هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ پنجشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۲
#5

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
آیلین به آرامی وارد مغازه شد و درب را با طمانیه پشت سرش بست. لحظه ای ایستاد و نگاهی به مغازه پر گرد و خاک انداخت. فلور را که دستمالی به سر بسته و با چهره ای غمگین کوزت وار در حال برق انداختن مغازه بود از نظر گذراند و با دیدن نگاه ترسیده آپولین درحالیکه دختر کوچکش را در آغوش می فشرد پوزخند زشتی روی صورتش نقش بست. به نرمی گفت:
- صبح بخیر. خوشحالم می بینم به این سرعت دست به کار شدی آپولین.
آپولین گابریل را محکمتر در آغوش فشرد. نمی دانست چرا از این زن هیچ خوشش نمی آید. چیزی در وجود او بود که هرکسی را می ترساند. نگاه بی روح و حیله گرش؟یا خنده های تمسخرآمیزش؟ درحالیکه می کوشید خونسردیش را حفظ کند پاسخ داد:
- زندگی خرج داره...توقع نداشتی که بعد از اون همه هدیه ای که دریافت کردی بذارم اینجا خاک بخوره؟
. آیلین سری تکان داد.
- درسته ولی فکر نمی کنی یه چیزی این وسط یادت رفته؟
آپولین نکاه متعجبی به آیلین انداخت:
- هدیه ت رو یادم رفته بدم؟
آیلین:
- قبض آب, و برقو یادم رفته بدم؟
آیلین: :
-خب...آهان یادم رفت برای گابریل عزیزم کیک بخرم...بچه ام هوس کرده بود آخه...چه مادر بی فکری هستم من!
آیلین:
آپولین:
آیلین که دیگر از خونسردی لحظاتی پیشش نشان چندانی باقی نمانده بود با صدای بلندتری گفت:
- اونوقت ادعا می کنی ریونی هم هستی!آخه با اون هیکل رشید رعنات سوژه جدید زدی واسه من؟
آپولین که همچنان متعجب به نظر می رسید گفت:
-خب بذار ببینم...آره همینه...اینجاست!
نقل قول:
نیو سوژه!!!

آیلین که رنگ صورتش کم کم به سرخی می گرایید ادامه داد:
- خودت یه نگاهی به نیو سوژه ت بنداز!اومدی مغازه باز کردی، فلور داره جارو می زنه خودت که گابریلو بغل کردی منم که بوقم... همه سوزه جدیدت اینه؟ مگه خاله بازیه؟ اینجوری که تو دو سه تا پست سوژه جذابت شهیده نابغه!
آپولین:
در همان لحظه زاغی از درون پنجره نیمه باز به داخل مغازه آمد و با سر و صدا روی شانه آیلین نشست.آیلین لوله کاغذی را از زاغ گرفت و به سمت آپولین دراز کرد.
- بیا...این نمایشنامه با سوژه جدید...من باید برم فروشگاه موجودات جادویی. ظاهرا سرقفلی اونجا رو هم با دادن رشوه...نه ...هدیه های متنوع می خوان بخرن...توام جمع کن این بساطتو!. صد دفعه گفتم از هرچی می بینی فیلم برداری نکن مردک بوقی!
فیلم بردار:
آیلین تابی به موهای بلندش داد.
- خیلی خب...همه چیز مرتبه؟برگردین از اول سوژه!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نیو سوژه!!!

این جعبه رو بذار اینجا.
این جنسا رو بچین تو ویترین.
کف مغازه رو جارو کن.
اینارو ببر انبار.

صبح سرد زمستانی بود و آپولین که توانسته بود با دادن رشوه شایستگی فراوان سند...
نقل قول:
در همین لحظه صدای فریاد آیلین از بیرون کادر به گوش می رسد:
- نه دیگه اینقدر از اول!
عوامل فیلم برداری:

