مصاحبه با آقای مالکی ، مدعی دزدی ادبی

تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۵ ۲۲:۱۰:۰۰ | عنوان: ايران

مالکی :

"هري پاتر را از روي دست من دزديده اند!"
"اصلا فكرش را هم نمي كردم كه كسي به نوشته هاي من دست بزند، چون به نظر خودم اصلا شاهكار نبودند."

آقایان عادل اعطا و احسان اسيوند مصاحبه ای با آقای حسین مالکی ،مدعی دزدی ادبی سری داستان های هری پاتر انجام میدهند که در روزنامه همشهری جوان به چاپ میرسد. توجه شما را در ادامه به این مصاحبه جلب میکنیم.
تصویر اصلی
وكيل هاي جي كي رولينگ با صراحت مي گويند وقتي يك كتاب ناگهان آن قدر موفق شد كه تمام دنيا مشتري اش شدند و به زبان هاي متعدد ترجمه شد، مطمئنا سر و كلة يك عده پيدا مي شود كه فكر مي كنند آن كتاب موفق از روي ايده هاي آن ها نوشته شده. دليل و مدرك مي آورند، شباهت ها را توي بوق مي كنند و به فكر شكايت مي افتند. اين وكيل ها كه لابد خيلي هم از موكل شان پول مي گيرند، استدلال هايي هم دارند. مثلا مي گويند آن بيرون توي دنياي نشر صدها هزار جلد كتاب چاپ مي شود. توي خيلي هايش هم ممكن است بشود اسم ها يا تم هايي پيدا كرد كه با مال مجموعه كتاب هاي هري پاتر شباهت دارد. چرا هميشه وقتي يك كتاب مثل هري پاتر مي تركاند و موفق مي شود، اين آدم ها يادشان مي آيد توي كتابشان چي نوشته بوده اند؟چرا خود اصل اين كتاب ها به هيچ جا نرسيده اند و حتي در سطح محدود هم مشهور نشده اند؟
با اين حال تقريبا از وقتي كه جلد چهارم هري پاتر قرار بود بيايد و جلد سوم، ركوردهاي فروش را جابه جا كرده بود، از اين طرف و آن طرف صداهايي بلند شد. از چين، از آمريكا، از خود انگلستان و چند جاي ديگر. اين صداها مدعي بودند ايدة داستان هاي هري پاتر، آن قدرها هم اوريجينال نيست و از روي كارهاي آن ها اقتباس شده. بعضي از اين آدم ها آن قدر پايه بودند كه رولينگ را به دادگاه هم كشاندند. اما به هر حال، كار سختي است اگر بخواهي زورت به انتشارات بزرگي مثل اسكولاستيك و شركت عظيمي مثل تايم وارنر برسد. حالا كه يك نمونة ايراني از اين صداها هم پيدا شده، مي شود دوباره به قضيه فكر كرد. اين كه موفقيت هاي رولينگ چقدر به ايده هاي خودش مربوط مي شود؟ ممكن است او واقعا داستانش را از اين طرف و آن طرف دنيا بلند كرده باشد؟ و از آن طرف، كساني كه ادعا مي كنند ايده هايشان دزديده شده، چقدر راست مي گويند؟

مصاحبه:

سناريويي كه قرار است ما و شما باور كنيم، اين است. خانم جي كي رولينگ، از حدود 20 سال پيش يعني حوالي 1985 ميلادي و دهه 60شمسي، وقتي 21 ساله بوده، آقاي حسين مالكي را تحت نظر داشته. سپس از طريق يكي از وزراي سابق فرهنگي جمهوري اسلامي به نوشته هاي شخصي او كه هيچ جا منتشر نشده و فقط در جعبه اي در دفتر شركتي در تهران بوده، دسترسي پيدا مي كند. او با استفاده از اين نوشته ها مجموعة هري پاتر را مي نويسد و مشهور مي شود.
اين كه اين سناريو چقدر منطقي است و اصلا چطوري ممكن است نوشته هاي فارسي آقاي مالكي از دست رولينگ سر دربياورند و او آن ها را كتاب كند، اين را خودتان قضاوت كنيد.

