سوپر وزغ !قسمت دوم
بازیگران :
سیب زمینی در نقش ( تره ور )
بچه دامبلدور ــ گریندل والد ( استاد ایکس )
دنیل رادکلیف (هری پاتر)
جی کی رولینگ (اسنیپ)
پرسی ویزلی ( کودک بوقی شماره 1 )
بارتی کراوچ ( کودک بوقی شماره 2)
پشمک (مک بون پشمالو )
داف سر کوچه لودو بگمن اینا !( هدویگ )
دست اندرکاران :
راوی : چوچانگ
مدیریت علائم نگارشی : تد ریموس لوپین
مدیریت املایی : مری باود
مدیریت انتخاب فونت و اندازه تیتر فیلم : جیمز سیریوس پاتر
پزشکی که بچه دامبلدور ــ گریندل والد را به دنیا آورد : (خواست که نامش فاش نشود !)
تهیه پشمک لازم برای نقش مک بون پشمالو : گابریل دلاکور
تهیه توپ فوتبال برای رفاه حال جوانان : مورگان الکتو
تهیه

شکن به مقدار کافی برای صفای حال دست اندر کاران! : سیریوس بلک
بلوتوث کردن یه آهنگ توپی که کارگردان خیلی دنبالش بود ولی پیداش نمی کرد !!: لودو بگمن
ترغیب کردن نویسنده به بیناموسی نویسی !!! : ایگور کارکاروف
موسیقی : گیتار بلیز زابینی
نورپرداز : چراغ قوه K750
نویسنده و کارگردان :

_______________
خلاصه قسمت اول
تره ور پس از آزار و اذیت هایی که میشه تصمیم میگیره جایی رو پیدا کنه که توش هیچ گونه فسادی وجود نداشته باشه و بتونه با آرامش اون جا زندگی کنه .
پس از مدتی با استاد ایکس آشنا میشه که در هر رشته و هر موضوعی استاد هستش ! ، ایکس تره ور رو آموزش میده و بعد در مورد کلمه افسانه ای و تاریخی " آه " براش توضیح میده و بهش میگه که کسی که معنی واقعی این کلمه رو بفهمه به قدرت بی پایان و عمر جاویدان و ثروت در حد بیل گیتس و اینا میرسه .
ایکس به تره ور معجونی میده که اونو به مدت یک سال تبدیل به موجودی با قدرت های مخوف میکنه و تره ور توی این یه سال فرصت داره که با استفاده از قدرت هاش به دنبال راز کلمه آه بره .
_______________
کلبه استادتره ور : استاد به نظر شما حالا من باید کجا برم دنبال معنی این کلمه بگردم ؟
ایکس : بین مردم برو توی شهر ، قدرتت راهنماییت میکنه .

تره ور : ایول !
توی شهرتره ور داره با سرعت پرواز میکنه که یهو میخوره به آینه بغل یه جاروی پرنده ای و آینه بغله کنده میشه .
صاحب جارو : هوی ! مگه کوری ! بیا پول آینه رو بده !

تره ور با شرمندگی برمیگرده و میگه : آخ ببخشید ، من میخواستم برم اون یارویی رو که اون گوشه از اون میوه فروشی یه خیار دزدیده بود بگیرم... شرمنده ، الان پولشو باهاتون حساب می کنم .
(سانسور

)
یه اتاقی!هری به یه صندلی بسته شده و تره ور هم جلوش نشسته .
تره ور :

خب دیگه من باید برم ... فکر نمی کنم دیگه همدیگه رو ببینیم ... یوهاهاهاها !
و تره ور به سرعت دور میشه .
هری با خودش : اصلا هیچ مشکلی نیست ، من خیلی راحت میتونم این طنابا رو و بعد هم در اتاق رو باز کنم و فرار کنم ، من در محکم تر از این ها و سخت تر از این ها رو تا به حال باز کردم .

