هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸
#46

مینروا مک گونگال old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۰ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
از دفتر وزارت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 547
آفلاین
وزارت سحر و جادو اعلام می کند :

طی تایید وزارت سحر و جادو و وزیر سحر و جادو تصمیم گرفته شده است مسئولیت این تاپیک از این پس به عهده ی ملکه مورگانا لی فای می باشد !

مسئولیت مسئول تاپیک :
دنبال کردن سوژه و جلوگیری از انحراق آن .
تزریق سوژه های جدید در صورت لزوم .
ارائه ی گزارش به وزیر در مورد پیشرفت تاپیک
در صورت لزوم اقدام به عضو گیری کنند .
مدیریت تاپیک .

توجه : این کار دلیلی بر کم کردن کار وزیر و کابینه نیست بلکه تنها روشیست برای بهبود اوضاع فعلی و پیشرفت روز افزون ایفای نقش سایت .

با تشکر وزیر سحر و جادو !



Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ چهارشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸
#45

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
(به ضرب چماق مارکوس فلینت که بالا سرم ایستاده!)
-------------------------------------------------------------------

و تدی را ناپدید و به محل محاصره وزارتخانه آپارات کرد. بلیز رو به آبرفورث کرد و با تعجب پرسید:
- تو از کجا پیدات شد؟

آبرفورث که بزهای جنگجوی خود را به صف کرده بود و همزمان با سان دیدن از آنها، تعدادشان را چک میکرد پاسخ داد:
- یادمه آسپ از رفیقاتون بود تو وزارت. بهم گفت نصفه شبا بلیز یه ماسک خنده دار میذاره رو صورتش و خیلی بامزه میشه. شرط بستیم که من می تونم بیام بهت بخندم یا نه که منم گفتم: نه فقط خودم، که لشکر بزامم می برم با هم بخندیم جونیور. ولی دیگه نمی دونستم این تدی و جیمزی واسه ناکار کردنت اومدن اینجا!

بلیز نگاه مخفیانه ای به کشوی میزش انداخت و مرلین را شکر کرد که امشب به خاطر حساسیت پوستی، ماسک مورد علاقه اش را بر صورت نگذاشته بود.

روبروی وزارتخانه - ازدحام بزرگ جماعت خاسگ!

تدی درحالیکه اثر هلالی شکل سم بز را با کیسه ای از یخ کمپرس می کرد، نگاهی به جماعت سانتورها، خوناشام ها و گرگینه ها انداخت:
- میگما جیمزی، یه سوت دیگه وزارتخونه دست ماس!

جیمز مشتاقانه به فنریر که از دیوار بالا می رفت نگاه کرد و سری به تایید تکان داد و احساس کرد حال که به شدت هیجان زده است، کمی یویواش را تاب بدهد بدک نیست. دستش را در جیبش فرو برد ولی یویو آنجا نبود. با آشفتگی جیب هایش را گشت:
- تدی یویوی من کو؟

- من چمدونم؟

- باب مسخره بازی در نیار! یویوم نباشه من هیچکاری ازم برنمیاد.

- آخه یویوی بوقی تو به چه درد من می خوره؟

صدایی سرد از پشت سر جیمز و تدی به گوش رسید:
- دنبال این می گردین؟

هردو رو به عقب گرداندند و مورگانا را دیدند که یویو را در دستش تاب می داد و شنلش را دور خود پیچیده بود. برق دندان های نیشش کاملا واضح بود. جیمزی با لکنت دستش را دراز کرد:
- هممم... مرسی مورگانا.... چیزه... دستت درد نکنه. بدش من!

مورگانا یویو را از دسترس جیمز دور کرد و با ناراحتی به تدی نگریست:
- حمله ترتیب میدی؟ اونم علیه وزارت و هوکی و بلیز؟ اونوخ به من نمیگی بیام یه دلی از عزا دربیارم؟ تو خیلی خائنی تدی.

تدی سعی کرد توضیح دهد:
- نمی خواستم شما به زحمت بیفتین بانوی من. موقع خوردن خونشون که میشد خبرتون می کردم. باور کنین.

