هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
#18

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
در زمین محفل:
آلبوس:نمیدونم اینا ریونی بودن یا هافلی آخه وقتی تام بیاد ببینه اینجا کاملا سالمه و توپ های اونا هم قلابیه ...
نیمفا:اوهوم...آلبوس اونا میدونستن توپا قلابین؟
آلبوس:معلومه که نه...مثل اینکه تو رو هم باید می فرستادن هافل
نیمفا:
آلبوس:باشه بابا غلط کردم
------------------------------------------------------------------------
عصر همان روز در زمین کوییدیچ مرگ خواران:
لرد:خوب شروع کنین
بلا:من بیام پیش شما؟ :pretty:
لینی:بلا ساکت باش اگر نه دیگه نمی تونیم اسم سایتو تحریم کنیم
بلا: باشه ولی بعدا حسابتو میرسم
لرد:شما سر چی دعوا میکنین زود تر بیاین
بلا:اوکی ارباب
----------------------------------------------------------------------
بیست دقیقه بعد:
لرد که دید مرگ خواران هیچ حرکتی برای بلند شدن انجام نمیدن گفت:بزنم کروشیوتون کنم؟چرا هیچ کدومتون بلند نمیشین؟ :vay:
ریگولس:ا..ارباب توپا تو هوا نمیمونن
لرد: یعنی چی که تو هوا نمی مونن؟
درست در همین لحظه یک سرخگون محکم خوردتو سرش و فهمید یعنی چی
ریگولس:یعنی این ... ارباب برین کنار
لرد:ساکت از کی تا حالا شما میگین کجا وایسم؟
در همین لحظه توپ سرخگون که بعد از اصابت به سر لرد به هوا برگشته بود دوباره خورد تو سر لرد
لرد:هی به نظرم شما توپای فوتبال رو برداشتین ...کروشیو
----------------------------------------------------------------------
در محفل:
الفیاس:آیول حتما تا الان ولدی مرگ خوارا رو کروشیو بارون کرده
و واقعا هم کرده بود
-------------------------------------
صبح روز بعد:
در اخبار جادوگران:
حالا وضعیت محفلیون و مرگخواران
محفلی ها:
مرگخواران:


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
#17

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
هری در خونه شماره 12 گریولدمو باز می کنه و لینی رو می بینه که هر لحظه امکان داره از گوشاش دود بزنه بیرون.

لینی هری رو که تو کف خاصیت راز داری خونه مونده کنار می زنه و وارد خونه میشه و فریاد میزنه: اون کپه پشم **** کجاست؟

دامبلدور از داخل یه اتاق بیرون میاد و جلوی لینی وای میسته و می گه: چی شده؟

- این مسخره بازیا چیه دیگه؟ چرا توپاتونو با خودتون بردین؟ نکنی فکر کردین ما اونقدر بدبخت بیچاره ایم که مجبور میشیم برای تمرین خودمون بدزدیمشون؟ یعنی فکر کردینچون حکم وزارتو از رز گرفتنو دیگه بودجه نداریم توپ بخریم میایم ازتون دزدی می کنیم؟ چرا درس فکر کردین آخه؟

دامبلدور جدیدا تو برنامه غذاییش از گردو و ماهی استفاده کرده(پیام اخلاقی این رول ) نگاه عاقل اندر سفیح(؟)ی به لینی میندازه و می گه: لینی دخترم، از اینکه اومدی اینجا و راستشو گفتی خیلی خوشحالم و به عنوان جایزتون خب می خوای الان توپامونو بهتون بدیم؟

لینی:

دامبلدور جلوی جیمز رو که می خواست چیزی بگه می گیره و می گه: ما فرزندان شجاع- لعنتی یادم نیست! برای کمک و گسترش خوبی زندگی می کنیم. انقدر عصبانیت لازم نیست عزیزم. صبر کن تا خودم برم از دم در کنار سطل آشغال واست بیارم. اصلا باهات میام مقر فرماندهیتون جلو لرد زانو می زنم و توپارو می دم تا بفهمین ما چقدر فروتنیم!!

لینی: در عوض ما هم زاده رشده ی سیاهی و پلیدیم...با اینکه بد نمی گی ولی ترجیح می دیم از راه های خفن تری تلافی کنیم.