-- فلش بک ! --
هری سال دومه و جلوی شیر دستشویی که در تالار اسرار هست واستاده .
هری به زبون مار زبونی رو به شیر دستشویی : باز شو .
هیچ اتفاقی نمیفته .
ــ دوباره تکرار میکنم ، باز شو !
هیچ اتفاقی نمیفته .
ــ خواهش میکنم باز شو !!
هیچ اتفاقی نمیفته .
ــ وا کن تا وات نکردم ! خر ! بوقی ! (سانسوریسم !)
و بدین ترتیب در تالار اسرار باز میشه !
-- پایان فلش بک --
هری رو به طناب ها : واشین تا واتون نکردم بوقی ها !
هیچ اتفاقی نمیفته .
(سانسور

)
همچنان هیچ اتفاقی نمیفته .
هری :

-- فردای آن روز --
دوربین زوم کرده روی یک عدد پارچه نوشته که روش نوشته شده :
(سانسور

)
هاگزمیدتره ور داره تو هاگزمید راه میره که یهو چشمش یه مغازه اتو موی اسنیپ میفته .
تره ور با خودش : من یه خرده حسابی با اسنیپ دارم ، موهاهاهاهاهاهاها !
تره ور وارد مغازه اتوموی اسنیپ میشه ، اسنیپ پشت پیشخون واستاده و داره انواع و اقسام اتو مو رو به ملت جادوگر عرضه میکنه .
تره ور جلوتر میره و چشمش به یخچال کوچکی میفته که گوشه مغازه قرار گرفته و یهو احساس گرسنگی شدیدی میکنه .
تره ور یا خودش : اگه چیزی تو یخچالش داشت که به درد بخور بود و اینا از شکنجش صرفه نظر میکنم .
در یخچال رو باز میکنه و جز یه بطری آب معدنی دماوند چیز دیگه ای تو یخچال نمی بینه .
تره ور : یخچاله کویر لم یزرعه لامصب ! هیچی توش نیست !
اسنیپ : هوی حاجی ! با اجازه کی در یخچالو شما باز کردی ؟

تره ور : خاک تو سرت کنن ! این یخچاله تو داری ؟ بدبخت ! فقیر !خر! با من بیا باهات کار دارم !
تره ور دست اسنیپ رو میگیره و با هم شروع میکنن به پرواز کردن .
اسنیپ : منو کجا میبری ؟
تره ور : می برمت یه جایی تا ازت انتقام بگیرم .
اسنیپ : انتقام واسه چی دیگه ؟
تره ور : ( سانسور شد !)
اسنیپ : ای بابا من یادم نمیاد دیشب ناهار چی خوردم حالا تو چی میگی دیگه بوقی.
تره ور : ( سانسور شد !)
یه کوچه خالی و بن بستبعد از چند دقیقه ، تره ور یه کوچه بن بست و خالی و مناسب گیر میاره و همون جا فرود میاد .
ا(سانسور

)
تره ور با استفاده از قدرت لایتناهیش کله اسنیپو به دیوار میچسبونه و بعد زبونشو دور مچ پاش حلقه میکنه و شروع میکنه به کشیدن .
تره ور :

حالا از وسط نصف میشی .
تره ور همین طوری داره پای اسنیپو میکشه که یهو کله اسنیپ که به وسیله قدرت لایتناهی تره ور به دیوار چسبیده بود از دیوار جدا میشه.
تره ور : چجوری ؟

چجوری قدرت خفن من نتونست کله تو رو به دیوار بچسبونه و همون طوری نگهش داره ؟

اسنیپ : به کمک اتو موی خفن آقای اسنیپ !

