


***

فلش بک



دو روز قبل از مسابقه ؛

- چی؟ آفریـــقا؟ یعنی چی که می خوایــم بازی رو توی آفریـــقا برگزار کنیم؟ هان؟

- گفتم که ؛ رئیس فدراسیون به دلیل سرمای شدید بریتانیا، مسابقات رو در آفریـــقا برگزار می کنه ...

- البته سود های دیگه ای هم براش داره، ملت جادوگر دارن میرن آفریقا تا المپیک مشنگی رو ببین و باعث میشه به این مسابقه هم بیان.

- هووم! خب کاریش نمیشه کرد، مسابقات در آفریــقا برگزار می شه!

این های گفتگوی چند بازیکن تیم اتحاد ارغوانی بود که سر مکان برگزاری مسابقات با هم جر و بحث می کردند و هر یک از دیدگاه خودش، مکان بازی، یعنی آفریــقا را آنالیز می کرد!

***
پایان فلش بک



***
فلش بک


یک روز قبل از مسابقه


- مگه نمی فهمی چی میگم عـــامــــــــــــــو ؟

- چی می گید؟

ویلبرت دیگر داشت از عصبانیت منفجر می شد. دود قرمزی از سر و کله اش بیرون زده بود و از چشمانش خون می بارید؛ برای درک بهتر چهره ویلبرت بهتر است، چهره بلاتریکس یا لرد ولدمورت را پس از شکست تصور کنید؛ از آن تصاویر مناسب برای مجلات فکاهی !! ( )

- من شصت و پنج ساعت اینجا دارم به گوش تسترال، ضحیفه مرلینیه می خونم، شایدم سوگ پس از مرگ مرلین ـه ؟

- اِ ... عاقا شمایید هنوز؟ گفتم که، مسابقات در آفریقا بر گزار می شود ...

- باشه، در درون زمین برگزار شود، مشکل ما نحوه رفتن به مسابقات است؟

- درباره اون هم گفتم، شما باید با اوتوبوس بروید، خط های آپارت شلوغ است و در ضمن گرفتن مجوز برای آپارات برون کشوری هم چندین هفته طول می کشــه ... !

- ( ... :vay: )

- همین که گفتم.

ویلبرت دست از پا دراز تر، نا امید و با حسی سرشار از بدبختی و فلک زدگی از دفتر فدراسیون کوییدیچ بیرون اومد.

- آه مرلینم ... باید با اتوبوس بریم آفریـــقا! من مامانمو می خوام

ویلبرت به سمت پارکینگ فدراسیون کوییدیچ رفت. باید اتوبوس رو از پارکینگ تحویل می گرفت و در عرض یک روز از بریتانیا به آفریـــقا می رفت ... !


ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۱۸ ۰:۱۸:۳۰

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۹:۲۰ دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۲
#17

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
اتحاد ارغوانی Vs ترنسیلوانیا


شروع : دوشنبه 14 بهمن

پایان : پنجشنبه 17 بهمن

داور : سالازار اسلایترین


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۲
#16

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
داوری دیدار اتحاد ارغوانی و کیو.سی.ارزشی در چارچوب رقابت های هفته ی چهارم لیگ جزیره

بررسی پست های تیم مهمان ، کیو.سی.ارزشی :


مورفین گانت جیمز سیریوس پاتر :

زیبایی نمایشنامه : 35
فضا سازی : 15
سوژه و ایده: 15
چهره پست: 5

هماهنگی نمایشنامه : 45

عدم داشتن غلط املایی : 10 امتیاز

مجموع : 90

ما که به زودی میریم ولی امیدوارم این خاطرات faki که خودتون ساختید هم از ذهناتون بره . من به خدا قسم هیچوقت به ناحق داوری نکردم ، چه اینجا ، چه توی هاگوارتز .


تد ریموس لوپین :

زیبایی نمایشنامه : 35
فضا سازی : 15
سوژه و ایده: 15
چهره پست: 5

هماهنگی نمایشنامه : 45

عدم داشتن غلط املایی : 10 امتیاز

مجموع : 90


مروپی گانت :

زیبایی نمایشنامه : 35
فضا سازی : 15
سوژه و ایده: 15
چهره پست: 5

هماهنگی نمایشنامه : 45

عدم داشتن غلط املایی : 10 امتیاز

مجموع : 90



کیو.سی.ارزشی :90


بررسی پست های تیم میزبان ، اتحاد ارغوانی :


ویلبرت اسلینکرد :

زیبایی نمایشنامه : 35
فضا سازی : 15
سوژه و ایده: 15
چهره پست: 5

هماهنگی نمایشنامه : 45

عدم داشتن غلط املایی : 10 امتیاز

مجموع : 90

من اصولا با توجه به سطح هرکس نمره میدم ، یادم میاد تو هفته ی دوم به مروپ 83 دادم ، چون ازش بیشتر انتظار داشتم . الان پست شما نسبت به سطح انتظار من واقعا بالاتر بود . یه خورده میتونستی رو قسمت فضا سازی هات به خصوص موقع ورود بازیکن ها به زمین کار کنی . از این که دیدم از سوژه هایی که تو فدراسیون پرداخته شده استفاده کردی خیلی خوشم اومد .


پ.فلیت ویک :

زیبایی نمایشنامه : 32
فضا سازی : 14
سوژه و ایده: 13
چهره پست: 5

هماهنگی نمایشنامه : 45

عدم داشتن غلط املایی : 10 امتیاز

مجموع :87

این لودو دقیقا وسط پستهاتون چیکار میکنه؟!
یه خورده به پستهاتون هیجان بدید پرفسور ، خیلی بهتر از اینا میتونید بنویسید . یه خورده روند داستان تند بود، مخصوصا تو تغییرات آب و هوا .