لینی بر می گرده تا از خونه بیرون بره. و سر راهش دو باره هری رو که ایندفعه توکف جذابیت لینی موقع عصبانیتشه :d: کنار می زنه و بیرون میره.
دامبلدور دستشو به ریشش می کشه تا رفتار لینی رو تجزیه تحلیل کنه که رشته افکارش با صدای مالی پاره می شه.
- تو اون اتاقه چی کار می کردی بوقی؟

-----------------------------

لینی با لبخند گشادی که جلوی لرد زده می گه: ارباااااب!! امروز علاوه بر اینکه توپای کوییدیچو دزدیدیم-

آماندا وسط حرف لینی می پره: ارباب محفلیا توپا رو از ترس ما از زمین بازی بردن گذاشتن کنار سطل آشغال خونه گریمولد و تازه دامبلدور می خواسته خودش بیاد و توپا رو بهتون بده ولی لینی-

لینی نگاه خشکی به آماندا میندازه و می گه: آماندا من اونجا بودم نه تو. داشتم می گفتم ارباب. همونطور که گفتین توپا رو ازشون "دزدیدیم" و تلافی شکاک بازیشونو هم دراوردیم. زمین بازیشونو آتیش زدیم!!

لرد ولدمورت سرش رو به نشونه رضایت تکون می ده و می گه: خب حالا که همه چیزو داریم سریع دو گروه بشینو بازی کنین.

خیلی سریع دو گروه روبروی هم و جلوی لرد سیاه صف می کشن. گروه اول شامل لینی، رز، بلا، آماندا، ماری،لونا و ریگولوس و اعضای گروه دوم آنتونین، ایوان، ایگور، آستوریا، کراب، لودو و روفوس بودن.

لینی نگاهی به اعضای دو گروه میندازه و می گه: ارباب نمیشه جای آستوریا و ریگولوسو با هم عوض کنیم بعد ما ردا های نارنجی بپوشیم و اسم گروهمونو بزاریم ساحرگان و وقتی قهرمان سایت شدیم اسم سایتو تحریم کنیم تا به ساحرگان تبدیل بشه؟

لرد:


ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۰ ۱۴:۱۴:۱۳


پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱
#16

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
کمی اینورتر در زمین کوییدیچ محفل:

آلبوس:خوب شروع کنیم...
ملت محفلی به جنب و جوش افتادند و بازی شروع شد ...
در همین لحظه صدای نیمفادورا(همون تانکس) بلند میشه :
آآهای آلبوس نمیذاری منم بازی کنم؟
آلبوس :چرا که نه مگان بیا پایین بذار نیمفا بیاد
نیمفا: :pretty:
مگان:
نیمفا : مگان اگه میخوای بیا
مگان:نه ولش کن خسته شدم .
نیمفا:اوکی هر جور دوست داری
نیمفا با آذرخش از زمین بلند میشه و دوباره بازی شروع میشه
کمی آن طرف تر خانه ی ریدل ها:
ولدمورت: دِ... برین دیگه نکنه هوس کروشیو کردین؟
لینی و چند مرگخوار دیگر:نـ...نـهـه ...ارباب و به سرعت سربه طرف محفلیون میگذارند
دوباره در محفل:
آلبوس: خوب برای امروز بسه بریم دیگه...راستی ..صندوق توپ ها رو هم بردارین شاید مرگخوارا بدزدنشون
ده دقیقه بعد:
لینی و لونا و چند مرگخوار دیگر تنها در وسط زمین کوییدیچ محفلیون ایستاده بودند .لینی:دِ..بگردین دیگه
پس از نیم ساعت:
لونا :به نظرم توپا رو با خودشون بردن
لینی:


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱
#15

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
ولدمورت توپ های فرعی رو به میدان پرت می کنه و توپ اصلی رو هم با دستاش می گیره و کمی ارتفاع می گیره. توپ رو کمی بالا پرتاب می کنه و با یک طلسم توپ را به هوا پرتاب می کنه و با صدای بلندی میگه: « بازی شروع شد! »

