هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مروري بر دختري در برج
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۴
#16



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۰ پنجشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۵۳ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
از خوابگاه گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
نقل قول:
راجر ديويس نوشته: در اين جا به صورت خلاصه كتاب دختري در برج قرار مي‌گيرد. براي بحث درباره‌ش تو تالار ريون‌كلاو بحث كنين. راجر ديويس ٍ راجر جان لطفا وقتي خلاصه رو تكميل كردي بفرست براي بخش مقالات. بسيار ممنون . هري پاتر
آقاي ديويس من تازه عضو سايت شدم ولي خيلي دلم ميخواد داستان شما رو بخونم و لطف كنيد و اونو واسه من بفرستيد. baram_bemon2002@yahoo.com عزيز دل اين راجر ديويس ما فن فيكشنش كجا بود بابا.اين كه اين داستان رو ننوشته كه.شما اينهمه دوسش داري.


ویرایش شده توسط سام وایز در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۱۳ ۱۲:۱۹:۳۶
ویرایش شده توسط سام وایز در تاریخ ۱۳۸۴/۶/۱۳ ۱۲:۲۲:۰۸

هاگوارت وجود داره چون بزرگان گفته اند هر چیزی که به فکر بشر برسه حقیقته


Re: مروري بر دختري در برج
پیام زده شده در: ۸:۵۷ یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۴
#15

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
من معذرت مي‌خوام كه يه ذره اينجا فضولي كردم من اينو تو تالار ريون‌كلاو نوشته بودم كه نقدش كنن و نظر بدن ديدم تحويلي گرفته نشد و ول كردم. اون هري هم به من نگفت كه چيزي نوشته وگرنه زودتر منتقلش مي‌كردم

اصل داستان رو هم آپلود مي‌كنم لينك بهتون مي‌دم لطفا بگين چي‌هاش غلطه يا چي درسته و ...


!


Re: مروري بر دختري در برج
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۳
#14

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
اميدوارم از اين‌يكي خوشتون بياد

ویرایش توسط من یعنی هری پاتر:
چون اینجا نمیشه پست جدید زد همین جا مینویسم
اینا رو خوندم مشخصه که اینجا رو کسی نمیتونه بخونه بهتره اینا رو بیاری بیرون
تا فصل هفتم جلو رفتی و میشه همینا رو در یه تاپیک خارجی بزاری به نظر من حداقل از مترج کتاب جلوتری الان
البته اونجوری ایراد های ترجمه ای و جملاتی رو هم که نفهعمیدی میتونی بزاری و بقیه بهت کمک میکنن


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۳۸۳/۹/۲۹ ۱۶:۳۵:۲۹

!


Re: مروري بر دختري در برج
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۳
#13

