خلاصه ی سوژهمحفلی ها که بعد از مرگ دامبلدور عاطل و باطل در خانه ی شماره ی دوازده مشغول مگس پرانی اند، با طلسمی مواجه می شوند که دامبلدور قبل از مرگش ایجاد کرده. این طلسم به آن ها هشدار می دهد که باید ظرف 40 روز دوباره محفل را سرپا کنند وگرنه همشان توسط این طلسم به صحرای هپروت تبعید خواهند شد!
در این بین مودی نامه ای را که دامبلدور قبل از مرگش برای هری نوشته بود را به دستش می رساند که پس از رمزگشایی هرمیون، متوجه می شوند که آن شب ساعت 12 لرد به آنها حمله خواهد کرد. آن ها به ساعت نگاه می کنند و متوجه می شوند که ساعت نه و نیم است. ناگهان صدای تق تق در می آید...
ادامه ی سوژه:مودی آرام به سمت در می رود. ریموس و سیریوس هم پشت او با چوبدستی های بالاگرفته بسمت در می روند. مودی آرام می پرسد:
- اسم رمز.
- مو قرمز اینجا زیاده!
مودی با شنیدن صدای آرتور از او می پرسد:
- آخرین وصیت دامبلدور به تو چی بود؟
- راز و نیاز رو فراموش نکنید!
- بیا تو!
تق!دقایقی بعد - پس از تعریف کردن ماجرا برای آرتور!- اما اینجا که نمودار ناپذیره!
آرتور درحالی که به ساعت مچی اش خیره شده بود این را گفت. مودی چشم جادوئیش را به سمت درب برگرداند و بانگرانی گفت:
- درسته که اونا نمی تونن بیان تو، ولی آدرس اینجا لو رفته، پس می تونن میدون رو محاصره کنن!
ریموس از روی مبل بلند شد و درحالی که چوبدستی اش را به سمت راهرو گرفته بود تا کتش را فراخواند، گفت:
- خب شاید بتونیم از طریق جادو یه دریچه ای به یه مکان دیگه باز کنیم.
هری با تعجب پرسید:
- دریچه باز کنیم؟
هرمیون که همیشه نقش علامه ی دهر محفل را داشت، فورا جواب داد:
- یعنی یه دری رو طوری جادو کنیم که به یه جایی شاید کیلومترها اونطرف تر باز بشه!
مودی که با حالتی هیستریک پای سالمش را تکان تکان می داد، با نگرانی گفت:
- ولی اون جادوی پیشرفته و زمان بریه و به بیشتر از دوساعت و نیم زمان احتیاج داره! ضمنا ما اونقدر زمان هم نداریم که تمام لوازم استراتژیک و مهم محفل رو خالی کنیم و به یه جای دیگه نقل مکان کنیم!
آرتور متفکرانه گفت:
- پس باید یه جوری معطلشون کنیم!
هری فریاد زد:
-
ایناهاش! دامبلدور اینجا یه پی نوشتی هم به رمز پیوست کرده! هرمیون می تونی اینم رمز گشایی کنی؟