تره ور : آخه اتو مو چه ربطی به خنثی کردن قدرت من داره ؟
اسنیپ : خب دیگه داداش ، این اتومو ها رو شما وقتی به موهات میکشی و مدل میدی ، مدل موهات در برابر هر چیزی مقاوم میشه .
تره ور : هوووم ... خوشم اومد ! نظرم عوض شد ، بهتره یه شانسی بهت بدم ، گوش کن تو اگه بتونی تا فردا مک بون پشمالو رو پیش من بیاری از شکنجه و کشتنت صرفه نظر میکنم .
اسنیپ درحالی که تو دلش داشت مقادیر زیادی فحش بیناموسی به تره ور میداد گفت : باشه من فردا مک بون پشمالو رو میارم ... اما کجا بیارمش ؟
تره ور : من تو همین کوچه خونه می سازم ، فردا بیارش همین جا .
اسنیپ : برای چی مک بونو میخوای ؟
تره ور : میخوام شکنجش کنم و اگه قسمت شد و اینا بکشمش .

اسنیپ : واسه چی آخه ؟
تره ور : چند سال پیش مواقع امتحان قلم پر اضافه داشت و به من نداد .
اسنیپ تو دلش : چقدر بی جنبه ! چقدر خز !
تره ور : خب فردا میاریش همین جا ، اگه مک بونو نیاری ، پیدات میکنم و میکشمت ، هاهاها .
اسنیپ : باشه آقا من فردا با مک بون میام ،فعلا خدافظ .
تره ور : قربونت ، بای .
بعد از رفتن اسنیپ ، تره ور شروع میکنه به ساختن یه خونه واسه خودش تو همون کوچه .
-- فردای آن روز--
تره ور به کمک قدرت خوفش خونه ش رو ساخته
در همین لحظه اسنیپ همراه با مک بون پشمالو میرسه .
اسنیپ : سلام ، بفرما اینم مک بون پشمالو ، خب دیگه من برم ، تو هم طبق قولت نباید به من کاری داشته باشی .
اسنیپ پشتشو به تره ور میکنه و شروع میکنه به دور شدن .
تره ور یه آرپی جی از تو جیبش درمیاره و به سمت اسنیپ نشونه میره !!
-- چند لحظه بعد --
تره ور : خب مکی ، بیا برو تو این گونی .
مک بون : واسه چی ؟ اصلا نمیام .
ــ بوقی میگم بیا برو تو این گونی !
ــ نمیرم !
ــ جون مادرت بیا برو .
ــ نچ !
ــ

ــ

ــ خب مشکلی نیست .
تره ور یه مشت میزنه به مک بون و یه پای مک بون قطع میشه .
مک بون : آااای ! هاااای ! بوق ! چرا آخه ؟ مگه من چی کار کردم بوقی ؟ آیییی .
تره ور :چند سال پیش یادته سر امتحان آکوارتس بودیم ، من قلم پر خواستم بهم ندادی ؟
تره ور یه لگد میزنه و یه پای دیگه مک بون هم قطع میشه .
مک بون همین طوری از درد روی زمین غلت میزنه ، تره ور میاد عقب تا یکم مک بونو ببینه و بخنده .
تره ور : حال میکنی ؟ هیچکس قدرت منو نداره ! به من میگن سوپر وزغ ! آره دادا !
تره ور نزدیک مک بون میاد تا یه پای دیگه ش رو هم قطع کنه که یهو چشمش میفته به جغد سیفیدی که روی درخت نشسته و داره نگاش میکنه .
تره ور : هدویگ !

-- فلش بک--
زمانی که تره ور برای امتحان آکوارتس رفته بود .
هدویگ پامیشه و یه قلم پر میده به تره ور.
تره ور : دست شما درد نکنه ! چه قلم پر خوشگل ناز جیگری داری !

هدویگ : قابل شما رو نداره

تره ور : شما جغد هری پاتر نیستی ؟

هدویگ : چرا ولی وقتی که این قضیه آکوارتسو شنیدم از دهن بچه ها اومدم این جا و یه هویج هم رنگ کردم گذاشتم جای خودم .

