خلاصه:
لرد قصد داره با زمان برگردان به زمانی برگرده که آریانا کشته میشه.لرد فکر میکنه اگه بتونه جلوی کشته شدن آریانا رو بگیره موفق میشه که دامبلدور و گلرت رو بطرف سیاهی بکشونه.
لرد و مرگخوارا به خونه دامبلدور میرن و هر دو جادوگر رو راضی میکنه که باهاش برن.لرد به مرگخوارا دستور میده این دو تا رو تبدیل به جادوگرای سیاه بکنن.(دامبل زیادی سفیده و گلرت زیادی سیاه!)!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-نه دامبل، نه! این کارو نکن.ارباب از این کارا بدشون میاد.
آلبوس تور سفید رنگی را روی دسته صندلی مخصوص لرد انداخت.
-چرا باید بدش بیاد؟ببین چقدر خوشگل شد؟تازه به دستگیره همه درها روبان صورتی زدم.بعد از این کار خیال دارم برم سراغ اون خزنده دوست داشتنی.فکر میکنم با یه پاپیون خوشگلتر میشه.
ایوان روزیه با عصبانیت رومیزی توری زا از روی میز برداشت.بطرف دامبلدور رفت.
-لرد از این کارا خوشش نمیاد.ببین.اینو بکن تو کله ات.صورتی رنگ مزخرفیه.سفید رنگ بسیار زشتیه.اصلا رنگ نیست.سفیده!هیچی نیست.تو از سفید و صورتی متنفری.:vay:
دامبلدور به ایوان نگاه نمیکرد.چند دقیقه بود که به شنل سیاهرنگ لرد که روی دسته صندلی جا مانده بود خیره شده بود و به این موضوع فکر میکرد که چه گلدوزیهای زیبایی میتواند روی آن انجام بدهد.
یک طبقه بالاتر، اتاق گلرت:بلاتریکس گلرت را با کناب به صندلی بسته بود و با حالتی عصبی جلویش قدم میزد.
-ببین جناب گریندل والد.ما هم سیاهیم.ولی تو دیگه زیادی سیاهی.اینو بفهم!به ارباب نمیشه دستور داد.میزنه لت و پارت میکنه.:vay:
گلرت که ظاهرا هنوز چوب دستیش را در دست داشت با اشاره کوچکی طنابها را باز کرد.
-شماها هم اینو بفهمین که اگه اون سیاهه، من سیاهترم!اصلا کجا رفت این تام خوشگل ما.میخوام کمی سربه سرش بذارم!
.