ویلبرت اسیلنکرد:

زیبایی نمایشنامه :31
فضا سازی : 12
سوژه و ایده: 14
چهره پست: 5

هماهنگی نمایشنامه : 45

عدم داشتن غلط املایی : 10 امتیاز

مجموع :86

مگه تیمت رو کامل نکردی پسر؟ مگه چهارتا بازیکن نداری؟ چرا دوبار پست نوشتی؟ من الان چیکار کنم؟ این لیگ رو مجبورم همینطوری با نصف تیم و اینا تموم کنم تا تابستون به صورت سختگیرانه لیگ جدید رو برگذار کنیم .
یه خورده باید بیشتر توضیح میدادی که اصلا چی شد هوا اینجوری شد. چرا؟ بعد معمولا پایان خوش هم باید در کار باشه ، آسمون باید درست میشد بالاخره . ولی همینطوری ادامه بدید . تیم خوبی شدید. امیدوارم تو ادامه ی لیگ پرقدرت تر از الان و کامل تر هویدا بشید.

اتحاد ارغوانی : 88

تیم کیو.سی . ارزشی توانست در یک بازی خارج از خانه ، تیم اتحاد ارغوانی را شکست دهد .


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#15

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
اتحـــــــــــــــــاد ارغوانی


پست پایانی


ویلبرت اسلینکرد


ملت جادوگر دیگر اصلا حواسشان به بازی نبود. بعضی مشغول خوردن چیپس های غول پیکری بودند که به زمین می ریخت. بعضی دیگر ، پول ها را از روی زمین جمع می کردند و بعضی هم بر سر خوردن غذا با هم دعوا می کردند. در آن میان،مورفین، دروازه بان تیم کیو.سی با دیدن صحنه ی ریخته شدن پول ها به زمین، سر جارو را کج کرد و به سمت پایین هجوم برد.

- آخ ژون! پول! گالیون!

در میان زمین و هوا، او با یک دست پول ها را جمع می کرد و با دست دیگر جارو را کنترل می کرد ولی ناگهان جو گیر شد و دو دستی به سراغ پول ها رفت و با سر به زمین خورد!

- آخ! ژونم در اومد! یکی اوژانش خبر کنه!

در آن سوی زمین هم در گیری شدیدی بین عله و ولدک به وجود آمده بود. عله با دیدن ولدک ابتدا زخمش را با دستش استتار کرد ولی دید ولدک نزدیک و نزدیک تر میشود، بنابراین دست به دعا برد و از منوی آسمانی درخواست کمک کرد. ناگهان از آسمان ندایی آمد . گفت:
- ای عله! جیمز را قربانی کن!

عله با تعجب گفت:
- بله! من کی باشم؟ شوما چی باشی؟ این بچه چی کار کرده؟ قضیه چیه؟

بعدش هم فهمید که از طرف منوی آسمانیه! بعد رو به جیمز کرد و گفت:
- جیمزی جان! جیمزی قشنگم! می خوام قربانیت کنم!

ولی جیمز جیغ کشان به سمت بالا می رفت و جیغ می زد:
- وای!!! یویو!!!

عله و ولدک هر دو به آسمان نگاه کردند. از آسمان یویوی صورتی می بارید. شاید آنها کمی بزرگ بودند چون جیمز کنترلش را از دست داد و به یویو بر خورد کرد و به آن چسبید!
کمی آنطرف تر همه ی اعضای اتحاد ازغوانی به جز بابا لنگ دراز درگیر رشته های ماکارونی بودند که از آسمان می بارید. ارنی به زور خودش را از بین رشته ها در آورد و گفت:
- بچه ها، خبر خوب! داره از آسمون بستنی می باره!

همه ی اعضا به هم نگاه کردند. بیدل به فلیت ویک. فیلت ویک به ارنی. ارنی به جینی. جینی به ویلبرت و ویلبرت هم به واربک. ناگهان همه از خوشحالی رشته ها را پاره کردند و به سمت بستنی ها هجوم آوردند.
عله هم با بستنی گلوله بستنی درست کرد و زد فرق سر ولدک! ولدک هم به سرعت رفت پیش مامانش که دید بعله...! مادرشون هم داره با بابالنگ دراز حرف میزه!

- خب، عسیسم! گفتی شغلت چی بود؟

- نگفتم!

- خب، بگو دیه.

- من تاجر و بازیگرم! خیلی هم پول دارم!

- می دونی که! من به مالیات اصلا علاقه ای ندارم ولی...

ناگهان این مکالمه خیلی زود با سر رسیدن ولدک و نثار کردن یک آوادا به بابالنگ دراز خاتمه یافت!
مروپی گانت رو به پسرش کرد و گفت:
- قندِ عسلِ مامان! می تونست مورد خوبی باشه ها!

ولدمورت گفت:
نا سلامتی شما مادر قوی ترین جادوگر تاریخ هستید. کمی موقر باشید، لطفا!

مروپ سعی کرد خیلی عادی از بین آن همه درگیری بگذرد و خود را به گوشه ای امن برساند.
در میان آن همه درگیری، سالازار در کناری داشت به وضعیت زمین نگاه می کرد. در دلش گفت:
- شاید من پیر بودمیه! شاید ضعیف و نا توان بودمیه! شاید وقته بازنشستگی سر ریسدیه! شایدیه!

با دیدن بارش بستنی، زبانش را دراز کرد. ذره ای بستنی بر روی زبانش ریخت. آن را مزه مزه کرد. ناگهان...