-- پایان فلش بک --
تره ور بیخیال مک میشه و به سمت هدویگ میره و هدویگ هم میاد سمت تره ور .
هدویگ : چه چقدر خشن و خفن رفتار کردی با اون یارو پشمکه ! من مردای خشن دوست دارم !

تره ور : (سانسور

)
هدویگ : بگو ببینم ، رنگ مورد علاقت چیه ؟
تره ور : هووم... سبز !
هدویگ : من گلبهی دوست دارم ! چه تفاهمی ! نه ؟ حالا بگو از چه میوه ای خوشت میاد ؟
تره ور : هلو .
هدویگ : چقدر جالب ! من موز دوست دارم ، چه تفاهمی دارم من و تو باهم ،(سانسور

)
تره ور : (سانسور

)
هدویگ : هر چی تو بگی !
تره ور :
پشت درخت ، نیم ساعت بعد تره ور : هدی جون این لباس بوقی فلزی چیه تنت که هیچ جوری هم باز نمیشه ؟

هدویگ با شرمندگی: وقتی من بچه بودم یه جادوگر بوقی اومد منو جادو کرد و این لباسو تنم کرد که فقط با پسوورد باز میشه و تا به حال هم هیچکس نتونسته بازش کنه ، مگه این که تو بتونی بازش کنی و(سانسور

)
تره ور : برو بابا ما رو گرفتی ؟ ... هممم ... منظورم اینه که من سعی میکنم با زور بازو این لباس رو باز کنم !
تره ور با تمام زوری که داشت با مشت میزنه تو سینه هدویگ اما هیچ اتفاقی نمی افته .
-- دو ساعت بعد --
تره ور شدیدا عرق کرده ولی هنوز لباس باز نشده .
تره ور با ناراحتی : کی تو رو جادو کرده حالا ؟
هدویگ : اسمش دقیق یادم نیست ... یه اسم خزی هم داشت ، یادم اومد بهت میگم ... حالا من این مشکلو دارم ، تو که منو دوست داری ؟ هوم ؟
تره ور : اوه البته ! توی زندگی زناشویی اصلا این چیزا مهم نیست .

هدویگ : آخیش ، خیالم راحت شد ! فردا ساعت 6 بعد از ظهر توی کافی شاپ سه دسته بیل می بینمت .
تره ور : حتما میام !
کافی شاپ سه دسته بیلتره ور و هدویگ کنار هم پشت میز نشستن و دارن با هم حرف میزنن و لاو میترکونن .
هدویگ : تره ور جون بگو منو چقدر دوستم داری ؟
تره ور کف دستاشو باز میکنه و همه انگشتاشو به هدویگ نشون میده !
هدی : ای وای ... منظورش اینه که اون با تموم وجود منو دوست داره !

کارگردان : کات ! ای بابا ! باید به کف دستاش که خالیه نگاه کنی و بعد گریه کنی و از کافی شاپ بری بیرون !
هدی : برو بابا ، این جمله رو ملت دو سال پیش واسه هم اس ام اس میکردن و اینا ، خز شده کلا... بعد هم اصلا من حال میکنم این جمله رو بگم ...
تره ور :چه خشانتی ! جیگرتو خشک خشک بخورم !

هدویگ : ( سانسور شد!)
تره ور :

-- یه ماه بعد --
(سانسور

)
دوربین روی هدویگ زوم کرده که دو تا قوطی نوشابه فانتا باز کرده و داره توی یکی از اونا محلول راستی میریزه .
بعد از چند لحظه اون نوشابه ای رو که توش محلول راستی ریخته بود رو میده به تره ور .
هدویگ : بیا تره جون ، بیا بزنیم اینا رو حال کنیم .
تره ور : بزنیم .

هدویگ و تره ور شروع به خوردن میکنن .
هدویگ نگاهی به تره ور میکنه و بعد میپرسه : تو زندگیت کی رو از همه بیشتر دوست داری ؟
هدی با خودش : حتما الان منو میگه .

