هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
تــام نگاهي به آفتاب سوزان ميكنه و بعد چند لگد محكم به دو وجب پاييــن تـر از ناف‌ () آنتونين و بليز ميزنه:
- الان چه وقته خوابــه! بلند شين كه كلي كار داريم.براي خوابيدن كه بهتون حقوق نميدم.آنتونين تو ديوار هارو بشور، بليز تو هم زمين رو با جـارو تميز كـن!

آنتونين كه هنوز در حال و هواي خـواب بود،با تعجب به بليز نگاه ميكنه و ميگه:
- ديشب عجب خوابي ديــدم! خواب ديدم كانديد شدي منم دارم در و ديوار ستادِت رو تميز ميكنم! هييييييـــــــن...لرد هم توش كشتم!

بليز: چه جالب منم همين خواب رو ديـــدم! حالا كه جفتمون بايد در و ديوار يه كانديداي ديگه رو تميز كنيم.بلند شو تا كارمون رو از دست نداديـــم!

در همين حين تــام ريدل هم داشت روي متن تبليغاتي ستاد خودش كار مي كرد...
- اول از همه بگم كه اينترنت اينجا با سرعت 300TBps راه اندازي شده تا شما هواداران عزيز به راحتي بتونين به اينترنت دسترسي داشته باشين.در ستاد بنده انجام هرگونه فعاليت هاي بي ناموسي و باناموسي آزاده.

لحظه اي مگسي گــذرا رد شد و دوباره ادامه داد:
-آقايي كه بي ناموسي! بله با شما هستم،ميتوني به راحتي به بي ناموسي خودت ادامه بدي.دولت ما از شما حمايت خواهد كرد.شمايي كه خيلي نـاموس داري! شما هم راحت ميتوني به باناموس بودن خودت ادامه بدي.

بلـــــــــه دوستان! به همين ترتيب بود كه بليز و آنتونين هر شب براي خودشون توي ستــاد جناب ريدل خيالبافي مي كردن و خواب هاي گوناگون مي ديدن.در پست هاي بعدي كه توسط اين دو عزيز زده ميشه به ادامه خواب هاشون گوش ميديم..!

پس نوشت: گـراوپ هـم ماله منه!
پس نوشت 2: به غير از گراوپ، چيزه ديگه اي هم دارين كه هنوز رونمايي نشده، بازم ماله منه!


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۲ ۲۱:۰۸:۳۷
ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۲ ۲۱:۱۰:۲۵



پاسخ به: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
آنتونین: کو کو بلیز؟ آها کله کچلتو دیدم! پشتتو کردی نشناسمت؟
آنتونین فریاد مبارزه سر میده و میدوئه جلو با قنداق تفنگ یکی از پشت محکم میزنه توی کله فرد شنل پوش و میندازتش زمین و میپره روش میشینه و انقدر با قنداق تفنگ میزنه توی سرش که صورت فرد شنل پوش توی کلش فرو میره و انقدر خون به سر و روی آنتونین میپاشه تا دیگه جایی رو نمیبینه!

آنتونین: آآآآآآآآآآهاهاهاها! بالاخره کشتمــــــــــت بلیــــــــــــــــــــز زابـــیـــــــــــــــــنــی!
- اوه آنتونین چه بلایی سر لرد بیچاره آوردی؟

آنتونین به سمت صدا میچرخه و بلیزو در آستانه در میبینه و سپس با تعجب به پیکر خونی خیره میشه! پیکر خونی لرد سیاه ...

آنتونین: اوه اوه ... ارباب ببخشید! تو اینجا چی کار میکردی؟ (موزیک فوق العاده احساسی متن اوج میگیره)
همون لحظه از سوراخ بینی چپ لرد خون فواره میزنه توی چشم راست آنتونین! (پایان موزیک فوق العاده احساسی متن)
بلیز: لرد اومده بود بگه که جبهه سیاه تمام قد از من حمایت میکنه و میخواستیم چند تفاهم نامه همکاری امضا کنیم ... تو همین الان یکی از حامیان قدرتمندمو به خاک و خون کشیدی! حالا باید به فکر یک لرد جدید باشیم! اصلا ببینم چرا گراوپی جلوی تو رو نگرفت؟

گراوپی از پشت در: آنتونین پشمالو و بوگندو! گراوپی فقط آماندا رو اعمال قانون کرد! گراوپی آماندا رو از هرمی اون هم بیشتر دوست داشت
آماندا: کمـــــــــــــــــــــــــــــــک! جیــــــــــــغ!

