هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#42

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰
از وقتی که ناظر بشم پدر همتونو درمیارم.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
داور سیبیل کلفت چوبدستیش را برداشت و آماده زدن آواکداورا کرد که بلاتریکس گفت:
-بذار قبل از دست رفتن لرد عزیزمون نوحه و فاتحه ای بخونیم.
-خیلی خب. زود تر تمومش کنید.

بلاتریکس به جایگاه مرگخواران برگشت و به تام گفت:
-زود باش برو رو صحنه و هر چه قد میتونی نوحه رو کش بده.
-من بخونم؟
-پس عمه بلک من بخونه؟زود باش دیگه.

تام میکروفونی از دست داور گرفت و گفت:
-میخوام امشب دلارو ببرم خونه ریدل ها،پیش همه هورکراسای ارباب.
ارباب نا مهربونم در و بلات به جونم
هر شب برا پرنسس قصه براش میخونم

مرگخواران از شدت غم جامه دریدند.بلاتریکس به نیابت از ارباب صد بار کروشیو نثار رودولف کرد.ادوارد با قیچی زمین را شخم زد و فنریز هم به نیابت از ارباب به پیتر حمله کرد. در همین حین بلاتریکس نگاه مشکوکی به ربکا انداخت.ربکا هم نگاهی به نشانه تعجب به بلاتریکس انداخت و همینگونه بهم نگاه انداختند تا آخر ربکا سرش را به نشانه تایید تکان داد و تبدیل به خفاش شد.

ترجمه صحبت های بین بلاتریکس و ربکا:
-چرا منو نگاه میکنی؟کارتو انجام بده.
-کدوم کار؟
-مگه با هم قبل از خون گرفتن صحبت نکردیم؟
-ولی اینکار خیلی خطرناکه بلا.
-انجامش میدی یا اینکه دلت میخواد ارباب خبر خیانتت رو بشنوه؟
-نه نه نه.... همین الان انجامش میدم.

وقتی ربکا تبدیل به خفاش شد،به سوی چوبدستی داور حرکت کرد.دست کوچک خفاشیش را به سمت چوبدستی دراز کرد.نوک دست او به چوبدستی برخورد کرد که گابریل گفت:
-ربکا.چرا خفاش شدی؟

داور سیبیل کلفت مسابقه سرش را بگرداند و وقتی چشمش به ربکا افتاد گفت:
-اقدام علیه داور مسابقه؟سو قصد به جان داور؟یه بلایی سرتون میارم که اونسرش ناپیدا.



هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷ پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
#41

Amir.Potter


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۲ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۰:۴۴ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
-خب حالا که لرد زنده شد باید یه راه دیگه واسه ی کشتنش پیدا کنیم.
مرگ‌خواران باری دیگر ترسیدند.

-ولی ایندفعه داوران میکشنش.

-چجوری؟

-به روش خود لرد.
نزدیک بود مرگ‌خواران سکته کنند.

-منظورتون چیه؟

-منظورمون اوراکداورائه.
مرگخواران سر به مخالفت بلند کردند.

-این غیر ممکنه.
قیافه ی داوران درهم رفت.

-برای چی غیر ممکنه؟

-برای اینکه وزارتخانه اونو منع کرده.

-اشکال نداره،روی لرد انجام میدهیم بعد ازکابانم میرویم.

داوران تایید کردند.

مرگخواران که دیدند هیچ راهی نیست قبول کردند.

