سوجه نو
شب جمعه بود و کازینو جای سوزن انداختن هم نداشت.
مطابق معمول بار شلوغ ترین قسمت کازینو بود، جایی که کسی شرط نمیبست و قمار نمیکرد؛ جادوگران مجرّد و حتا متاهل شبانه روز نشسته بودند آنجا و مدام درخواست یک بطری دیگر میکردند ... شمّ اقتصادی لودو باعث شده بود حاضر شود ماهانه دستمزد گزافی را به فلور، گابریل و بقیه اقوام پریزاد و نیمه پریزاد آن ها دهد تا با لباس فرمی شامل پیراهن دکلته و دامن مینی ژوپ به عنوان گارسون در آن قسمت فعالیت کنند و الحق که جواب هم داده بود و چندین برابرِ این حقوق، برمیگشت!
ماندانگاس فلچر شیّاد گوشه ای نشسته بود و با نویل لانگباتم سر مسابقات تسترال سواری شرط میبست ...
- تسترال شماره 13!
- شونصد دفه اس داری سر شماره 13 میبندی ... این دفه من 13 رو میخوام
- خوب باشه ... من رو تسترال 7 میبندم، 20 گالیون!
- 60 تا!
- قبوله ...
دقایقی بعد فریاد شادی ماندانگاس به هوا خواست!
- هــــی! من بردم!
60 تا رو اخ کن بینیم
- پس چرا هر دفعه 13 برنده میشد ... تو داری یه تقلبی میکنی دانگ
- پسر اصلا استعداد نداریا! خوب 13 نحسه معلومه که میبازه، باس رو عدد جادویی ببندی! رو 7!
- نه من مطمئنم 13 برنده شده همونطور که 8 دفه ی قبل برنده شد تو میخوای سر منو کلاه بزاری
- عجب تسترالی سوار شدیما! تو که مرگو ندیدی پسر جان، ما تو محفل هر روز میبینیمش باش غذا میخوریم سر یه سفره ... تو الف دال فوقش سکته ناقص بتونی ببینی که اونم دیگه شخصیت ساختگی تایید نمیکنم پس شانس همونم نداری! بت میگم 7 برده! میخوای دبّه کنی؟ لودو
لودو که در طبقه دوم با کت و شلوار مشکی نشسته بود روی صندلی اش و ضمن ناز کردن گربه و پک زدن سیگار برگ از زیر کلاه شاپو تمام کازینو را تحت نظر داشت بشکنی زد و گراوپ را فراخواند. گراوپ مسئول گرفتن حق برنده ها از جرزن ها بود، اما در واقع در نقش برگرداننده ی نتیجه به نفع کسانی بود که در پشت صحنه با لودو زد و بند میکردند!
گراوپ از همان طبقه بالا خم شد و نویل را با دو انگشت گرفت و آورد بالا مقابل صورتش ...
- چرا شرط عمو فلچر رو نداد؟ دوست داشت له شد؟ گراوپ قورت داد؟
نویل که تغییر رنگ ردای سفیدش خبر از تغییر گروه او به هافلپاف میداد دست در جیبش کرد و کیسه گالیون هایش را درآورد و انداخت روی میز تا گراوپ رهایش کند. او هم کرد!
- بیا! بگیر! سگ خور! همش حرومت ... من دیگه شرط نمیبندم
- عه به این زودی جا زدی پسر؟ فک میکردم یه گریفیندوری واقعی هستی! یه جادوگر سفید جیگر دار که دیگه کم کم میشه سفارششو پیش بچه های بالا کرد تا ترفیع بگیره و به محفل بپیونده! ترسوی بزدل
- کی گفته من میترسم؟ یکم دیرم شده فقط!اصن بازم باهات میبندم تا ببینیم کی ترسوئه
در همین حین که نویل داشت در ترجمه ی شجاعت، "کلّهخر" را به جای "شیردل" وارد فرهنگنامه ها میکرد در گوشه ای دیگر از کازینو تد ریموس لوپین مشغول شطرنج جادویی با ویکتوریا ویزلی بود که سرانجام ویکی پیروز میدان شد!
- خوب عزیزم ... هر چیزی که دوست داشته باشی میتونی ازم بخوای
تدی به هیچ وجه نمیفهمید مرتکب چه اشتباه مهلکی شده!
- هرچی؟
زیرشلواری
- ویکی؟ خواهش میکنم!
- چیه؟ نکنه میخوای شرطو ندی؟ گراوپو صدا کنم؟
- نه نه نمیخواد ... نمیشه یه چیز دیگه بخوای؟
- گرا ...
- هیســــــــــ ... پاشو بیا بریم یه جای خلوت تر اینجا که نمیشه
پشت سر تد و ویکی که به مقصد نامعلومی کازینو را ترک کردند، ویولت بودلر، ساحره ای که اعلامیه هایی با تصویر او و متن "وانتد، الایو!" به همراه قیمتی نجومی 10هزار گالیون از طرف شوهرش کنت الاف در سرتاسر هاگزمید روی دیوار ها چسبیده بود، وارد کازینو شد!
صدای بلند همهمه به یکباره خوابید و به جز افراد چشم چرانی که روی مبل های بار لم داده بودند همه نگاه ها جلب ویولت شد ...
- بودلر! شجاع شدی ... همین الان از کازینو من برو بیرون تا تحویل شوهرت ندادمت؛ بزن به چاک!
- اگه میتونی منو بگیر
میدونی که من مث یه قاصدک که فوتش کرده باشی سه سوته تو هوا غیب میشم، اما این شانسو بت میدم که باهام بازی کنی
- بازی؟!
- آره! شرطی، اگه تو بردی میتونی منو تحویل الاف بدی و جایزتو بگیری ... اما اگه من بردم؟
- ولت میکنم بری
- ولم میکنی برم؟! بیخیال! من همین الانشم میتونم برم، تو که نمیخوای 10هزار گالیون رو مفت از دست بدی؟
آخرین پیشنهادتو بده!
لودو چشم هایش را بست و خودش را با 10هزار گالیون تصور کرد ... سفر تفریحی به پاتایا پایتخت فرهنگی تایلند و تاسیس شعبه دو دولودر در آنجا، خرید خانه ریدل به همراه باقی خانه ها و زمین های لیتل هنگلتون علیا و سفلا، انحصار تولیدات خشخاش و ماریجوانا و فروش با قیمت گزاف به دولت مورفین و ... با تصور این ثروت و کار هایی که میتوانست با آن بکند سرمست شد و بلادرنگ اولین چیزی که به ذهنش رسید را بر زبان راند!
- هورکراکس ارباب چطوره؟
با شنیدن این جمله حتا حواس باری ها (ادوارد رایان نه! ساکنین بار منظور است!) نیز از پاهای بلند و کشیده ی گارسون ها پرت شد ...
- قبول
لودو مقابل چشمم آن همه جادوگر و ساحره شرط بسته بود؛ به این راحتی ها نمیتوانست بزند زیرش!