ماموریت ارتش گریفیندورموضوع: ترک دیوار!اولیور وود با ردای کامل کوییدیچ و موی شانه زده و مرتب و کاپیتان طور در وسط رختکن گریفیندور ایستاده بود و سعی می کرد به اعضای مضطرب تیمش امید بدهد.
-هی، من میدونم این مسابقه سخته و اونا خیلی تیم خشن و درشت هیکلی اند، ولی ما از پسشون برمیایم... .
فرد و جرج برای دهمین بار با خوشحالی میان لحن جدی وود پریدند.
-اوه، مرسی وود!
-جداً خودمون نمیدونستیم که اونا قراره لهمون کنن.
آنجلینا با لحنی شوخ طبعانه به آنها پیوست.
-شلوغش نکنید بچه ها! اون غولای دو متری انگلیسی، بدترین تلفاتشون فقط دنده و جمجمه ی شکسته بوده.
-حق با آنجلیناست جرج. حداقل گریفیا انقدی کله گنده هستن که از جمجمه ی شکسته معاف بشن، ها؟... .
الیور وود چشم غره ای به هر سه تای آنها رفت و با نگاهی که انگار با آن میتوانست هر مخالفی را به سنگ تبدیل کند، تیکه پرانی آنهارا قطع کرد.
-بس کنید. ما از پسشون برمیایم. اگه هری بتونه زودتر اسنیچ رو بگیره... .
-وود؟
کتی بل که با حالت رویاگونه ای به ترک دیوار خیره شده بود، ادامه داد.
-اون ترک روی دیوار، خیلی جادویی و خوشگله... چی شد که به وجود اومد؟
-فکرکنم مشکلات مهم تری از ترک روی دیوار داشته... .
-اما من یه نقطه هایی اونجا میبینم. اون واقعا ترک جالبیه!
وود با لحنی عصبانی رو به آنجلینا زمزمه کرد.
-تو تضمین کردی که مخش تاب نداره! نیم ساعت دیگه بازی جام حذفی داریم و اون مشکلش ترک دیواره!
-اون سالمه وود. فقط داره فکرشو از مشکل منحرف میکنه!
-به هرحال، بهتره حق با تو باشه. هری؟ یادت باشه... .
-ترک دیوار شبیه زخم هریه. مگه نه آنجل؟! این خنده داره!
هری سرخ شد و آنجلینا لبخند زورکی ای به کتی زد.
-حتی ازش صدای تلق تلق هم میاد!
فرد و جرج با لبخندی سوژه را در هوا قاپیدند.
-هری؟ زخم تو هم تلق تلق میکنه؟!
-بذار فقط امتحان کنیم!
وود با دیدن فرد و جرجی که به طرف هری می رفتند، به نقطه ی انفجارش نزدیک می شد. ولی هنوز به مهاجمی مثل کتی نیاز داشت.
-کتی، میتونیم بعد بازی راجب ترک دیوار بحث کنیم، باشه؟ هی، کجا میری؟!
سوال آخر الیور وود عکس العملی به کتی ای بود که سعی می کرد از پهلو وارد ترک دیوار شود.
-اونجا یه چیزایی چشمک میزنه!
-نه اون فقط یه ترک... یا ریش مرلین!
کتی خودش را عقب کشید و به ترک دیوار که بزرگتر می شد و تا سقف می رفت، نگاه کرد. عرض ترک حالا به اندازه عبور یک آدم شده بود.
-از اون دیوار دور شید!
اعضای تیم همگی در دیوار مقابل جمع شدند و منتظر اتفاقی ماندند. نورهای طلایی رنگی از درون ترک چشمک می زدند. چند دقیقه ای در سکوت گذشت و تقریبا جو از تشنج درآمده بود که ناگهان دست طلایی رنگی از ترک بیرون آمد. هری جیغ کشید و غش کرد. وود چوبدستی اش را کشید.
-کی هستی؟ جلو نیا!
هیکل طلایی پوش به کلی از ترک بیرون آمد و به اطرافش نگاهی انداخت. او بازوبند کاپیتانی و دستکش و کلاه خود طلایی رنگی پوشیده بود و شنل قرمز رنگی به پشتش آویزان بود.
-آه! اینجا که شبیه همان رختکن خودمان است. ای جوانک پوست و استخوان! چوبت را پایین بیاور. گریفیون به روی هم چوبدستی نمی کشند.
اعضای تیم با تعجب این هیکل دومتری درخشان را که سعی داشت به آنها ادب یاد داده و خود را گریفی خوانده بود ورانداز کردند.
