هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل



در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ارتباط با زندان‌بان!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۰ شنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۱
#6

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-میگم بگیر!
-نه! وینکی جن بی‌ارزش و بی‌حق و بی‌حقوق! وینکی نخواست آزاد شد! زندانبان جن بد!

سو لی این بار طاقت نیاورد و به جای دیوار، بر سر خودش مشت کوبید.
-این که لباس نیست... بگیر سر و صورتت رو تمیز کن. تو مرلینگاه چه کار می‌کردی آخه؟
-وینکی از هر راهی اومد تا با آزادی مبارزه کرد. وینکی جن مبارز خووب؟
-وینکی جن خووب. ولی وینکی جن خیلی خوب اگه خودشو تمیز کنه.

وینکی لحظه ای سکوت کرد و به فکر فرو رفت. سر تا پای خودش را نگاهی انداخت و دوباره با چشمانی نگران به سو چشم دوخت.
- وینکی همیشه جن تمیزکننده. ولی وینکی چیزای باارزش تمیز کرد. وینکی جن بی ارزش!

فایده ای نداشت. سو هم به خوبی متوجه تسلیم ناپذیری وینکی شده بود. وینکی واقعا جن نتسلیمنده خووب!

-حالا این جوراب مال کیه؟
-وینکی ندونست. وینکی اینو توی راه مرلینگاه پیدا کرد. وینکی جن مپیود خووب؟

سو از تصویری که در ذهنش نقش بسته بود بر خود لرزید. با اکراه چوبدستی اش را جلو برد و سر مسلسل وینکی را کنار زد.
-فعلا برو تو سلولت. برای آزادیت یه فکری می‌کنم حالا.
-نه! وینکی نذاشت وینکی آزاد شد! وزارت جن بد!

سو این بار دو دست بر سر خودش کوبید.
-بیاین اینو ببرین. بذاریدش تو بند اصلی آزکابان پیش دوریا و برودریک. بالاخره یه کاری می‌کنیم دیگه...

فریادهای دمنتور جن بد و وینکی جن مفرور پس از چند ثانیه قطع شد. سو از پنجره دفترش نگاهی به زندانی های درون حیاط انداخت. به نظر می‌رسید عده ای از آنها مشغول صحبت هایی جدی بودند.
تصویر کوچک شده


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: ارتباط با زندان‌بان!
پیام زده شده در: ۱:۱۶ شنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۱
#5

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۵۰:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
سو لی خیلی خوشحال و شاداب و تندرست پشت میزش نشسته و با خوشحالی و شادابی و تندرستی به موسیقی جیغ زندانیا و بوس دمنتورا گوش میده و نوشیدنی کره‌ای می‌خوره و دماغش چاقه و لبش خندون و درش قندون و همه‌چی بر وفق مرادشه و داره توی ذهنش به آینده‌ای خیال می‌پردازه که توش خودش و خاندان سو لی‌ها صاحبای موروثی آزکابانن و برای خودشون یه ارتش دمنتور دارن و همه زندانیا برده‌شونن و خیلی قوی‌ان که یهو از توی مستراح جادویی کنارش صدای جیغ و داد و فریاد میاد و باعث میشه سو لی کلی از جاش بپره و بدو بدو بره ببینه چه خبره و با وینکی‌ای روبرو می‌شه که از توی مستراح بیرون پریده و تارهای صوتیشو واسه داد و هوار آماده می‌کنه.



خواست به وینکی حق و حقوق داد! خواست وینکی رو جن آزاد کرد! خواست وینکی لباس داشت! خواست وینکی مثل دابی جوراب پوشید و جن مجروب شد! وینکی رو جزو ساحرگان و جادوگران حساب کرد! به جادوگرای وزارت دستور داد رفت وینکی رو دستگیر کرد! به وینکی اتاق داد! وینکی جن بود! وینکی ارزش نداشت جادوگرای وزارت اومد دنبالش و گذاشتش تو اتاق! وینکی جن بی‌ارزش و بی‌حق و بی‌حقوق! وزارت خواست وینکی رو آزاد کرد! وزارت، جن خائن! ولی وینکی جن خووب!