-باشه قبوله.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
#40

اسکات انکرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۵ شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲:۳۷ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
سرُم و که وارد پوست لرد کردن با تعجب خاصی نگاه میکردن که چرا خون به طوسی هستش

گانت: پسرم پسرم چه بلایی سرش آوردید

دامبلدور:آروم باش پسرت رنگ بدنش سفید پس حتما رنگ خونش فرق میکنه اما مطمئنم که اصیل ترین خون بین جادوگران و داره

گانت:

دامبلدور که دید همه تعجب کردن از لردسیاه تعریف کرده آروم رو به محفلی ها گفت: یک چیز دیگه میگفتم که گانت پشیمان میشد

گانت:

آگریپا:خب زیادم خون نگیرید

که دست ولدمورت تکان خورد و دوباره بی حرکت شد

_یعنی الان مُرد

_زنده شد

_مرده بود زنده شد

_اصلا نمرده

گانت: ساااکت
پسرم انگشتر خانوادگی هنوز دستش هست نمرده



ویرایش شده توسط اسکات انکرام در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۷ ۱۵:۰۲:۵۲

اینجا آسمون آبیه بی شک
اینجا آسمون سیاه ست کلا


پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#39

Amir.Potter


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۲ چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۰:۴۴ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
-چطوری؟

-یک جا خونده بودم که لرد خون اصیلی دارن.پس..شاید اگه بخوایم ازش خون بگیریم باهامون مخالفت کنه بعد معلوم میشه زنده است .
_نه ما اجازه نمیدیم خون با ارزش ارباب به دست شما بیفته .

-پس همتون میمیرین.

-باشه ولی باید شهادت کتبی بدین که خون ارباب رو نیمدزدین.

-شهادت کتبی؟

-بله،من نمی‌خواهم خون اصیل و با اصل نسب فرزندم به اسارت شما بره

-باشه الان میریم شهادت کتبی هم مینویسیم.


چند دقیقه بعد داوران با یک برگه برگشتند و برگه را بدست مروپ گانت داد.
.
.
نقل قول:
اینجانب البوس دامبلدور
شهادت می‌دهم که وقتی از لرد ولدمورت خون گرفته میشود خون ایشان به اسارت نرود و به مروپ گانت تحویل داده شود


-خب باشه خونگیری رو شروع کنید.
-فقط مواظب باشین ارباب دردشون نگیره.
-نگران نباشید اگه مرده باشه حس نمیکنه.


ویرایش شده توسط بارتی کراوچ در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۲۳:۴۹:۴۳
ویرایش شده توسط بارتی کراوچ در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۵ ۲۳:۵۱:۰۳
ویرایش شده توسط بارتی کراوچ در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۱۶ ۰:۵۴:۳۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹
#38

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
حواس داور برای مدتی معطوف به شیون و زاری مرگخواران شد.
گابریل را دید که اجازه خروج اشک از چشمانش را نمی داد و اشک ها را در مبداء پاک می کرد.
رودولف را دید که به بهانه عزاداری، ساحره ها را در آغوش می گرفت و تسکین می داد.
بلاتریکس را دید و حاضر بود قسم بخورد که در طول پنج دقیقه، شش بار رودولف را کشت و رودولف دوباره به عشق آن همه ساحره زنده شد.
فنریر را دید که یقه اش را پاره کرده بود و چون این مقدار عزاداری برای لردی به آن بزرگی کافی نبود به سمت یقه تام جاگسن حمله ور شده بود.
مروپ گانت را کلا ندید...احتمالا در راه رسیدن به جایی بود.

چند دقیقه بعد، همه این صحنه ها برای داور تکراری و عادی شدند! این جا بود که داور توجه همه را به نکته ای جلب کرد.
-اگه باد چیزی خالی بشه، کوچیک و چروک می شه...کبود که نمی شه.

مرگخواران به لرد سیاه نگاه کردند که ببینند آیا قابلیت کوچک و چروک شدن را دارد یا نه...که واقعا هم داشت. پیتر پتی گرو شاهد ورژن کوچیک و چروک لرد بود، ولی کسی نمی دانست چگونه باید این حادثه را تکرار کند؛ برای همین سراغ گزینه دوم رفتند.
-ولی مرده که کبود می شه. ما ادعا کردیم ارباب مردن. الانم همینو تکرار می کنیم. ایشون مرده هستن و کبود شدن.

