[en]
About two years ago, somebody asked me what I wanted to do before I died.

As you might imagine, I came up with a number of possibilities, such as travel more and build a submarine in my back yard, but the one notion that struck everyone was "I want to live to see Book 7."

You know, the way JK writes and rewrites and keeps you waiting forever, I can't be sure that I'll still be around to read the finale. Especially given the way I drive.
[/en]
[fa]
متن زير نامه بسيار جالب يك طرفدار هري پاتر است كه خود دو فرزند دارد و در وبلاك سايت http://cbs4denver.com منتشر شده است:

حدود دو سال پيش يك نفر از من پرسيد كه دوست دارم قبل از مرگم چه كاري انجام داده باشم. جوابهاي زيادي به ذهن من خطور كرد مثل مسافرت كردن يا ساختن يك زيردريايی در حياط خلوت خانه‌ام!!! اما جواب واقعی اين بود: «من می‌خواهم براي خواندن جلد 7 هری پاتر زنده بمانم.»

همه ما با نحوه نوشتن جی كي آشنا هستيم، مي‌نويسد و دوباره نويسی می‌كند و تا ابد شما را منتظر نگه می‌دارد. بنابراين من مطمئن نيستم كه براي خواندن آخرين كتاب اين مجموعه زنده بمانم مخصوصا به خاطر نحوه رانندگيم!!!

ادامه ...
[/fa]

[en]
That's why I'm hoping, begging, pleading: Ms Rowling, please, put the book out in July, 2007. I know I can make it that far. At least, I hope I can.

It could either be on July 7, so that the release date is 7/7/07 -- seven being a very lucky number -- or -- it could be released on Harry's birthday at the end of the month.

I don't care, Jo. Just please get it out there because I'm just itchin' to know. I've lived with these characters (in film, on page and on audio disc) for a good decade. And it's time to find out what happens.

Not that I want it to end! Heavens, no! This series has been one of the most delightful surprises I've ever encountered in literature. (Notice how I DIDN'T say "Kid's Literature") I've been hooked from the start and carried along like everyone else.

I've reveled in the imagination and humanity of both the characters and the storylines. I've relished the great moral lessons of friendship, loyalty and courage. I've laughed at the outrage and controversy. I've waited breathlessly for each new installment.

My children have grown with the characters -- both learned to love books, all books, thanks to Harry and Hermione and Ron -- I think it's safe to say that I'VE grown up with the books.

I don't want to lose the wonderful feel of the latest copy in my hand on a July night at 12:01 am!

But -- even the greatest serial stories must come to their logical conclusions. The Lord of the Rings, Narnia, The Green Mile, the original serialization of David Copperfield.

It is time for Harry to meet his destiny. For Voldemort to meet his fate. For Hogwarts to live in a complete series of books -- a complete storyline.

It's time.

************************

As an added note -- while I wouldn't be happy about it, I would understand it if JK Rowling bumped Harry off at the end. It would protect the characters from the hack writers who would try to mess with the series. It would protect the idea of what she has created. It would give Harry the chance to display the ultimate sacrifice for those he loves.

No. I wouldn't like it at all. I'm an American and we like our endings happy. But -- I could understand what might drive her to threaten such a thing.

Awwwww -- WHAT AM I SAYING? DON'T DO IT, JO!!!!!

[/en]
[fa]
به همين خاطر من خواهش می‌كنم، تمنا می‌كنم، التماس می‌كنم: خانم رولينگ لطفا كتاب را در تاريخ جولاي 2007 منتشر كن. فكر كنم كه اجازه چنين پيشنهادی را دارم، حداقل اميدوارم كه اجازه اين كار را داشته باشم. به خاطر خوش يمنی عدد هفت روز انتشار مي‌تواند هفتم جولای باشد يعني 7/7/07 يا اينكه در آخر جولای روز تولد هری باشد.

البته تاريخ مهم نيست، جو. فقط كتاب را منتشر كن چون من بی‌صبرانه منتظر پايان داستان هستم. من برای يك دهه با شخصيتهای داستان (بر روی كاغذ يا صفحه سينما يا س‍ی‌دی‌های صوتی) زندگی كرده‌ام و وقت آن است كه بفهمم در نهايت چه اتفاقاتی خواهد افتاد.

فكر نكنی كه من دوست دارم كه اين داستان تمام شود، به هيچ وجه. اين مجموعه داستان يكی از بهترين داستانهای سبك «حوادث غيرمترقبه» است كه من در ادبيات ديده‌ام (در كل ادبيات و نه در ادبيات كودك). هنگام خواندن اين كتابها من ـ مانند ساير خوانندگان ـ از ابتدا در كتاب غرق می‌شدم و جريان داستان مرا تا انتها با خود می‌برد. من از تخيلات و انسانيت شخصيتها و سير داستان لذت برده‌ام و درسهای بزرگ اخلاقی داستان مانند دوستی، وفاداری و شجاعت مرا به وجد آورده‌اند؛ من هر بار بی‌صبرانه به انتظار جلد بعدی كتاب نشسته‌ام. فرزندان من با شخصيت‌های اين كتاب بزرگ شده‌اند و هر دو ياد گرفتند كه عاشق كتاب باشند كه به اين خاطر بايد از هرِی، رون و هرماينی تشكر كرد!!! من حتی می‌توانم بگويم كه من با اين كتابها بزرگ شده‌ام.

با وجود همه اينها، حتی بزرگترين آثار ادبي چند قسمتی هم بايد به پايان منطقی خود برسند: ارباب حلقه‌ها، نارنيا، دالان سبز و ديويد كاپرفيلد. وقت آن شده كه هری با تقدير خودش روبرو شود و ولدمورت به فرجام كارش برسد؛ وقت آن شده كه هاگوارتس در همه جلدهای كتاب زنده بماند؛ وقت پايان داستان است.

به عنوان نكته پاياني لازم است بگويم كه من درك می‌كنم اگر رولينگ هری را بكشد اگر چه اصلا دوست ندارم اين اتفاق بيفتد. اين كار، شخصيت‌هاي داستان را در برابر دزدان ادبي محافظت خواهد كرد و از دستكاری شدن داستان جلوگيری مي‌كند؛ اين كار از فكر اوليه و اثری كه جو خلق كرده است محافظت مي‌كند. نه، من به هيچ عنوان از اين موضوع خوشحال نخواهم شد. من هم مانند همه آمريكايي‌ها پايانهای خوش را دوست دارم، اما درك مي‌كنم چه عواملي ممكن است جو را وادار به اين بكند.

اه، من دارم چي مي‌گم. جو، هری رو نكش.


منبع: http://cbs4denver.com/harrypotter/local_blogentry_303154304.html
[/fa]