- کِی؟ وقتی خودت خرپ و خرپ تا آخر استخوناشونو جویدی؟ اونوخ دیگه خونی واسه من نمی موند که بخورم. اصن دیگه دوستت ندارم. تو باید دوباره بری پیش مای لرد و منتشو بکشی تا اجازه بدن باهات حرف بزنم. اصن من میرم. اصن افرادمم می برم.

مورگانا رو به لشکر خوناشام ها فریاد کشید:
- نامردا! نالوطیا! خائنا! به چه حقی بدون اجازۀ من تو این حمله شرکت کردین؟

یکی از خوناشام ها به تدی اشاره کرد:
- اون گفت که قراره به زودی با شما عروسی بشه که!!! ما هم به عنوان اینکه پادشاهمون به حساب میاد ازش اطاعت کردیم.

- ای بوق بر شما. من اصن هنوز پله های ترقی رو کاملا تی (T) نکشیدم! دوماد می خوام چیکار؟ همگی برگردین به قصر ببینم.

و خودش نیز شنلش را گشود و بالهای خفاشیش آشکار شدند و بدون توجه به زوزه های غمگین تدی پروازکنان دور شد.

سانتورها با دیدن خروج خوناشام ها از محاصره، نگاهی به یکدیگر انداختند:
- اصن کی گفته ما باید توی سیاست دخالت کنیم؟

- ما چرا کار پیشگوییمونو ول کردیم و روونۀ کارای آدما شدیم؟

- حالا آدما هم نه! یه پسر جیغ جیغو و یه توله گرگینه که مدام موهاش رنگ عوض می کنن!

همه با هم تصمیم گرفتند به جنگل ممنوعه بازگردند. گرگینه ها مانده بودند و حوضشان. هوکی نگاهی ترسان از پنجره به بیرون انداخت و آمار پایین حمله کننده ها را دید. از طرف دیگر آبرفورث و بلیز درحال ورود به محل محاصره برای دفاع از وزارتخانه بودند. تدی و جیمز کاملا متوجۀ بی ریخت شدن اوضاع بودند و درنتیجه، به ناچار با هم مشورتی نهایی انجام دادند:
- تدی به نظرم باید حمله کنیم و کار رو یه سره کنیم.

- اوهوم. ولی گمونم یه شیش ساعت دیه روز میشه و یه بلایی سرمون میادها!

- اوهوم. برا شما گرگینه ها خطرنانکه شرایط. من که نمی خوام بلایی سرتون بیاد. حتی اگه شیش ساعت دیه باشه.

- پس الان بریم و یه وقتی که اوضاع مساعدتره برگردیم و وزارت رو نابود کنیم.

هردو با هم فریاد "باشد که وزارت نباشد" را سر دادند و به میدان گریمولد آپارات کردند.

هوکی و بلیز پرسی را درحالی که زیر میز به شدت خر و پف می کرد یافتند و با توجه به آرام شدن اوضاع، ترجیح دادند شش ماهۀ وزارت را در سکوت و آرامش مطلق به سر ببرند.

و اینچنین است که: باشد تا وزارت نباشد.

پایان سوژه



Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
#44

ماركوس فلينتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۳ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۵ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
از ايفاي نقش حالم بهم ميخوره
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 316
آفلاین
و گرگینه وارد خانه شد. بلیز با ترسی که در صدایش مشهود بود:
-

جیمز سیریوس با لبخندی شیطانی گفت:
- کارت تمومه،وزارت دیگه سقوط میکنه

تدی هم اومد کم نیاره:
-خررررررررررررررررررررررررررررر!!!

بلیز:
-هرگز تسلیم نمیشوم .تا آخرین نفس میجنگم. استیوپفای، کروشیو، آوداکداورا، اکسپلیارموس...

جیمز سیریوس هم در حال جاخالی دادن از طلسم های بلیز گفت:
- برو تدی،برو تکه تکه اش کن،باشد که وزارت نباشد.

تدی با خشونت در چشمانش:
-خرررررررررررررررررررر!!!!