ولدمورت کمی عقب تر میره و در جایگاه داور ها می ایسته! نگاهی به میدان می کنه و می بینه که هیچ مرگخواری حرکتی نکرده! داد می زنه: « چرا بازی نمی کنین؟ »

آنتونین عطسه ای می کنه و میگه: « ارباب توپ هنوز برنگشته! »


نیم ساعت بعد


تمام مرگخوار ها در حال چرت زدن بودند که ناگهان صدای سوختن چیزی آمد. همه به طرف بالا نگاه کردند. توپ کوییدیچ تبدیل به شهاب سنگی شده بود و اتش گرفته بود. بعد از چند ثانیه بر روی زمین افتاد و گودی بزرگ در میدان کوییدیچ ایجاد کرد.

ولدمورت کمی تعجب می کنه و بعد از کمی درنگ ، با صدای بلندی می گوید: « باشه! با یه توپ دیگه بازی می کنیم. »

لینی: « اما ارباب فقط یک توپ داشتیم! »

ولدمورت به فکر فرو میره و افکار خود مرور می کند و همینکه داشت فکر می کرد ، دور میدان می چرخید. بعد از کمی فکر می ایستاد و یکی را کروشیو می کرد تا تمرکز بیشتری پیدا کند. و بالاخره ارباب نقشه ای کشید و لینی ، ایگور ، دالاهوف رو صدا می زنه و به آنها میگه: « برید و توپ محفلی ها رو بدزدین!


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۵ ۱۳:۰۵:۰۱

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱
#14

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
نقل قول:
صف محفلیای کپی رایت شده


کپی رایت یه قانونه به معنای حق کپی کردن . چجوری محفلی ها یه قانون شدن ؟


خلاصه :

سالازار برای پیدا کردن چند استاد آموزش کوییدیچ و شروع کلاس ها به لرد نامه میده که چند مرگخوار برای این کار بفرسته ، هری که ازا ین ماجرا آگاه بوده به محفل میره و خبر رو به اونها میده !
اما این لرد و آلبوس هستن که مشتاق معلم شدن هستن .مرگخوار ها از این قضیه زیاد راضی نیستن ! در این بین درگیری بین محفلی ها و مرگخوار ها به وجود میاد ! ایوان به عنوان مدیر ظاهر میشه و یک بازی بین دو گروه ترتیب میده که برنده معلم آموزشگاه بشه .
محفلی ها و مرگخواران به سمت زمین تمرین های مخصوصشون میرن تا برای بازی تمرین کنن . دامبلدور سعی میکنه تیمش رو مشخص کنه و نقش همرو مشخص کنه ولی متوجه میشه که برای بازی باید دو تا تیم داشته باشه در نتیجه یک تیم بدلی از تیم محفلی ها میسازه تا مقابل تیم اصلی بازی کنه .


------
ادامه داستان :

محفلی ها نگاهی به بدل هاشون انداختن و بعد نگاهی به خودشون و در آخر به دامبلدور خیره شدن . دامبلدور که احساس کرد 7 نفر بهش خیره شدن روش رو برگردوند و برای جواب شونه ای تکون داد . بعد کمی جلو رفت و گفت :

-خب سریع سر جاهاتون وایستید . جسیکا هم که سر به بیابون گذاشته ، فعلا جاش رو مگان پر کنه تا بعدا ببینم کدومشون واقعا بهتر هستن .

الفیاس که کنجکاو شده بود ، به بدل خودش نزدیک شد و دستش رو به بدن بدلش کشید اما بدلش از این حرکت خوشش نیومد و دست الفیاس واقعی رو پس زد و گفت :

-چیکار میکنی مرتیکه پیری ؟ نکنه به من نظر داری ؟ من این کاره نیستم !
-

دامبلدور که میدونست سوال ها و مشکلات محفلی ها تمومی نداره ، سوار جادوش شد و به بالا رفت . دستی تکون داد و بقیه محفلی ها رو دعوت کرد که سر جاشون قرار بگیرن .


