این صداهای عجق وجق شامل هر چیزی که بگین میشد و نویسنده چون مجبور بود رولی حداقل با هشتصد کلمه بنویسه، پس با علاقه زیادی به توصیف هر یک از این صداها میپردازه.
عدهای زانوی غم به بغل گرفته بودن و زار زار گریه میکردن. چرا که این پروژه قرار بود به جمعآوری اطلاعات سری و مهم فراوونی منتهی بشه، که خب به علت معجونپراکنی هکتور داشت نمیشد که بشه!
عدهای دیگه غم رو چاره نمیدونستن و سرگرم خالی کردن عصبانیتشون بر سر وسایل فروشگاه لوازم جادویی ورانسکی بودن. حالا این که چرا غم چاره نبود، اما خالی کردن عصبانیت چاره بود، پرسشی است که پاسخی براش ثبت نشده. شاید هم شده، اما نویسنده با وجود تلاش برای نوشتن هشتصد کلمه، علاقه نداره وقتشو صرف توضیح علمی این موضوع کنه.
ولی سوال دیگهای اینجا مطرحه که نویسنده علاقمنده بهش اشاره کنه و اون هشتصد کلمه رو به طریقی پوشش بده. اونم اینه که چی شد که فروشگاه لوازم جادویی، به لوازم غیر جادوییای همچون کامپیوتر متصل به اینترنت ختم شد که مرگخوارا قادر به ورود به سایت جادوگران شدن؟ پاسخ این سوال احتمالا با مطالعه اولین پستهای سوژه رفع خواهد شد، پس خودتون برین بخونین و از نویسنده نخواین توضیحش بده. درسته که نویسنده مجبوره حداقل از هشتصد کلمه استفاده کنه، اما دیگه اونقدرم مجبور نیست.
باری به هر جهت...
عدهای تصمیم گرفته بودن عصبانیتشون رو بر سر باعث و بانی این اتفاق، یعنی هکتور خالی کنن! بنابراین فریادِ چه کردی با ما بر سر هکتوری که غش کرده بود و کف زمین پهن شده بود سر میدادن.
عدهی آخر هم عصبانی بودن، ولی عصبانیتشون رو صرفا با فریاد زدنِ بدون مخاطب خاصی بروز میدادن. بنابراین خلاصه نهایی صداهای عجق وجق همچین بود: آه و ناله، زار زدن، صداهایی همچون "گـــودا" در حین شکوندن اشیا، و انواع و اقسام فریادها.
این وسط هکتور که واقعا غش نکرده بود و تنها خودش رو به غش زدن زده بود، چون از عواقب احتمالیِ عملِ بدش آگاه بود، در میون این همه سر و صدا و خصوصا اون دستهای که دقیقا مخاطبش خودش بودن و بالای سرش تجمع کرده بودن، داشت کم میاورد و دیگه در خودش توانِ ادای غش کردهها رو در آوردن نمیدید.
اما خوشبختانه یا متاسفانه، قبل از این هکتور بخواد تسلیم بشه و با ویبرهای همه صداها رو در هم بشکنه، این بلاتریکسه که با فریادی که بالاتر از هر فریاد دیگهای هست، همه رو به سکوت دعوت میکنه. به این شکل:
- همگی ســـــــــــاکـــــــــــت!
و باور کنین یا نکنین، همگی با تنها همین جمله ساکت میشن. یعنی حتی نیاز نیست بلاتریکس مثل فیلما چندین و چند بار فریاد بزنه و همه نشنون یا اگه میشنون واکنشی نشون ندن و اون مجبور شه به روشهای دیگه برای شنیدن صداش رو بیاره. نه واقعا لازم نیست. چون نه تنها همه به وضوح میشنون که چون بلاتریکسه حرفشنوی بالایی هم دارن.
پس به محض فریادِ بلاتریکس، سکوتی حاکم میشه که تنها شکنندهش اشیائی میشن که تا قبل از فریاد بلاتریکس نیمه شکسته بودن و حالا داشتن پروسه شکستن کامل رو طی میکردن. و اگه فکر میکنین بلاتریکس با اون آرامش روانی توصیف نشدنیای که داره، این مورد رو طبیعی میپنداره و به اشیاء رحم میکنه که در جواب فریادش ساکت نمیشن، کور خوندین و کاملا اشتباه کردین.
بلاتریکس به سمت تکتک اشیائی که بعد از اعلام حکومت نظامی همچنان داشتن صداهای نهاییشون رو تخلیه میکردن طلسم کروشیوی نثار تک تکشون میکنه. البته که اشیاء جون ندارن و دردی در وجودشون بابت این طلسم ایجاد نمیشه، ولی خب پروسه خروج صدا که حتما باید تا ته طی میشد، چون بالاخره انسان نبودن که قادر باشن جلوش رو بگیرن، با سرعت بیشتری طی میشه و سکوتِ مطلوبِ بلاتریکس با سرعت بیشتری فراهم میشه.
مرگخوارا با دیدن طلسمهای ریز و درشتی که بعضا از بیخ گوششون یا به فاصله چند میلیمتری ازشون عبور میکرد، آب دهنشون رو قورت میدن و روونا، هلگا، سالازار یا گودریک رو بسته به گروهی که در هاگوارتز داشتن شکر میکنن که بلافاصله سکوت پیشه کردن و در دامِ طلسمهای کروشیو بلاتریکس گرفتار نشدن.
بالاخره بعد از فراهم شدن سکوتی که بلاتریکس به دنبالش بود، هکتور که همچنان ادای غش کردهها رو در میاورد، ناگهان خودش رو در حالتی میبینه که از پشت به هوا بلند شده و حالا چشم تو چشم با بلاتریکسه.
- طبق هر قانونی که حساب کنیم منطقی نیست بتونی منو همچین بلند کنیا!
اما مرگخوارا به خوبی میدونستن وقتی بلاتریکس رو خشم در بر میگرفت، هر قانونی از طبیعت قادر به شکسته شدن بود. چون هر کس و هر چیز و هر پدیدهای که با بلاتریکس همکاری نمیکرد، شامل خشمش میشد. همین دقایقی پیش اشیاء به وضوح شاهدش بودن!
- زود تند سریع تاپ لپ...
- لپ تاپ بود اسمش!
- لپ تاپ! الان وقت ایراد گرفتنه آخه؟
نبود خب. چرا مرگخوارا نمیفهمیدن؟
از شانس خوبِ مرگخوار خاطی، الان هکتور پروژه پررنگتری برای بلاتریکس بود. پس بلاتریکس رو به هکتور ادامه میده:
- سریع این لپ تاپو درست میکنی یا یجوری خودتو به ایتنرتن وصل میکنم که تو چشات صفحه سایت نقش ببنده و دهنت به صورت خودکار شروع به خوندن پستا کنه و دستاتم خواستههای ما رو بنویسه!
نویسنده به محض دیدن "تعداد کلمات: 835" نفس راحتی میکشه و سرنوشت هکتور رو همینجا به نفر بعد واگذار میکنه! اصلا هم به این موضوع اشاره نمیکنه که همون مرگخوار خاطی کاملا آروم و زیرلبی گفته بود "ایتنرتن نه، اینترنت"!