هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۰:۲۳ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱
#28

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
(پست پایانی)

-رستوران مک دونالد؟الان باید بریم اونجا؟

لینی به سختی تام را از درختی که شاخ و برگی برایش باقی نمانده بود جدا کرد.
-تو واقعا فکر میکنی با این اعجوبه بتونیم بریم تو یه رستوران؟همون 5 دقیقه اول پرتمون میکنن بیرون.میگم نطرت چیه ببندیمش به این درخت و بریم و برگردیم؟

بانز نگاهی به تام انداخت و نگاه دیگری به لینی.
-نمیشه.هر چی باشه اربابه.میگم نظر تو چیه که بی خیال اون ارباب بشیم؟همینو بزرگ کنیم اربابمون بشه خب.درست تربیتش میکنیم.همونطوری که خودمون میخواییم...:zogh:



چند سال بعد:



-ارباب، به گزارش جاسوس وزارت، وزیر سحرو جادو بسیار ضعیف شده.هیچ نیرویی تو وزارتخونه نمونده.با یه جمله میتونیم دخلشونو بیاریم.

لرد سیاه که مثل همیشه با ابهت به نظر میرسید سری تکان داد...با اولین جمله اثری از ابهت باقی نماند.
-خواهش میکنم جناب پتی گرو.وقتی منو ارباب خطاب میکنید خاطرم بسیار مکدر میشود.اگر جناب وزیر دچار ضعف یا مشکلی شده اند بهتر است به ایشان کمک بنماییم.مقادیر قابل توجهی مرگخوار برای حفاظت از ایشان به وزارتخانه اعزام فرمایید.

بانز آه سردی کشید و رو به لینی کرد.
-کجای کارمون اشتباه بود؟!


پایان سوژه


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱۸ ۰:۴۹:۲۵



پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۹۱
#27

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
بانز آجر را بالا برد تا آن را دوباره بر سر تام فرود آورد که...

- نه!

لینی تام را عقب کشید.

- اجازه نمی دم به پسرم آسیب برسونی!!

بانز با تعجب پرسید:

- ولی ارباب پسر تو نیست!

- خیلیم هست.


بانز آجر را به سمتی پرت کرد و گفت:

- ما الان باید اربابو پیدا کنیم. ارباب بزرگسالو.

لینی ابرویش را بالا انداخت و گفت:

- ولی هیچ کس اینجا نیست. بزار ببینم... اگه ارباب پسر من بود من دوست داشتم کجا کار کنه؟ پسرم دوس داری وقتی بزرگ شدی چی کاره بشی؟

تام پس از مدتی فکر کردن گفت:

- دوس دارم وزیر بشم!

لینی با خوشحالی گفت:

- پس باید بریم وزارتخونه!! ارباب اونجاست!



چند ساعت بعد، لینی، تام و بانز از وزارتخانه بیرون آمدند. بانز با عصبانیت گفت:

- ببین جامعه جادوگری بدون ارباب چه وضعی پیدا کرده که دامبلدورو گذاشتن جای وزیر!!

لینی با بغض گفت:

- پس بنظرت ارباب کجاست؟ نظرت چیه بریمو بقیه مرگخوارا رو پیدا کنیم؟ شاید اونا بدونن ارباب کجاست‍! بقیه هم مثل ما تو این زمان گیر کردن.

بانز آهی کشید و گفت:

- عمرا پیداشون کنیم.

در همین لحظه باد شدیدی شروع به وزیدن گرفت. برگه کاغذی پیچ و تاب خوران، مستقیم به سمت آن سه آمد. بانز برگه را گرفت و با خواندن نوشته روی آن از خنده رودبر شد:

- رستوران مک دونالد...




پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۹:۴۶ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
#26

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
لینی چشمشو از رو جسد .. ( خدا نکنه! مردیکه الدنگ، این چه فیلم نامه ایه که نوشتی ؟! ) بر میداره و مثل کارمندی خسته بعدِ یک کار اداری به افق می نگرد!

- الان چه خاکی به سرت بریزم بانز ؟!
- من چه میدونم؟ بردار برو از همه دور شو، بردار برو ..

- چی میگی ؟! قاطی کردیا!
- تابحال کنار نهر آب از تشنگی خفه شدی؟ من الان همون حالتو دارم، تو دستشویی بودمو.. خَ ..خَ..خَ ..!