تره ور که مقدار زیادی محلول راستی خورده میگه : تاپیک هالی ویزارد !
هدی : جدی میگی ؟

تو هالی ویزارد رو بیشتر از من دوست داری ؟!
تره ور : (سانسور

)
هدی :

خب... دارم برات... چه چیزی خیلی ذهنتو مشغول کرده ؟ چه چیزیه که هر روز داری بهش فکر میکنی ؟
تره ور : هووم... ما اون قبلنا این قدر توی رول توی سر و کله هم زدیم که سیبیل هوریس این طوری ، سیبیل هوریس اون طوری . بعد یارو اومده فیلم ساخته توش هوریس اسلاگهورن سیبیل نداره !!

هدویگ :ماااااااااا! چه چیز مهمی ذهنتو مشغول کرده ... هووم ، چه عقده ای تو زندگیت داری ؟
تره ور : من نشد یه تاپیک بزنم که بگیره و چرخش بچرخه و اینا ، هر چی تاپیک زدم خوابید ، کوچه هری چپ زدم که پاک شد ، شهر لندن زدم که چارتا پست توش خورد ! فقط یه تاپیکی که اوایل عضویتم زده بودم خوب در اومد و کارش گرفت ! تاپیک زیباترین فصل کتاب هری پاتر که سی چهل تا پست توش خورد .

هدویگ : آخرین سوال ! به نظر تو یه دختر خوب باید چه خصوصیاتی داشته باشه ؟
تره ور : هووم...باید صداقت داشته باشه ، زرت و زرت و فرت و فرت گریه نکنه ، سیبیلاش رو هم بزنه !!!
هدویگ : !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ***
هدویگ در حالی که از تره ور دور میشه میگه : برو بوقی ! دیگه نه من نه تو ! (سانسور

)

تره ور : بابا نرو ، کجا میری ؟ کجا میتونی یه وزغ مجرد خفن و خشن و خوشتیپ مثل من گیر بیاری ؟

هدویگ : راست میگی ها .

و میپره بغل تره ور !.
خونه تره ور ، یه ماه بعدهدویگ :(سانسور

)
تره ور : چه جالب ! هه هه .

هدویگ : بوقی میفهمی ؟ (سانسور

)
تره ور : ئه؟ (سانسور

)
کارگردان : کاااات ! بابا کجای فیلمنامه همیچن چیزی نوشته شده ؟ اه !

م(سانسور

)
هدویگ : اما من جدی گفتم !
کارگردان : دوباره می گیریم ، لطف کنید دیالوگای فیلمنامه رو بگین و خلاقیت بیش از حد از خودتون درنیارین .
هدویگ : من کاملا جدی گفتم ! (سانسور

)
تره ور غش میکنه !!!
کارگردان : یکی آب قند بیاره !
کافی شاپ سه دسته بیل ، یه ماه بعدتره ور و هدویگ کنار هم نشستن و دارن قهوه میل میکنن .
هدویگ : راستی تره ور یه چیزی یادم اومد همین الان .
تره ور در حالی که فنجون قهوه تو دستشه میگه : چی ؟
هدویگ : اسم همون کسی که منو جادو کرد و این لباس فلزی پسوورد دار رو روی من گذاشت .
تره ور : کی هست حالا ؟
هدویگ : ایکس .
تره ور : چی ؟ مطمئنی ؟
هدویگ : آره مطمئنم ، اسمش ایکس بود ، یه پیرمرد قد کوتاه .
تره ور : پس اون استاد ایکس بوقی تو رو این طوری کرده ! اون که آدم خوبی بود ، هی روزگار ... یه آدم درست پیدا نمیشه!!...من الان میرم و حسابشو میذارم کف دستش .

ادامه دارد...
_______________
توضیحات :
*(سانسور

)
*** جملات ذکر شده تنها به خاطر عقده گشایی بود .

ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۱۸ ۲۳:۳۳:۲۶