لرد، بسیار بی موقع، کم کم درد سوزن را فراموش کرد و سفید شد.

-آها...زنده شد!

همه با جدیت، با داور مخالفت کردند.

-مرده اولش کبود می شه. بعد سفید می شه. اسکلت ندیدی؟ سفیده دیگه. اونم مرده! خیلی مرده.

داور کمی فکر کرد.
-خب...باید از مرده بودن ایشون اطمینان حاصل کنم.




پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
#37

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
تصویر کوچک شده

ولی داورا و دامبلدور میخواستن مرگخوارا رو زیر بار ببرن. اونا حتی میخواستن بار رو بیارن روی مرگخوارا.
اما مرگخوارا با بار میونه خوبی نداشتن. اونا ظریف بودن. اونا تحمل سنگینی زیاد رو نداشتن. حتی تا الان هم به خاطر چشم غره های بلاتریکس نقششون رو انقدر خوب بازی کرده بودن.

- من یه سوزن بزنم با اجازه...

یکی از داورا این رو گفت و بعد به صورت اسلوموشن با یه سوزن بزرگ توی دستش به سمت لرد رفت، و مرگخوارا هم تلاش کردن با همون حالت اسلوموشن به سمت داور شیرجه بزنن و جلوشو بگیرن.
اما موفق نشدن.
همه چیز به صورت اسلوموشن، اما خیلی هم سریع پیش رفت. سوزن داور صاف وارد دست لرد سیاه شد و مرگخوارا هم که چهره هاشون پر از وحشت شده بود، روی داور و لرد سیاه سقوط کردن.

و بعد همه چیز از حالت اسلوموشن خارج شد، و مرگخوارا سریع خودشون رو جمع و جور کردن، داور رو بلند کردن، سوزن رو هم از دست لرد خارج کردن.

- اگه مرده، پس چرا کبود شده؟

مرگخوارا با وحشت دیدن که چهره لرد سیاه علاوه بر اینکه پر از درد شده، کبود هم شده. و اونجا بود که لینی سریعا جهت رفع بحران وارد قضیه شد.
- چیزه... چیز... سوزن خوردن، بادشون داره خالی میشه. اربابمون بی باد دارن میشن.

و مرگخوارا همه شون به هم دیگه نگاه کردن، و دوباره بساط گریه و زاری رو شروع کردن!



پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۱:۳۲ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
#36

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
- هیس! وانمود کن متوجه ما نشدی، گب.

لرد سیاه پلک راستش را باز کرده و نگاه خشمگینی به گابریل انداخت. ولی دوباره آن را بست. طوری که انگار اصلا باز نکرده بود.
ولی گابریل جوگیر بود. هیجان زده شد. حتی به کمی ویبره هم دچار شد.
-ارباب!

با صدای جیغ بلندش، دامبلدور و داوران به همراه نیمی از مرگخواران، به آنجا حمله کردند.
نیمه‌ی دیگر مرگخواران هم بعد از کلی بررسی، قانع شدند که فریاد گابریل متفاوت بوده و نه با گریه، بلکه آمیخته با خوشحالی بوده است.
این شد که در کمتر از چند دقیقه، همه‌ی جمعیت حاضر در آنجا، بالای سر لرد سیاه جمع شدند.
یکی از داوران بالای سر لرد سیاه رفت و دو انگشتش را روی گردن لرد گذاشت.

-دست نزن به ما!
-اینکه زنده‌ست.

مرگخواران همزمان با هم، دست به تکذیب زدند.
-اصلا هم زنده به نظر نمی رسن!
-کاملا مشخصه که زنده نیستن.
-حتی واضح و مبرهنه!

داور شک نداشت که لحظه ای قبل، لرد سیاه چشم باز کرده، روی دستش زده و او را به خاطر دست زدن به گردنش، دعوا کرده بود. حتی پشت دستش هنوز درد می کرد!
-همین الان حرف زد. خودتون دیدین که!
-کِی؟! ما که همچین چیزی ندیدیم.