آنتونین: نـــــــــه ... من با خودم چی کار کردم! اوه .... بلیز همش تقصیر توئه ... چرا علیه من نشر اکاذیب میکنی؟ نشسته بودم توی خونه داشتم با اینترنت 300KBps کار میکردم!
بلیز: اشکال نداره ... ما اینجا اینترنت 300GBps به طور مجانی ارائه میدیم ... بیا گریه نکن ... بشین با اینترنت بازی کن منم به لرد میگم یکی از حامیان افراطی جناح رقیب بهش حمله کرده!

آنتونین: اوه خیلی ممنون بلیز.... هیچ وقت این لطفتو فراموش نمیکنم! حتما بهت رای میدم!
بلیز: قربون دستت ... پس کارت با اینترنت تموم شد یه دستی هم به در و دیوار اینجا بکش!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۲ ۱۷:۱۳:۴۸



پاسخ به: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
آنتونین لیوان قهوه اش را در دستش گرفته بود، پشت سیستم جادوگریش نشسته بود، با سرعت 300KBps در حال دانلود سریال جادوگری "ویلای اون" بود، پاهایش را روی میز انداخته بود، بسیار ریلکس بود و در همین حین چون خیلی باهوش بود و میتونست شصت تا کار رو همزمان انجام بده مشغول تورق روزنامه جادوگری "پیام امروز" بود() که به قسمت تبلیغات انتخاباتی و سطر زیر رسید:

نقل قول:

آنتونین هم با افتخار قبول کرده که مسئولیت خطیر نظافت و آب جارو کردن ستادتونو برعهده بگیره!


آنتونین قاطی کرد، لیوان قهوه اش را به دیوار کوبید، تفنگ مشنگی فیل کشش را برداشت و بسمت در حر کت کرد که آماندا جلوش طاهر شد و گفت:

_ هوووووی کجا این وقت صبح؟
_ ولم کن ولم کن بذار برم بکشمش!
_ کسی نگرفته تت!؟
_ هان؟ چی میگه؟
_ میگم کی رو میخوای بری بکشی؟
_ بلیزو!
_ حالا چرا با تفنگ مشنگی بابابزرگت؟ مگه چوبدستی نداری؟
_ نه اینجوری بیشتر حال میده میخوام دل و روده ش بپاچه به سقف!
_ چیکار کرده مگه؟
_ منو به سخره گرفته! شیطونه میگه برم خواستگاری مادر زیبایش!
_ ببند! خجالت بکش! حالا بیا با هم بریم ببینیم قضیه چی بوده!

آماندا یقه ردای آنتونینو(جهت رعایت شئونات) گرفت و به سمت ستاد مردمی بلیز "اداره مبارزه با فلان" راه افتادند. رفتند و رفتند(یادشون رفته بود آپارات میتونن بکنن) تا به در اداره مبارزه با فلان رسیدند و آنتونین با لگد درو شکست و وارد شد () ...



خارج رول: گولاخ! قهرمان! پسر خاله! توی نظرسنجیت یه گزینه هیچ کدام هم میذاشتی! دیکتاتور!



Re: اداره سوء استفاده از اشیاء مشنگی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ چهارشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۲

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ناگهان در باز میشه و بلیز میاد تو و با یک حرکت تمام ملت حاضر در اداره رو پرت میکنه بیرون و در رو میبنده!

بلیز: هووووم ... چه ارزشی! این جاپونی ها کی بودن دیگه! صدبار به این کورممد گفتم شب میخوای بری ... در رو قفل کن!
بلیز گوشیشو میکشه بیرون زنگ میزنه به عله! اما بعد یادش می افته که به تازگی با عله قهر کرده و دیگه نمیخواد قیافش رو ببینه و اشک در چشمانش حلقه میزنه و گوشیشو قطع میکنه.

همون لحظه در باز میشه و سیل هواداران بلیز میریزن تو و به صورت کاملا خودجوش و یهویی شروع به شعار دادن میکنن!
- بلیز چی کارش کرده! سوراخ سوراخش کرده!
- بلیز مدیر له کن! عله رو لهش کن!
- بلیز باناموس، ریشه بی ناموسی رو بخشکون!

در این هنگام نورممد با یک کارتون پر از ساندیس و کیک وارد میشه و جمعیت خودجوش به وجد میان و در حمایت از نورمممد شعار میدن ....