جیمز:
-

تدی به سمت بلیز یورش برد اما ناگهان بوسیله ی ضربه ای که بر سرش فرود آمد به جلوی پای جیمز سیریوس پرتاب شد و آخرین چیزی که دید یک بز با پیشانی بندی قرمز بود که تریپ کونگ فویی ایستاده بود.آبرفورث با خوشحالی گفت:
-ایول جونیور،همینه،برو جلو،دو تا آپرکات هم بزن

جیمز سیریوس با ناراحتی زمزمه کرد:
-انگار هوا پسه باس در برم.

و تدی را ناپدید و به محل محاصره وزارتخانه آپارات کرد.


ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۲۳ ۲۳:۲۲:۱۳

تصویر کوچک شده


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۸
#43

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
هوكی وقتی بليز می ره يه نگاه به ساعت روی ميزش ميندازه و سرش را می خارونه و بعد چشمش به تلفنی ميفته كه روی ميز رنگ و رو رفته كنار پنجره قرار داره . با عصبانيت دستش رو روی ميز ميزنه و ميگه :
- خاك تو سرم ، تا اين وسايل مدرن مشنگی اينجا هستن چرا اون ممد رو فرستادم بليز رو بگيره .

بعد در حالی كه خودش رو نصيحت ميكرد به تلفن يه نگاه موشكافانه كرد و شروع به گرفتن شماره تلفن بليز كرد كه از روی دفترچه تلفن كه با خط خرچنگ غورباقه خودش نوشته بود ، می خواند .

ديرييييييينگ ! ديرييييييييييينگ !


بليز با عصبانيت لحافش را كناری انداخت و چشمانش را مالشی داد و به سمت تلفن رفت و گوشی را برداشت :
- ابله ! ساعتتو نگاه كن بعد تلفن كن . اين‌ آرتور عجب وسيله مزخرفی رو واسه ما گذاشته .

هوكی يه صدای خشمگين به خودش ميگيره و ميگه :
- هوم ، مثل اينكه هنوز بليز ندونست با وزير چه طور بايد برخورد كرد ؟

- ببخشيد قربان ، اتفاقی افتاده ؟

- هوم ، بليز با دقت ببين هوكی چی گفت ...

ممد يه نگاه موشكافانه به اطراف ميندازه و از خيل جمعيت گرگينه هايی كه جلوی وزارتخانه از دهانشان آب بيرون ميريخت گذشت و به خانه ای رسيد كه بر سر درش نام بليز زابينی را با بی ظرافتی تمام حك كرده بودند . ممد به سمت خانه گام برداشت و دستش را به سمت دگمه رنگ و رو رفته خانه بليز دراز كرد .

- خخخخخخخخخخخخخخخخخ ... ( افكت حمله گرگينه )

ممد در عرض مدتی كوتاه به طور كامل توسط گرگينه بلعيده شد . در نزديكی گرگينه جيمز كه يويوش را پيچ و تاب ميداد گفت :
- كارت عالی بود تدی . اين ممده حتما ميخواسته موضوع رو به بليز بگه . پرسی كه تا حالا حتما تيكه پاره شده ، اگه بليزم بكشيم ديگه كاری از دست هوكی برنمياد .

گرگينه با خشمی وصف ناپذير در را از جا كند و وارد ساختمان شد .



Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷
#42

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
- شهر در امن و امان است... مردم شهر آسوده بخوابید که هوکی بیدار است... شهر در امن و امان است...

نگهبان ها و گاردهای ویژه ی وزارت در معابر رژه می رفتند و خبر از امنیت حاکم بر شهر می دادند و اگر در ساعات منع عبور و مرور کسی را در خیابان می دیدند، مجاز به استفاده از "آواداکداورا" بودند. نام هوکی، نامی شده بود که لرزه بر اندام ها می انداخت و می رفت که کم کم لقب "اسمشو نبر 2" یا "اصن اسمشو نبر" یا "اسم بوقیشو نبر" را به خود اختصاص دهد.
دیوانه سازها نیز بعد از ساعات حکومت نظامی در شهر پخش می شدند و قربانیان بدبخت را یا میهمان بوسه های خود میکردند یا تا آرکابان بدرقه شان می نمودند.
سلول های این زندان مخوف از هر زمانی در تاریخ خود، تاریک تر، شلوغ تر و ترسناک تر شده بود.

