مري با عجله و به سرعت باد از كافه به بيرون آمد صحنه ي خشني بود همه در حال جنگ بودند دامبل دور با ولد مورت ميجنگيد
مري تا اون لحظه ي چهره ي لرد رو نديده بود وحالا ترس تمام وجودش رو در بر گرفته بود در همون لحظه يكي از مرگ خواران به طرف مري آمد
مري:اكسپليارموس
چوب دستي مرگ خوار از دستش در آمد و چند متر اون طرف تر افتاد مرگخوار با خشم به مري نگاه كرد و هر لحظه آماده بود كه به طرف چوبش شيرجه بزند ولي انگار نظرش عوض شد و به سرعت به طرف مري آمد دستانش را دور گردنه مري زد و سعي كردخفش كند يك عمل كاملا موگلي
از اون طرف آرتا و اميشاف كه تازه رقيب هاشون رو مغلوب كرده بودند مري رو در اين حالت كه رنگ صورتش به كبودي ميزد و مرگ خواري چوبدستيشو به طرفش گرفته بود ديدند و با عجله هر دو با هم
آرتا:استوپفي
اميشاف:ترانتاليگرا
وتونستن مري رو به داخل كافه ببرند
مري:اون....اون.. اون ميخواست منو..خفه كنه و همين طور كه دستاشو نشون ميداد گفت: با دستاش
جو سنگيني بود اين نشون ميداد كه مرگ خواران ياد گرفتند از حمله هاي موگلي استفاده كنند مثلا همين عمل خفه كردن
از بيرون كافه صداي افسون ها و طلسم ها ميومد چه طلسم ها و ضد طلسم هايي كه فرستاده نميشد و همه در تعجب بودند كه آرتا و مري و اميشاف كجان بعد از حدودا 45 دقيقه كه براي آنها 2سال طول كشيد و مرگ خواران فرار رو بر قرار ترجيح دادن همه با عجله به داخل كافه اومدن و از ديدن چهره ي از حال رفته ي مري واميشاف كه دنبال يه چيزي توآشپز خونه ميگشت و آرتا كه ناراحت گوشه اي نشسته بود شوكه شدند
دامبلدور :چه اتفاقي افتاده؟
اسپروات در حالي كه جيغ ميكشيد: مري عزيزم چت شده؟
آرتا:دامبلدور اونا دارن از حمله هاي موگلي استفاده ميكنن
اميشاف كه با عجله از آشپزخونه اومد و يه شربتي رو به اسپروات ميداد كه به مري بده گفت
اميشاف:يكي شون داشت مري رو خفه ميكرد ما به موقع رسيديم و گرنه مري الان مرده بود
سيبل:پس چرا من نتونستم مرگش رو پيشبيني كنم؟
آرتا:چون كه فعلا نمرده ولي اگه همينجوري ولش كنيم حتما ميميره
دامبل دور:آرتا راست ميگه خوب اميشاف تو برو تلفن رو بردار يه تخت براي مري تو سنت مانگو رزرو كن
بعد از اينكه اميشاف رفت كه زنگ بزنه اسپروات با قيافه يي ناراحت گفت
اسپروات:دامبل دور تو فكر ميكني حالا كه اونا از حمله هاي موگلي استفاده ميكنن ممكن وضع از اين كه هست بد تر بشه؟
آرتا و هرميون هم با بي تابي منتظر جواب بودن دامبل دور به جورابهاي لنگه به لنگش نگاه كردو گفت
دامبل دور:اوه نه به نظر من شما ها زيادي به اين حركتشون مشكوك شدين من كه فكر نميكنم اونا حمله هاي موگلي رو ياد بگيرن چون تام
معمولا ميخواد اون نيمه ي موگلي خودش رو مخفي كنه يادتون رفته ؟در نتيجه هيچ وقت نمياد از حمله هاي موگلي استفاده كنه
هرميون كه در اين مدت نظري نداده بود گفت حق با دامبل دوره تازه يه چيزيم نبايد فراموش بشه اونم اينه كه يه خفه گي تا زماني كه منجر به مرگ نشه آدم رو تحديد نميكنه ميدونيد چيه من دارم به اين فكر ميكنم كه اون مرگ خوار يه چيزي تو دستاش داشته كه به نظر من يه معجون سياه بوده
آرتا:منظورت رو واضح تر ميگي؟
هرميون:آره منظورم اينه كه الان مري در خطره اون از معجونه خفگي استفاده كرده با اين تفاوت كه اين معجون رو نبايد خورد و وقتي كه رو دستات بزني و گردن حريفتو بگيري بعد از 1:30 اون ميميره
آرتا:به سرعت دستش رو رو نبض مري ميزاره و ميگه
آرتا:نبضش كنده وتازه بدنشم يخه
همه به سرعت به مري نگاه ميكنن
دامبل دور:بايد هر چه زودتر مري رو به سنت مانگو برسونيم
اسپروات به اميشاف كه تازه برگشته بود ميگه
اسپروات:اميشاف مري چند ساعت كه اين جوري شده
اميشاف كه به راحتي داشت روي صندلي مينشست و از قيافه هاي وحشت زده ي همه تعجب كرده بود ميگه
اميشاف:حدود 1 ساعت چه طور مگه؟
آرتا:عجله كنيد مري از دست رفت
دامبل دور به سرعت نور به طرف مري ميره و همين طور به بقيه ميگه
ميرم سنت مانگو بيايد و محكم دست مري رو ميگيره و غيب ميشه
پوپ
وبعد از اون بقيه
با توجه به تختي كه اميشاف رزرو كرده بوده مري رو سريع منتقل ميكنن و ميفهمن اين يه خفگي مثل خفگي تو آب بوده كه تو اين مدت مري رو در بر داشته
بعد از اينكه حال مري بهتر ميشه همه با هم به طرف اتاقش هجوم ميبرن
اسپروات:اوه مري عزيزم
دامبل دور:حالت خوبه مري؟
آرتا:خيلي خوشحالم كه بهتر شدي
اميشاف:در واقع بايد از هرميون ممنون باشيم اون جون مري رو نجات داد
مري:واقعا ازت ممنونم هرميون من زندگيمو به تو مديونم
و همين طور از شما 2 تا منظورم آرتا و اميشافه
ممنون در واقع از همتون متشكرم
بعد از 2 روز كه از حال مري مطمئن شدن اونو مرخص كردن
وقتي كه همگي از اين كه مري حالش بهتر شده خيالشون راحت شد موضوع بحث رفت طرف فكرجديد ولد مورت كه بله اسمش معجون خفگي سياه بود
اين اسم رو هرميون تو كتابي كه از قسمت ممنوعه مدرسه گرفته بود پيدا كرده بود و زيرشم نوشته شده بود براي دشمنان
هرميون عزيز ادامه بده