وینکی نگاه کرد، دید مردم جمع شده بود خواست از آزکابان فرار کرد! مردم خواست آزاد بود! مردم، جن خائن! وینکی آزادی رو در هر شکلی محکوم کرد! ولی وزارت داشت کارای عجیب کرد و وینکی تصمیم گرفت جن کاراگاه شد و از رازهای وزارت پرده برداشت. وینکی جن مصمم؟

وینکی دونست جن خونگی نباید هیچوقت فکر کرد و باید همیشه کار کرد و تمیز کرد و مسلسل داشت. ولی وینکی مجبور شد این بار نشست و کلی فکر کرد. وزارت خواست آزادی مردم رو گرفت ولی به اجنه آزادی داد؟ وینکی دونست! وزارت خواست آدما رو جن کرد و جنا رو آدم کرد. وزارت خواست آدما به اجنه خدمت کرد!

وزارت، بدترین جن! وینکی نذاشت آدما جن شد! وینکی نذاشت وینکی آزاد شد! وینکی باید جلوی وزارت رو گرفت! وینکی تو دهن وزارت زد! وینکی جن کونگ‌فو؟

ولی بازم مشکل بود. آدمای وزارت، آدم بود و وینکی جن بود و وینکی نباید آدما رو زد! وینکی کلی گیج شد و شگفت زد و تعجب کرد از همه این ماجرا. وینکی جن کلی مگوج و مشگوف و معجوب خووب؟

وینکی چیکار کرد؟ وزارت رو زد؟ صبر کرد وزارت جن شد و وینکی آدم شد و بعد وزارت رو زد؟ به مردم کمک کرد از دست وزارت فرار کرد و جن نشد؟ جوراب پوشید و جن آزاد شد؟ مسلسلش رو درآورد و آزکابان رو نابود کرد؟ به مردم جوراب داد تا مردم جن آزاد شد؟

وینکی ندونست. پس اومد به آزکابان جوراب داد تا آزکابان آزاد شد و بعدش رفت همه مردم توش رو به مسلسل بست تا هیچکس نتونست جن شد.

وینکی جن جورازکابازادمردمسللمنعجن خووب؟

وینکی لنگه جوراب سر لوله مسلسلسشو جلوی سو لی تکون تکون می‌ده.


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۲۹ ۱:۲۰:۱۱


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: ارتباط با زندان‌بان!
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱
#4

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-یه بار دیگه توضیح بده ببینم. تو بودی؟

سو لی ابروهایش را بالا برد و با تردید نگاهی به برودریک انداخت.

-آره دیگه.
-یعنی الان نیستی؟

هار هار خندید. البته برودریک توجهی نکرد. به این شوخی ها عادت داشت.

-خب... داشتی می‌گفتی. حرفت چیه؟
-به این زندانبانتون هم گفتم. ما هر جور بخوایم می چرخیم! فعلاً هم با لخت حال می کنیم!

چهره سو حالتی جدی به خود گرفت. از جایش بلند شد و به طرف کمد گوشه‌ی اتاق رفت. کلماتی را پشت هم زمزمه کرد و قفل در گشوده شد.
-نه... اینم نه... این بد نیـ... آها این یکی خوبه!

گلوله ای پارچه ای به رنگ سرخ که گل های ریز زرد و سفید روی آن نقش بسته بود، با صورت برودریک برخورد کرد.

-بپوش.
-عمرا!

این بار سو با آرامش به طرف میزش برگشت و لیوانی را از آب پر کرد. سپس انگشتش را در آن فرو برد.
-گرمه... بیا تو اینو بده بهش.

دیوانه سازی جلو آمد و لیوان را از سو گرفت. تا زمانی که آن را به برودریک برساند آب کاملا یخ زده بود.

-پس برو بشین تو سلولت آب خنک بخور! مردک لخت!

پشت میزش نشست و بی حوصله نامه ها را زیر و رو کرد.
-دوریا بلک درخواست انتقال داره؟ اشکالی نداره، بفرستیدش بند اصلی آزکابان.

مهرش را برداشت و زیر نامه دوریا زد.
-راستی بهش بگین اون قضیه تمیز کردن سلول ها سر جاشه ها! یادش نره!

تصویر کوچک شده


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: ارتباط با زندان‌بان!
پیام زده شده در: ۸:۳۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱
#3

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۲۷:۳۵
از جنگل بایر افکار
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
مترجم
پیام: 305
آفلاین
درود بر زندانبان مهربان سو!