صدای در میان جمعیت بلند شد. او سالازار بود که به سمت زمین هجوم برده بود و می گفت:

- برید بیرونیه! آهای نفس کشیویه! همه ی این بستنی ها برای من بیده! من بستنی دوست دارمیه! همش برای من هستیه!


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۵ ۱۵:۰۴:۲۵



پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#14

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۹:۲۷ سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۳
از خوابگاه اساتید هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 288
آفلاین
اتـحــاد ارغـــوانــــــــی


پستِ شماره 2 :


پرفسور فلیت ویک (مدافع)



ویلبرت لحظه ای به طور عجیبی لرزید؛ بقیه اعضای تیم هم همین احساس را داشتند. پرفسور فلیت ویک به عنوان یک مدافع در وسطِ مثلثِ تیمشان ایستاده بود. همراه با ویلبرت و دیگر بازیکنان از زمین بلند شد و به آرامی در هوا به پرواز در آمد.

تیم اتحاد ارغوانی شامل بابالنگ دراز و ویلبرت اسلینکرد و پرفسور فلیت ویک و بیدل نقال، دایره ی کوچکی تشکیل دادند و مثلِ تیم حریفشان، برنامه هایشان را مرور کردند.

- خب بچه ها، بازی سختی رو در پیش داریم؛ اون چارتا از بهترین بازیکنای کوییدیچن و ما هم تازه کار محسوب میشیم ولی می ریم که بترکونیم.

مشخص نیست این دقیقا چه شباهتی به مرور برنامه ها داشت ولی به هر حال آن ها پس از چند بار پرتاب کردن دستشان در هوا و فریاد کشیدن نام تیمشان متفرق شدند و هر یک از بازیکنان در مکان اصلی اش قرار گرفتند.

تیم حریف نیز پس از چند ثانیه و در جهتِ تقویتِ روحیه شان، خندیدن به قیافه مضحکِ پرفسور فلیت ویک هنگامی چماغ به دست گرفته است، متفرق شدند و بازی شروع شد.

ولی در همان زمان بود که قطراتِ باران شروع به سرازیر شدن کردند. ابر هایی که تا لحظات پیش هر کدام به کاری مشغول بودند اکنون دوباره کنار هم قرار گرفته بودند.

تمام بازیکنان و تماشاچیان و حتی لودو بگمن، آهی از سر راحتی کشیدند ؛ نزدیک بود به خاطر این آب و هوا به مرلین بپیوندند ولی با وجود آن باران دیگر انتظار هوای بدتری را نداشتند.

ولی دوباره آسمان کنفیکون شد و همه چیز بهم ریخت و نوعی ماده نامشخص باریدن گرفت. کم کم دانه های برف و تگرگ نیز به همراه باران به آن اضافه شد و حال مخلوطی شبیهِ سس کچاپی که زیادی رقیق باشد از آسمان بر سر مردم سرازیر شد.

در میان تماشاچیان هم عده ای کنجکاو و اکثرا شکمو به امید سس گوچه دهن هایشان را چون غار باز کردند و خواستند از آن ماده میل کنند و بعد متوجه شدند، به به، چه خوش مزه!

ملت دیگر هم به آن ها ملحق شدند و بر سر خوردن موادی که از آسمان می ریخت با هم دعوا می کردند.

- بکش کنار چاقالو

- خودت بکش کنار نی قلیون ! هر کی زورش می رسه می خوره ...

و از طرف دیگر هم فریاد های دیگری به گوشش می رسید. ...

- اوی، عمو، خودتو خفه کردیا، بذار به ما هم برسه ...

- بابایی چرا مامانو له کردی؟ این آب قرمزا چیه که داره از آسمون میاد؟

{ این فرد به جرمِ کشتنِ زنش در هنگامِ خوردنِ سس، دستگیر شد! }

سالازار با یک دست بر سر خود می کوفت و با دست دیگر بر سرِ ممد! اما لحظه ای دوباره لجاجتش را شروع کرد. صدایش را بلند کرد و به بازیکنانی که خشکشان زده بود، فرمان داد :

- دِ بازی کنی ـو، تنبلای بی سوادیــو!

بازکنان :

- دِ شروع کنین دیه ؛ چرا بر و بر منو نیگا می کنیو ؟

اما تد ریموس لوپین که کلا زیر بارِ زور نمی رفت، به نشانه اعتراض استدیوم المپیک را ترک کرد اما لحظاتی بعد با قیافه ای این چنینی ( ) مجبور شد بازی اش را ادامه دهد.

هوا هر لحظه وخیم تر می شد. نزولات آسمانی هم کم کم به فضولات و خوراکیجات و حتی پولیجات و موارد دیگر تبدیل شد و حال در زمین بلوایی آسمانی بر پا بود.

ملت هم دوباره جو زده شده بودند و از ستون های استودیوم بالا می رفتند تا سهم بیشتر از نزولات داشته باشند.

و دوباره صدای گزارشگر به گوش می رسد؛ یک صدای کلفت و نارنجی (!) که در آن رماتیسم مغزی به وضوح به گوش می رسد!!

- وای ... اوضاع رو ببینید؛ اینجا استادیوم هست یا بازارِ لندن! تماشاچیا رو ببینید؛ اونا از سر کله هم دارن بالا می رن و سر غذا ها و حتی اسکناس هایی که از آسمون می افته با هم جر و بحث می کنن.