نورممد: قربان ... همه مقدمات ستاد فراهم شده ... من مسئول پذیرایی از طرفدرانتون هستم ... کورممد مدیر تبلیغاته ... آنتونین هم با افتخار قبول کرده که مسئولیت خطیر نظافت و آب جارو کردن ستادتونو برعهده بگیره!

بلیز: امنیت ستاد چی؟
نورممد: قربان ... گراوپی دم دره که هر کس ستادتونو با اداره سوء استفاده اشتباه گرفت، تفهیم و اعمال قانون کنه!
گراوپی از پشت در: گراوپی خواست هرمی اون! گراوپی عاشق هرمی اون! رون آدم بد! گراوپی رون ویزلی را از وسط جر!
بلیز: نگران نباش گراوپی! اگر من وزیر بشم ... هرمیون رو از رون میگیرم میدم به تو! اصلا رولینگ رو مجبور میکنم اون قسمت کتاب رو دوباره بنویسه!
گراوپی

نورممد: اما ... قربان ... هوکی ....
بلیز: هوکی چی ... د.... حرف بزن ... مرتیکه جاپونی! هوکی چی شده؟
بلیز چوبدستیشو میکشه بیرون میکنه توی دماغ نورممد و نورممد دوباره به حرف میاد!
نورممد: قربان! وینکی به هوکی خیانت کرده و با کریچر شبانه فرار کردن! هوکی الان اصلا اوضاع روحی خوبی نداره!

بلیز لبخندی میزنه و دستی به سر نورانی نورممد میکشه ...
- نگران نباش نورممد .... آمدن من آغازی بر پایان تمام بی ناموسی هاست!

ناگهان کله نورممد داغ میشه و نورش تمام اتاق رو فرا میگیره و همه جمعیت حاضر جلوی چشمشونو میگیرن .... اما حواس نورممد جای دیگریست .. نورممد خودشو برفراز آسمان ها دست در دست کورممد و جاسم میبینه که در حال پرواز کردنن ... جامعه ای رو میبینه که بلیز وزیرش شده ... باناموسی برهمه جا گسترده شده و حکومت آستکباری عله سقوط کرده و آب و برق و سیم سرور مجانی شده .... دنیایی رو میبینه که در آن وینکی و کریچر دستگیر شدن و به سزای اعمالشون رسیدن و گراوپی رو میبینه که رون رو از وسط جر داده و با هرمیون ازدواج کرده ... در این هنگام جاسم و کورممد و نورممد دست همدیگر رو میفشارند و اوج میگیرند!


ستاد خودجوش و مردمی بلیز زابینی

این ستاد توسط نیروهای خودجوش و مردمی شکل گرفته شده ....
هرگونه ... سوال، پیشنهاد و انتقادی رو میتونید اینجا مطرح کنید و در فعال شدن هرچه بیشتر این ستاد خودجوش همکاری و همیاری فرمایید...







Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
- کروشیو، این چیه برای من آوردی مورفین؟

- این موبایله ارباب ژونی! خیلیم فایده داره! ملت از این شر دنیا، با اون شر دنیا ارتباط برقرار میکنن!

- کروشیو، مگه چندتا شر تو این دنیا هست؟ یدونه هست که اونم منم. دفعه آخرت باشه از یک شیطان دیگه نام میبریا.

- نه ارباب، شر که نه، شر! دومین شر نیاز به ترژمه داره ارباب!

- کروشیو، چطور جرأت میکنی بگی من نمیدونم که منظورت چیه و این چیه؟ خب معلومه این موبایله مردم از این سر دنیا میزنگن اون سردنیا. کنف شدی؟ خب بوقی حالا این به چه درد من میخوره؟

- خب ارباب شما هم میتونید از این شر دنیا بژنگین اون شر دنیا!

- کروشیو، دیگه از کلمه سر یا شر استفاده نکن. به جاش بگه طرف! خب مگه من میخوام به کی بژ... نه... بزنگم؟ برای ارتباط با شما که این داغ خوشگلو دارم برای ارتباط با بقیه هم پاترونوس!

- اما ارباب، اگه شما نخواید همه بدونن که پاترونوشتون یه ماگله...