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
جمعه شب روزي بود كه هري هرميون و رون را به سارا معرفي كرد. آن‌ها در بالكن برج سارا با هم حرف مي‌زدند {و مشروب مي‌خوردند و بعدش هم شام} در همين حرف‌زدن‌ها به خوبي مي‌شد فهميد كه هرمايني و سارا خيلي باهم جور شدند و قرار شد كه فردا ظهر هرمايني براي ناهار پيش سارا برود و بعد از شام هم با صداي موسيقي مادر سارا رقصيدند.
صبح{در واقع يكي دو ساعتي به ظهر} روز بعد، بعد از خوردن يكي دو ليوان آب، هرميون به ديدن سارا رفت و همان‌موقع فاوكس براي هري نامه‌اي از طرف مدير آورد كه از او {هري}خواسته بود براي ديدن او{دامبلدور} به دفترش برود.
دامبلدور كه الان يه خوردكي مديريتشو به رخ هري مي‌كشه، ازش در مورد اين چندماه كه سر كلاس‌ها خواب مونده و درس گوش نداده سوال مي‌كنه و بعد از اين كه هري بهش مي‌گه مشكلي نداره، در كمال تعجب مي‌گه كه حتماً عاشق شدي!! (همون چيزي كه من موقعي كه دوستام يادشون مي‌ره و چيزي رو جا ميزارن يا كار اشتباهي مي‌كنن بهشون مي‌گم) و بعدشم در مورد سارا صحبت مي‌كنه و مي‌گه كه خوشحاله كه باهات آشنا شده و از اين جور چيزا.
دامبلدور كه مي‌بينه هري و سارا با هم پريدن، در مورد اين‌كه سارا در اصل چي هست بهش مي‌گه. (قبلا گفتم) و در آخر هم از هري مي‌خواد كه سعي نكنه اين كار به درساش لطمه بزنه.
و البته بهش هم مي‌گه كه زياد به هم نزديك نشن و عادت نكنن چون همين روزهاست كه هري بايد بره و دو ماه ديگه بياد و سارا امكان نداره بتونه تحمل كنه.
{يه وقفه در مورد اين‌كه چطوري پدر و مادر سارا متوجه شدن المنتاله و بعدشم مي‌ميرن}
يه روز در سن دوازده‌سالگي پدر و مادرش سارا رو از چيزي كه مي‌خواست بخره منع مي‌كنند و سارا عصباني مي‌شه و بعد هم زلزله مي‌شه و خانه‌ها مي‌ريزن و صدها نفر هم كشته مي‌شن (اِندِ خالي‌بندي). مشنگ‌ها در موردش توي روزنامه مي‌نويسن كه يه دختري موهاش از بلوند به قرمز تبديل مي‌شه و بعد هم زلزله مياد و ولدمورت هم اين‌طوري سارا رو پيدا مي‌كنه.
چهار سال بعد ولدمورت اونا رو پيدا مي‌كنه و به خونه‌شون مي‌ره. اون شب سارا خونه‌ي دوستش بوده و تصميم گرفته بود كه شب هم اون‌جا بمونه. فردا صبح وقتي مي‌ره خونه مي‌بينه از وزارت‌خونه آمريكا اون‌جا هستن و ....
{پايان وقفه}
بعد از شام هري به ديدار سارا مي‌رود {قبلش دامبلدور بهش مي‌گه كه با سارا حرف زده و به اون گفته كه هري نمي‌تونه تعطيلات رو توي مدرسه بمونه و سارا هم الان ناراحته و داره بارون مياد} و اونو آروم مي‌كنه و بهش مي‌گه كه هر روز براش نامه مي‌نويسه و ....


!


Re: مروري بر دختري در برج
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۳
#12