و ناگهان یک کیسه پر از گالیون و با وزن چند کیلو بر سرِ لارتن می افتد. رماتیسم مغزی اش اوت می کند اما شاد و خوشحال از اینکه پولدار شده و نیازی به گزارشگری کردن ندارد، اتاقک مخصوص گزارشگر را ترک می کند!



دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#13

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
اتحـــــــــــــــــاد ارغوانی


پست اول

ویلبرت اسلینکرد


چه صبح دل انگیزی! صبح یک روز آفتابی ! شاید هم برفی! شاید هم بارانی! شاید هم طوفانی! شاید هم رعد و برق! شاید هم ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی! وای چه خبر شده! یا مرلین، چه اتفاقی افتاده؟

فلش بک، روز قبل:

سالازار به سمت اتاقش رفت. تازه به سر کار آمده بود. کلی برنامه ریزی داشت. باید کوییدیچ را به همه نشان می داد. تیم ها را نظم می داد.یکراست به سمت میزش رفت و بر روی صندلی مخملِ سبزرنگ راحتِ نرمِ زیبایِ خواب آورِ قدیمیه نازِ خودش نشست.
ناگهان یک ویزلی کوچک در اتاق را باز کرد و وارد اتاق شد. او آنقدر کوتاه بود که سالازار نتوانست او را از پشت میز بیند، بنابراین از باز شدن در به خودی خود تعجب کرد و چوب دست خود را آماده نگه داشت.

- سولوزورا! انگوری لنگوری. نورمو بردو؟

سالازار صدای ویزلی را شناخت. چوبش را غلاف کرد و به آنسوی میز خم شد. خم شد و خم شد ولی ویزلی، کوچک تر از این حرف ها بود! سالازار به عقب رفت. نفسی تازه کرد و به سمت جلوی میز خیز برداشت. بالاخره ویزلی کوچک نمایان شد. ناگهان از پشت سالازار صدای آمد.
ویزلی سرخ شد و گفت:
گوگودی؟

سالازار دستش را به میز کوبید و گفت:
- بی تربیــــت! تنها صدای کمرم بودیه. فکر بد می کنیه؟ می دهم تنبیهت کنندیه! چی شدیه؟ چرا آمدیه؟ چای و بیسکویت ما کوشیه؟

ویزلی لرزید و تنبان خود رو با دست گرفت تا محل خیسی از چشم سالازار پنهان بماند.
سپس گفت:
- اووتوو و لودو بوگمون اودیه. بوگوم بوییید؟

سالازار ریشش را خاراند. کک های آن را در آورد و در کک دان مخصوصی که دامبلدور به او هدیه داده بود، انداخت. سپس گفت:
- پس اینطوریه! اوتو و لودو بگمن اومدیه. بگو بیایه داخل. بفرمیو!

ویزلی که هنوز تنبانش را محکم چسبیده بود، تعظیمی کرد و به سرعت از اتاق بیرون رفت.

همان فلش بک،ساعاتی بعد، دفتر سالازار

- چی؟ مسابقه ی فردا را تعطیل کنمیه؟ بازی را داوری نکنمیه؟ به من چه که آب و هوا قاطی پاتی شدیه. من فردا مسابقه را برگذار می کنمیه! شما ها هم که جونتون رو دوست داشتیه، همین الآن از مین در بیرون بریه تا آن روی سگ من بالا نیامدیه!

لودو در حالی که با یک دست کیف و با دست دیگر برادر خود را گرفته بود، گفت:
- سالازار! این... این آخرین اخطاره! فردا... هوا... خیلی بده! کارش از برف و اینه گذشــ...ته! هیچکس نمی تونه پیشبینی کنه فردا چی میشه!
سپس کیف و برادر خود را زد زیر بقلش و دوان دوان از آنجا دور شد!

اندر مخلیه ی سالازار:
- نکند فردا آب هوا خراب باشیه؟ نه... اونها می خوانیه مرا بترسانندیه! ولی فکر کردندیه! من فردا مسابقه را برپا می کنمیه!

پایان فلش بک

- بازی امروز بین تیم های اتحاد ارغوانی و کیو.سی.ارزشی! هواشناسان هوای امروز را کاملا ناپایدار پیشبینی کرده اند! هر دو تیم وارد زمین شدند. سالازار با جعبه ی کوافل و بلوجر ها وارد میدان میشه. در جعبه رو باز میکنه و بلوجر ها به سرعت به سمت بالا به پرواز در میان. کوافل هم توسط سالازار به هوا پرتاب میشه و حالا گوی زرین هم از دستان سالازار خارج شده و به جایی رفته که قطعا ما نمودونیم اونجا کجاست!

همه داشتند به سمت گزارشگر نگاه می کردند. او کسی نبود جر لارتن کرپسلی! ولی چرا او؟ او در تیم حریف بازی می کرد.
ویلبرت آرام آرام اوج گرفت. به آسمان نگاه کرد. با خود گفت:

- هوا عالیه! باید امروز ببریم! هر طوری که شده باید ببریم

سپس به سمت اعضای تیمش حرکت کرد!


ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۴ ۲۱:۰۳:۵۴



پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۳:۵۸ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲
#12

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین
کیو.سی.ارزشی


پست پایانی


تعویض در تیم - مروپی گانت به جای لارتن کرپسلی


دقایقی بعد از اوج گرفتن بازیکن‌ها در آسمون، درست لحظه‌ای که جینی با استفاده از بگومگوی عله و ولدک موفق می‌شه کوافلو از بینشون رد کنه، خشم ولدک بالا می‌گیره و این، همون لحظه‌ایه که...

- آآآآآآآآآآآآآآی زخمــــــــــــــــــم!
- بابــــــــــــــــــــــــا!!
- شوهــــــــــــــــــــــــــــــــــرم!