آنجلینا:
-گریفی؟ شما از توی دیوار اومدید!
-نه بانوی زیبا. ما در رختکن نشسته بودیم که ترکی بر دیوار دیدیم و دنبال بتی کِل که به درونش خزیده بود، آمدیم. اعضای تیم، امنه. بیایید.
بعد از فریاد هیکل مذکور، چند طلایی قرمز پوش دیگر هم از ترک دیوار بیرون آمدند. آنها کلاه خود نداشتند و قیافه هایشان کپی ای از اعضای حال حاضر تیم بود، با تفاوت های کوچکی از قبیل بازوان هیکلی و قد دومتری!
-اینجا چقدر زیبا و تمیزتر شده است.
-اینها را نگاه کن فورج! چه ریزه میزه و بامزه اند!
فرد و جرج به همدیگر نگاه کردند. آنها می دانستند که بامزه اند، ولی تا حالا کسی به عنوان عروسک های ریزه میزه به آنها اشاره نکرده بود.
-فردی، اون خیلی شبیه توئه!... ببخشید، شما از کجا میاید؟ چطور انقدر... .
-درشتید؟
-درشت؟ بهمان توهین شد؟
-نه جِرد، آنها بچه اند. ما از زمان سقراط حکیم و افلاطون فهیم می آییم. اینجا ساقی ندارید؟ گلویمان خشک شد.
اعضای تیم پلک زدند. باز هم پلک زدند، برخی حتی خودشان را نیشگون گرفتند، ولی هیکل های طلایی که ورژن بزرگ شده ی تیم فعلی بودند، همچنان جلویشان ایستاده بودند. بلاخره وود توانست چیزی بگوید.
-این امکان نداره! ما الان تو قرن بیستم ایم جناب.
دوربین مخفیه یا کلک تیم حریفه تا مارو گیج کنن؟
-این جوانک چه می گوید؟ دوربین چیست؟
-شاید از سو تغذیه دارد هذیان می گوید. طفلکی!
-ما مسابقه داریم. بیایید بازگردیم.
کتی با عجله به سمت کاپیتان دومتری رفت و چشمانش را درشت کرد.
-دلیلی داشته که شما به اینجا اومدید. گریفیندور به شما نیاز داره. ما یه تیم غول پیکر جلومون داریم و اگه ببازیم حذف میشیم.
-وولیور، ما خودمان مسابقه مهمی داریم. اگر نباشیم فکر می کنند هراسیده و فرار کرده ایم.
-بیم ناک نباش جانجلینا. اگر پری زود اسنیچ را بگیرد، به مسابقه خودمان هم خواهیم رسید. دوستمان به کمک نیاز دارند.
کتی به وولیور اود، کاپیتان درشت ها، لبخندی زد.
-عالیه.
یک ربع بعد-زمین کوییدیچلی جردن،گزارشگر مسابقه ، با هیجان فریاد می زد:
-تیم گریفیندور پنج دقیقه تاخیر داشته. مثل اینکه دارن از اعضای تیم تست دوپینگ میگیرن! آیا گریفیندور از مسابقه محروم میشه یا مثل همیشه مارو غافلگیر میکنه؟
صدای هو کشیدن جمعیت با صدای خنده و تشویق درهم آمیخته بود. صدای طرفداران هردوطرف کرکننده بود، اما همه ی صداها با ورود ناگهانی تیم گریفیندور خاموش شد.
جرد و فورج با سینه ی سپر کرده و بازوان ماهیچه ای به سمت پست هایشان رفتند و چماق هایشان را به نشانه تهدید به دستشان می کوبیدند. جانجلینا آنسون و بتی کِل با قد دومتری و نگاه مصمم در پست مهاجم قرار گرفتند. قیافه ی کاپیتان تیم انگلیسی وقتی که وولیور اود به سمتش رفت تا با او دست بدهد، دیدنی بود... .
هیچکس نمی دانست چطور اعضای تیم گریفیندور در طی یک ساعت اینهمه رشد کرده بودند، ولی تست های پزشکی وضعیت آنهارا کاملا عادی اعلام کرده بود، بدون هیچ جادویی!
صدای تشویق بلندتر از قبل به گوش می رسید و وبعد از اینکه وولیور اود با لبخندی دست کاپیتان حریف را در دستانش خورد کرد و سپس به روی جارویش پرید، بازی کوییدیچ با سوت مادام هوچ شروع شد.