ماجرا از كجا شروع شد ؟چطوربه اين نتيجه رسيديد كه هري پاتر ربطي به نوشته هاي شما دارد؟

اوايل هري پاتر را نخوانده بودم. سال 81 يكي از دوستانم به من گفت داستان هري پاتر، شباهت هاي زيادي با داستان هايي كه قبلا از تو خوانده ام، دارد. كنجكاو شدم و با هم نشستيم و بررسي كرديم. مثلا ديديم كه اين داستان، خيلي شبيه داستان وسوسه است كه سال 66 من نوشته بودم و در روزنامه اطلاعات چاپ شده بود.
البته قبل از وسوسه، دو رمان نوشتم بودم. يكي از آن ها شبه رماني بود كه خاطرات من از كودكي تا 27سالگي را دربر مي گرفت. نقطة پايان آن، سال 66 بود كه چاپ نشده است. اما از مواردي كه من در آن دست نويس ها اشاره كرده ام و مشابه كاراكتر هري پاتر است، اين است كه من نوشته ام هميشه در نوجواني جلوي آيينه مي رفتم؛ يا ويژگي هاي ظاهري كه اين ها همه اش شبيه هري پاتر است.

شما كه نمي خواهيد ما باوركنيم شباهت دو شخصيت در حد رفتن جلوي آينه، آن هم درمتني كه هيچ وقت چاپ نشده ،دليل خوبي براي ادعاي سرقت ادبي يك رمان شش هفت جلدي است؟

خب ...اين ها چاپ نشده اند. من اين ها را براي خودم نوشته ام و قصد چاپشان را هم نداشته ام. اين دست نوشته ها در اصل، منولوگ هايي (تك گويي هايي) هستند با يكي از برادرهايم كه شهيد شده است.

چه ربطي به هري پاتر دارد؟

در آن خاطرات، جزئيات زيادي هست. مثلا من به اين نكته اشاره كرده ام كه دهم مرداد 1354 به خاطر يك جريان غير منتظره، من اولين سفر خودم را از خرمشهر با گروهي از دوستانم انجام دادم؛ با قطار به مقصد رامسر. من در آن دست نوشته ها شرح و توصيف هايي دارم از سفر كه شبيه هري پاتر است و گاه عينا در كتاب اول آمده.
مثلا اگر توجه كنيد، هري پاتر در دهم شهريور (اول سپتامبر) به اولين سفر خود مي رود، با يك اختلاف يك ماهه با دهم مرداد. خانم رولينگ بارها از اين تكنيك استفاده كرده اند. مثل استفاده از فضاهاي هم خانواده، مثلا جايي كه در مورد آتش خوردن و آتش پس دادن مرد غول نماي پالتو پوش آمده و شبيه داستان وسوسه است. اين ها خاطرات من هستند.

دست برداريد! اينكه شخصيت هاي داستان شما هم مثل شخصيت هاي هري پاتربا قطار اين طرف وآن طرف مي روندكه دليل نمي شود.لابدهم از اين به بعد هر داستاني كه شخصيت اولش دهم يك ماه به مسافرت بروداز روي دست شما كپي كرده؟تازه شما كه اين ها راچاپ نكرده بوديد.اصلا بگوييد ببينيم چرا اين ها چاپ نشده بود؟

چون زندگي نامه من بود و من بعضي از مسائل خصوصي ام را در آن نوشته بودم. همان طور كه پيشتر هم گفتم، و اگويه اي بود ميان من و برادرم.

حالا اين واگويه ميان شما وبرادرتان ، چطوري از دستان خانم رولينگ سر درآورده؟

من سال 66 تا 68 در تهران در يك شركت كه متعلق به يكي از دوستانم بود، كار مي كردم و دوستم از ماجراي داستان ها و خاطرات من خبر داشت. رمان راه گريز را هم كه همزمان با خاطراتم نوشته بودم، تنها او و برادر ناتني اش خوانده بودند.
نوشته هاي من در جعبه اي بود كه نه قفل داشت و نه بند. اصلا فكرش را هم نمي كردم كه كسي به آن ها دست بزند، چون به نظر خودم اصلا شاهكار نبودند. ولي مطمئن بودم كه موضوعات بكري در آن ها هست، مثل چهل روز اشغال خرمشهر و... و به نظر من آغاز كپي برداري از نوشته هاي من، يا همان سرقت، همان جا صورت گرفت. چون من دو سال آن جا بودم و دو سال، زمان كمي نبود. من به همين خاطر، سال 1381 شكايتي به وزارت ارشاد فرستادم با اين مضمون كه از دست نوشته ها و داستان هاي من استفاده شده است.
حتي نوشتم كه يك فيلمساز كه از مستند سازهاي بزرگ و با سابقة كشور هم هست و امسال هم مستندي در جشنواره فجر داشت، به من گفته است اين نوشته ها از يك مجرا به دست فيلمسازها هم رسيده و ورسيون هايي از آن ها برداشته شده است.