در این لحظه خرناس جانانه ی تام هر دو مرگخوارو از جا می پرونه ..

- وای بانز الان بیدار میشه هردومونه ..!
- خو میگی چیکار کنم؟

- نمی دونم ..آهان بیا.. بیا اینو بگیر ، با این بزن تو سرش ... و پاره آجری که از بقایای خانه ی ریدل بود را به دست بانز داد.

تام کم کم چشمانش را باز می کرد.. خمیازه ای کشید و ... پوخش! تام دوباره نقش زمین شد!

- چیکارش کردی روانی؟
- خودت گفتی بزنم تو سرش!

- گفتم بزن، نگفتم اینجوری که!!

بازتاب تام روی زمین، او را دوباره بالا کشید و لینی پشت تام را گرفت تا دوباره به زمین نیفتد..

چشمان تام در آغوش پر محبتِ!! لینی باز شد.. و به پهنای صورت لینی لبخند زد..

دستان تام دور کمر لینی حلقه شد و لینی را به آغوش کشید .. - مـامـان!


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱:۳۰ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
#25

اگبرت انگشت نما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۵۲ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 48
آفلاین
تام انگشتشو میکنه تو دماغش بعد فرو میکنه تو غذا و شروع میکنه هم زدن.
تام:قاه قاه قاه .. فکر کنم یه کم نمکش کم بود ... قاه قاه قاه ...
لیلی:تخم جن چرا اینجوری کردی؟! فلون فلون شده چرا اینقدر دردسر واسه من درست میکنی؟! چرا تو اینقدر همه رو اذیت میکنی؟!!

لیلی از زور عصبانیت چوبدستیشو در میاره و فرو میکنه تو گوش تام، تام یه کم اخ و اخ میکنه و تقلا میکنه خودشو از دست لیلی نجات بده که پاش کف اشپز خونه لیز میخوره و با پشت سر میاد زمین.

لیلی: ای وای چه خاکی به سرم شد الان جواب لرد رو چی بدم.
تام:
لیلی: تام جان خوبی پسرم؟!

ناگهان همه جا شروع به لرزیدن میکنه صداهای پوهههفت و دوهههف شنیده میشه غباری همه جا رو فرا میگیره و بعد ناگهان ...
.
.
.
.
غبار فرو مینشینه ...

لیلی چشماشو باز میکنه و میبینیه جایی که قبلا خانه ریدل بود الان یه زمین برهوته وسط بر بیابون ... و اونجا خودشو با تام که مشنگ میزنه و یک مرد که شلوار پاش نیست و بوی بدی میده تنها میبینه، لیلی سریع چوبدستی شو میگیره به سمت مرد: تو کی هستی ؟! اینجا کجاست ؟! خانه ریدل کو؟! سریع جواب بده تا نکشتمت...
اصغر اقا عمده فروش: نزن .. جون مادرت نزن ... منم مثل خودت هاج واجم ... منم مرگخوارم ... اومدم دستشویی داشتم کارمو میکردم که یهو اینجوری شد قصد بی ادبی نداشتم ...
لیلی: نه امکان نداره تو مرگخوار باشی ... شناسه ات هری پاتری نیست دامبلدور تاییدت نمیکنه تازه تو مرگخورها هم کسی رو به این اسم نمیشناسم ... زود باش بگو کی هستی اینجا کجاست اگر نه میزنم.
اصغر اقا عمده فروش: نزن جون مادرت نزن ... تقصیر من نیست شناسه ام اینجوری شده، سایت خراب شده شناسه های کاربری رو نشون میده جای نمایشی ... بابا من بانزم ...
لیلی: ای بابا دیدم قیافه ات اشناست .. بانز اینجا کجاست ؟ ارباب کجاست؟! چرا اسم تو اینقدر سخت تو دهن میچرخه؟! این تام رو چی کارش کنیم؟! چه اتفاقی برامون افتاده؟! چرا شلوارتو نمیپوشی؟!
بانز: به عقیده ی من در زمان خلل ایجاد شده ، بعد از ضربه ای که به سر این بچه خورد، احتمالا اون دچار مشنگی شده و دیگه تصمیم نداره در اینده لرد بشه و مسیرشو گم کرده، به همین دلیل این وضع اتفاق افتاده، الان اینده عوض شده.
لیلی:ای وا خاک عالم تو این چیزا رو از کجا میدونی؟!
بانز:من بچه که بودم یه اقایی که انگشت نمای محل بود اومد اینا رو به من گفت ، گفتش که این جمله ها رو حفظ کن ، یه موقعی که وقتش رسید بگو ، برای پیشبرد داستان لازمه، منم فکر کنم اون موقع همین الانه.
لیلی:خوب الان ما باید چی کار کنیم؟!
بانز: نمیدونم به نظرت ما باید چی کار کنیم؟!
هر دو به تام نگاه میکنند ...
تام:


