هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

تاریخ جادو در آمریکای شمالی

ترجمه شده توسط تد ریموس لوپین در ۰۶-فروردین-۱۳۹۵ ۲۲:۲۰ | ( : 2022)

قرن چهارده تا هفده میلادی

هر چند قاره‌ی آمریکا در زمان کشف, بین جهانگردها به دنیای جدید معروف شد اما جادوگران مدتها پیش از ماگل‌ها (یا به اصطلاح آمریکایی‌ها, نو-ماج یا بی‌جادو) در مورد این سرزمین می‌دانستند که به سبب وجود روشهای مسافرت جادویی مثل پرواز و آپارات بود ضمن اینکه برخی وجود این سرزمین را پیشگویی کرده بودند و به همین خاطر از زمان قرون وسطا با هم این جادوگرها در تماس بودند.
جادوگرهای سرخ‌پوست مدتها پیش از بی‌جادوهایی که در قرن هفده به سرزمینشان کوچ کردند از جادوگرهای اروپا و آفریقا خبر داشتند و در مورد تشابهات جوامعشان می‌دانستند. بعضی خانواده‌ها جادویی بودند و گاهی یک‌مرتبه در خانواده‌ای غیر جادوگر شخصی با قدرت جادویی متولد می‌شد. در مجموع نسبت جمعیت جادوگر به غیر جادوگر در همه ی جوامع یکسان بود, همانطور که برخورد بی‌جادوها همه جا مشابه بود. در برخی جوامع سرخ‌پوستی, برخی جادوگرها را در قبایل می‌پذیرفتند و حتی تشویق می‌کردند چرا که قدرت شفابخشی داشتند یا شکارچیهای ماهری بودند. اما برخی از این جادوگرها هم به خاطر عقایدشان و این تفکر که شیطان در جسمشان رخنه کرده, از قبایل طرد می‌شدند.

افسانه‌ی " پوستین پوش" که در مورد جادوگر بدذاتی است که می‌تواند به شکل حیوان در بیاید نیز ریشه در همین تفکر دارد. افسانه‌ای که طبق آن انیماگوس‌های سرخپوست با قربانی کردن اعضای خانواده‌ی خود توانستند به قدرت تغییرشکل دست یابند. در واقع اکثر انیماگوس‌ها برای فرار یا شکار دست به تغییر شکل می‌زدند. این شایعات بی اساس اغلب ساخته و پرداخته‌‌ی پزشک‌های بی‌جادو بود که گاهی با دروغ گویی خود را جادوگر جا می‌زدند.

سرخ‌پوست‌های جادوگر استعداد زیادی در جادوی حیوانات و گیاهان داشتند و معجون‌های آن‌ها به قدری پیچیده و کارآمد بود که حتی در اروپا نظیرش دیده نمیشد. مهم‌ترین تفاوت در جادوی بین این دو سرزمین, عدم نیاز به چوبدستی بود.
چوبدستی از اروپا آمده است و برای هدایت جادو به طوری است که اثرات آن هم دقت و هم قدرت بیشتری داشته باشد, هر چند بزرگترین جادوگرها قادر به تولید جادوی بی نقص بدون استفاده از چوبدستی بوده اند. همانطور که سرخ‌پوستهای معجون ساز و انیماگوس نشان داده اند, جادو بدون چوبدستی بسیار می‌تواند پیچیده باشد اما اجرای افسون و تغییرشکل بدون چوبدستی بسیار دشوار است.


قرن هفدهم به بعد

با مهاجرت بی‌جادوها از اروپا به آمریکا, جادوگرها نیز به دلایل مختلف قدم به این سرزمین گذاشتند. برخی حس ماجراجویی داشتند, اما بسیاری از آنها فراری بودند: گاهی از دست بی‌جادو‌ها, گاهی از دیگر جادوگران و در مورادی از نیروهای امنیتی جادویی فرار می‌کردند. این گروه در میان جمعیت رو به افزایش بی‌جادوها یا بین جادوگران سرخ‌پوست که بسیار مهمان‌نواز بودند, پنهان می‌شدند. اما از همان ابتدا مشخص بود که دنیای جدید از فضایی که این جادوگران در اروپا به آن عادت داشتند, به سه دلیل شرایط سخت‌تری دارد.

اولا که درست مثل بی ‌جادوها وارد کشوری شده بودند که امکانات رفاهی محدودی داشت و باید خودشان همه چیز را تدارک می‌دادند. مثلا مغازه‌ای برای خرید مواد لازم معجون سازی نبود و باید آنچه لازم داشتند را از بین گیاهان جادویی ناآشنا می‌یافتند. مغازه ی چوبدستی فروشی نبود و مدرسه ی جادوگری الورمورنی در آن زمان تنها کلبه‌ای بدقواره با دو استاد و دو دانش‌آموز بود.

دلیل دوم رفتارهای بی‌جادوها بود که باعث میشد جمعیت ماگل سرزمین مادری جادوگرها در مقابل آنها دوست داشتنی به نظر برسند. اختلافت مهاجران و سرخ‌پوست‌ها باعث از بین رفتن اتحاد بین جامعه‌ی جادویی شد و اعتقادات مذهبی مهاجران که کوچکترین نشانی از جادو را غیرقابل قبول می‌دانستند نیز شرایط را بدتر میکرد.
پیوریتن‌ها (پارسایان – فرقه‌ای از مسیحیت) به یکدیگر تهمت جادوگری می‌زدند و این باعث میشد که جادوگرهای آمریکا فاصله‌شان را با این دسته حفظ کنند.