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
هري با دختري كه خواهر زاده‌ي دامبلدور (شايد بهتره بگم نوه‌ي خواهري دامبلدور) و دامبلدور براي حفاظت از جان او بعد از كشته شدن والدينش او را در يكي از برج‌هاي هاگوارتز اسكان داده‌است آشنا مي‌شود. مادر سارا يك خواننده بوده و پدرش از نژاد كولي‌ها بود.
اين دختر كه سارا نام دارد يك المنتال بوده (المنتال در اصل كسي است كه داراي قدرت اين چهار عنصر است. در اين كساني هم هستند كه معتقد به جادوي المنتال نيز ميباشند. يعني جادويي كه حول اين چهار فاكتور ميگرده. (طبق گفته‌ي مترجم) و 120 سال زندگي مي‌كنه و در 100 سالگي المنتال ديگه‌اي به دنيا مياد و زماني كه المنتال ديگه به 20 سالگي مي‌رسه المنتال قبلي مي‌ميره) و پدر و مادرش شش‌ماه پيش به خاطر او به دست ولدمورت كشته شدند و حالا هم ولدمورت دنبال سارا مي‌گردد.
شب بعد از ملاقات سارا با هري، سارا براي اينكه مطمئن شود كه هري عاشق (حقيقي) او خواهد بود، به وسيله‌ي يك طلسم (كه از كتاب طلسم‌هاي مادرش پيدا كرده) آهنگي مي‌خونه و صدالبته هري هم از خواب بيدار مي‌شه و به طرف در برج مي‌ره ولي فقط هري نبوده كه اين آهنگ رو شنيده.
دراكو مالفوي هم اين آهنگ رو مي‌شنوه و آن شب و فردا صبح مزاحم سارا مي‌شود و سارا هم اونو با آذرخش مي‌زنه {و هري هم مالفوي رو خلع سلاح مي‌كنه}و بعد هم از سوروس اسنيپ (كه قبلاً دوست مادرش بوده) يك معجون براي پاك كردن حافظه‌ي مالفوي درخواست مي‌كنه.
{وقفه}
دامبلدور از سوروس مي‌خواد كه قبل از اينكه اينكار رو بكنه دراكو رو پيش دامبلدور بياره. و دامبلدور ازش در مورد اتفاقي كه در برج مي‌افته مي‌پرسه
{پايان وقفه}
سايه‌ي سياهي (ولدمورت احتمالاً) كه هرشب براي پيدا كردن سارا وارد قلعه مي‌شد و بعد از مدتي هم به برج اون مي‌رفت، با ماندن هري با سارا ديگر پيدايش نشد و هري هم هرشب پيش سارا مي‌رفت. ولي اينكار باعث خستگي او در موقع صبح و سر كلاس‌ها مي‌شود و بدليل پنهان‌كاري هري رون و هرمايني از دستش عصباني هستند. اين كار تا مدتي ادامه مي‌آيد.
روز شنبه وقتي هري از خواب بيدار مي‌شود متوجه حضور دوستانش در خوابگاه مي‌گردد و بالاخره مجبور به گفتن حقيقت به آن‌ها مي‌شود. {واكنششون هم معلومه ديگه: رون پوزخند مي‌زنه و هرمايني هم خيلي راحت و منطقي با قضيه برخورد مي‌كنه}و هرمايني {و رون} هم از او مي‌خواه{ن}د كه سارا را به آن‌ها معرفي كند.


!


Re: مروري بر دختري در برج
پیام زده شده در: ۸:۲۶ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۳
#11

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
به دليل نااميد شدن از خواندن مطالب اين تاپيك به دست ديگران تا اطلاع ثانوي عقده‌اي مي‌باشم


!


Re: كتاب دوم : ايمان استوار
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۳
#10

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
اين كتاب از رسيدن هري به هاگوارتز تا پايان تحصيلات هري است و از حوادث مهم آن :
1- بيهوش شدن هم‌اتاقي‌هاي هري!
2- شكست ولدمورت در جشن تولد سارا
3- خوب شدن دراكو با هري و سارا
4- رفتن سارا و هري براي نجات دراكو از دست پدرش
5- مرگ مادر دراكو (نارسيسا)
6- لوسيوس به دنبال سارا!
7- كشته شدن لوسيوس به دست سارا!
8- فرار سارا از هري!

يه نفر كه كتاب اول رو خونده بي‌زحمت اينا رو تنظيم كنه!!!
كار من نيست


!