ویرایش شده توسط اگبرت انگشت نما در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۲ ۱:۳۲:۴۱
ویرایش شده توسط اگبرت انگشت نما در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۲ ۱:۳۵:۲۶
ویرایش شده توسط اگبرت انگشت نما در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۱۲ ۱:۴۶:۰۶


پاسخ به: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۰:۳۰ پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۱
#24

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه و مرگخواران به کمک زمان برگردان به گذشته لرد رفتن تا زندگی پر افتخار اربابشون رو ببینن.بعد از دیدن کودکی لرد به وقتی رسیدن که دامبلدور برای دیدن لرد به پرورشگاه رفته.بعد از خروج دامبلدور، لرد و مرگخوارا وارد اتاق تام میشن و اونو راضی میکنن که به جای رفتن به هاگوارتز، همراهشون بره.تام ریدل خیلی زود جون لرد و مرگخوارا رو به لبشون میرسونه!به کسی احترام نمیذاره، نجینی رو اذیت میکنه...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تام ریدل سوت زنان وارد آشپزخانه خانه ریدل شد.با دقت اطراف را بررسی کرد.
-اینجا کجاس؟چقدر شلوغ پلوغه!

لینی درحالیکه نفس نفس میزد خودش را به تام رساند.
-نمیتونی حدس بزنی؟بشقاب، قاشق، یخچال...مسلما اینجا نمیتونه حموم باشه!

تام شکلکی برای لینی در آورد و بدون توجه به اعتراضهای او بطرف ظرف بلورینی که روی میز قرار گرفته بود و بخار رقیقی از آن بلند میشد رفت و روی آن خم شد.
-هی..این چیه؟چقدر نفرت انگیزه!امیدوارم خیال نداشته باشین اینو به خورد من بدین.

لینی وحشتزده دست تام را گرفت تا او را از ظرف دور کند.
-بچه بیا این طرف...اون سوپ مخصوص اربابه!شبا تا اونو نخوره خوابش نمیبره.:vay:




Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰
#23

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- چی فرمودین ارباب؟

- همون که شنیدی! ارباب دوست نداره منتظر بمونه!

لینی با ترس به لرد نگاه میکنه تا بلکه اون دلش براش بسوزه و یه نفر دیگه رو مامور این کار کنه. اما بلافاصله یادش میاد که ارباب قلبی نداره که بخواد برای کسی بسوزه.

پس روشو اونور میکنه و به رز و لونا و بلا و ... خیره میشه اما اونا هم خودشونو به نفهمی میزنن و سوت زنان هرکدوم مشغول انجام کاری میشن.

لینی یه چرخش دیگه میکنه و اینبار مستقیم رو به روی تام قرار میگیره که داره نجینی رو از دو طرف میکشه تا ببینه درازی اون چقدره. لینی با دیدن تا به تا شدن نجینی اختیارشو از کف میده و سریعا به سمت تام هجوم میبره و نجینی رو از دستش میقاپه.

- این چه کاریه که میکنی؟ مگه نمیدونی نجینی چقدر برای ارباب عزیزه؟ هان؟ ... چی؟ من چی گفتم؟ نجینی؟ ... نـــجـــیــــنــــی!

و به دستاش نگاه میکنه که نجینی خشمگین رو بلند کرده. لینی جیغ بنفشی میکشه و ناخودآگاه اونو یه ور دیگه پرت میکنه!

تام با دیدن این صحنه از خنده غش میکنه و شروع میکنه به اینور اونور شدن رو تخت لرد و باعث تکون خوردن عجیب صندلی میشه.

لینی با دیدن قیافه ی به شدت سرخ و ترسناک لرد دستپاچه میشه، به سمت تام میره و میگه: از اونجا بیا پایین بچه! د ِ یه ذره ادب داشته باش!

- به تو چه! حالام میخوام یه نگاه به اطراف خونه بندازم.