خانه ریدل :

لرد عصبانی چند مرگخوار رو به شدت کریشیو میکرد . نجینی از ترس زیر صندلی لرد پنهان شده بود و بقیه مرگخواران گوشه ای با بدن لرزان وایستاده و به لرد خیره شده بودن .
بالاخره لرد کریشیو کردن رو قطع کرد و بلند شد . به سمت بقیه مرگخواران رفت و گفت :

-الان شما ها درس عبرت گرفتین که دیگه هیچوقت لرد سیاه رو دور نزنید و سعی نکنید توپ رو ازش رد کنید . دفعه بعدی ببینم کسی به تیمی که من توشم گل بزنه ، جوری کریشیوش میکنم که کل خانوادشم از درد روانی بشن !
-ولی ارباب اگر ما بازی نکنیم که نمیتونیم تمرین کنیم . :worry:
-آوداکداورا !

ارباب دوری زد و به سمت جاروش رفت . کمی مکث کرد و بعد ارتفاع کمی گرفت . با دست اشاره کرد که جنازه مرگخوار کشته شده رو به نجینی بدن تا گرسنگی مارش رفع بشه . کمی با جارو دور زد و ادامه داد :

-همه شما ها یادتون رفته که من اول کتاب هفت ، با چوب دستی دنبال پاتر افتادم و چند نفر هم کشتم ! به من میگید که من تو هاگوارتز نمیتونستم جارو سوار بشم ؟

لرد کمی مکث کرد و چوب دستیش رو از جیبش در آورد . نگاهی به مرگخوارانش انداخت و گفت :

-از الان من داور وایمیستم ، بقیه دو تیم بشید بازی کنید تا من 6 نفر از بینتون انتخاب کنم که با خودم یه تیم تشکیل بدیم . هر کی هم بد بازی کنه از همون بالا کریشیو میشه ، حواستون به خودتون باشه !

مرگخواران با بدنی لرزان سوار جاروهاشون شدن و به پرواز در اومدن !


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۳ ۱۷:۳۲:۲۰

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
#13

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
دامبل به فکرفرو میره و بعد از مدتی:
- من یه طلسم واسه دوبل کردن رو یه جایی خونده بودم
آره اینطوری میشه تعداد نفرات رو دوبرابر کرد و راحت دوتیم میشیم و تمرین میکنیم.اول باید برم به کتاب لیست طلسمها یه نگاهی بندازم و طلسم رو پیدا کنم؛ بیب بیب

دامبلدور چین های رداشو میزنه زیر بغلش و بدو بدو به سمت خانه گریمولد یورتمه میره.

اند ساعت بعد

محفلی ها که درحال چرت زدند نقطه سیاهی رو میبینن که داره به طرفشون میاد.

دو ساعت بعد


چشمان محفلی ها که از خیره شدن به نقطه ای که اکنون تبدیل به لکه ای سیاه شده خشک شده همچنان با شوق بهش خیره شدند و مشایعتش میکنند

سه ساعت

بعدکم کم هیکلی ظاهر میشه و محفلیا دامبل رو میبینن که با سرعت لاک پشتی داره میاد.
ملت که از سرعت مافوق نور دامبل شگفت زده اند با دهانی باز اورا می نگرند.

بعداز ساعتها انتظار آلبوس میرسه و طلسم کپیوس دوبلومبونیوس رو محفلیای به صف شده اجرا میکنه.

دو دقیقه بعد از اجرای طلسم:

- صف محفلیای اصلی

- صف محفلیای کپی رایت شده


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۱ ۱۹:۳۲:۱۹

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
#12

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
آلبوس در ذهن خودش ‏:
-‏ این الفیاس با این سنش یه حرف درستی زد ! ولی پس چی کار کنم ؟ .......‏(فکر کردن آلبوس)‏......‏ آهان فهمیدم ! مگه من رئیس اینا نیستم ؟ پس باید هرچی من می گم بگن چشم ! پس بزن بریم ...‏!‏ :evilsmile:

در بیرون از ذهن دامبلدور ‏:

الفیاس ‏:‏ « اوهوی پیری ! پس چی شد ؟ »‏

آلبوس ‏ :
-‏ اولا پیری خودتی با هفت نفر کناریت! ثانیا" ای ملت محفلی مگه خدا مرلین رو برای هدایت شما نفرستاد؟ ‏

