و تا لوپین جرعه ای از آن خورد.......آوریل داد زد : نخـــــــــــــور
لوپین : مما؟ مهه حیه؟ (نکته آواشناسی زبانها : ریموس هنوز داره از اون معجون سیاهرنگ مجهول المایع که نمیدانیم چیست میخورد پس با صداهای آوایی و بعضی حرکات دست نظیر این!!! حرف میزند، معنی : چرا؟ مگه چیه؟)
آوریل دوباره با جیغ : بهت میگم اونو نخور...اون....اون.....
ولی لوپین تا تهه معجون میخورد.....بدنبالش صدای آروغ بلندی به گوش میرسد......ملت همه داد و هوار راه میاندازند:
-: بی شخصیت
-: بی نزاکت
-: واقعا از یک شخصیت مدیر انتظار نداشتم......حتی از گراپ هم این اعمال زشت سر نمیزنه.....واقعا که!!!
-: نه من میخوام بدونم از سن و سالت خجالت نمیکشی مرتیکه گرگی.....
-: بوق بوق بوقی بیق بیقا (سانسور به علت دوست داشتن شناسه، ولی احتمالا شخصیت متکلم کفتر دوست داشتنی قصه ها، ققنوس بوده)
بعد از تمام شدن داد و هوار ملت که به 10 ثانیه هم نانجامید چون همه با هم حرف زدن، (در تمام این مدت آوریل داشت جیغ میزد و دلیلش را الان فقط خودش میداند و در ادامه شما هم میفهمید) ناگهان چهره ریموس از زرد قناری همیشگی به کبود و سپس بنفش بادمجانی با خال های زرد (این خالها جوشهای چرکین هستن، خودتونو اصلا ناراحت نکنین) تبدیل شد و به هن هن افتاد.....
سیریوس :
اه......این چرا این شکلی شد؟
آوریل با جیغ و داد : من که گفتم نخوره......
دامبلدور که به علت اورژانسی بودن قضیه، شخصیت خودش رو پاک از یاد برده : بدو بدو آب......کو کو آب؟ بهش آب بدین (بر وزن : کو کو غذا؟
)
آوریل : نه....بهش آب ندین.....نباید آب بخوره.....
ولی دیر شده بود....کریچر با سرعت پشه در حال حرکت (خودتون تشخیص بدین سرعتشو به من چه!!) لیوان آب رو روی دهان ریموس گذاشت و ریموس قلپ قلپ ازش خورد.
آوریل با فریادی به ماکزیمم فریاد سرژ : نــــــــــــــه....
ریموس ناگهان نفس کشید......ولی دوباره نفسش گرفت...این بار صورتش سیاه شد....سیاهی به سیاهی دل تاریک شیطون....به سیاهی دل اسمان شب......به سیاهی ریش سرژ....این بار نقطه های زرد جوش مانند نور افکن فضای خانه را روشن میکرد.....از همه جای صورت او نور بیرون میزد....
آلبوس : ای بابا....حالا چیکار کنیم؟ این الان میمیره....(کریچر لبخند موذیانه ای میزند)
آوریل : باید از الستور کمک بگیریم.....
الستور : ها؟ چی؟ به من چه؟ من باید چیکار کنم؟
آوریل : الان خودت میفهمی.....یکی بیاد ریموس رو خمش کنیم.....
آوریل و سیریوس، ریموس رو از صندلی بلند کرده و در نقطه خالی از اتاق روش کلیک راست کرده و گزینه خم شدن رو انتخاب میکنن* ریموس خم میشه......الستور با دیدن این صحنه شگفت انگیز توان از کف میده......با سرعت یورش میاره و اوپس......آخ!!!!
سرانجام بعد از 5 دقیقه!!!ریموس نفس میکشد.......الستور از کار خود خرسند است چرا که ریموس جانش را مدیون اوست.....ریموس بعد از 5 نفس متوالی کشیدن بیهوش میشه....
سیریوس : ببریمش سنت مونگو......
****5 ساعت بعد در سنت مونگو*****
(به دلیل آلودگی هوا و ترافیک آمبولانس با تاخیر 4.5 رسید)
آلبوس داره با یه پرستار صحبت میکنه : خب حالش چه طوره؟ خوب میشه؟
پرستار : بله...خوشبختانه آمبولانس ما اونو خیلی زود!!!انتقال داد و حالا خطر جدی اونو تهدید نمیکنه.
آلبوس : تورو خدا اگه چیزیش هست بگین...من طاقتشو دارم....من پیرم....با تجربه ام.....باهوشم......میتونم.....اصلا چه اش شده بود؟
پرستار : نخیر آقای محترم چیزیش نیس.....متاسفانه به نشر میاد مقداری مرگ جن!!!(برگرفته از مرگ موش) استفاده کرده بودن که انیجوری شدن....البته وقتی شخصی مرگ جن میخوره نباید به هیچ وجه بهش آب داد ولی خوب مثه اینکه ایشون خیلی شانس داشتن......نگاه کنین مثه اینکه داره به هوش میاد.....
****در اتاق بستری****
ریموس به هوش میاد و سریع سوال میپرسه : من کجام اینجا کجاس؟
سیریوس : بیمارستان اول جهنم.....دارن معاینه ات میکنن که یه وقتی بقیه جهنمیا رو ویروسی نکنی!!! رفیق ما که نیمه جون شدیم....