- تو از کجا میدونی پاترونوس من چیه؟ هان؟ نکنه دیدیش؟

- خب همین دیگه ارباب ژونی! اگه یکی دیگه بفهمه شی؟ میدونید محفلیا شی میگن؟

- بدم نمیگیا، اینم حرفیست. ببینم مثل اینکه گیمم داره. اااا SMS هم داره. پس اینه که تا من میرم یه جایی پلیس راه میفته میاد همونجا. از اینا میفرستن! ایول باو...

دو روز بعد،اتاق لرد

- ایول یه پیامک اومد. اااا ماگل فرستاده! میگه یه یارو میخواست بره تونس نتونس

ملت مرگخوار:

ساعت 23، اتاق های مرگخواران

- ارباب خوابید رودولف؟

- اوهوم.

- خوبه. آقا ارباب جدیدا خیلی غیرقابل تحمل شده. بنظرمیاد کلا بیخیال مرگخواری و کشت و کشتار شده. همینطوری پیامک میخونه.تازه من دیشب داشتم میرفتم آب بخورم شنیدم ارباب داره تو خواب ادای خوندن پیامک رو در میاره. کلا عاشق موبایل شده

- موافقم. باید هرچه زودتر موبایلو نابود کنیم.

- آره. و ضمنا چون مورفین اون رو به ارباب داده خودش باید اونکارو بکنه. مگه نه؟

ملت به جز مورفین : اوهوم

مورفین:

دقایقی بعد اتاق های مرگخواران

- بفرمایید این هم موبایل ارباب. ولی من عمرا دیگه وارد اتاق لرد نمیشم. کلی تصویر نجینی و خودش رو دور اتاق نصب کرده ، نجینیم که کنارش خوابیده انگار 200 تا لرد رو با هم داری میبینی. کلا خیلی ترسناکه دیه

-به تو هم میگن مرگخوار؟ از مار میترس.. نه یعنی چیزه.. اصلا هیچی راست میگی واقعا ترسناکه. خوبه، باید همین الان نابودش کنیم. ریدا...

- نه بلا صبر کن.

- چیه زنوف؟ نکنه تو میخوای برش داری؟

- نه باو. من میگم بیایم اینو کالبد شکافی کنیم بعد به بهانه ارائه تکلیف ماگل شناسی هاگوارتز رو تسخیر کنیم.

- هوووم، بد فکریم نیستا خب من شنیدم ماگلا برای کالبد شکافی اینکارو میکنن :

و با شدت موبایل رو به کف زمین کوبید،

شتــــرق!

یک ساعت بعد

- من فک کنم این مستطیله باید جعبه SMS باشه.

- نه باو این لابد جعبه بازیشه دیگه. همین پلی استیشن های ماگلیه.

- ایشش بوقیا شما چقدر خنگید. این باطریشه دیگه

- چیریشه؟

-باطریشه بوقی. یه چیزیه که باعث میشه موبایل روشن بمونه. اینم سیم کارتشه.

- ا این چه باحاله. فرو میره بعد میپره بیرون. باید جادوی باحالی باشه ها. هی ملت رو اینور اونور میکنه به ریششون میخندیم

- زنوف جان، دلبندم، شما میخواستی اینو کالبد شکافی کنی؟ لابد اینم چوب جادوشه.

- اااا راست میگیا. ماگلا دارن به جادو دست پیدا میکنن؟ میگم این دستگاه رنگ و بوی جادو داره پس همینه.

مورفین: نخیر بوقی. این دکمه است اینم میله اشاره گره که به جای دکمه میتونه عمل کنه. اوکی؟

روز بعد ساعت 8:30 دقیقه صبح

- کروشیو بلا!کروشیو مورفین! کروشیـــــــــو هـــمــه! موبایل من کجــــــــــــــــاســـــــت؟

همون روز ساعت 10:30 دقیقه صبح

- من زنوفیلیوس لاوگود هستم. میخواستم تکلیف ماگل شناسیم رو به پروفسور بودلر تحویل بدم

نگهبان به صورت مشکوکی به زنوفیلیوس و سپس به برگه تکالیف نگاه میکنه و با تردید در رو برای زنوفیلیوس باز میکنه.

- آواداکداورا

نوری سبز رنگ به نگهبان برخورد میکنه و نگهبان بی حرکت روی زمین میفته. مرگخواران به همراه لرد که بصورت کامل توسط مرگخواران قانع شده به سمت درون هاگوارتز حرکت میکنن

- یه دقیقه اینجا صبر کنین من الان برمیگردم

زنوفیلیوس این رو گفت و به سرعت به سمت اتاق ویولت بودلر حرکت کرد تا بلکه بتونه پیش از تعطیلی 30 امتیاز دیگه هم برای راونکلاو بدست بیاره.