ملت محفلی ‏:بلی یا دامبل کبیر !‏

آلبوس ‏:‏ ‏
-‏ مگه مرلین وقتی داشت می مرد منو به عنوان جانشینش قرار نداد ؟

ملت محفلی ‏:‏ ‏

آلبوس ‏:‏ نشنیدم !‏

ملت محفلی ‏:‏ بلی یا دامبل کبیر !‏

آلبوس ‏:
-‏ پس من الان به شما امر میکنم که برای افزایش قدرت بدنی تون دو دسته بشین ‏،‏ یه گروهتون بره "زو" بازی کنه و گروه دیگه بره " گرگم به هوا " بازی کنه !‏

محفلی ها و خوانندگان و راوی ‏:

پس از ‏۳‏ ساعت در میدان تمرین کوییدیچ (!) محفل ‏:

آلبوس ‏:‏
-‏ خوب همتون بیایین اینجا ‏،‏ کارتون خوب بود ! الان گروه کوییدیچ رو تشکیل بدین که تمرین رو شروع کنیم !‏

جینی ‏:
آقا اجازه ؟

آلبوس ‏:‏ « چی شده نوه عزیزم ؟»‏

جینی ‏:‏ ‏
-‏ آقا اجازه ؟ من فقط می خواستم بگم الان ما همگی باهم یه تیم میشیم،‏ ولی برای تمرین دو تا تیم لازمه ! چی کار کنیم ؟

آلبوس ‏:


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۹ ۲۳:۲۲:۵۲

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۲۵ شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
#11

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
شـــــترق

صدای سیلی آبداری که آلبوس به جسیکا زده بود در تمامی میدان تمرین پیچید .

جسیکا :

ملت محفلی :

آلبوس :

- چرا منو زدی؟!

آلبوس ، اخمی کرد و در حالی که دست به سینه پشت به جسیکا ایستاده بود گفت :
- از تو انتظار نداشتم ، این چه طرز برخورد با دوستاته ؟! چون اومدی تو تیم با سابقه و پر افتخار محفلپلیس باید به دوستات زبون درازی کنی؟! فردا پس فردا از این حرکت ها به شوهرت بزنی نمیاد یقیه ی من رو بگیره و بگه " آلبوس ، این چه طرز محفلی بزرگ کردنه؟" نمیاد بگه ؟

جسیکا بغضی کرد و درحالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود از این حرکت خویش متنبه گشت بود ، جارو بغل سر به بیابان گذاشتندی .

بعد از رفتن جسیکا آلبوس همه را صدا زد و دور خودش جمع کرد . با اشاره ی چوب دستی اش پلکانی ظاهر شد .
بالای پلکان رفت تا بهتر بتواند صحبت کند .

- دوستان و عزیزان من ، امــــروووووووووووووووووز ، اینجا جمع شده ایـــــــــــم ،تا گرد هم کوییدیچ بازی کنیم .

ملت محفل : آلبوس آلبوسه بوق بوق بوق ، آق آلبوسه ، بوق بوق بوق

آلبوس با دست به معنای سکوت اشاره ای کرد و ادامه داد :

- به همین منظور من در نظر گرفتم برای آمادگی جسمانی بیشتر ، همه با هم "زو" بازی کنیم .

محفلیون :

الفیاس جلو آمد و گفت :

- آلبوس جان می دونم که تو بزرگ مایی ، پیر مایی ، خرفت مایی ولی جدا فکر کن ، زو چه ربطی به کوییدیچ داره ؟!

آلبوس دستی به ریشش برد تا بهتر بتواند فکر کند.


" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز




پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ دامبلدور و شرکاء
پیام زده شده در: ۱:۵۸ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
#10

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
قبل از ردن ادامه سوژه یه پیشنهادی دازم ‏:
من می گم هر کسی از کدوم گروه باشه ‏،‏ فقط سوژه رو در طرف خودشون پیش ببره چطوره ؟ مگه اینکه لازم بشه که هر دو گروه کنار هم باشن ‏،‏ چطوره ؟

‏==============================================‏
تمام محفلی ها در ضمن مرورر نقشه در ذهنشون ‏،‏ وارد میدان تمرین کوییدیچ محفل (!) شدند.