- شهر در امن و امان...

-

- است؟

.... ( در جای خالی افکت خورده شدن نگهبان را قرار دهید!!)

لشکر موجودات جادویی با آرایش نظامی خود جلوی در وزارتخانه به صف ایستاد. صف اول به گرگینه های قرار داشت که زیر نور مهتاب بی تابی می کردند. در ردیف دوم اجنه ی شورشی چماق به دست ایستاده بودند. در ردیف سوم خون آشام هایی بودند که از لب و لوچه شان خون می چکید و پشت سر آنها سانتورهای نیزه به دست ایستاده بودند... خشمگین و آماده ی له کردن هر کسی که آنها را به تبعیدگاه فرستاده بود.
جیمز سوار بر پشت تسترال خود، به جای تدی که در حالت گرگینگی فاقد هر گونه عقل و شعوری شده بود..

( تدی: اهم اهم...

راوی:

تدی: اهـــــــــــم اهـــــــــــــــــــــم!

راوی: )

...، لشکر را فرماندهی میکرد.

سقوط وزارت تاریک و ننگین هوکی نزدیک بود...!

اندرون وزارت!

ممد: ارباب! شهر در امن و امان نیست.
هوکی: هست! :cool:
ممد: نیست قربان، نیست!
هوکی: من بهتر می فهمم یا تو که ممدی؟ من وزیرم یا تو؟ آینه آینه، کی از همه خوشگل تره؟ قوی تره؟ جذاب تره؟
آینه:
ممد: بهرحال قربان، لشگر خاسگ به فرماندهی بچه پاتر و اون رفیق گرگش به وزارت شبیخون زدن. اگه زودتر کاری نکنین، وزارت سقوط میکنه، خودتونم میشین اولین جنی که گرگینه شد!
هوکی: مثکه حق با توئه! بلیز رو واسم بگیر... زود!

(در افکار راوی واژه ی بلیز رو واسم بگیر انعکاس پیدا میکنه...

شق!

- اون بگیر نه که... این یکی بگیر!
- ها از اون لحاظ!)

و ممد میره دنبال بلیز تا اونو بگیره!!
.
.
.


تصویر کوچک شده


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱:۳۸ یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۷
#41

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
ممد:قربان اتحاد خاكستري همين ديروز با نيروهاي نوشابه ايش يه حمله گاز انبري به چند تا از ممد هاي ما داشتن و اونا رو مورد ضرب و شتم قرار دادن .. از اون طرف اتحاد بنفش هم تونسته به داخل هاگزميد نفوذ كنه و با تحريك اذهان عمومي سعي دارن مردم هاگزميد رو بر عليه شما تحريك كنن ... اتحاداي آبي و قرمزم ديروز در حالي كه داشتن تو كوچه دياگون شعار ضد وزارتي ميدادن با هم ديگه به صورت اتفاقي برخورد كردن و زدن هم ديگه رو شديدا ناكار كردن .. اين وسط فعلا فقط از رانده شدگان خبري نيست كه خودش خيلي مشكوكه!!
هوكي:اوهوم خيلي مشكوكه .. يعني الان دارن چه نقشه مخوفي ميريزن؟!

همان زمان مكان مخوف و زير زميني رانده شدگان

صداي هياهوهاي فراواني شنيده ميشه ، موجودات جادويي با وحشي گري تمام به در و ديوار اهنين زير زمين مخوف پنجه ميكشن ، جيمز سيريوس پاتر در حالي كه با خونسردي يويوي كوچكشو بالا پايين ميندازه دستشو به نشانه سكوت بالا ميبره.

_خب نقشه اينه ... ما موقع بدر كامل ماه .. يعني درست زماني كه تمام گرگينه ها و موجودات جادويي در نهايت قدرت خودشون به سر ميبرن به وزارت خونه حمله ميكنيم و اونجا رو فتح ميكنيم و بعدش هم وزير رو خيلي پروانه اي و صورتي تيكه تيكه ميكنيم يوهاهاهاها ..... لازمه ياد آوري كنم بر طبق ساعت من تا 1 ساعت ديگه خورشيد غروب ميكنه و بدر كامل ماه خودشو نشون ميده ... مجددا يوهاهاهاها

هيجان در زير زمين به اوج خودش ميرسه و موجودات وحشي مخوف با قدرت بيشتري به ديواره هاي اهنين پنجه ميكوبند.