سال 66خانم رولينگ ،يك دختر معمولي وگمنام 22ساله انگليسي بوده.چطور مي توانسته به نوشته هاي شماكه در جعبه اي در شركتي در تهران مخفي شده بوده دسترسي پيدا كند؟اصلا چرا بايد اين كار رامي كرده

ببينيد، شباهت هاي كتاب خانم رولينگ با نوشته هاي من زياد است. مثلا از دوست من عكس هايي هم موجود است، عكس هايي كه در خرمشهر و قبل از مهاجرت گرفته شده اند و در زمان نوجواني ماست. دقيقا داراي همان شباهتي است كه هري پاتر و دوستش رون دارند. در آن عكس، شما عينا يك جوان لاغراندام مي بينيد كه موهايش روي پيشاني اش است و موهاي دوستم هم قرمز است. آن دوست من و برادر ناتني اش با سينماگرها و نويسندگان رابطه داشتند. او حتي من را به دفتر هفته نامه سينما برد و من را به يك كارگردان معرفي كرد كه بعدها فهميدم فريدون جيراني بوده است. من آن موقع مي خواستم رمان گريز را به او بدهم، ولي ندادم.

يعني مي خواهيد بگوييدخانم رولينگ به آلبوم خانوادگي شماهم دسترسي داشته واز روي آن كپي كاري كرده؟تازه هنوز هم نگفتيدرولينگ چطوري نوشته ها و عكس هاي خانوادگي شما را بلند كرده؟

اين موضوع را همان مستندساز بزرگ گفت. آن فيلمساز، فيلمي ساخته بود كه از ايده ها و گزاره هاي رمان مدار جنون استفاده كرده بود. آن فيلمساز اعتراف كرد كه ايده هاي من را يك نفر به او داده و آن يك نفر هم از بزرگان عرصة فرهنگ است و امروز ساكن لندن. من ابتدا باور نمي كردم و شوكه شدم، اما بعدها نشانه هايي ديدم كه ثابت مي كرد آن كارگردان درست مي گفته.
من مدتي پيش به آن فرد فرهنگي، اي ميل فرستادم به انگلستان، با اين مضمون كه از شما دلخورم. او در جواب مي خواست به من بقبولاند كه اين ها همه سوءتفاهم است. مي گفت داستان هاي من را نديده، اما من مطمئن ام همين آدم است كه كتاب هاي چاپ نشده، دست نوشته ها و داستان هاي كوتاه چاپ شده و نشده ام را به خانم رولينگ رسانده.

يعني چه؟آخر چرا اين آدم بايد اين كار را بكند؟وبعد هم چرا برساند دست رولينگ كه قبل از چاپ كتاب هايك بيوة تنها و ناموفق بوده و كسي نمي شناخته اش؟

در كتاب خانم رولينگ اشاره مي شود كه هري نمي داند تحت نظر است، اما تحت نظر است، و من تصور مي كنم كه يك حالت مبهم وجود داشته باشد. من آدم ناشناخته اي نبوده ام و داستان هاي من در روزنامه اطلاعات چاپ مي شدند. داستان هايي هم بودند كه نقد مي شدند، جايزه هم مي گرفتند. به نظر من اين زير نظر قرار دادن من از همان روزنامة اطلاعات شروع شده؛ از سال 68 كه كارم را شروع كردم.

ي خيال! يعني خانم رولينگ از وقتي 24ساله بوده شما را تحت نظر داشته؟اصلاچه مدركي داريد كه خانم رولينگ با آن فرد فرهنگي در ارتباط است؟

من مدركي ندارم، ولي فكر كنم همين كه ايشان الان در انگلستان است، كافي باشد. من الان چهار سال است خودخوري مي كنم كه حرفي نزنم كه براساس احتمالات باشد و تهمت به كسي نزنم. به اين خاطر كه خواسته ام كسي از اين حرف ها استفاده نكند. اين برايم خيلي مهم است. اصل داستان از اين قرار است كه داستان هايي را به تدريج از يك نويسندة گمنام به دست مي آورند و در طول دو دهه، يعني 60 تا 80 كپي برداري مي كنند.

شما اين حرف ها را جاي ديگري هم مطرح كرده ايد؟

من قبلا شكايتي به وزارت ارشاد و ادارة ارشاد شيراز نوشتم. آقاي سازگارنژاد (نمايندة سابق شيراز) تصريح كردند كه حقوق من را به خاطر استفاده از نوشته هايم بايد بدهند. من همان موقع از فيلمسازهايي كه از آثار من استفاده كرده بودند، اسم بردم. مثلا يكي از فيلم نامه نويسان بنام كشور كه شاگرد آن ذي نفوذ فرهنگي بود، بخشي از رمان تنهايم مگذار را به عنوان فيلم نامه انتخاب كرد و بعدها سريال شد. يا دنيا، بچه هاي بد، ملاقات با طوطي، و... نمي خواهم بيش از اين بگويم چون اسم هاي ديگري مطرح مي شود و درست نيست.