تام دست از خندیدن برمیداره، برای لینی زبون در میاره و سرشو میندازه پایین و از اتاق خارج میشه. لینی نفس راحتی میکشه و برمیگرده و نجینی رو میبینه که فش فشای عجیبی میکنه و مستقیم به اون خیره شده.

لینی شروع میکنه به ور رفتن به دستاشو تو این مدت سعی میکنه آروم آروم و طوری که نجینی متوجه نشه به سمت در هجوم ببره و خودشو از مهلکه نجات بده و خوشبختانه به موقع خودشو از در به بیرون پرتاب میکنه و از دست نجینی فرار میکنه !




Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰
#22

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
تام نگاهی به جارو میندازه و با لحنی اعتراض آمیز میگه:من سوار این بشم؟این خیلی ناجوره.صندلیی چیزی نداره؟

لینی که هنوز به خاطر طلسم شکنجه گر دلخور بود با عصبانیت صندلی کوچکی روی جارو ظاهر میکنه.تام مغرورانه بطرف جارو میره و سوارش میشه و همه با هم بطرف خانه ریدل پرواز میکنن.


در خانه ریدل:

لرد سیاه وارد مقر حکومتش میشه.درحالیکه پرونده اسرای محفلی رو دردست داره بطرف تخت پادشاهیش میره که متوجه تغییری در اون قسمت میشه.
تام روی تخت لرد نشسته و سرگرم نوازش نجینیه.لودو داشت کفشهاشو واکس میزد و رز با بادبزن مخصوص ارباب بادش میزد.

لرد سیاه:اینجا چه خبره؟از روی تخت من بلند شو نیم وجبی.میخوای بزنم چهار قسمتت کنم؟
تام ریدل که هنوز با جادوگرا و میزان مخوف بودنشون آشنایی نداره بدون ترس و وحشت به لرد خیره میشه.
تام:بالاخره نفهمیدم.تو از اول این شکلی بودی یا رفتی رو تخت یکی نشستی که زدن دماغتو دیلیت کردن؟
لرد نفس عمیقی میکشه.سعی مینه آروم باشه.
لرد:لینی من ممکنه نتونم خودمو کنترل کنم و بزنم اینو یعنی خودمو بکشم.برای جلوگیری از عواقب وحشتناک این اقدام ظرف سی ثانیه این جونور رو از رو تخت من بلند کن.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۰
#21

اوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۲۵ سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 161
آفلاین
مرگخواران:

تام که هنوز با قیافه به همه نگاه میکرد گفت: پس دارین چی کار میکنین؟

لینی که میدونست شکنجه اربابش در انتظار هست به تام گفت: الان روفوس داره با چوب کوییدیچ میاد با هم بریم

- یعنی از همونا که پرواز میکنه؟
- آره از همونا تازه داره چوب جادوتم میاره میتونی با او همه رو طلسم کنی

تام که برق چشماش یه لحظه هم قطع نمیشد رو به مرگخواران کرد و گفت : یعنی من هر موقع بخوام میتونم شما ها رو طلسم یا شکنجه کنم

همه ی مرگخواران:
لینی که از جمع بیرون اومد با صدایی که هر بچه ای بجز تام را میترساند داد زد: آخه جوجه درسته که تو اربابه ما بودی ولی الان یه بچه ...

تام با قیافه ای که بسیار به لرد ولدمورت شبیه بود به لینی خیره ماند: چی گفتی؟

لینی : هیچی ارباب هیچی من کاری نکردم

نیم ساعت بعد

روفوس که با چوب ها وایساده بود داشت به مرگخوارانی نگاه میکرد که سعی داشتن طلسم شکنجه گرو به تام یاد میدادند و وقتی مرگخواران نا امید را دید که نتوانسته بودند طلسم شکنجه گرو به تام یاد بدند از اربابش نا امید شد ...