همین که جینی و جیمز توأمان به سمت عله شتافتند تا مانع از پوکیدن مغزش بر اثر برخورد با زمین شن، کوافل از دست جینی افتاد تو بغل تدی و اون همون‎طور که به سمت دروازه‌ی حریف می‌شتافت، خطاب به لارتن جیغ زد:
- دفعه‌ی بعدی، مروپی حق رأی نداره!

لارتن توپی که تدی بهش پاس داد رو یه دستی گرفت:
- باور کن ممد ناجور حال می‌کنه با این پیشنهادت!

لارتن با یه برگردون ِ خیره‌کننده، توپ رو می‌شوته توی دروازه‌ای که...

ویلبرت هوار کشیــد:
- بیدل!! میکروفون ِ لعنتی رو ول کن و برگرد تو دروازه! :vay:

و در همین حال، کت و شلوار و کراوات پیِر کاردینش رو تیکه پاره می‌کرد که از نظر ممد مایلی، مشتی بود بر دهان آستاکبار و عجیب حال کرد با این فرخنده اتفاق ِ پاره شدن کراوات.

از اونور، تدی متوجه شد صدای هیچ سوتی مبنی بر پذیرفته شدن گل درخشان ِ لارتن نمیاد. در نتیجه برمی‌گرده به سمت ِ داور که...

- Damn it!

فلیت همونطور که یه‌وری روی جاروش لم داده بود، با یه نیشخند مَکُش‌مرگ ِ ما داشت با هلگا در مورد علایقش، سلایقش، انتظارش از شریک آتی زندگی‌ش ( ) صحبت می‌کرد و حقیقتاً دفاعی قهرمانانه از دروازه‌شون رو به نمایش می‌ذاشت. البته باید این موضوع خاطرنشان بشه که بعید هم نیست هلگا عامدانه تیم وزیر مخلوع و وزیر تخریب‎چی رو نادیده می‌گرفت.

و در طی این فرآیند ذکر شده، تا تدی دوناتی‌ش بیفته که جریان چی به چیه، ارنی به عنوان تنها مهاجم باقی‌مونده توی زمین، مثل برق و باد به سمت دروازه‌ی کیو.سی.ارزشی می‌شتابه.

تدی سر مروپی جیغ می‌زنه:
- داداشت باز کجا رفته؟! دیه مواد نمی‌زنه که بگیم رفته فضا!

مروپی که همراه تدی و لارتن، داره هجوم می‌بره تا ارنی رو متوقف کنن، می‌گه:
- عروج کرده خاک‌برسر! دیشب که خودت شاهد بودی، من یه لنگه‌شو گرفته بودم، شیرین‌عسلم اون لنگشو، داشت می‌رفت با این دختره‌ی گوربه‌گوری، دیانائه، میراندائه، کیه، با اون محشور شه!

بی‌توجه به جیمز که جیغ می‌زد «نارنیــــــــا! »، تدی رفت که جلوی...

- خ‌خ‌خ‌خ!! ویکتوریا ایز مای لاو...!

به نظر می‌رسید لنگ ِ کسی توی حلق ِ تدی گیر کرده. همه‌ی بازیکنان دو تیم لحظه‌ای متوقف شدند، به آسمون نگاه کردند و چهره‌ی مدافع قدرتمند ِ تیم، بابالنگ‌دراز رو دیدند که به تدی اینا، لایک نشون می‌داد.

حقیقتاً مدافعین این تیم، سبکی نوین در دفاع از تیم رو بنیان نهادند، باس چماق طلایی بهشون اهداء شه در پایان مسابقات.

خانواده‌ی زوپس‌نشین ِ عله، به بازی برمی‌گردن و دقیقاً همین‌موقع، جینی با استفاده وضعیت رو به خفگی ِ تدی، مروپی که داشت مستقیم می‌رفت به آسمون هفتم دنبال برادرش و اون دختره‌ی بی‌حیا و لارتن ِ درگیر با اون یکی لنگ ِ بابا لنگ‌دراز، توپ رو قاپید و مث قرقی رفت که گُل ِ... نمی‌دونم.. گُل ِ N اُم رو بزنه.

جیمز که هم‌زمان با سایر اعضای خانواده‌ش به میدون برگشته بود، با دو حمله‌ی یویویی، جفت پاهای بابالنگ‌دراز رو مثل گوشای زی‎زی‌گولو، تـابه‌تا می‌کنه:
- تـــــــــــــــــدی!! داره می‌ره گل بزنــــــــــــــه!

تدی یه نگاه به جینی می‌کنه، یه نگاه به عله می‌کنه که هاله‌ی-نور-دور-سر-چرخان تازه به میدون برگشته، یه نگاه به ولدک می‌کنه همچو کودکی دردمند، اشک‌ریزان و عووَ عووَ کُنان به دنبال مادر و دایی‌ش می‌گرده ( ) و فکری تو سرش جرقه می‌زنه:
- ولـــــــــدک!! عله، مامانتو بلاک کرد!!

نگاه خون‎آلود ِ ولدک روی عله متمرکز می‌شه.
عله:
- نــــه! من نبودم! من پسر برگزیده‌م! من کار بدی نمی‌کنم! نــــــــــــه! زخمــــــــم! اکسپلیارموس!
- بابــــــــــــــــــا!
- شوهـــــــــــرم!
- کوافل!

و این‌گونه بود که کیو.سی.ارزشی هی فرت و فورت گل زد تا زمانی جیمز در یکی از شیرجه‌های «بابــــــــــــا! » گویان‌ش، گوی زرین رو قورت داد و مسابقــــــــــه...