Re: كتاب اول : رسيدن بلوغ
پیام زده شده در: ۸:۳۷ جمعه ۱۰ مهر ۱۳۸۳
#9

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
فصل هفتم : جعبه‌ي خاطرات

در خانه‌ي دورسلي‌ها، هري مجبور به جواب دادن سؤالات آن‌ها درباره‌ي مرسدس مي‌شود و آن‌ها عقيده دارند كه هري پول خود را تمام كرده است و سال بعد به آن‌جا برخواهد گشت. هري هم به آن‌ها اطمينان مي‌دهد كه او و سارا زميني در كنار ساحل خريده و سال بعد به آن‌جا منتقل خواهند شد.
بعد از راحت‌شدن از شر دورسلي‌ها هري نامه‌اي به دامبلدور مي‌نويسد و از او درباره‌ي دليل اجازه ندادن به او براي ماندن به هاگوارتز سوال كرده و همچنين از او مي‌خواهد كه براي بهتر دفع كردن ولدمورت يا از بين بردن آن به او كمك كند (با دانشي كه دامبلدور از قدرت و ضعف ولدمورت دارد) (البته اينا رو خيلي محترمانه گفت) و بعد يه نامه براي سارا كه مي‌گه براي تصميمت بايد بيشتر فكر كني و با يه نفر مشورت كن و ... (من خودمم نفهميدم منظورش چيه! احتمالا اون تصميم ازدواجه رو مي‌گه) و ميگه منم مي‌خوام به سيريوس نامه بدم و تو هم بهتره به خانم گرنجر(مامان هرميون) يا خانم ويزلي نامه بدي.
بعد از آن به سراغ كتاب مي‌رود و به دليل بي‌حوصلگي به شكل بدخطي چيزي در آن مي‌نويسد و متوجه مي‌شود كه نوشته‌هاي او تبديل به نوشته‌هايي خوانا مي‌شود. و هري از همين روش استفاده كرده و به چيزي فكر مي‌كند و فقط قلم را روي كاغذ مي‌كشد و مي‌بيند كه تبديل به تفكراتش مي‌شود. و متوجه مي‌شود كه اگر هر دفه به اين شكل كار كند تا قبل از مدرسه كتاب تمام مي‌شود.
بعد از آمدن عكس‌ها از طرف آقاي سندرس، هري مجبور به نشان دادن آن ها به دورسلي‌هايي كه هنوز باور نمي‌كردند او به كريتريون رفته (اينو نگفته بودم! جايي كه اونا شام خورده بودن). از آن‌جايي كه عكس‌ها در بيرون گرفته شده بود باز هم دورسلي‌ها باور نكردند و هري جعبه‌ي كبريتي را كه از آن‌جا گرفته بود (سارا اونجا سيگار كشيد و بازم نگفتم) به اونا نشان داد تا باور كنند.
نامه‌اي از طرف رون به هري مي‌رسد و به او مي‌گويد كه فرد و جرج براي دوباره بازگشايي فروشگاهشان او را دعوت كرده‌اند و همين‌طور هم او الان سرپرست شاگردان است (Head Boy) هرميون هم (Head Girl)ه.
و درباره كتابي كه گرفته اند و مي‌گويد كه در حال پر كردن آن با انواع روش‌ها و استراتژي‌هاي شطرنج و ... است.