صحنه لحظه ای سیاه شد و تصویر دلورس آمبریج روی صفحه ظاهر شد که میان جمع عده ای از طرفدارانش ایستاده و در حال خط و نشان کشیدن برای کسانی بود که به دسته او نپوسته اند. سپس دومرتبه صحنه عوض شد و دوربین به داخل مغازه عتیقه فروشی گل نیلی بازگشت. در کادر تنها آپولین و گابریل نمایان بودند که حالت صورتشان به طرزی انکار ناپذیر شبیه کسانی بود که انتظار وقوع اتفاق غیرمنتظره ی دیگری را می کشند. درست در همان لحظه صدای بلندی شبیه به انفجار که از اتاق پشتی مغازه به گوش رسید این فرصت را به آپولین داد تا از جا بپرد و گابریل را چون توپی به هوا پرتاب کند.
- فلوووووووووووور!
در عرض چند ثانیه آپولین خود را به اتاق پشتی رساند. یکی از کارگرها با مغز روی زمین فرود آمده و یکی از بسته بندی های با ارزش را همراه خود واژگون کرده بود. فلور و دو تن دیگر با چهره ای سردرگم بالای سر او ایستاده بودند. آپولین نعره زد:
- چه خبره اینجا؟مگه نگفتم مراقب این بسته بندیا باشین؟هیچ می دونین اینا چقدر گرونن؟مثلا اینجا عتیقه فروشیه...همه ش تقصیر توئه فلور!
فلور با اوقات تلخی گفت:
- به من چه؟این آقائه پاش گیر کرد به یه چیزی افتاد رو بسته ها!
آپولین با عصبانیت جلو رفت تا یقه کارگر بی نوا را بگیرد و تمامی ترس و استرسی را که دیدن آیلین در صبح آنروز به او وارد کرده بود سر او خالی کند. اما با دیدن شی عجیبی کنار پای کارگر حیرت زده بر جا ایستاد. چیزی شبیه به لوحی سنگی که نیمی از آن از خاک نرم کف انبار بیرون زده و روی آن اشکال عجیبی حکاکی شده بود. چیزی که آپولین تاکنون نظیرش را ندیده بود.


ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۱۹ ۱۹:۵۹:۳۲


پاسخ به: عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۱:۳۶ جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۲
#4

آپولین دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۸ جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۱ دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 69
آفلاین
نیو سوژه!!!

این جعبه رو بذار اینجا.
این جنسا رو بچین تو ویترین.
کف مغازه رو جارو کن.
اینارو ببر انبار.

صبح سرد زمستانی بود و آپولین که توانسته بود با دادن رشوه شایستگی فراوان سند یکی از مغازه ها را به اسم خود کند.مشغول آماده سازی مغازه به کمک چند کارگر بود.
همان موقع در مغازه باز شد و دو طفل آپولین خرامان وارد مغازه شدند.

آپولین: گابریل٬عزیزم ٬ بیا بشین کنار شومینه تا گرم شی . فلور تو هم به این آقایون کمک کن تا کارا زودتر تموم شه .

فلور بیچاره با گفتن:« آخه تبعیض تا کی؟؟؟؟» به سمت جارو رفت و شروع به جارو زدن کف مغازه کرد.
گابریل هم که در بغل آپولین نشسته بود و شکلات میخورد برای فلور زبان در آورد,و به خوردن شکات ادامه داد.

در همین لحضه در مغازه برای بار دوم باز شد و هیکل ضایع آیلین پرنس نمایان شد.

آپولین:این بوقی این جا چیکار میکنه :worry: ؟


تصویر کوچک شده


Re: عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۰:۳۹ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
#3

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
سلام

طبق قوانین شما اجازه ی ایجاد این تاپیک را نداشتید. لطفا قوانین را مطالعه کنید و پس از آن درخواست مجوز برای تاپیک را در ارتباط با ناظرین ارسال نمایید تا درباره ی آن تصمیم گیری شود.

تاپیک قفل شد!

با تشکر



Re: عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۰
#2

مادام پامفری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۲ جمعه ۶ آبان ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۳۶ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
در اولین روز تاسیس مغازه همه ی قفسه ها خالی بود و من داشتم چرت میزدم ساعت 3عصریکی منو بیدار کرد با اوقات تلخ گفتم ها چی میگی دیدم یک راس عجوزه ی زشت <البته عجوزهی زیبا نداریم>توی مغازی وایساده و بر و بر منو نیگا میکنم با ترس گفتم کاری داشتین . سرشو تکون داد وگفت جنس هم میخری گفتم بله اونم کیف دستیشو خالی کرد یه چیزایی تو کیفش بوذد که حال آدم به هم میخورد البته چیزای خوبم داشت خلاصه چند تا چیز خوب ازش خریدم 3تا قاشق از استخوان جن 2تا بشقاب با عکس مامان لاکهارت کتاب 3 چوبدستی دار ویه خورده تخم گیاه وگلدون و 2تا کلاه همش باهم 58گالیون و4 سیکل یه هو دیدم عجوزه کیفش و جا گذاشته توی کوچه رو نیگا کردم ازدها پر نمیزد خلاصه توی کیفو نیگا کردمدیدم فقط یه جعبه اون تویه بازش کردم دیدم ................................ ادامه بدید


درود بر سایت جادوگران


عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۱ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۰
#1

مادام پامفری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۲ جمعه ۶ آبان ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۳۶ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
دراین جا انواع لوازم عجیب وغریب فروخته میشود.


درود بر سایت جادوگران







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.