ما هم موافقيم .بيش از اين نگوييد!


مختصری از کتاب

شب يلداست و جواني افسرده، منزوي و بي خانواده در طبقة دوم آپارتمان شان نشسته است. ناگهان فردي پالتو پوش با كتاب هاي زيربغل ظاهر مي شود.
پالتوپوش آدمي است كوتاه قامت و پهن. پسر از حضور اين مرد در اتاقش وحشت مي كند و از مرد مي پرسد: تو كي هستي؟ و در جواب مي شنود: آمده ام كه تو را نجات بدهم، چون تو فرياد كشيدي. ... او به پسر مي گويد كه پسرك جادوگر است، درست مثل خودش. و براي اثبات حرف هايش به سمت شومينه اي مي رود كه شعله هايش در حال زبانه كشيدن اند. سرش را داخل شومينه مي كند و آتش را مي بلعد. برمي گردد و روي مبل مي نشيند.

اين بخشي از طرح داستان وسوسه يا ساحر ، نوشتة حسين مالكي است كه در ششم دي ماه، 1368 در صفحه 6 روزنامه اطلاعات به چاپ رسيده است. به نظر او،همين كه جوان مورد نظرمنزوي است و در طبقه دوم آپارتمانش زندگي مي كند،دليل خوبي براي كپي كاري رولينگ از روي دست او محسوب مي شود.

حسين مالكي كه روزنامه نگار، نويسنده و شاعر است، ادعا مي كند كه بخش هاي زيادي از سري داستان هاي هري پاتر، شباهت زيادي با داستان ها و دست نوشته هاي او دارد و اصلا شخصيت هري پاتر، چه از لحاظ فيزيك، و چه از نظر ذهني، شباهت زيادي با دوران نوجواني خودش دارد. به عنوان مثال، رمان مدار جنون كه در حقيقت، نوشته اي فانتزي از زندگي حسين مالكي است و به دوران جواني او مي پردازد، دربارة پسركي چشم آبي است كه پدرش را در نوزادي به خاطر شرارت هاي شخصي به نام هاني از دست مي دهد، از مادر جدا مي افتد و با عمو و زن عمو و پسرعمويش زندگي مي كند.
يوسف چشم آبي كه در اتاقي متروكه، كنار آشپزخانه روزگار مي گذراند، بعدها پي مي برد كه پدربزرگ اش با جني به نام طنطل دوست بوده است و طنطل او را در برهه اي از زمان، مورد حمايت خود قرار مي دهد.
هاني كه پدر و خواهر يوسف را از بين برده، نسبت به يوسف كينه اي دارد و در مراحل مختلف، با او به جدال مي پردازد، اما با بروز حوادثي جادويي به تدريج كور و ضعيف مي شود و در پايان به شكل فجيعي از بين مي رود.خدا را شكر يكي از بچه هاي مجله، درمدار جنون را قبلا خوانده بود و يادش بود كه داستان در مدار جنون هيچ ربطي به دنياي جادوگري اي كه رولينگ در كتابش تصوير كرده ندارد.كه طنطل عنصر مبهم و ماورايي است وهيچ ربطي به جن هاي خانگي حقير و مظلوم هري پاتر ندارد. كه حتي سرو كلة اشرف پهلوي هم در داستان آقاي مالكي پيدا مي شودوبه اين ترتيب وجه تاريخي و واقعي داستان پررنگ تر مي شود.


نمونه های خارجی:

همچنین در ادامه آقای جواد رسولی مطلبی را بیان میکنند که مقایسه ی این ماجرا بین یک نمونه خارجی و ایرانی و شباهت میان آن هاست.

