هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۳
#24

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
براي همين كاملا كنار رفت تا هري بتواند وسايل مورد نيازش را بخرد چون بايد زود تر راهي مي شد


تصویر کوچک شده


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۳
#23

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
جرج هري را مي شناخت و مي دانست كه اصرار بي فايده است و هري راضي نمي شود.




پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۰:۲۸ شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۳
#22

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
هري بر خلاف ميلش دست جرج را از شونه اش برداشت و گفت:من انها را به اين روز انداختم پس خودم هم درستش مي كنم.نمي خوام جون ديگران را هك توي خطر بيندازم


تصویر کوچک شده


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۳
#21

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
جورج دستانش را روي شانه هري گذاشت و با حالتي دوستانه گفت:
-ناراحت نباش هري با هم پيداشون ميكنيم ما دوستاي خوبي داريم . مطمئن باش به كمك هم همه چيو حل ميكنيم


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۳
#20

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
هری در خونش رو با عصبانیت باز کرد تا لوازم مورد نیاز برای ماموریتش رو بردارد. در آستانه درب لحظه ای درنگ کرد و نگاهش را به فضای ساکت و تاریک اتاق نشیمن دوخت.

چقدر خانه خالی و بی روح به نظر می رسید. ديگر خبرى از ليلى که سعى مى کرد زودتر از بقیه خود را در آغوش پدرش بياندازد، شلوغ کارى هاى پسرانش و لبخند گرم همسرش نبود و او اين را خوب مى دانست. به دیوار پشت سرش تکیه داد.چشمانش را بست.چی شد که اینگونه شد؟ تصاویر پیش چشمانش عقب و جلو می شدند. اگر او رئیس انها را به زندان نمی انداخت خانواده اش اکنون در کنارش بودند.اما نه..او مجبور بود چون اون در قبال مردم جادوگر وظیفه ای داشت.

به سرعت تمام وسایل مورد نیازش رو جمع کرد و در خونه رو باز کرد و به طرف قرارگاه گروه جادوگران سیاه رفت. هوا سرد و غمگین بود انگار اسمان هم غم را در دل هری احساس می کرد.اما هری با تمام غم موجود در قلبش باز هم حاضر شد مثل گذشته دردسر را به جان بخرد اما نه برای دوستانش بلکه برای خانواده اش نگران بود..اگر انچه که در فکرش بود نمیشد چی؟آن وقت او هرگز نمیتوانست خانواده ی خود را ببیند. نگرانیش چند برابر شد.

سرش را به شدت تكان داد، سعي مي كرد افكار منفي را از ذهني دور كند تا بتواند بيشتر فكر كند، ولي اين كار تقريبا غيرممكن به نظر مي رسيد. در دوردست ها رعدی غرید. هری اما نشنید. در گوشش صدها صدای شیطانی فریاد میزدند. مثل این بود که ابرهای سیاه در آسمان جلوی چشمش می رقصیدند و جنگ افکارش را منعکس میکردند. هري به سوي مرگ مي رفت اما خود نيز نمي دانست كه در چه راهي قدم گذاشته است.

با توجه به خطرهایی که در انتظارش بود ، هری به این فکر کرد که بهتر است اول به کوچه دیاگون رفته و لوازم مورد نیاز نبردش رو بخره.با یک حرکت چوب جادو ، ناپدید و ناگهان در کوچه دیاگون جلوی مغازه فرد و جرج ظاهر شد. با توجه به بودجه كم وزارت خانه مجبور بود از لوازم شوخي فرد و جورج به عنوان مهمات استفاده كند.

نگاه غم زده اش به وضوح جرج را نگران کرده بود.نمی خواست بفهمد!بفهمد که چه؟هری دوست نداشت کسی بی لیاقتیش را در نگه داری از خانواده ببیند!

جرج با هری احوالپرسی کرد.... اما هری نتوانست کلمه ای با او حرف بزند چون ممکن بود از قضیه بو ببرد.
آخر جرج طاقتش به سر آمد
با نگرانی پرسید:هری چی شده؟

هري نمي توانست چيزي را پنهان كند زيرا حتي اگر هم دروغ ميگفت از چشمانش مي شد همه چيز را فهميد و به دل خسته ي هري پي برد.
- نه اونطوری..خب..

نفس عمیقی کشید.این نشان از بی عرضگیش نبود!
- جينى و بچه ها رو گ..گروگان گرفتن و..و من مى خوام نجاتشون بدم.

هرى لحظه اى مکث کرد، شايد منتظر بودن تا جرج دلداريش بدهد اما جرج همچنان با بهت او را نگاه مى کرد. هرى ادامه داد.
- تنهايى بايد اين کارو انجام بدم..نمى تونم تو رو به خطر بندازم جرج.

جرج بلاخره سکوت را شکست.
- متوجه هستی که جينى خواهر منم هست؟ يعنى مى خواستى اين موضوع رو به من نگى؟
-نه..راستش نمي خواستم نگران بشي و..

هري با نگاهي به جرج فهماند كه ديگر لطفا ادامه نده زيرا نمي تواند خود را نگه دارد و ممكن است اشكهايش سرازير شود.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۳
#19

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
-نه... راستش نمي خواستم نگران بشي و ....
هري با نگاهي به فرد فهماند كه ديگر لطفا ادامه نده زيرا نمي تواند خود را نگه دارد و ممكن است اشكهايش سرازير شود


تصویر کوچک شده


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳
#18

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
- جينى و بچه ها رو گ..گروگان گرفتن و..و من مى خوام نجاتشون بدم.

هرى لحظه اى مکث کرد، شايد منتظر بودن تا جرج دلداريش بدهد اما جرج همچنان با بهت او را نگاه مى کرد. هرى ادامه داد.
- تنهايى بايد اين کارو انجام بدم..نمى تونم تو رو به خطر بندازم جرج.

جرج بلاخره سکوت را شکست.
- متوجه هستی که جينى خواهر منم هست؟ يعنى مى خواستى اين موضوع رو به من نگى؟
------------------------------------
فرد 19 سال پيش مرده به همین علت وارد داستان نکردم اگه قراره اضافه بشه..اضافه ش کنید. :))


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳
#17

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
- نه اونطوری...خب...

نفس عمیقی کشید.این نشان از بی عرضگیش نبود!

-جینورا و بچه ها رو...



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳
#16

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
هري نمي توانست چيزي را پنهان كند زيرا حتي اگر هم دروغ ميگفت از چشمانش مي شد همه چيز را فهميد و به دل خسته ي هري پي برد


تصویر کوچک شده


پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳
#15

آملیا بونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۸ دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۳۵ یکشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴
از یزد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
فرد و جرج با هری احوالپرسی کردند.... اما هری نتوانست کلمه ای با آنها حرف بزند چون ممکن بود آنها از قضیه بو ببرند.
آخر جرج تاقتش(طاقتش؟) به سر آمد
با نگرانی پرسید:هری چیشده؟


Keep
Calm
And
Love
potter







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.