و صد البته لینی تنها کسی نبود که از جمله لرد ذوق مرگ شده بود .
گل از گل ملانی هم شکفت .
البته گلش زیادی سریع شکفته بود و روند قانونی را طی نکرده بود و می دانید که ...
غنچه ای که زود تر از موعد بشکفد ، بیشتر از حد معمول هم جوگیر می شود و در نتیجه زود تر هم پژمرده خواهد شد !
ملانی به مصدومش نگریست .
صانحه ی پیش آمده باعث شکستن ستون فقرات مینیاتوری لینی و آسیب دیدگی خیلی خیلی خیلی شدید چند نقطه حساس و غیر حساس او شده بود . (البته شاید هم نویسنده شیطنت اش گل کرده بود - دیدید یک گل می تواند چه عواقب وحشتناکی داشته باشد ؟ - و میخواست مبالغه ای بنماید )
و این آسیب دیدگی چیزی نبود که بشود با یک نسخه ( حتی اگر نسخه اش حاوی دارو های متابق با پیشرفته ترین متد های درمانی باشد و پزشکی متخصص آن را تجویز کرده باشد ) سر و ته اش را هم آورد .
پس ملانی مجبور شد وارد پلن دوم نقشه اش شود .
او اکنون داشت دورت بگردم گویان ، دور خانه ریدل ها میگشت و هرچه دم دستش میدید ( اعم از نیش زنبوری از مرلین بیخبر ، چاقوی آشپزخانه ، تار مویی از موهای بلا به عنوان نخ و قیچی اصلاح ) را برای توشه راهش بر می گزید .
راهی که مقصدش لینی ای نگران و نه چندان سالم بود !
ملانی دور خیز کرد و با سرعت خیلی خیلی زیاد مایل بر ساعت به طرف لینی هجوم برد ، اما همین سرعتش باعث شد ، لیز بخورد ، با کله بیاید تو زمین ، روی لینی بیوفتد ، او را به زمین بچسباند و تمام تلاش های او برای کنده شدن از دیوار را به هدر بدهد .
ملانی با احتیاط از روی لینیه پخش زمین شده بلند شد و همان طور که داشت خانه ریدل هارا برای پیدا کردن کاردک زیر رو می کرد ، با دستپاچگی گفت :
- اشتباه نکنید ! این کاملا عمدی بود ، برای عمل جراحی نیازه سطح هوشیاریش رو پایین ببریم ، هیچ خطری بیمار رو تهدید نمی کنه !

لینی که دوباره به حالت کما در آمده بود ، با شنیدن کلمه عمل به هوش آمد .
بر فرض محال ، حتی هم اگر خطری بیمار ملانی را تهدید نمی کرد ، بعد از سرپا شدن لینی ، مطمعن باشید که خطر بزرگی خود او را تهدید می کرد .
ملانی که تلاش هایش برای یافتن کاردک نافرجام مانده بود ، به طرف مصدوم رفته و سعی کرد با ناخن از روی زمین جمعش کند .
بالاخره باید به نحوی خرابکاری اش را ماس مالی می کرد ؛
اما نیازی به ماس مالی نبود زیرا ناگهان خرابکاری اش خود به خود سیمان مالی شد .
لینی که با شنیدن کلمه عمل جراحی از زبان ملانی مردمک چشمانش دوبرابر بزرگ تر شده بود ، تمام توان داشته و نداشته اش را به کار گرفت ، به زور خود را از زمین جدا کرد و در حالی که سعی می کرد لنگ زدنش را پنهان کند ، شروع کرد به دایره وار راه رفتن .
- عه عه ، لازم نیست قضیه رو بزرگش کنین ، ببینین من اینجام ، سُر و مُر و گُنده

نه سُر بود نه مُر بود و نه حتی گُنده !
از آن طرف اعصاب لرد که قادر به تحمل این حجم از بی نظمی نبو... چرا ظاهرا بود !
بلی ، لرد ما همیشه قادر و تواناست ، اما خداییش تحمل این یکی خیلی سخت بود ، مرلین به لرد صبر بدهد . البته که همه این آتش ها از گور مرلین بلند میشد ، این کار او درواقع تحمیلِ تحمل بود !
حالا لرد سعی داشت خودش را در افکار بیرحمش غرق کند و دستش را به سمت چوب دستی اش نبرد .
در این بین مرگخواری بی غیرت از وسط جمعیت
زری حرفی زد :
- ارباب میگم چطوره ویدیو های چنل دامبلدور تو یوتیوپ با عنوان < آموزش ورزیدن مهر و محبت > رو دنبال کنید ، باور کنین خیلی آموزندن

هیچ کس نمی دانست این مرگخوار چگونه توانسته بود ، با این حجم از اعتماد به نفس این حرف را به زبان بیاورد .
- چه گفتی ملعون ؟ دامبلدور بیاید به ما درس اخلاق بدهد ؟ اصلا ما تمایل داریم نوعی جدید از تو دل برو بودن را اختراع نماییم !

مرلین که هنوز هم گوشه ای ایستاده بود ، عینکی به چشمانش زد و دفترچه ای که در دست داشت را ورق زد .
- شرمنده ! این اختراعی که شما گفتی قبلا توسط کس دیگه ای ثبت شده ، مخترعش هم جد جد پدر جد دامبلدور بوده

لرد احساس کرد به غرورش لطمه وارد شده . او در همه چیز از دامبلدور سر تر بود حتی در تو دل برو بودن !
- خواهید دید ! به دنیا نشان خواهیم داد که تو دل برو ترین فرد در جهان هستی کیست !