آيا رولينگ يك سارق ادبي است؟

تصویر اصلی
از بين خارجي ها معروف ترين كسي كه چنين ادعايي دارد، يك خــانـم آمريكايي است كه بخــش هــايـي از مـصاحـبه اش با سي ان ان را اين جا آورده ايم. نمونة ايراني قضيه هم حسين مالكي است كه گفت و گوي بچه ها را با او خوانديد. بعد ديگر نوبت شماست كه فكر كنيد چقدر مي شود حرف هاي اين دو نفر را جدي گرفت؟
دنياي هري پاتر، جادوگر جوان، پر از ماگل است؛ اصطلاحي كه جادوگران براي مردم عادي به كار مي برند. در كتب نانسي استافر هم ماگل ها وجود دارند. موجودات كوچكي كه از دو پسر بچة يتيم مواظبت مي كنند و خوشبختي را به زندگي آن ها مي آورند. نانسي مي گويد كه او صاحب كلمة ماگل است، نه نويسندة كتاب هاي هري پاتر. اين طور نيست نانسي؟
بله. من فكر مي كنم هيچ شكي در اين نيست كه خانم رولينگ، شخصيت ها و صحنه هايش را از شماري از منابع مختلف برداشته است. بعضي وقت ها اين كار اشكالي ندارد. مثلا استفاده از افسانه هاي قديمي. اما خيلي جاها هم از كار نويسنده هاي ديگري استفاده كرده كه معاصر هستند و آثارشان را زودتر از او نوشته اند. متأسفانه در اين مورد خاص، او چيزهايي را هم از كتاب من برداشته.
اسم كتاب تو هست افسانه ره و ماگل ها (Legend of Rah and Muggles). كي اين كتاب را نوشتي؟
اين كتاب سال 1984 نوشته شد.
و كجا توزيع شد؟
خب، اين كتاب در نقاط مختلف كشور توزيع شد و البته اول در شرق و ساحل شرقي به بازار آمد. در جريان نمايشگاه كتاب نورنبرگ آلمان، كتاب به بازارهاي اروپا هم آمد.
تيراژ كتاب چقدر بود؟
چاپ اولش تقريبا در صد هزار نسخه به بازار آمد.
به نظر تو چقدر ممكن است اين اتفاق، تعمدي و با قصد و نيت قبلي باشد يا فقط برحسب اتفاق، اين شباهت ها بين كتاب تو و هري پاتر به وجود آمده باشد؟
شباهت ها زياد هستند. اسم يك شخصيت كتاب من لري پاتر است كه شباهت بيش از حدي به هري پاتر دارد. ليلي (نام مادر هري) عينا در كتاب من هست. نيمبوس كه در كتاب خانم رولينگ اسم يك مدل دسته جارو است و همين طور ماگل ها همه در كتاب من آمده. اگر شباهت ها در يك يا دو مورد بود، مي شد پذيرفت كه اين تصادفي بوده. اما وقتي تعداد به شش تا و هشت تا مي رسد، ديگر معلوم است كه كار از اين حرف ها گذشته.
نانسي، آيا دربارة اين كه جي كي رولينگ چطور به كتاب تو دسترسي پيدا كرده، هيچ اطلاعاتي داري؟ آيا رولينگ هيچ وقت در زماني كه كتاب تو چاپ شده، در آمريكا بوده؟


تصویر اصلی
خب، حداقل سه چهار راه براي دسترسي خانم رولينگ به كتاب وجود داشته. ما فكر مي كنيم رولينگ در دهه 80 احتمالا براي انجام يك پروژة تحقيقاتي در منطقة بالتيمور بوده. منطقه اي كه بدون شك، يكي از نقاط اصلي توزيع كتاب من هم بوده. از طرفي كنجكاوي برانگيز است كه در يكي از كپي رايت هاي ثبت شدة انتشارات اسكولاستيك، خانم رولينگ به عنوان يك شهروند آمريكايي در فهرست آمده، در حالي كه ايشان مدعي است تا پيش از مشهور شدن كتاب هايش در آمريكا، هيچ وقت به اين كشور نيامده. قبلا هم گفتم كه كتاب من در نمايشگاه كتاب سال 1987 آلمان عرضه شده بود. مطمئن ام خيلي از اروپايي ها و احتمالا خانم رولينگ در اين نمايشگاه شركت كرده بودند. يكي از شركت كنندگان معتبر در اين نمايشگاه، صاحب يك كتابفروشي معروف در لندن بود. بعيد نيست كه آن ها از كار من خوششان آمده باشد. از طرفي، اين كتاب فروشي يكي از آن هايي است كه خانم رولينگ به آن رفت و آمد دارد. ضمن اين كه هميشه بايد تصادف را هم جدي گرفت. مثلا اين كه يكي از ويراستارهاي رولينگ يا ناشرش به كتاب بر خورده باشند و آن را به او نشان داده باشند.

همشهری جوان
با تشکر از Arsess برای اطلاع رسانی این خبر




نوشته ای از جادوگران®
https://www.jadoogaran.org

نشانی این صفحه :
https://www.jadoogaran.org/modules/news/article.php?storyid=1583