هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: چهار جادوگر (گذشه هاگوارتز)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱
#3

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
شاه برای لحظاتی چشمانش را بست و در فکر فرو رفت
-قاصد من پیام تو را دریافت کردم و با در خواستت موافقت میکنم . همانطور که میدانی برای پیدا کردن مکان مناسب مدتی به زمان برای مشورت نیاز داریم تا اون زمان تو در قصر استراحت میکنی تا آماده برگشتن و بردن پیغام من بشی . خب وزیر چرا از او پذیرایی نمیکنی ببرش و از اون پذیرایی کن
-امر امرِ شماست قربان .
-از شما سپاسگذارم سرورم .
پس از رفتن قاصد بحث برای انتخاب مکان مناسب بالا گرفت کار بسیار سختی بود آن مکان می بایست کاملا امن و در حین امنیت زیبایی هم میداشت بریتانیا کشور بزرگی بود فرمانده ارتش اجازه صحبت گرفت
-اگر نظر من رو بخواین باید به سراغ شهر های کوچک بریم تا از قبل افراد اون جا رو بشناسیم . چون تو شهر های کوچک جمعیت هم کمتره . ملکه نگاه تحسین بر انگیزی به او کرد و گفت:
-من هم موافقم اگر به سراغ شهر بزرگی مثل ناتینگهام بریم کار خیلی سخت میشه بیش از 5000 نفر جمعیت داره شناسایی افراد خطاکار اینجا خیلی سختره . شاه هم برای این که کم نیاورد نظرش را داد
-بله شما درست میگید ولی شهر های بزرگ به مراتب زیبا تر هم هستند شاهزاده که تا به آن هنگام ساکت بود نگاهی به پادشاه کرد
-چرا در جنگل نباشه؟ حتما باید تو شهر باشه ! هم جمعیت کمه و هم زیباست ، اینطور نیست؟

خب از این که داستان من رو خواندید ممنونم و امید وارم که خوشتون اومده باشه در ضمن این رو هم بگم که در آینده به رمز و راز بخش اول داستان پی خواهید برد منتظر غیر منتظره ها باشید
خیلی لطف میکنید اگر نظر خودتون رو بگویید . چون دوست دارم نظرم شما را بدانم . از همه شما ممنونم خدا حافظ همه شما

پ.ن نوشته آخر متن از نویسنده است


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




پاسخ به: چهار جادوگر (گذشه هاگوارتز)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱
#2

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
-فیلیکس بهت هشدار میدم این کار رو نکن تو حق نداری به بچه ها آسیب بزنی
-خیلی پیر شدی ، بله یک پیر احمق شدی . من هرکسی رو که با من مخالفت کنه رو میکشم خونشو ویران میکنم و خانواده اش رو نابود
-با این کار ها به هیچ چیزی نمیرسی ولی من نمیزارم این کار رو بکنی اگر لازم باشه باهات میجنگم و جون اون سه تا رو نجات میدم .
-واقعا فکر کردی به همین راهتی هست . خیلی مغرور شدی دوست قدیمی من . فکر نمیکنم جون سه تا بچه که حتی نمیتونند دماغشون رو پاک کنند . اگر واقعا اسرار داری ... آه فکر کنم آخرین باری هست که می بینمت. سپس نوری تمام منطقه را فرا گرفت و ...