1 ساعت بعد

دوربين روي بدر كامل ماه زوم كرده ، صداي فريادهاي عجيبي در گوشه و كنار شنيده ميشه ، تد ريموس لوپين يكي از سران رانده شدگان دچار حالات عجيبي شده ، رگ هاي صورتش در حال باد كردند و عضلاتش دارند كش و قوس پيدا ميكنند ، ناخن هاش در حال دراز تر شدنه و دندون هاش دارن تيز تر ميشن ، چشمانش كمي درشت تر ميشن و از حدقه بيرون ميزنن ، عضلاتش حجيم تر ميشن و هيكلي حسابي ورزشكارانه و بادي بيل دينگي پيدا ميكنه كه همين مسئله موجب ميشه لباسايي كه پوشيده جر بخوره و تيكه تيكه بشه ، اما از اونجا كه مرلين هميشه مواظب آسلامه شلوار تدي به طور معجزه اسايي گشاد و فيكس هيكل جديدش ميشه ، اخرين نشانه هاي انسان بودن هم از توي عمق چشمانش از بين ميره و وحشي گري و نياز به خون جاشو ميگيره .. تد ريموس نگاهي به سقف زير زمين مخوف ميندازه و زوزه اي ميكشه و بقيه موجودات جادويي و گرگ نماها هم به تقليد از اون اين كار رو ميكنن ، جيمز سيريوس نگاهي به ارتش عجيب و غريب خودش ميندازه و بعد با صداي ريز و بچه گانش فرمان حمله رو صادر ميكنه.

+++++

كارگردان : اي واي خاك تو سرم بازم يه فيلم پر هزينه ديگه

+++++


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۲ ۲:۰۴:۳۱
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۲ ۲:۰۹:۱۵

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷
#40

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
سوژه جدید !
حملهههههههه!


- هیولاها! گرگینه ها! غول ها! اجنه! هیپوگریف ها! باسیلیسک ها! خون آشام ها! رانده شدگان! همه با هم بگین یوهاهاهاها!

ملت موجود و انسان : یوهاهاهاها!

پنجه ای از میان هزاران پنجه ی دیگر بالا رفت.
- بله گرگینه ی شماره ی هفتصد و دو؟
- آقای جیمز! یه سوال داشتم! ما چرا یوهاهاها کردیم؟
- چونکه...یوهاهاهاهاها!

ملت : یوهاهاهاهاهاها!
گرگینه از پاسخی که شنید راضی بود.

مقر زیرزمینی رانده شدگان ، درست زیر ساختمان خاسگ قرار داشت، ساختمانی که در آن لحظه تمامی ساکنانش آن را به مقصد زیرزمین ترک کرده بودند.
هنگامی که موجودات جادویی مشغول به صحبت بودند، جیمز کوچولو گره ی کراواتش را محکم کرد و به آرامی از پشت تریبون کنار رفت. به چشمی که مانند چشم سایرون، سالن را زیر نظر داشت چشمکی زد و پشت پرده ی سالن ناپدید شد.

چشم سایرون که در حقیقت پریسکوپ تد ریموس لوپین بود، پلک زد و ناگهان سرخ شد.
وقت انتقام بود... باشد که وزارت نباشد!

همان لحظه – دفتر وزیر:

- هوکی بد! هوکی بد! هوکی بد!
- قررربان خواهش میکنم! دیگه کافیه!
بلیز برای بار ششم در آن روز سعی داشت از کوبیده شدن سر هوکی به دیوار توسط خودش، جلوگیری کند.
- هوکی نباید آن ورقه ها را امضا کرد! هوکی بود بد! آن اسناد بود کثیف! بلیز بود فاسد! مملکت بود بوق! رانده شدگان بود گولاخـ.....