-‏ خوب سیفیت های محفل که تو تیم هستین برین سر پستاتون.
اعضای تیم ‏:

-‏ و اما شما ‏۳‏ نفر ‏،‏ هر کدومتون می رین یه گوشه ای از جایگاه تماشاگرا می شینین و با تموم توانتون تیم رو تشویق می کنین ‏،‏ فهمیدین ؟

۳‏ نفر مورد خطاب دامبل:‏ ‏
-‏ چیه ؟ چه مرگتونه ؟
مگان ‏
:
-‏ رئیس خوش هیکل و خوش ریش و سیفیت میفیت و چوبدستی طلای محفل ‏،‏ ما که مرگخوار می گیریم برات ‏،‏ تخم کوچیک می کنیم...‏ نه...نه...‏ حقوق کم می گیریم ازت ‏،‏ کوییدیچ بازی نکنیم؟

آلبوس ‏:

سیریوس:
-‏ آلبوس جونم ‏،‏ من که هاپ و هاپ می کنم برات ‏،‏ همه رو گاز می گیرم برات ‏،‏ کوییدیچ بازی نکنم ؟

آلبوس ‏:‏ ‏

جسیکا ‏:‏ ‏
-‏ بابا بزرگ البوس جون ‏،‏ من که این طوری خوب بازی میکنم تو کوییدیچ ‏،‏ معلم کوییدیچ هاگوارتز هم شدم ‏،‏ این همه هم شمارو دوست دارم و میمیرم براتون،‏ تو کوییدیچ رام نمی دین ؟

آلبوس ‏:

جسیکا ‏:‏ « بابا بزرگ ‏،‏ پس چرا نمی گی که کجا باید بازی کنم ؟ »

آلبوس ‏:‏« باشه چون دختر خوبی هستی ‏،‏ و برای اینکه فردا ملت نگن چرا تیم این آلبوس تعداد جنس مونثش کم بود ‏،‏ تو بیا به جای جیمز »‏

جسیکا ‏:‏ « ممنونم بابابزرگ»‏ :pretty:
و رو به سیریوس و مگان ‏:‏ ‏

سیریوس و مگان ‏:


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۸ ۲:۲۶:۵۲

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آموزشگاه کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
#9

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۱۸ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
از گربه های ایرانی :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 342
آفلاین
هرمیون نگاهی به هری ،بعد به جینی و بعد به دامبل میندازه و میگه:
- اما، اما پس ]سیریوس و مگان و جسیکا چیمیشن؟اونا، اونا بازیکنا ی برچسته و با تجربه ایی هستن.
جسیکا نگاهی به دور و بر میندازه و خیلی سریع میگه:
- اوووم ، هرمیون درست میگه.
دامبل نگاهی به هرمیون و بعد به جسیکا و مگان و سیریوس میندازه و میگه:
ـ واسه شما یه فکر دیگه دارم.

>>اونور سوژه . اردوگاه مرگخواران
لرد با عصبانیت در حال قدم زدن بود :
- آخه این چه کاری بود سالازار، آخه،آخه من چجوری در عرض یک هفته یک گروه کوییدیچ راه بندازم.اونم ، اونم با این احمقا.
همه مرگخوارا با این حرف لرد سرشونو پایین میندازن.
بلا نگاهی به لرد میندازه و میگه:
- ارباب من قبلا در تین کوییدیچ بودم . اگه اجازه بدین من سرپرستی این تیمو بر عهده بگیرم و گروه تشکیل بدم.
لرد نگاهی به بلا و بعد بع سالازار و یک نگاه مبهم هم به مرگخوارا میندازه و با اینکه میدونه نمیتونه تیمی تشکیل بده میگه:
- اممم. باشه . من تو رو مناسب میبینم . اما بهتره ایوان هم با تو باشه تا دست تنها نباشی.
ناگهان با صدای پپققققی غیب میشه.

>>خوب بریم اونور.پیش محفلیا ،خانه شماره دوازده میدان گریمولد
خوب همتون فهمیدی چکار کنید؟
همه ی محفلیا ئر جواب دامبلدور:
- بـــــــــــــــــــــــله!!!
پس به سوی...



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.