من نگاهی به تاپیک‌های آزکابان انداختم و همه ی تاپیک‌هایی که برای رول زدن مناسب بودن، در حال ادامه‌ن بجز تاپیک آزکابان که پست پایانی‌ش زده شده. منتهی من نمی‌دونستم که اجازه دارم تا سوژه‌ی جدید مربوط به قانون پوشش و زندانی‌های الان رو شروع کنم یا حتما باید توسط زندانبان یک سوژه شروع بشه؛ برای همین پستم رو در تاپیک چوب خط‌های زندان زدم که در نقشه‌ی نفرین شده زندان نوشته خاطرات زندانی‌هاست و برداشت من این بود که حالت تک پستی داره. (گرچه با موضوعی که نوشتم تاپیک فرار از زندان مناسب‌تره؛ اما رولش هنوز در حال ادامه است و تموم نشده.)
اما اگر از نظر شما مشکلی نداره، کمی در پستم تغییر بدم و در تاپیک آزکابان ارسالش کنم تا با همکاری بقیه زندانی‌ها و اعضای ایفا ادامه‌ش بدیم.

با تشکر از شما برای زندانی کردن قانون شکنان،
مسئول ساواج برای دستگیری متخلفین،
وزارت محترم برای ایجاد قانونی چالشی (که امید است به زودی تغییر یابد تا به هاگوارتز برسیم.)

دوریا بلک، مجرم شورشی.
تصویر کوچک شده



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: ارتباط با زندان‌بان!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱
#2

برودریک بود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 12
آفلاین
- زندانبان اینجا کیـــــــــــــــــه؟!

صدای که بود؟ صدای بود نبود؟ چرا صدای خود بود بود! با لگد گذاشته بود وسط درب اتاق زندان بان و همینطور که پیراهنش رو جر میداد عربده می کشید:
- بیـــــا جلو ببینم! بیا ببینم چند مرده حلاجی؟!

همینطور که بودریک جامه از تن می درید یکی از زندان بان های دون پایه ی آزکابان دوید و اومد جلو و با صدای ریزی جیغ جیغ کرد:
- چه خبرته؟! تو اینجا چه غلطی می کنی؟! مگه دیوانه ساز ها دم در سلولت نبودن؟!

- اون که یه ماچ داد و دمش گرم!

- یعنی چی؟! مگه گوساله ای؟ اینا هر آدمیزادی رو که می بینن دهنشو صاف می کنن!

برودریک دستی به پیشونی ش کشید و با صدای سنگینی گفت:
- ببین دائاش من! من یه افسردگی بدی دارم. اصلاً تا یه مدتی توهمی شده بودم که قوری چایی ام. حالا این بنده خدا دیوانه سازه فکر می کنه قوری چاییه! من اومدم بالا داشت برای زندانیا چای دارچین می ریخت!

اون زندان بان دون پایه همینجوری ماتش برده بود که یهو برودریک یادش اومد قرار بود شاکی اینجا باشه!

- اینجا مُقام و مسئول کیـــــــــــــه؟!

- میگم گوساله ای میگی نه! خب داد نزن حیوان! مٌقام نداره! مسئول سولی ـه!

برودریک یهو گل از گلش شکفت و گفت:
- جدی؟! سُلی خودمون؟ همون سلیمون کچل؟! بابا این کی اینجا زندان بان شد؟! این توی محل ماگلی ما یه نیسان آبی داشته هندونه می فروخت! اصلاً نمی دونستم جادوگره!

- چرا جفنگ میگی گوساله؟ سو، لی! اسمش از این چینی ژاپنیاس دیگه! اصلاً یارو زنه!

برودریک در حالی که دوباره داشت جامه می درید داد زد:
- برو بهش بگو مادر نزاییده کسی به یکی از "بودا" بگه چی بپوش چی نپوش! ما هر جور بخوایم می چرخیم! فعلاً هم با لخت حال می کنیم!

یارو چونه ش رو خاروند و گفت:
- حاجی من اینجا رو درست نفهمیدم. یه دقیقه جامه ندر ببینم چیکار باس کرد! الان یعنی بودا چی شده؟ اصلاً مگه تو بودایی هستی؟!

- ببین حالا کی گوساله س! اسم من برودریک بود هست! خاندانمونو میگم یعنی. جمع چنتا بود میشه بودها و در حالت محاوره میشه بودا!

- حله حاجی گرفتم. میرم میگم بهش! فقط خواهشاً دیگه شلوارتو جر نده اینجا خونواده میان ملاقات زندانیا! برو به سلامت حاجی!

- مخلصیم! پس فعلاً.



ارتباط با زندان‌بان!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
#1

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۲:۳۸:۱۷ دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
تاپیکی برای ارتباط با ناظران آزکابان!


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۲۵ ۱۶:۳۶:۰۶

آروم آقا! دست و پام ریخت!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.