ناگهان لینی از بین جمع فریاد زد : آخه تو چرا اینقدر خنگی بچه؟
ناگهان صدای جیغ لینی به هوا رفت و در آخر تاک تونسته بود طلسمو روی لینی اجرا کنه ... در این حال که همه ی جمع داشتن با نگاه های حسرت آمیز به اربابشان نگاه میکردند روفوس با صدای آرام و خش دارش گفت: وقت رفتنه

تام :


شناسه ی قبلیم که بعد از این ساختمش ولی دوباره برگشتم به این

اینه

عمرا اگه فهمیده باشی چی گفتم

چاکر همه بچه های قدیمی (کینگزلی شکلبوت ، پیوز ، رفوس ، زاخاریاس ، دادالوس دیگل و خیلی های دیگه که حال ندارم بنویسم اسمشون رو )



Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۰
#20

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه و مرگخواران به کمک زمان برگردان به گذشته لرد رفتن تا زندگی پر افتخار اربابشون رو ببینن.بعد از دیدن کودکی لرد به وقتی رسیدن که دامبلدور برای دیدن لرد به پرورشگاه رفته.بعد از خروج دامبلدور، لرد و مرگخوارا وارد اتاق تام میشن و سعی میکنن اونو راضی کنن که به جای رفتن به هاگوارتز، همراهشون بره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-نمیام!

صبر و حوصله لرد کم کم رو به پایان بود.مرگخواران که میدانستند بعد از این مرحله چه اتفاقات فجیعی ممکن است برای کودکی اربابشان بیفتد لرد را از تام دور کردند.لینی ضمن یاداوری این نکته که یک ساحره لطیف و با احساس مثل او زبان یک بچه را بهتر میفهمد، مرگخواران را کنار زد و به تام نزدیک شد.درحالیکه انگشت اشاره اش را بطرف تام تکان میداد با صدای بلند شروع به صحبت کرد.
-ببین جونور....یا همین الان وسایلتو جمع میکنی و با ما میای یا همین انگشتمو میکنم تو چشمت و مغزتو از همونجا میکشم بیرون و به عنوان شام به....

بقیه جمله لینی به دلیل نگاههای مرگبار لرد ناتمام ماند.این بار روفوس جلو رفت تا شانسش را امتحان کند.
-به به....چه کوچولوی نازی...گوگولی مگولی...پاشو با هم بریم.

تام خمیازه ای کشید.
-آخه اون پیرمرد گفت از من یه جادوگر بزرگ میسازه!

روفوس با همان لحن محبت آمیز ادامه داد:
-ما از تو یه جادوگر بزرگ تر میسازیم!تازه ما یه قصر بزرگ داریم.کلی دار و درخت داریم.غذاهای خوشمزه داریم.یه عالمه مرگخوار مثل ما اونجا هستن که همشون در خدمت تو خواهد بود.

چشمان تام برقی زد.
-در خدمت من؟یعنی هر کاری بگم میکنن؟...هوووم....راستش الان که فکر میکنم میبینم شاید اومدن با شما جالبتر باشه!من حاضرم.بریم!




Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۰
#19

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
داخل اتاق پسر رنگ پریده ای کنار پنجره نشسته بود.با ورود لرد و مرگخوارها از جاش بلند شد.

پسر بچه:هی شماها دیگه کی هستین؟چند دفعه باید بگم من اون سوسکا رو توی غذای مری ننداختم!
مرگخوارها با نگاهی تحسین آمیز به ارباب آینده شان نگاه کردند.لرد جلو تر رفت.پسر بچه با دیدن صورت لرد اخم کرد و گفت:هی تو چرا این شکلی هستی؟دماغت کو؟لباساتون که عجیب غریبه.قیافه هاتونم که آفسایده.این چوبا چیه گرفتین دستتون؟

لرد سیاه دستش را بطرف پسرک دراز کرد ولی او خودش را عقب کشید.لرد با لبخند گفت:
نترس تام.ما اومدیم کمکت کنیم.وسایلتو جمع کن.تصمیم گرفتم از اینجا ببرمت.فکر میکنم بهتر باشه خودم بهت آموزش بدم.شاید بتونم جلوی اشتباهاتی رو که کردی بگیرم.

تام شکلکی در آورد و جواب داد:
تو اگه میتونستی کمک کنی که اول قیافه نکبت خودتو درست میکردی.گورتونو از اینجا گم کنین.من به آموزش احتیاج ندارم.تازه قراره برم مدرسه جادوگری.
لینی با تاسف سرش را تکان داد و گفت:ارباب خودمونیم ها...ولی شما عجب بچه بی تربیتی بودین!
لرد بعد از اینکه وعده چند کروشیو را به لینی داد رو به پسر بچه کرد.
لرد:گفتم وسایلتو جمع کن نیم وجبی.اون مدرسه به درد تو نمیخوره.اونجا مار داره.عنکبوت داره.تازه دامبلدورم داره که از همشون تهوع آورتره.پاشو بریم!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.