- آخ آخ... تو دیگه از کجا پیدات شد؟
- از سر قبر بابام.
کوین و دوریا به مرگخوار دقت کردند. واقعا هم سنگ قبر پدرش بود. مرگخواران برای هالووین خیلی از خود و خانواده هایشان مایه می گذارند.
کوین در حالی که در جا می زد رو به دوریا کرد.
- خب اینو ولش. بازم بدوییم؟
دوریا یقه لینی وارنر را که در حال پرواز و عبور بود گرفت و روی صندلی تازه ظاهر شده ای نشاند.
- الان برای من توضیح بده که به چه دلیلی اینقدر به دویدن علاقمندی. چرا ملت رو در پست هات می دوانی؟ هدفت چیه؟
لینی دستمالی برداشت و شروع کرد به اشک ریختن.
- من از بچگی تو مسابقات دو شرکت می کردم. ولی می بینی که. این وضعیت جسمی منه. این طول و عرض و ابعاد پاهای منه. من عقده ای شدم.
کوین که در این مدت یک دور، دور کره زمین زده و برگشته بود، رو به دوریا کرد:
- خب... بازم بدوییم؟
- هاهاهاها... هالوووین مبارک....
صدای خنده دامبلدور بود که خودش را به شکل ریش تراش در آورده بود و خیلی احساس خوشگلی می کرد وبا خوشحالی به سمت خانه ریدل ها می رفت.