*********
کارگردان : نویسنده؟
نویسنده: کارگردان؟
کارگردان : نویسنده!
نویسنده :کارگردان!
کارگردان : جمع کن بینیم باو! چرا اغراق میکنی تو پستت!؟ چرا ژانگولری مینویسی؟! چرا حریف رو ضعیف نشون میدی!؟ کات! از اول!
نویسنده : باشد تا وزارت نباشد خب!

*********
- ولی قربان! همین حالا که شما دارید این دستورات سیاه و خفن و مملکت خراب کن رو صادر میکنید ممکنه زیر همین ساختمون، هم سطح انبار وزارت، یک گروه شورشی تصمیم به این داشته باشن که با کل ملت ستاد خاسگ بریزن سرتون و بهتون حمله کنن و وزارتو فتح کنن! باید آینده نگر بود!

- بلیز؟ این ممدو بنداز بیرون! ممد بعدی!

ششمین ممد آن روز، به محض ورود به دفتر وزیر شروع به آه و ناله کرد :

- کمکمون کنین! ما فقیریم! خونواده ام چیزی برای خوردن ندارن! ما ممدیم! ما بدبختیم! ما بیچاره ایم! ما...
- خب به من چه!؟ باید قبل از اینکه یه ممد بشین فکرشو میکردین! بندازش بیرون بلیز! ممد بعــــد!


و اما در آن لحظات کسل کننده ی کاری، خنده های شیطانی لشکری از موجودات جادویی و صدای جیغ گوشخراشی، فضای مقر زیرزمینی رانده شدگان را پر کرد.


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۰ ۱۷:۰۴:۱۴


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۸۷
#39

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
- چيو امتحان كنيم؟ منظورت چيه؟ خل شديا. رو هر كي اينو بريزي كه در جا مرده.

در همين لحظه هوا از دود پاك شد و نگاه گرابلي به مونتي افتاد كه داشت مايع دست سازش را روي سرش مي ريخت.

- نـــــــــــــــــه، مونتي مگه ديوانه شدي

- بذار من كارمو بكنم وايسا ببين كي منفجر مي شه.

ناگهان قطره اي از مايه روي سر مونتي ريخت و پشت سرش همه مايع بر سرو صورتش جاري شد. مونتي به شدت فرياد مي زد و بالا و پايين مي رفت و صورتش را چنگ مي زد...پس از چند دقيقه بالاخره ايستاد و رو به گرابلي كرد.

- اصن درد نداشت.

-

همان چهار پر شويد سر مونتي نيز ريخته بود و سرش كاملا ولدي مانند شده بود اما وقتي نگاه گرابلي به صورتش رسيد بيشتر متعجب شد؛ او ديگر هيچ مويي روي صورتش نداشت حتي ابروهايش نيز ريخته بودند و قيافه بسيار وحشتناكي به خود گرفته بود.

مونتي دستي به سرش كشيد و چيزي زير دستش نيامد جز مقداري پوست تاس، دوباره اين كار را تكرار كرد ولي بازهم مويي لمس نكرد و تازه متوجه شد كچل شده.

گرابلي نيز دست از تعجب و اينا بر داشته بود و داشت براي مونتي شعر مي خوند:
- كچل كچل كلاچه...روغن كله پاچه...مي زنم زمين هوا ميره...

- تو كه بلد نيستي شعر نخون

مونتي به سمت آينه نفاق آميز كه همون گوشه موشه ها افتاده بود حركت كرد و خودش را ديد كه در حال بافتن موهايش است و با دوستش خاله بازي مي كند.()

ناگهان گرابلي فرياد زد مي دونم بايد چي كار كنيم...


ویرایش شده توسط پروفسور گرابلي پلنك در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۵ ۱۸:۵۸:۳۴

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۰:۱۵ شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷
#38

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
بجون تو منم یکی از اینا داشتم.تو خونه عموم اینا بود.راست میگم.
-این رو فقط این جا دارن.
- میگم منم داشتم باوو.مگه چیه،یک فوارست دیگه.
- یک فواره که حدود صد تن وزنشه و اندازه سه تا خونه منو و تو روی هم دیگست.تازشم،فقط وزارت از اینا داره.