همون روز ساعت 11:30 دقیقه، پیام امروز

هاگوارتز به دست مرگخواران افتاده است. علامت شوم از ساعت 11 صبح امروز بربالای برج هاگوارتز خودنمایی میکند. اولیا نگران هستند. با این حال منابع موثقی که خواستند نامی از آنها برده نشود گفته اند پرسی ویزلی پس از ورود مرگخواران به ارباب آنها این کلمات را گفته: وای چه سیفیتی تو باو! یه سر میای اتاق من؟



Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۷

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
مگی چوبشو بالا برد و گفت : واستید اول باهاتون طی کنم ، اگه قرار باشه زنگ خطر و اینا رو بزنید که ...

یهو از گولاخی صورتش کم میشه و به گاگولی میزنه و ادامه میده :
... ما باختیم !
وقتی دوباره چهره اش از غرور و پیروزی حرف زد صداشو بلند کرد و گفت : اما نکته مهم اینه که شما هیچوقت دستتون به زنگ خطر نمیرسه .. چون

آنی مونی که به گریه افتاده بود گفت : بابا بیخیال شو ! ما اصلا اینجا زنگ خطر نداریم که بزنیم ! اگه داشتیم که الان تو جای ما بودی !
مگی : خب زودتر میگفتید این همه فک نزنم !
بلیز دنباله حرفای آنی مونی رو میگیره : اوهو ! راس میگه جون عمش ! تو رو ارواح مرلین بذار ما اعترافمون رو کنیم و دممون رو بذاریم رو کولمون !
آماندا : زهی خیال باطل ! فکر کردی بعد اعتراف میذاریم بری !؟ اگه هم بذاریم فوقش گذاشتیم بری بغل دیمنترا ! ... راستی ! مگی ! تا یادم نرفته بگم زیادی حیرت زده نشو ! منو فرستادن اینجا تا همین یه دیالوگو بگم برم ! اما من نمیرم ! اینتجا به حضورم نیاز هست فعلا !

یهو صدای پاقی میاد و آماندا میفته !

گیلدی : اهه ! کشتمش !!

مگی : خیلی خب بابا ! چقد اینجا قره قاطی شد ! حالم به هم خورد ! اوی ! شما دو تا هم ! ( منظورش بلیز و آنی مونی بود ) زود بگید کجا قرار داشتید با آسپ تموم شه این پست دیگه !

راوی : اشاره میکنن زیاد وارد جزئیات نشی مگی !

مگی : هوم !؟

آنی مونی : باو ما هم همینو میخوایم دیگه ! اتمام هر چه سریعتر این پست و خلاصی ما از این وضعیت فلاکت بار !
اوووووووی ! تهیه کننده پولایی که داده بودم بهت رشوه حرومت ! مگه قرار نشد تو این داستان من فقط نقش دیوار رو بازی کنم ؟ هان ؟ پس چی شد !؟

مگی : آوداکداورا !!!

آنی مونی کله اش رو گذاشت رو زیمین و مرد ! البته قبلش گفت : ایول ! حلال شه رشوه واست تهیه کننده ! راحتم کردی !

مگی روشو به بلیز میکنه و میگه : دیدی چه بلایی سر رفیقت
آوردم !؟ یالا بوگو محل قرارو !

پلیز : میگم به شرطی که منو بکشی بعد آعتاراف !
مگی : اوکی !
پلیز : قرارمون با آسپ تو دفترش بود !

مگی : آوداکداورا !

نه اشتباه نکنید ! مگی به خاطر وفا به عهدش نکشت بلیز رو ! از فرط عصبانیت و حرس اونو کشت ! اگر نه اصلا کشتنش جزو برنامه نبود !
( البته میگن که این مرگ و میرا موقتیه ! بعد دو دقیقه دوباره زنده میشن ! )
-------------

صدای تماشاچیا میاد که با اعتراض از جا شون بلند میشن تا پول بلیتشون رو پس بگیرن !


ویرایش شده توسط آماندا در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۳۰ ۲۱:۳۶:۲۵

تصویر کوچک شده


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۷

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۷ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۵۰ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
-الو! سلام قربان!

