به دو دانه لودر خوش آمدید! کازینویی مجلل در مرکز دهکده تفریحی-توریستی هاگزمید، مجهز به انواع دستگاه ها و بازی های جادویی، دارای بنگاه شرطبندی، بار با انواع نوشیدنی های خنک یا داغ و آتشین، با کادر مجرب و تحصیل کرده و پرسنل تمام ساحره دارای کارت سلامت از وزارت بهداشت جادویی! [در ماه مبارک فقط شربت آبلیمو سرو میشود آن هم بعد از افطار]
تاریخچه احداث
- خانوم شام چی داریم؟
- شام کوفت داریم! زهر مار اربابتو داریم!
- چته؟ باز آخر ماه شده پاچه میگیری؟
- مگه تو کارمندی که اول و آخر ماه برا ما فرقی داشته باشه؟ از سیاست بازیات که بهره ای به ما نرسید و آخر خونه نشین شدی، کوییدیچم که پولی تو بازیای پیشکسوتانش رد و بدل نمیشه، هی گفتی رو جام جهانی کوییدیچ شرط میبندم پولدار میشیم همه گالیوناتو گذاشتی رو اسپانیا و ایتالیا و اینگیلیس و همونیم که داشتیم از چنگمون رفت، صبح تا شب نشستی ور دل من محض رضای مرلین یه نات نمیاری خونه اونوخ شامم از من میخوای؟ دِ برو دنبال یه کاری مرد
- باشه خوب! تو که دستپختت خوبه، اون کاپیتان خوش هیکل و تراشیده ی کوییدیچو کردی 100 کیلو، بیا یه رستوران بزنیم کارمون میگیره ها
- اداره اماکن جادویی همه رستورانارو واسه ماه رمضون تعطیل کرده همه دارن ضرر میدن تو میخوای رستوران بزنی؟
- راست میگی ... حکمشو خودم زمان وزارتم صادر کردم، همه اماکن تفریحی، رستوران ها و کافه ها و دیسکو ها باس تعطیل کنن، به جز کازینو ها! این آسلامم دست و پای مارو بسته ها
- گفتی کجا ها بازه؟
- کازینو
- خودشه
لودر از لودره خداحافظی کرد و راه افتاد به سمت هاگزمید و وارد کافه سه دسته جارو شد.
- مادام رزمرتا؟
- جانم؟
- آواداکداورا
سپس با حرکت چوبدستی میز ها را به میز بیلیارد تبدیل کرد و خارج شد! نگاهی به سردر کافه انداخت، سه عدد جاروی نصب شده روی آن را کند و مشغول پاییدن دور و اطراف شد. از قضای روزگار کدخدا مورف همان زمان سوار بر لودر از مزرعه کشت ماریجوانایش باز میگشت ...
- کدخدا مورف! هــــــــــوی کدخدا مورف!
کدخدا دستی را کشید و پرید پایین.
- لودرتو میخوام کدخدا!
- لودرمه میخوای چه کار جوون؟ ایجا کسی جز من زمین نداره که لودر به دردش بخوره ... یه زمین هست فقط برای مشتی خانوم ماندانا که اونم چیزی نمیکاره فقط عتیقه جات و خرت و پرتای دزدینه توش دفن میکنه، اویم خودش لودر داره!
- کس دیگه لودر نداره؟
- نه جوون نداره.
- عب نداره دوتام بسّه!
لودو زد پس کله ی کدخدای لاغر و پیر و فرتوت و او هم نقش زمین شد و دیگر بلند نشد! لودرش را برداشت و رفت سر زمین مشتی ماندانا که سرش با ریاست فدراسیون کوییدیچ و مدیریت هاگوارتز حسابی گرم بود و سری به زمین هایش نمیزد! لودر او نیز گوشه ای پارک بود، لودو دو لودر را زد زیر بغلش و برد و کوبید سر در کافه ی سابق و سپس عنوان "کافه سه دسته جارو" را به "کازینو دو دانه لودر" تغییر داد و رفت نشست پشت دخل!