شنبه فرا مي‌رسد و هري براي ديدن فرد و جرج به كوچه‌ي دياگون مي‌رود. سورپرايز آن‌ها براي هري (زخم‌هاي هري) بود. هر زخم 5 نات!!!!!!!! و شما بعد از خريداري به سرتان مي‌چسباندين، با واقعي مو نمي‌زد.
سورپرايز ديگرشان براي هري، عكسي از حقه‌ي ورانسكي بود كه هري سال پيش روي مالفوي اجرا كرد، با صداي لي‌جردن!
جمعه آمد و آقاي اسپالدينگ از هري تشكر كرد و خواست كه سال بعد نيز براي كار به آن‌جا بيايد (چيزي كه هري هرگز حاضر به قبولش نبود) و همين‌طور هم افراد همكار هري كيكي براي خداحافظي گرفته بودند و براي او جشن خداحافظي گرفتند.
وقتي به خانه مي‌رسد مي‌بيند كه يك طوطي جواب سيريوس را برايش آورده است. اولين چيزي كه سيريوس براي هري نوشته بود، مرگ جغدي بود كه سارا به هري براي رساندن نامه به سيريوس قرض داده بود، بود و سيريوس ازو خواسته بود كه به جاي آن جغد، طوطيه حمل‌كننده‌ي اين نامه را به سارا بدهد.
در مورد سوالي كه هري از سيريوس كرده بود، سيريوس به او گفت كه زن‌ها پيچيده‌اند!! كه كاملاً معلومه و ولي بايد اين چيزهايي رو كه نوشتم در موردشون رعايت كني!
1- هرگز سعي نكن تصميم او را درباره‌ي چيزي عوض كني! كه اين‌طوري تو بايد توافق را ياد بگيري! البته زن‌ها هميشه نظر و حرفشان را عوض مي‌كنند كه سبب چرخش سرت مي‌شه (دقيقا نمي‌دونم چي مي‌گن يه جوري ديوونه‌ت مي‌كنه)
2- كلماتت رو درست انتخاب كن! آن‌ها حساس هستند و اگر يك بار چيزي اشتباه بگي ديگه نمي‌توني برش گردوني.
3- درست‌كار و صادق باش (كه البته شكلي در مورد تو نيست). (و يه چيز ديگه كه من نفهميدم)
4- فاصله‌اي رو كه اون مي‌خواد بهش بده. افسوس خوردن حتي نزديك‌ترين روابط رو هم از بين مي‌بره
و چند تا چيز ديگه.
و بعد نامه‌اي از سارا مي‌رسد. و بعد از نامه‌ي سارا، هري پايين مي‌رود و خاله پتونيا به او مي‌گويد كه چيزي براي او دارد و جعبه‌اي را نشانش مي‌دهد و مي‌گويد كه اين جعبه در خانه‌ي پدر و مادرش گم شده بود و تازه پيدا شده است و در آن عكس‌هاي كودكي او و مادر هري است و از او مي‌خواهد كه اين را هم فردا همراه خود ببرد.
وقتي فردا صبح هري در ماشين مي‌نشيند و در راه مي‌بندد با صداي بلند فرياد مي‌زند : من آزادم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