ریموس : آخه من چه ام شده؟
آوریل : هیچی باب......وقتی آب خواستی سیریوس اشتباهی بهت مرگ جن داد واسه همین این شکلی شدی......
ریموس : اییی مرگ جن که گفتی یعنی چه؟ اصلا از کجا اومده؟ یعنی چی آقا من میزنم همتون رو حذف شناسه میکنم.....
آوریل : بابا من این مرگ جن رو ساخته بودم که سیریوس بده این کریچر بخوره بمیره و از دستش راحت شه.......حالا این آی کیو اونو داده به ریموس.....
در این لحظه کریچر از پشت آوریل میاد بیرون : بله....منم همه حرفاتون رو شنیدم واسه همین اونو گذاشتم دم دست سیریوس که هم اونو به من نده و هم یه مدیر کم شه....و من تشنه قدرت همیشگی (این یه مساله کاملا خصوصیه) مدیر باشم و ریموس بمیره
!!!!
ریموس : چی داداش؟ خیانت در امانت؟ نه....یعنی خیانت به مدیر؟ به دوست؟ به اشنا؟ یکی بیگیره منو.....
سیریوس : اتفاقا من تعجب کردم که چرا این کریچر که هیچ وقت حرف گوش نمیده انقدر زود آب رو اورد...پس بگو.....
آلبوس : کریچر، تو از محفل اخراجی....دیگه نمیخوام ببینمت....
و این بود داستان مرگخوار شدن کریچر (اصلا مرگخواره؟)
_______________________________________________
*دیدین هی توی کتابای کامپیونری نوشته در ناحیه خالی desktop کلیک راست کرده و گزینه properties رو انتخاب کنید؟ اینم از همونجا اومده.....
نکته : بابا کریچر اصلا مرگخواره....توی محفل چیکار میکنه؟ ولی برای اینکه ضایع نشه اینجوری نوشتم.....
اول از همه به نشر مياد رو بكنم به نظر مياد!!!
پرستار : نخیر آقای محترم چیزیش نیس.....متاسفانه به نشر میاد مقداری مرگ جن!!!
--------------------------------------------------------
يك پست طنز عالي!!درسته كه بدبختانه تمام اعضاي سايت شدن طنز نويس به غير از چند نفر محدود(نارسيسا...آنيتا...)....ولي به هر حال پستت واقعا از طنز طنزيولوژيكي! واقعا عالي بود!پستاتو زياد خوندم و ميدونم كه از سوژه ي برادر حميد تويه تمام پستات استفاده ميكني تقريبا!!!...درسته تكراري ميشه ولي براي طنز محشره!پستت با اين كه طولاني بود ولي خسته كننده نبود و اين هم فقط به خاطر پارگراف بندي قشنگ و خوبت بود!...البته اعضاي قديمي بايد اين شكلي پارگراف بندي بكنن و من اينو گفتم كه بقيه هم ياد بگرين ما چه شكلي پارگراف بندي ميكنيم!....البته لازم به ذكره كه بهترين پارگراف بندي در حال حاضر براي «رون ويزلي» سايت يا همون لي جردن سابقه كه پارگراف بنديش طوريه كه واقعا آدم لذت ميبره...پست كوتاه ولي در عين حال بهترين پست هاي سايت!...به جرات ميتونم بگم اگر فعاليتش مثل سرژ بود ميشد بهترين نويسنده رول پليينگ.(به نظر من حتي اگر پستمون طولاني بشه بايد پارگراف بندي رو با فاصله قرار بديم كه كسي حوصلش سر نره!...اين خيلي مهمه!...كسايي كه دارن اين نقد رو ميخونن توجه كنن!)در ضمن جملات داخل پرانتزت هم حرف نداشت!...تقريبا كم كم داره باب ميشه و پايه گذار اين پرانتز ها در سايت ميشه گفت پروفسور گريفندور بود كه بعدها به همه از جمله خودم و خودت سرايت كرد!به قول وي مستر اعظم!...آتشفشان:««آخه چقدر خارج از رول در رول؟!»»...منظور ايشون همين مسائل مديريتي و اينا بود كه شما در پستتون وارد كردين(ريموس:همتون رو حذف كاربر ميكنم! و الخ)....زياد مسائل غير رول رو در رول وارد نكنيم خيلي بهتره!...ميتونيم سوژه هاي جديد بسازيم به جاي استفاده از اونا!تيكه هاي حركات دست مثل اين!!! و تاخير آمبولانس و مرگخوار شدن كريچر و بيمارستان آخر جهنم و مرگ جن و كليك كردن و دامبلدور شخصيتش يادش رفت واقعا تيكه هاي جالبي بودن!...البته جدا از اينكه طعنه زدن زياد داشتي تو پستت!(كه خيلي خوب!...موافقم باهاش!!!)و باز هم ميگم كه ربط دادن اين موضوع بيماري ريموس با قضيه بوق!! مودي واقعا جذاب بود و يه پست طنز تمام عيار ساخته بود!در كل بايد بگم كه من پشيزي نيستم و اينايي كه گفتم از ديد يك پشه ي ريز كوچولوي مسخره ي ديوونه بود!!!(تيريپ سرژ....يادش بخير!!!
)
امتياز به اين پست از نظر طنز»»»»» 100......يعني عالي...امتياز كامل!
امتياز به اين پست از نظر كلي»»»»»» 90....يعني عالي!
**دامبلدور**
[size=small]جادÙÚ¯Ø±Ø§Ù Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙ
Ù