آسپ در حالي كه آنطرف خط به اين شكل درآمده بود، گفت:

-من خودمو كشتم تا بهت ياد بدم بگي قربان! حالا چي شده؟ ........ حالا بي خيال! من فكرامو كردم بليز. ما فقط و فقط يه راه داريم. وجود مگي برامون خطرناكه. هيچ راهي نداريم جز اينكه...... كار خودته بليز! بايد تر و تميز انجام بشه.

در همين لحظه صداي فرياد كمك آني موني به گوش رسيد!

-اونجا چه خبره بليز!؟ صداي كمك مياد!

-نگران نباشين قربان! بچه ها دارن ازين وسايل مشنگي استفاده مي كنن. از همينا كه فيلم نشون مي ده! خيالتونم راحت باشه! ما كار رو تموم مي كنيمو ميايم! هيچ اثري از هيچكدومشون پيدا نمي شه! ()

-باشه، پس بعدش بياين سر قرار تا حساب كتاب كنيم.

-ولي قربان قرار كجا....

پاق! ....بيق بيق بيق بيق!

مگي در حالي كه دستانش را بهم مي ماليد وارد سالن آزمايشگاه شد و بليز و آني موني و ايوان را بالاي يك نردبان ديد، در حالي كه كمك مي خواستند!

گيلدي كه سعي داشت آن ها را در آغوش بگيرد و كمي آنطرف تر چو هر چه به دستش مي رسيد نصف مي كرد!

مگي صدايش را صاف كرد و فرياد زد: «كافيه!»

ملت: « »

-اهم! ببخشيد! ...... چينجيوس صداي بليز به صداي من! ...... كافيــــــــــــــــــــــــه!

سپس در حالي كه به طرف نردبان مي رفت، گفت: «بعضيا بايد اعتراف كنن كه محل قرارشون با آسپ كجاست! وگرنه..... »

دقايقي بعد آني موني و بليز و ايوان به همديگر بسته شده بودند و حال گيلدي و آلفرد و چو بهتر شده بود. مگي هم در اعماق ذهنش طلسم كريشيو را تمرين مي كرد!


ویرایش شده توسط گیلدروی لاکهارت در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۷ ۱۱:۲۰:۲۲



Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۸:۳۱ یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۷

مینروا مک‌گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۷ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 45
آفلاین
_ عزيزان دل!!!

و گيلدي با اين فرياد، به سمت بليز و آني موني و غيره مي شتابه به خيال اينكه اونا همون ساحره هاي جيگملي هستن كه هميشه جزو طرفداراش بودن!

بليز و آني موني و مابقي:

گيلدي به طرز كاملا وحشيانه اي( ) با آغوش باز به سمت اونا هجوم ميبره و اونا هم هر چي طلسم در ميكنن، انگار نه انگار! گيلدي داشت به سمتشون مي رفت!


اون ور تر، آلفرد شناگر!

آلفرد داره خرامان خرامان به سمت ديگ پر اسد ميره و با ديدن اون همه آب، به ياد اين مي يفته كه اونو به المپيك نبرد كه شنا كنه! و ميشينه سر ديگ و هاي هاي ميزنه زير گريه! ( بچم الان تعادل نداره!)

و اينجا بود كه چو سعي ميكنه از عقلش كمك بگيره و شروع ميكنه به فكر كردن! اما تا الان كه به نتيجه اي نرسيده، حالا ببينيم نفر بعدي چه فكري به ذهنش خطور ميكنه!


كمي اون ور تر تر تر، مگي دست و پا بسته!

مگي سعي ميكرد خودشو با انواع و اقسام عمليات محير العقولي از قبيل: جفت پا پريدن، سر به ديوار كوبوندن، هليكوپتري زدن و گاه وقتي بندي و تكنو، آزاد كنه!

مگي:

طنابا:

و وقتي مگي اين بي چشم و روئيه طنابا رو ميبينه، در يك عمليت كاملا آنتحاريك، احساس ميكنه كه داره جيگر ميشه!!!!!!!

2 ثانيه بعد....

مگي:

طنابا:


بيلي بيلي .... بيلي بيلي... ( صداي فيليفونه!)

مگي نگاهي مي ندازه به فيليفولن آخرين مدل! بليز، و ميبينه كه به به به! اينكه شماره ي آسپه !!!

_ اكسيو چوب جادو!
چوب جادوي مگي به سرعت مي ياد و در دستاش قرار ميگيره و اينجا بود كه مگي ميزنه رو دست طالبلو!

مگي چوب رو گرفت به سمت گلوش و گفت:

_ چينجيوس صداي من به صداي بليز!