مرگخواران بازیگر های خوبی بودند و ظاهرا قصد نداشتند زیر بار بروند!


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۱۴ ۱:۴۰:۴۳

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸
#35

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
اینیگو سرش را پایین انداخت و با سر پایین محو در افق شد.

مرگخواران گریه و زاری و شیون میکردند ، همه در بهت بودند، حتی دامبلدور هم باورش نمیشد دشمن چندین و چند سالن اش مرده آن هم به دست یکی از مرگخوارانش!

مرگخواران وضعیت بدتری داشتند.
بلاتریکس در حالی که جیغ می زد ، موهایش راهم میکشید.
رابستن انگار هنوز در شوک بود.
-ارباب واقعا رفتن کردن؟

سولی که کلایش را برای احترام به اربابش از سرش برداشته و به سینه اش چسبانده بود ، در حالی که قطره اشکی را از گوشه ی چشمش پام میکرد به رابستن نگاه خیره ای کرد.
-ارباب.....واقعا رفتن ...راب!

فنریر بهت زده به روبه رویش خیره بود ، کراب گریه میکرد در حالی که ریمل چشمش پخش شده بود ، دیانا مانند گربه ی زخم خورده ای در خود جمع شده و چیز های نا مفهومی زمزمه میکرد ؛ گابریل هم انگار وسواسش بیشتر شده بود و با گریه مشغول پاک کردن درخت بود که متوجه چیزی شد...

گفتگوی داوران


-هووم..مثل اینکه لرد سیاه مرده بیاین بریم ...راستش زنم هی بهم زنگ میزنه میگه کدوم گوری هستی چرا صدای زن میاد ، این مرگخواراهم کولی هستنا!

دیگری در جواب سر تکان داد.
-آره ننه ی منم هی غر میزنه میگه غذا سرد شد ‌...آخه سبزی پلو با ماهی داریم!

-واقعا؟...پس بریم!
~`~~~~~~~~`~~`~~~~~~~
هر همان زمان گابریل:

دقیق تر نگاه کرد . آری انگار خودش بود ! صدایش لرزید.
-ا..ارب باب؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۸
#34

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۷ سه شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۲
از این گو به اون گو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 104
آفلاین
داورها کار و زندگی داشتند و حالا آن دو گروه آنها را معطل خود کرده بودند.
- یا بازنده رو می‌کشید یا همه‌ با هم کشته میشید. زود باشید.

مرگخوار ها چاره ای نداشتند. اما هیچکدام از آنها جرئت نداشتند که برای کشتن اربابشان ایده‌ای بدهد.
آنها در سکوت و با ترس به لرد ولدمورت که در حال تکاندن خاک روی لباس‌های سیاهش بود، خیره شده بودند.

در این میان مرگخواری تازه‌وارد و از غوغای جهان فارغ، کف دستانش را محکم به هم کوبید.
- یافتم.

مرگخوارها کمی با لردولدمورت فاصله داشتند و اینیگو دقیقا میان آن جمع سیاه‌ ایستاده بود.
- چیو یافتی گوگو؟
- خودتون می‌بینید.

اینیگو با قدم های کوتاه و سریع خود را به لردولدمورت رساند.
- ارباب. خوبید ارباب؟ میاید بریم پشت درخت ارباب؟
-اینیگو ما بیایم پشت درخت با تو که چه بشود؟ ما خودمان تنها میرویم پشت درخت.
- معذرت میخوام ارباب. حالا شما یبارم با من بیاید ارباب.
- ما خودمان میخواستیم برویم پشت درخت. اما حالا که اصرار می‌کنی افتخار می‌دهیم و با تو به آنجا می‌آییم.

آنها رفتند و رفتند تا به پشت درخت رسیدند.
- خیلی منو ببخشید ارباب.
- انقدر معذرت نخواه اینیگو. چکارمان داشتی این پشت؟
- ارباب... ام...‌ تنها راهه این.
- می‌دانیم میخواهی ما را بکشی! ما را بکش اینیگو.