وزیر این را گفت و نگاهش را از مونتی به گرابلی نمود.
- من گفتم بیاید که کمک کنید.همه دارن کچل میشن و منو هم دارن کچل میکنن.بجون تو یک روز خوش نداشتم.همه امروزه میرن کچل میکنن که تو مد باشن،این گرگینها کچل میشن ناراحت میشن.
یک کاری بکنین.یک معجونی،آبی،غذایی چیزی پیدا بکنین بدین اینا درست بشن.

گرابلی سرفه کوتاهی نمود. عینک خود را بر روی بینی جابجا نمود . سپس، با لحن دوستانه و گرمی گفت:
جناب وزیر اصلا نگران نباشید.من و مونتروگورمی همه چیز رو در...
- مونتگومریه عزیز.
- همون.من و مونتگومری همه چیز رو درست میکنیم.یک معجوم
میسازیم توپ.نگران نباش.از الان این مشکل دیگه مشکل نیست.



----
میگم مونتی جون هر کی دوست داری نترکه یهویی.
- نگران نباش.من خودم ده سال شیمی دان بودم.این چیزی نیست.
ناگهان،صدای وحشتناکی از آزمایشگاه شنیده شد.برای لحظه ای،نوری خیره کننده پدیدار شد.گرابلی سرفه کنان خود را از روی زمین بلند نمود و به مونتی که کچل تر از همیشه ایستاده بود نگاه کرد:
جون خودت هیچی نشد.
-گرابلی...فکر کنم یافتم.فکر کنم یافتم.باید روی یک گرگینه امتحانش کنیم.فکر کنم درست شد!منو و تو یافتیمش....باید امتحانش کنیم.


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: ستاد کل حمایت از خون آشام ها ، سانتورها و گرگینه ها ( خاسگ)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۷
#37

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یک ساعت بعد درِ اتاق وزیر به آرامی باز شد و یه عدد بچه ی خوشگل وارد شد . به آرامی سلام کرد و به سمت وزیر آمد تا با او صحبت کند . به آرامی گفت :
- آسپ . چطوری ؟ خوبی ؟ چیکارم داشتی ؟
- سلام تدی . چیکار کردین ؟ چرا مشکل این گرگینه ها رو حل نکردین ؟
- راستش بابای خودمم موهاش ریخته
- آره ، می دونم ... ولی متأسفانه باید بهت بگم که زین س شما سه نفر اخراج می شین . وزارت ، مخصوصا در این اواخر کار من به افرادی نیاز داره که بتونن از هر لحاظ وزارت رو پوشش بدن و بتونن خوب کار کنن . حرفی نداری ؟
- نه
- خب . پس طبق حکم شماره ی 13,997 تو ، پدرت و اون یکی بوقی که توی خاسگ کار می کرد اخراج شده و یکی دو نفر دیگه میان روی کار . می تونی بری .

تد ریموس که گویا منتظر همچین لحظه ای بود ، به سرعت حکم را از دست آسپ گرفت و از اتاق وزیر خارج شد . وزیر به سرعت با یه وسیله ی جادویی (؟!) منشیش رو خواست و منشی در کسری از ثانیه وارد دفتر شد .
آسپ نگاهی به منشیش انداخت و گفت :
- چند نفر رو واسه مدیریت خاسگ معرفی کن . چند نفر که از حیوونات و موجودات یه چیزایی سرشون بشه .
- آگ ، شکاربان قدیمی هاگوارتز که داره می میره ... هاگرید ، شکاربان حال و حاضر هاگوارتز که نمی تونه از در ورودی وارد وزارت بشه ... مونتگمری مونتگمری معروف به دایی مونتی که تو یه داشنگاهی که ترجیح می ده اسمشو نگه در مورد حیوونات جادویی خونده ...
- این خوبه . دیگه کیا هستن ؟

منشی نگاهی به برگه هایی که در دست داشت انداخت و ادامه داد :
- پروفسور گرابلی پلنک معروف به عمو پلنگ () ، استاد اسبق مراقبت از موجودات جادویی در هاگوارتز .
- اینم خوبه . سریع بهشون یه جغدی چیزی بفرست بگو بیان وزارت . تا اومدن بگو بیان تو دفتر من !


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۲۷ ۱۹:۳۵:۴۵







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.