به نام او
درود
سوژه جدید
دانگ و قرص سحرآمیز
- من هیچ نمی دونستم همچین راهی هم برا ورود به وزارتخونه هست!
- خفه شو و نردبون رو سفت بیگیر دهع ...
نصفه شبه؛ کاربر مهمون بدبختی که زیر فشار طلسم فرمان قرار گرفته نردبونی رو سفت گرفته. ماندانگاس فلچر، سارق افسانه ای، هفت هشت تا گونی ِ خالی پشتش میندازه و شروع به بالا رفتن میکنه. در چند روز اخیر ساختمون وزارت خونه رو تحت نظر گرفته بود : هیچ کس داخل و خارج نشده. وقتشه. وقتشه که بزرگترین سرقتشو انجام بده. سرقت تاریخی وزارت خانه ی سحر و جادو.
همینطور که داره از پله های تمام نشدنی دیوار وزارت خانه بالا میره، هدفونی که به تازگی از ماگل ِ بدبختی دزدیده رو به روی گوش هاش میذاره :
There's a lady who's sure all that glitters is gold
And she's buying a stairway to heaven
قرصی هم کنار هدفون بود. دانگ که فکر می کرد این قرص هم جزء لوازم جانبی ِ هدفونه، قرص رو میخوره، یه آبم روش و به بالا رفتن ادامه میده.
صفر ساعت و هشت دقیقه ی بعد : دانگ هم چنان داره از نردبون بالا میره و داد میزنه :
- تابستون پاییزه! زمستون پاییزه! بهار پاییزه! پاییز پاییزه!
صفر ساعت و چهار دقیقه ی بعد : دانگ بین ابر ها روی یه پله ی نردبون، بی حرکت نشسته. سیگار خاموشی گوشه ی لب هاشه و چشماش سرخ سرخه.
- ... میارم ماهو تو خونه، میگیرم بادو نشونه، همه ی خاک زمینو، میشمرم دونه به دونه ... اگه چشمات بگن آره هیچ کودوم کاری نداره ...
و دانگ همراه با آهنگ فریاد میزنه :
- دنیارو کولم میگیرم! روزی صد دفعه میمیرم! می کنم ستاره هارو، جلوی چشات میگیرم ... چشات حرمت زمینه! یه قشنگ نازنینه! ...
صفر ساعت و شش دقیقه ی بعد : دانگ با سرعت خیلی زیادی داره از پله ها بالا میره و دستاش و بدنش هم با سرعت خیلی زیادی دارن تکون میخورن :
- آیم یور کینگ این مای مدرسه. یو آر مای کویین این د ِ یونی وِرسیتی مارو بر زدی بردی رفتی کجا برگرد دلم تنگه بابا! بیب بیب بیب بیب بِرو بِرو بِرو بِرو! برم؟ برو! بیبین مونو سینی چایی لایِ مایی بیا بیرون برو خونه برو بده توی دستشویی در دست تو جا پای من جمجمه شده قمقمه (
(
چیم دی؟ کیم دی؟! یاشاسینو من و اینو و اونو منو سیگاره رو لبمو و دلم سولاخمه و دستام توی دستات حرف میزنه از موندن کجا میخای بری داواشم برگرد خونه ت.
کیم دی؟ بالام دی؟ می کردم برات صبحونه درست برات داغ می کردم نون و تخم مرغ...
صفر ساعت و ده دقیقه ی بعد :
- دانس دانس دانس دانس دانس دانس دانس ...
صفر ساعت و صفر دقیقه ی بعد : - داداش داری اشتباه بالا میری!
- کیستی و کجایی ؟ دقیقن کیستی و کجایی؟! دقیق تر کیستی و کجایی؟ آآه ای حبیبم ...
- ولم کن بابا! ادامه بده!
کلن بیخیال! بعد : همونطور که شاعر میگه : " نردبان این جهان، ما و منی است، عاقبت این نردبان افتادنی است " دانگ بالاخره به ته نردبون رسید. از قصر با عظمت و بسیار بزرگی سردر آورده بود.
- قد قد قووودا! قد قد قووودا! دست کی بالا ؟ کی هستی ؟ در و پنجره رو بستی؟ من مرغ تخم طلایم! دربند غول هایم!
دانگ هاج و واج به مرغ پر طلایی رو به روش خیره شده بود. مرغ بود ولی کله ش شبیه دامبلدور بود و حتا غبغب بسیار بزرگی داشت که شبیه ریش های دامبلدور بود. دانگ با خود فکر کرد : " مرغ تخم طلا! " و خنده ای زد و :
- بر طبل شادانه بوکوب! پیروز و مردونه بوکوب!
در پناه او
بدرود
ویرایش شده توسط گلرت گریندلوالد در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۷ ۲۲:۳۰:۲۱