همین لحظه، سالازار هلک و هلک وارد زمین بازی شد:
- هلگاییه! اینجا چی‌کار می‌کنیه!!؟

هلگا که بین یک دل و دو دلبر مونده، نگاهش بین فلیت و سالی مردد می‌مونه:
- بازی رو داوری می‌کنم عجقم.
- کدوم بازیه؟! داور این بازی منیَم! تو داور بازی ترنسیلوانیا و فانوس بودیه.

هلگا با دقت برنامه‎ش رو نگاه می‌کنه و متوجه باگ عظیمی که تولید کرده، می‌شه:
- اوه.

برمی‌گرده، یه بوسی روی نوک ِ بینی فلیت که وا رفته می‌شونه و همونطور که برای همه دست تکون می‌ده، به مقصد ورزشگاه فانوس رهسپار می‌شه. سالازار خیره می‌شه به بازیکنان و چشماشو تنگ می‌کنه:
- تو این نوه‌ایَم مروپی و نوه‌ی مفتخوریَم، مورفین بازی می‌کنیه؟! این تیم برنده‌ایه!!

و همونطور خمیازه کشان، ورزشگاه غرق در سکوت و بازیکنان خشک شده در هوا رو ترک کرد.
تدی:
لارتن:
جیمز:
اعضای تیم اتحاد ارغوانی:
خوانندگان سر کار رفته در طی این سه پست:

و هیچ‌کس حواسش به ولدک موهاهاهاها گویانی که عله‌ی دسته‌جارو-در-حلقش-چپانده-شده رو دوباره کشون کشون می‌برد سمت کمد جاروها، نبود!

عله در داخل کمد جاروها:
- اکسپلیارموس! زخمم! جینی! جیمز!

و نفس عمیقی می‌کشه:
- خودتون خواستید...! منوی مدیریت!!




دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۲
#11

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
کیو.سی.ارزشی


پست دوم


- لارتن؟‌
- حاضر!
- جیمز؟
-
- منزل؟
- :vay: اسمم مروپیه!!
- ولدک؟
-
- تدی؟
- عوووو..
- مورفین؟
- هر آنکس عاشق است از جان نترسد/ یقین از بند و از زندان نترسد
دل عاشق بود گرگ گرسنه/ که گرگ از هی هی چوپان نترسد

فلش بک به تعطیلات نیم فصل

تیم ارزشی دست در گردن‌ هم، حلقه‌ی اتحاد درست کرده بودند و البته مربی‌شون که رفته بود یه گوشه قلیون می‌کشید، حواسش بود که مروپی وسط مورفین و ماروولو ایستاده باشه تا مرلین به دور... بهر حال هر کسی اعتقاداتی داره دیگه! ... سکوتی جادویی حلقه رو فرا گرفته بود و نفس‌ها تو سینه حبس بود تا کاپیتان تیم با سخنرانیش، روحیه شون رو پرورش بده:

- همه ساکت بودند ناگهان تسترالی گفت...

تدی نگاه تندی به جیمز انداخت ولی به سرعت پشیمون شد چون می‌دونست بحث کردن باهاش بی‌فایده است، در حالیکه سعی میکرد چشمش به صورت دو نقطه دی فشان! جیمز نیفته، گلوش رو صاف کرد و شروع به صحبت کرد:

- ببینین... من از اول این تیمو نخواستم... بد نگاه نکن مروپی.. خو نخواستم دیگه... کردی تو پاچه‌ام! ... چارلی هم که...

اینجا تدی صداش رو پایین آورد و با سر به سمت جایی که مایلی‌کهن نشسته بود اشاره کرد و ادامه داد:

- این جونوروو انداخت به جونمون و خودش رفت به اسم اینکه میخواد تو اوج بازنشسته بشه ... حالا بودن یارو خیلیم بد نشد.. ولی می‌بینین که.. جفت پاشو کرده تو یه پاتیل که شرطشو باید اجرا کنیم... مورفین.. شرّت کم!

دو نفر هم هیکل هاگرید که سفید پوشیده بودن انگار که منتظر اسم رمز تدی باشن یهویی پشت سر مورفین گانت ظاهر شدن و هر کدوم از یک طرف بازوشو گرفتند. همینطور که مورفین کشان کشان به سمت ساختمونی با تابلوی نئون قرمز و آبی «کلینیک ترک اعتیاد دکتر گل به سر عروس یالا با ۵۰ سال سابقه... تاسیس: ۱۳۶۲ه. ش.» حمل میشد، ضجه میزد که:‌

- لامشبا... لامروتا... من معتاد نیشتم... من فقط واشه تفریح مشرف میکنم.... من برم اینجا ژنده بیرون نمیام... آبژی مروپی... آقاژون..
.
ولی بقیه ی حرفهاش به گوش هیچکس نرسید... مقصد بعدی کلینیک ترک آب شنگولی دکتر رازی بود ولی از مریض خبری نبود; ماروولو گانت که دیده بود پسرش رو با چه وضعیتی برده بودن، برای همیشه در رفته بود!

پایان فلش بک

لارتن چشماش رو تنگ کرد و پرسید:

- این چرا اینطوری شده مروپی؟
- چمیدونم بابا... میگه از وقتی ترک کرده به نیاوران رسیده...

جیمز پرید وسط حرفش و گفت:

- نیاوران نه باب... نارنیا... نارنیا...
- نیاوران نه خواهر جان... نارنیا کدومه برادر عزیزتر از جانم!! ... نیروانا.. نیر..وا..
- خب .. خب ... فهمیدیم... همه‌تون هستین دیگه... برین بزنین له کنین این بوقیای @#%@#% رو! بکشین این فتنه‌های بی همه‌چیز... برنده بیرون نیاین همه‌تون رو فلک میکنم!