17 سال بعد مارچ 1095 میلادی

پیک سلطنتی که پرچم روم رو بر خود داشت . سوار بر اسبی سفید و تنومند ، چهار نعل در جاده ای در حرکت بود . نامه او چه می توانست باشد ؟ شهر بزرگی که در مرکز آن قصر با شکوهی وجود داشت در نظر نمایان شده بود پیک لحظه ایستاد و شهر را از دور دید . به نظر شهر زیبایی به نظر میرسید و البته بسیار بزرگ . سپس دوباره راه خود را در پیش گرفت تا اینکه به شهر رسید . او وقار و قرمانانه می تاخت تا اینکه به قلعه رسید . دور تا دور قلعه را آب احاطه کرده بود . نگهبانان برج قلعه با دیدن او پلی را پایین آوردند و دروازه را باز کردند و پیک وارد شد .
بی شک درون قصر بسیار زیباتر از درون شهر بود با این حال پیک سلطنتی به راه خود ادامه داد سپس از اسبش پیاده شد، چندین تن به سوی او می آمدند یکی از آنها اسب سوار را از او گرفت و آن را برد تا از اسب رسیدگی کند چرا که حیوان خسته بود درنهایت اورا به دربار شاه بردند در آنجا شاه به همراه ملکه اش و یک پسر جوان با مو های قهوه ای روشون که خیلی بلند بود را دید که هیچ شباهتی شاه و ملکه نداشت .علاوه بر آنها مشاور شاه و وزیر و فرمانده ارتش شاه نیز حضور داشتند . سپس شاه با خوش رو ای گفت :
-خب بگو ببینم الکسیوس به تو گفته بیای درسته! خب پیامش چی بود ؟
-قربان فرمانروا الکسیوس ضمن درود و خواستار سلامتی برای شما از شما خواسته ... در واقع از همه فرمانروا های اروپا خواسته که یک دیدار برای همفکر داشته باشند.
سپس هم همه ای در گرفت شاه به اطرافش نگاه کرد.
-همفکری ! در باره چه موضوعی ؟
-قربان اگر به خاطر بیاورید آسیایی ها کلیسا با ارزش ما را تخریب کردند و بخشی از سرزمین ما مسیحیان را گرفتند . فرمانروا الکسیوس قصد انتقام و باز پس گیری سرزمین ها رو دارند ( حالا داستانش من در آوردی ولی از اهداف اصلی جنگ های صلیبی همین بود ).
-که اینطور پس قصد کمک گرفتن دارند
-قربان فرمانروا ما بر این باورند که این یک جنگ بر سر دین هست بنابرین از تمام مسیحیان برای این کار دعوت کرد . در ضمن از شما خواهش دیگری هم داشت قربان .
-خب چرا معطلی بگو چه خواهشی ؟ الکسیوس دوست من هست . بگو می شنویم .
-قربان از شما خواسته که شما میزبان این جلسه باشید وزیر رو به شاه کرد
-قربان این کار غیر معقول و خطرناک هست اگر اتفاقی برای مهمان ها بیوفته خطر جدی در روابطمون به وجود میاد . فرمانده ارتش جلو آمد و در حالی که ناراحت بودگفت :
-این کار خطرناک هست ، هرچند ارتش ما اینقدر قوی هست که از همه مهمان ها محافظت کنه ولی با این حال باید بدترین احتمالات رو هم در نظر بگیریم .
- بله با هر دو شما موافق هستم ولی دوست دارم بدونم هدف دوستم از این خواسته چه چیزی بوده؟ خب دوست من ادامه بده . -قربان فرمانروا الکسیوس بر این باور بودند که به دلیل موقعیتی که بریتانیا داره کشور های دیگه راهت تر به اون جا میان به علاوه ارتش شما سابقه درخشانتری در محافظت از مرز هاش رو داره.


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!




چهار جادوگر (گذشه هاگوارتز)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱
#1

جیانا ماریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۸:۱۲:۴۱ جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲
از ایران_اراک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 175
آفلاین
دوستان خودم نویسنده نیستم از جانب کسی میگذارم نویسنده به Mer معروفه.

این داستان ساخته پرداخته ذهن خودم بود و هدفم گسترش دنیا هری پاتر بود چون داستان بسیار جذابی بود من سعی کردم داستان ساختن این مدرسه رو بسازم و براتون تعریف کنم . جا داره چند نکته رو بگم اولا شاید داستان در دو سه قسمت اول جذاب نباشه ولی اگر صبر کنید جالب میشه از قسمت دو به بعد در مرفی آنچه گذشت داریم . سوماً سعی کردم داستان رو طبق زمان هری پاتر بنویسم و که به همین دلیل با جنگ های صلیبی هم کمی در ارتباط هست و در آخر داستان و وقایع کاملا تخیلی هست و مرجع تاریخی نداره .
نقل قول از نویسنده


اکسپکتو پاترونوس


قدم به قدم تا روشنایی از شمعی در تاریکی تا نوری پر ابهت و فراگیر!!
می جنگیم تا اخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!
برای عشق!!
برای گریفندور!!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.