!


Re: كتاب اول : رسيدن بلوغ
پیام زده شده در: ۸:۳۱ جمعه ۱۰ مهر ۱۳۸۳
#8

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
فصل ششم : خيال (فانتوم)

* من هنوز نفهميدم اين اسم رو براي چي انتخاب كرده و به چه معني!!! فانتوم نام جايي بوده كه اونا مي‌رن براي رقص و ... تو اين فصل و آخرش هم هري و سارا پروانه‌اي براي خودشون نقشه مي‌كشن و يه زمين مي‌خرن كه خونه‌شونو بسازن (در واقع خونه‌اي كه اون‌جاست رو تعمير كنن
در حالي كه سارا در وسط در حال رقص بود، دو نفر از هري مي‌پرسن كه فكر مي‌كنه سارا با كدوم يكيشون مي‌ره و هري هم براي مسخره كردنشون مي‌گه با هيچ كدوم، با من مي‌ره. و جلوشون با سارا نمايش بازي مي‌كنه. بعد از اين‌كه از شرشون راحت مي‌شه سروكله‌ي مالفوي پيدا مي‌شه و مي‌گه كه سارا رو يادشه (معجون فراموشي خورده بود كه يادش نباشه) و بعد يه مشت از هري مي‌خوره. اسنيپ مي‌آيد و مالفوي را با خود مي‌برد كه خون دماغش را متوقف كند. رون و هرميون از هري و سارا كه خسته شده بودند خداحافظي كرده و براي رقص به فانتوم برمي‌گردند.
اسنيپ برگشته و سارا و هري را نيمه مست مي‌يابد و مي‌بيند كه قادر به سر پا ايستادن نيستند. سوييچ مرسدس را از هري گرفته و با ماشين آن‌ها را به ليكي‌كلدرون مي‌رساند.
هري در خواب اتاق سارا در برج را مي‌بيند و سايه‌ي سياهي كه به سمت سارا حركت مي‌كند و از خواب مي‌پرد و مي‌بيند كه ولدمورت در حال نزديك شدن به سارا است. خودش را بين او و سارا قرار مي‌دهد و بدون چوبدستي جادوي عايق (Impedimenta) را اجرا مي‌كند و بلافاصله بعد از آن با افسون جمع آوري چوبدستيش را بدست مي‌آورد. ولي چنين جادويي براي توقف ولدمورت كافي نبود. هري با افسون كوچك‌كننده كه اندازه‌ي ولدمورت را به عروسك كاهش مي‌دهد او را متوقف كرده ولي باز هم كافي نبوده و افسون قفل بدن(Petrificus Totalus) را اجرا مي‌كند. بعد از آن با ورد آلوهومورا در را باز كرده و اسنيپ به درون مي‌آيد. بعد از روشن كردن شمع‌ها متوجه مي‌شوند كه ولدمورت دوباره ناپديد شده است.
** حتماً مي‌خواين بدونين هري چطوري اين‌همه رو با هم اجرا كرد ولي ولدمورت نتونست.
1) ولدمورت اصلا انتظار نداشت هري بيدار شه
2) بدون چوبدستي جادو كنه
3) ورد اولي به اندازه‌ي كافي كندش مي‌كنه و هري فرصت گرفتن چوبدستي و انجام وردهاي ديگه رو پيدا مي‌كنه.
اسنيپ به او مي‌گويد كه امشب را نگهباني خواهد داد و بيرون مي‌رود و قبل از رفتن هري از او مي‌پرسد كه آيا مي‌تواند با سارا به هاگوارتز برگردد و اسنيپ به او مي‌گويد كه با دامبلدور در اين رابطه حرف خواهد زد.
فردا صبح هري از خواب بيدار مي‌شود و سارا را همچنان خواب ميابد به دليل سردرد شديد (به خاطر خوردن مشروب زياد) به سراغ اسنيپ مي‌رود و او معجوني براي تخفيف آن به او مي‌دهد و بعد از آن او به بيرون رفته تا براي روز تولد سارا (كه خيلي به آن مانده است) هديه‌اي بخرد. يك گوي.
بعد از ناهار، آن‌ها به طرف ساحل مي‌روند. در آن‌جا سارا قصد خود براي آمدن به آن‌جا را آشكار مي‌كند و مي‌گويد كه در آن‌جا 5 خانه وجود دارد كه 4 تاي آن خريداري نشده‌اند و مي‌خواهد براي آينده‌شان يكي را بخرد. هري اول مخالفت مي‌كند چون نمي‌خواهد سارا پول همه چيز را بدهد و سارا به او مي‌گويد كه مگر نمي‌خواهد با او ازدواج كند؟ و هري تسليم مي‌شود و به عنوان يك قرض قبول مي‌كند.
*** اين همون خونه‌ايه كه اول فصل گفتم! البته يه خورده پروانه‌اي تر كه من نتونستم تو خلاصه بزارمش
و تصميم مي‌گيرند آبراهي را از اقيانوس به زير كلبه درست كرده و راهي مخفي براي فرار هنگام دردسر ايجاد كنند.
هنگام بدرقه‌ي سارا و اسنيپ با قطار، سارا به او مي‌گويد كه اجاره‌ي ماشين تا آخر تابستان است و او مي‌تواند تا قبل از مدرسه مرسدس را در اختيار داشته باشد.


!