البته اعضای تیم به این تهدیدهای مربی عادت داشتن و هر شیش‌ نفرشون از تونل بیرون اومدن و وبروی تیم حریف قرار گرفتند. قبل از اینکه داور جدید مسابقات، بانو هلگا بتونه تشخیص بده مشکل چیه، فریاد یک نفر از تیم حرف بلند شد:

- شوهرم کو؟ کله زخمی نازم کجاست؟ چه بلایی سرش آوردی ولدک؟

ولدک بدون اینکه اصلا به روی خودش بیاره، در گوش جیمز زمزمه کرد:

- پس بگو این جیغ‌دونت رو از کی به ارث بردی بچه!

( نظریه هیئت کارشناسی بعد از بررسی مجدد فیلم بازی: از کی ولدک چکش میزنه؟ بعدشم این مدل دیالوگ نوشتن اصلا در شان ایفای نقش ارباب لرد ولدمورت کبیر نیست.

جوابیه هیئت ارزشی: شما اینجا ارباب لرد ولدمورت کبیر می‌بینی؟ شما تا حالا ایفای نقش ولدک رو دیدی؟ )


ولدک سرشو بلند کرد و با دیدن صورت جدی تدی خنده رو صورتش خشک شد.

- این توله گرگم که انگار همه‌چیو بو می‌کشه... هی.. کک‌مکی.. زن عله.. بیا بریم دنبال شوهرت..فقط هر کیو با خودت میاری این جیمزو نیار.

اتفاقات چند دقیقه‌ی بعد هم‌زمان اتفاق افتاد... به این شکل:

ولدک و جینی برگشتن رختکن و عله عله گویان دنبال مدافع تیم ارزشی میگشتند.

هلگا اعلام کرد پنج دقیقه مسابقه دیر شروع میشه و تو این فاصله تماشاچیان رو به تماشای میان‌برنامه ی قبل از برنامه! دعوت کرد.

جینی مرتب جیغ می‌کشید و شوهرشو صدا می‌کرد و ولدک هم پشت سرش خند‌ه‌ی شیطانی یواشکی سر می‌داد.

سلستینا و بیدل از تیم اتحاد ارغوانی رفتن پشت میکروفن ورزشگاه و شروع به خوندن کردن و از جمعیت دعوت کردن دو انگشتی همراهیشون بکنند.

جینی متوجه صداهای عجیبی شبیه آخ و اوخ از کمد جاروها شد که شبیه بازی دور نزدیک، شدتش نسبت به فاصله‌ی ولدک تا کمد تغییر میکرد.

سازمان حمایت از ساحره‌ها با حضور افتخاری دلورس آمبریج اومدن وسط زمین بازی و حرکات موزونشون رو به نمایش گذاشتن و جمعیت دامنش از دست برفت!

جینی بالاخره عله رو از کمد نجات داد و گوش جفت پسرا رو گرفت و همینطور که بهشون یادآوری میکرد که الان هم‌تیمی هستن و بهتره باهم دوست باشن و کدورتا رو بذارن کنار برشون گردوند به زمین بازی.

هلگا همینطور که محو تماشای پرفورمنس ساحره‌ها بود یک دفعه متوجه میشه هر سه کارفرمای سابقش از نوع مخلوع و کودتاچی و رانده‌شده‌ای که از از معاونت عزلش کرد و باعث شد که داوری کوئیدیچ رو قبول کنه که کاسه گدایی دستش نگیره همه در زمین حضور دارن و وسط بازی که تسترال تو تستراله بهترین فرصت واسه گرفتن انتقامه.

با صدای سوت داور، بازی بالاخره شروع شد.





ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۴ ۵:۵۵:۳۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۲
#10

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
کیو.سی.ارزشی


پست اول


آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ! زخمــــــــــــــم!
با فریاد عله، جیمز هم جیغ زد:
- بابااااااااااااام! بابااااااااااااام زخمش درد گرفته!!

لارتن کرپسلی بلافاصله ردای کوییدیچش را که تازه به تن کرده بود پاره کرد و به سمت عله دوید. تدی برگه های تکنیک تاکتیکی ممد را از دست هایش قاپید و به سمت عله هجوم برد تا او را با آن ها باد بزند. پرده های رختکن کیوسی کنار رفت و جینی ویزلی از رختکن تیم حریف شیرجه زد داخل درحالیکه از شوهرش تقاضا می کرد او را با سه بچه ی قد و نیم قد تنها نگذارد. مورفین موبایل مشنگی ممد را از جیبش کش رفت و اورژانس را شماره گرفت و ممد مایلی کهن که چشم هایش را به زمین دوخته بود و برادرانه(!) جینی را از رختکن تیم بیرون می انداخت متوجه دست درازی او نشد. مروپ با نگرانی اشاره ای به ولدک کرد و او دوان دوان از رختکن بیرون رفت و با یک لیوان آب قند برگشت:
- بیا بخور زود خوب شی.
- ممنـــونـــ....عَععععععععععععععع! آآآآآآآآآآآآآآآخ!! زخمــــــــــــــم!!