گوگو با بغض به اسطوره‌ی بدون‌ بینی‌اش نگاه کرد. او همیشه دلش میخواست که بینی‌ای نداشته باشد و حال مجبور بود ارباب بدون بینی‌اش را که به نظرش جذاب‌ترین جادوگر زندگی‌اش بود را بکشد. گوگو بلاخره ترسش را کنار گذاشت و دو انگشتش را در سوراخ‌های بینی نداشته اربابش فرو برد.

چند دقیقه بعد_ جلوی درخت

برگشت اینیگو به تنهایی همه را متعجب کرده بود. اما مرگخوار ها معمولا جادوگرانی با ضریب هوشی بالایی بودند.
- اربابمون رو کشتی؟

با این حرف از طرف مرگخواری نامعلوم چشمان بسیاری از آنها از حدقه بیرون زد و قل خوران رفتند و دندان های مصنوعی فنریر گری بک با کمی بزاق از دهان وامانده اش بیرون افتاد.


"رویاهات، روح اصلیت رو می‌سازند"




پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۰:۲۶ پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۸
#33

میراندا فلاکتون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۷ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۴۰ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 41
آفلاین
خلاصه:
مسابقه‌ای برای انتخاب بهترین آرایشگر بین رودولف و آگریپا برگزار شده. جایزه مسابقه مجوز قتل یه نفره. مدل رودولف دامبلدور، و مدل آگریپا ولدمورت بوده.
تیم رودولف برنده میشه و دامبلدور، لرد رو برای کشتن انتخاب می کنه.
رودولف و بقیه مرگخوارا مجبور میشن لرد رو چندین بار بکشن؛ ولی هر بار، لرد به خاطر داشتن جان پیچای زیاد زنده می‌شه و داورا هم اصرار دارن که قوانین اجرا بشن و لرد کشته بشه.
بعد از یه کشتن الکی لرد، دفنش می کنن ولی از اون نقطه، گیاهی رشد می کنه که لرد میوه اونه!
حالا لرد از شاخه جدا شده و در حال سقوطه و کریس قراره بگیرش.
-------------------------------------------------

کریس محکم سرش را گرفته بود و زار زار گریه میکرد.
-خدایا. این چی بود؟ این چه بلایی بود. چرا من؟ اصا من کیم؟ اینجا کجاست؟ تو کیی؟!
او این جمله را روبه لرد ولدمورت گفته بود که اکنون در بغل کریس بود.

-ما لرد ولدمورد هستیم.
-عّ! این یارو خله؟! چرا داره جمع میبنده؟
سو با چشمان گنده شده به کریس نگاه کرد و گفت:
-کریس جانم. فکر کنم از جونت سیر شدی. نه؟!
کریس که با دیدن سو لی اب دهانش اویزان شده بود، گفت:
-سلام بانوی زیبا. من شمارو جایی ندیدم؟
سو با دهانی باز رو به لرد گفت:
-قربان. فکر کنم تموم کرده.
لرد که اکنون در حال مرتب کردن سر و وعض خود بود گفت:
-سو. مرگخوار عزیزمان چه شده؟ یعنی چه که تمام کرده است؟
-قربان فکر کنم که با برخورد شما با سرش اون فراموشی گرفته.
و در این هنگام لرد به همراه مرگخوارانش انگشت به دهان به کریس که در حال مصاحبه با گرم بود نگاه کردند.
یکی از مرگخواران داد زد:
-حالا تکلیف چیه؟
یک دیگر از مرگخواران گفت:
-قربان. جسارت نباشد ها. شما که خدایی نکرده قبل از سقوط به ورد "ابلیوی ایت" فکر نکردید؟
-نمیدانیم. یادمان نمیاید.
سو با دهان باز گفت:
-بد بخت شدیم.


Ravenclow for ever
Hp







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.