_ هیییعش دُمــَـــم هیییییعش
_ آی پــــــام!
_ دستـــــم! مـــامـــان!
_ریشــــم!
_ گوشـــــم!
_ ببخشید...آخ معذرت...واقعا شرمنده...اوپس ندیدمش پام رفت روش!
بقیه مرگخواران
سالم در سالن با حیرت به دخترک چشم بادومی ناشناسی که به محض ورود، نصف حُضار را دچار صدمه کرده و مشغول ابراز پشیمانی بود، خیره شدند.
بلاتریکس دستش را به کمرش زد.
_ نام، نام خانوادگی و قصدت از دخول به سوژه...وگرنه آوادا...
دختر گوش های روباهی اش را سیخ کرد و سریع پاسخ داد:
_ میوکی سوجی؛
از آخر به اول بخونین شما... فی...فیلم آوردم بفروشم...اصلٍ اصل... جدایی آرتور از مالی 2018...سکوت گرگینه ها...یه فیلم گریه دار هم تازه برام آوردن...
مرگخواران با چشمانی که مردمکشان شکل قلب شده بود، به هم خیره شدند.
رودولف دست هایش را به هم مالید و رو به لرد سیاه کرد.
_ سرورم شما به فیلم خیلی علاقه داشتین؛ نه؟
_ نه!
_ سرورم به نظرمـ...
- حالا که خیلی اصرار میکنین، یکی میخریم.
چند تن از مرگخواران دور سوجی حلقه زدند.
- فیلم هندی چی هس تو بساطت؟
_ اون فیلم مشنگیه رو داری؟ شعله؟
_ گریه دار ترین فیلمی که داریو رد کن بیاد.
سوجی دمش را تکان داد و لبانش را با حالتی متفکر جمع کرد. بعد مدتی اشک در چشمانش جمع شد.
_ یه سریال دارم اسمش سال های دور از خانس. یه ساحره بود توش...اوشین ... بدبختو با یه کیسه برنج عوض میکنن...
دهان سیوروس مانند یک خط صاف شد.
_ فک نکنم رو ارباب تاثیر بذاره...
_ مطمئن باشین تضمینیه...گارانتیم داره.