همین که چشم عله به ولدک افتاد، لیوان را انداخت و دوباره با دست محکم به پیشانی اش کوبید.
- باباااااااام! باباااااااااام زخمش درد گرفته!
لارتن کرپسلی ردای پاره اش را رها کرد و دوباره به سمت عله دوید و تدی.. برگه تاکتیک... ممد.. هجوم.. عله.. باد.. پرده رختکن.. جینی.. سه تا بچه قد و نیم قد.. مورفین.. موبایل.. برادرانه.. بیرون.. مروپ.. نگرانی.. ولدک.. بیرون.. آب قند.... کااااااااااااااااااات!
ولدک که روی دور تند فیلم، آب قند به دست، تنها چند قدم با عله فاصله داشت. میان زمین و هوا فیکس شد و طی این توقف ناگهانی چندقطره از آب به زمین ریخت.
نویسنده: تو نه ولدک! تو برو گوشه ی رختکن رختاتو بکَن! تو جیمز! بیا آب قندو ببر واسه بابات!
در کسری از ثانیه با افکت "تیلیک!"، جیمز در جایی معلق بود که تا لحظاتی پیش ولدک قرار داشت.

فلش بک – دره گودریگ:

-خلاصه که دونفر کم داریم. حالا یکی دیه رو پیدا میکنیم ولی من فک کردم دیدم خب مورفین که با همه اعتیادش ورداشت باباشو آورد یه نیم فصل هم نشوند رو جارو. چرا بابای من که عله ی کبیر و وبمستر ِ اعظم و آتشفشان قدرقدرت بزرگ ِ خیلی خیلی خیلی گنده ی کوییرل چلاق کن ِ باسیلیسک کش ِ دیوانه ساز خور ِ ولدک ترکون ِ تخریبچی وزارت ِ جام زهر تو حلق ِ دامبلدور ریز ِ...بابا! بابااااااااا! باباااااااا!
- خدامرگم بده! جیمز بگیر مچ پای باباتو!

عله پاتر که باد کرده و حالا چند فوت بالاتر از کف اتاق نشیمن، معلق بود. به یاد ِ عمه ی جیمز که خب نه ولی به یاد ِ عمه مارج ِ بدبخت ِ خودش افتاد و در همان لحظات عرفانی که هر لحظه به عرش نزدیک و نزدیک تر میشد از مرلین طلب بخشش کرد. {که البته مرلین او را نبخشید چون اخیرا مرگخوار شده و همه را از دم میفرستد جهنم.}

همان فلش بک – دره ی سالازار:


- خلاصه که دونفر کم داریم. قند ِ عسل مامان! ... بگو آآآآآآآآآآآ...بگو آآآآآ...باز کن گاراژک ِ هلی کوپترتو قربونت برم من..
ولدک گاراژکش را که به اندازه ی یک آشیانه هواپیمای ایرباس آ-۳۸۰ بود باز کرد تا ایرباس آ-۳۸۰ ای که مادرش برایش لقمه گرفته بود به آرامی وارد شود.
- حالا یکی پیدا میشه بالاخره برای دفاع ِ دوم ولی من فک کردم کی بهتر از تو میتونه از مامان در مقابل بلاجر های دشمن محافظت کنه؟ کور شه هر چشمی که به کله ی تو خیره س آدامس خرسی ِ مامان!

پایان فلش بک

عله که بعد از سرکشیدن آب قند، اندکی سر حال آمده بود، بعد از خروج هم تیمی هایش بلند شد و ایستاد.
هنگامی که ردای تیم را بر تن می کرد، نگاهش به نگاه ولدک گره خورد و ناگهان زخم پیشانی اش تیر کشید. اما قبل از آن که جیغ بکشد و ننه من غریبم بازی راه بیاندازد ولدک جلوی دهانش را گرفت و او را در نزدیکترین کمد ِ جارو حبس کرد.
بعد جارویش را برداشت. لگدی به در کمد زد و از رختکن بیرون رفت.

فلش بک – قله ی بین دره ی گودریگ و دره ی سالازار:


- جیمز!
- مروپ!
- من..
- یه..
- مدافع..
- جدید..
- پیدا..
- کردم!
- کردم!

سایه ی مروپ گانت و جیمزسیریوس که هر دو از پشت کوه آمده بودند بالاخره به هم رسید.
و البته..سایه همراهانشان..
در ملاقات دوباره ی عله و ولدک، پس از 19 سال، هیچ چیز تغییر نکرده بود. ولدک تمام انرژی اش را جمع کرد و فشار آورد و انرژی اش از پیشانی عله بیرون زد و عله ناله کنان روی زانوانش افتاد و صورتش را با دست هایش پوشاند.

-تو چرا بدون هماهنگی من بازیکن آوردی جیمز؟!
- خودت چرا بدون هماهنگی من بازیکن آوردی مروپ؟!
- چون کاپتان خاله ی منه!
- آخرین بار برادر ِ من بود!

اسلیترینیه همیشه برنده ایهههههههههههههههههه!

زمین زیرپایشان لرزید و ترک برداشت.
عله: چی بود این؟
ولدک: هیچی این دره ی سالازار یکم متعصبه.
عله: کسی چیزی نگفت که.
ولدک: آوادکداورا.
عله: عه عه اکسپلیارموس!!..آقا استپ بود.
ولدک: ما هم برای همین آوادا زدیم.

جیمز و مروپ چشم دوخته بودند به ترک عظیمی که آن دو را از ولدک و عله که همچنان سرگرم بحث و جدال بودند، جدا کرده بود. زیرچشمی به هم نگاه کردند. بدون شک، پدرانشان هم با انتخاب آن دو، موافق بودند.




پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲
#9

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
اتحاد ارغوانی Vs کیو.سی.ارزشی


شروع : سه شنبه 1 بهمن

پایان : جمعه 4 بهمن

داور : سالازار اسلایترین


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.