Re: كتاب اول : رسيدن بلوغ
پیام زده شده در: ۷:۵۹ یکشنبه ۵ مهر ۱۳۸۳
#7

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
فصل پنجم : مزاحم تيره

* نمي‌دونم چه طوري اينارو بزارم، بخاطر همين هم اينجوري مي‌نويسم
1) سارا ميليونره! چون باباش كه يه كولي بوده و مي‌تونسته پيش‌بيني كنه در بازار بسيار موفق بوده و حالا كه پدر و مادرش مردن پولا مال اونه و بعدش به هري پيشنهاد مي‌كنه كه كار نكنه
2) هري به سارا مي‌گه كه يه خونه خواهد ساخت كه از جنس سنگ باشه درست مثل هاگوارتز، در وسط اقيانوس و هر جادويي هم كه براي مخفي شدن لازمه روش ميزاره! اتاق‌هاي بسيار كه هيچ‌كدوم خالي نباشن، راهروهاي مخفي و دخمه‌هايي براي پنهان كردن گنج‌ها. پنجره‌هايي كه بقدري بزرگ هستن كه مي‌شه روي پايه‌اش خوابيد. و گل و ...
(اصلاً من اينو چرا نوشتم؟)
3) سارا به فلوريش و بلاتز نامه‌اي فرستاده بود و درخواست نوعي كتاب كرده بود. كتابهايي كه نشانه‌ي صاحبان و رنگ درست خود را خواهند گرفت و در صورتي كه به هم وصل شوند جادويي را كه دارنده‌هاي كتابها مي‌خواهد انجام مي‌دهند. (همون‌طوري كه بعدن خواهيد ديد، اين كتابها در نابودي ولدمورت كارايي دارن) و با خواندن جادوي ساده‌اي مي‌توان به آن صفحه اضافه كرد.
** حالا ادامه‌ي داستان:
سارا به هري مي‌گه كه به پيشنهاد سوروس اسنيپ قراره كه به عنوان دستيار تريلاني كار كنه، فقط نبايد امريكايي بودنش رو لو بده. به علاوه‌ي اين‌كه قراره مثل يه دانش‌آموز رفتار كنه. كلاس معجون‌ها و دفاع در برابر جادوي سياه و بعلاوه‌ي تاريخ جادو رو با هري خواهد بود.
سارا و هرميون، هري و رون را مجبور به خريد ردا مي‌كنند. (البته به پول سارا) براي هري ردايي به رنگ سياه و سبز!! و براي رون ردايي به رنگ آبي تيره. سارا رداي هري را گرفته و نشانه‌اي روي آن ميزند به شكل ساعقه! شكل زخم هري.
*** اين‌جا چيزي راجع به كاتت نوشته كه من بالاخره ربطشو نفهميدم! افسانه‌ي آينده؟؟؟؟؟؟؟؟ چيزي كه هري به سارا در فصل اول (فكر كنم)‌ گفت.
آن‌ها كتاب‌ها را باز مي‌كنند. براي هرميون از سياه به رنگ نقره‌اي. براي رون به رنگ آبي. براي سارا به رنگ ارغواني. ولي براي هري همچنان سياه مانده است. سارا به هري مي‌گويد كه شايد دليلش اين است كه براي تو كليد مي‌باشد و چيز خاصي در آن وجود دارد و هرميون هم مي‌گويد شايد قدرت او بيشتر است.
بنا بر حرف فروشنده‌ي كتاب، آن‌ها دستشان را در وسط دايره‌ي طلايي رنگ مي‌گذارند و نشانه‌ي هركدام از آن‌ها در آن ظاهر مي‌شود. براي سارا نشانه‌اي قديمي براي كولي‌ها، نماد زمين، هوا، آتش، آب، المنت‌ها (عنصرهاي چهارگانه‌ي تشكيل‌دهنده‌ي طبيعت) براي هرميون جغد (بنا به هري) نشانه‌ي دانش و خرد. براي رون، يكي از مهره‌هاي شطرنج، شواليه. آن‌ها قرار مي‌گذارند كه متصل كردن كتاب‌ها را در روز آخر مدرسه انجام دهند و تا آن روز كتاب‌ها را از معلومات خود پر كنند.
هنگام شب، اسنيپ پيش هري مي‌آيد و با او درباره‌ي سايه‌ي سياه صحبت مي‌كند و به او مي‌گويد كه آن سايه به اتاق سارا رفته بود و سارا از خواب پريده و جيغ زده بود و دامبلدور با قاليچه‌پرنده (؟) به كمك او آمده بود. در همان‌وقت زخم هري درد گرفته و سارا جيغ مي‌زند و آن‌ها وارد اتاق خواب سارا مي‌شوند. ولدمورت، اسنيپ را به زمين مي‌اندازد و هري بدون چوبدستي او را خلع سلاح كرده و او از پنجره به بيرون پرتاب مي‌شود و فرار مي‌كند.
فرداي آن روز آن‌ها با عكاسي روبرو مي‌شوند و سارا پيش او مي‌رود و از او مي‌خواهد كه از آن‌ها عكس بگيرد و آدرس خانه‌ي هري را براي فرستادن آن‌ها به او مي‌دهد و آدرس او را مي‌گيرد. نام مرد آقاي سندرس بود.

*** فكر كنم يه خورده مزخرف شد اين يكي، نه؟


!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.