و بعد گوشي رو برداشت...



Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
چو با حالت اسلومشن به سمت بسته ای قرص که روی اونا عکس سه دل ، گشنیز و ... هک شده می ره و در همون حالت که از ورد های بلیز و انی مونی جا خالی می ده ، به سمت آلفرد و گیلدی بر می گرده .

گیلدی با عشوه ای خاص خودش گفت :
- من اونی رو می خوام که روش قلب داره ! بهم میاد نه ؟
آلفرد نگاهش را از گیلدی به چو انداخت و گفت :
- منم اون گشنیزه رو می خوام !
چو نگاهی به سه قرص در دستش نگاهی انداخت و آهی کشید :
- پس خودم باید اون بی شکله رو بخورم !

چو با همون حالت اسلومشنی که داشت دو قرص رو به طرف اونا پرتاب کرد . آلفرد و گیلدی قرص های خود را در هوا شکار کردند و همزمان با مگی در دهان خود انداختند .

پنج دقیقه بعد

گیلدی با اشاره به بلیز و آنی مونی گفت : وای ... چه ساحره های زیبایی . برم پیششون ؟
آلفرد با اشاره به چاهی از اسید گفت : وای ... چه آب خنکی . من می خوام اون جا شنا کنم .

چو با تعجب با خود اندیشید که چرا آن ها این طور فکر می کنند ؛ آخر او حالی بهتر از همیشه داشت . ان ها در خطر بودند . احتمالا اشتباهی قرص های روان گردان خورده بودند .



Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷

مینروا مک‌گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۷ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 45
آفلاین
خلاصه( اي لرد! شما چقدر خلاق هستيد! ):

تازگيها در بازار مشنگ ها، قرص هايي بدتر از قرص هاي روان گردان منتشر شدند به نام" آسپرين- با مارك پليز!" . اين داروها در محلات جادوگر نشين توليد ميشه و در نتيجه مگي و همكارانش" چو و بليز" رفتند تا حقيقت رو كشف كنند.
اما فقط شمائي كه خواننده باشين ميدونين كه بليز( و رفقاي مرگخوارش) و آسپ توليد كننده ي اين داروها هستند و ميخوان هرجوري شده شر چو و مگي رو از سرشون كم كنند.
و حالا در كارخونه، مگي در جايي با دست و پاي بسته و صورتي خونين افتاده. و گيلدي و آلفرد از طرف ارتش رفتند كمك چو كه در آزمايشگاه كارخونه و جايي كه داروهاي عجيبي ميسازند، قرار داره. بليز و رفقاش سررسيدند و قصد دارند اونها رو از بين ببرند، اما گيلدي كه داروي عجيبي خورده، فعلا از اين كار جلوگيري كرده!

*=*=*=*=*

بليز كه ديگر حوصله اش سر رفته بود، گفت:«پس بگير! پورتِگو! ››

صحنه اسلوموشن ميشه و همه به حالت ماتريسي خم و راست ميشن و خلاصه ورد بليز به هدف نمي خوره!

_ تو چجوري معاون اربابي؟ استوپيفاي!

دوباره صحنه اسلوموشن ميشه و ملت از ورد آني موني هم قصر در ميرن!

_ دهه! بذارين من امتحان كنم! هممم... اسپكتو پاترو ...نه چيز... سكتوم سمپرا!
باز اون 3 تازه اسلوموشن ميشن و گيلدي هم حالي ميكنه با اين قضيه و موهاشو افشون ميكنه و دوباره از ورد جون سالم به سر مي برن!

اين روند همچنان ادامه داشت و اون 3 تا ديگه داشتن از اين وضعيت خسته ميشدن كه ناگهان چو در يكي از حالات اسلوموشن ، با لحني اسولموشن گفت:
_ مـــــن... مــــيگــــم، ... بــــــيــــايــــــن ...
الفرد كه از اين اسلوموشنيت! خسته شده بود گفت:
_ چو! درست حرف بزن باب! حوصلم سر رفت!
_ باوشه! بياين از اين قرصاي تقويتي اي چيزي بخوريم، كه همچين يه هو زورمون به اينا بچربه! بتونيم يه كاري بكنيم! نميشه كه تا ابد اسلوموشن رفت!
آلفرد كه خيلي موفق بود، نگاهي به گيلدي انداخت كه در حالتي اسلوموشن داره موهاشو تافت ميزنه!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.