سومین و احتملا خطرناک‌ترین مشکل جادوگران دنیای جدید, پاکسازها بودند. از آنجایی که جامعه‌ی جادوگری امریکا کوچک, پراکنده و مخفی بود, هنوز نظام قضایی مشخصی نداشت. این باعث ایجاد فضایی خالی شد که عده‌ای از جادوگران مزودر ملل مختلف آن را پر کردند و گروهکی ترسناک و خشن راه انداختند که نه تنها تبهکاران معروف را ردیابی می‌کردند, بلکه سراغ هر کسی که طلا داشت نیز می‌رفتند. به مرور زمان,‌ فساد بین پاکسازها بیشتر شد. دوری از سیستم قضایی جامعه‌ی جادویی سرزمین مادری شان باعث شد که در عشق به قدرت و بی عدالتی غرق شوند. این گروه از خونریزی و شکنجه لذت می‌بردند و حتی به قاچاق جادوگرها روی آوردند. تعداد پاکسازها در پایان قرن هفدهم رو به افزایش بود و حتی برخی از آنها بی جادوهای بی‌گناه را به جای جادوگر جا می‌زدند تا از جامعه‌ی غیر جادوگر پاداش بگیرند.

محاکمه‌‌های ساحره‌های شهر سِیلِم بین سالهای ۱۶۹۲- ۱۶۹۲ نقطه ی تاریکی بین جامعه‌ی جادوگری است. مورخین جادویی عقیده دارند که بین قضات پیوریتن حتی دو پاکساز معروف حضور داشتند. تعدادی از کشته شدگان ساحره بودند اما هیچ دخالتی در جنایاتی که به خاطر آن دستگیر شدند,‌نداشتند. بقیه تنها بی‌جادوهای بدشانس بودند.

اثرات این محاکمه‌ها فراتر از مرگ بود. در ابتدا خیلی از جادوگرها از آمریکا فرار کردند و بسیاری تصمیم گرفتند به این سرزمین نیایند که بعث تغییر جمعیت جادوگرهای آمریکای شد. تا قبل از اوایل قرن بیستم, تعداد جادوگرهای آمریکا از قاره‌های دیگر کمتر بود. خانواده‌های اصیل که از طریق روزنامه‌ها در مورد فعالیت پیوریتن‌ها و پاکسازها خبر داشتند, به ندرت پا به امریکا می‌گذاشتند. در نتیجه تعداد جادوگرهایی که در خانواده‌های بی‌جادوی آمریکایی متولد می شدند بیشتر از جاهای دیگر بود. هر چند این جادوگرها اغلب با خانواده‌های جادوگر ازدواج می‌کردند, ایدئولوژي خون اصیل که در تاریخ اروپا پررنگ‌ است, در آمریکا آنقدر طرفدار پیدا نکرد.

شاید مهم‌ترین تاثیر محاکمه‌های سیلم, تاسیس کنگره ی جادویی ایالات متحده‌ی امریکا در سال ۱۶۹۳ بود که به طور خلاصه به آن ماکوزا می‌گویند و نخستین باری بود که جامعه‌ی جادویی آمریکای شمالی دور هم جمع شد تا قانون وضع کنند.
نخستین هدف ماکوزا, محاکمه‌ی پاکسازهایی بود که به همنوعان خود خیانت کرده بودند. همه‌ی آنهایی که متهم به قتل, قاچاق و شکنجه بودند در نهایت اعدام شدند.

تعدادی از بدنامترین پاکسازها موفق به فرار شدند و به خاطر تعقیب توسط نیروهای بین المللی, بین جامعه ی بی‌جادو پنهان شدند. برخی با غیر جادوگرها ازدواج کردند و به نظر می‌رسید آن دسته از فرزندانشان که قدرت جادویی داشتند, قربانی بچه‌های عادی شدند تا هویت پاکسازها افشا نشود. پاکسازهای انتقامجو که از جامعه‌ی خود طرد شده بودند به فرزندانشان گفتند که جادو وجود دارد و جادوگرها باید نابود بشوند.

مورخ آمریکایی, تئوفیلوس ابوت, چندین خانواده ی اینچنینی را شناسایی کرد که همگی عمیقا به جادو معتقد بودند و به شدت از آن تنفر داشتند. شاید به علت فعالیت‌های فرزندان پاکسازهاست که بی‌جادوهای آمریکا را سخت‌تر از همتاهای آنها در دیگر کشورها می شود فریب داد که جادو وجود ندارد. اثرات این مسئله در نحوه‌ی اداره‌ی جامعه‌ی جادوگری آمریکا مشخص است.


قانون راپاپورت

در سال ۱۷۹۰, پانزدهمین رییس جمهور ماکوزا, امیلی راپاپروت, قانونی وضع کرد که کاملا دو جامعه‌ی جادوگری و غیر جادو را از هم جدا کند. پیش از وضع این قانون, یکی از بدترین موارد عدم تعهد به قانون بین المللی رازداری پیش آمد که باعث انتقادهای شدید از ماکوزا شد. حساسیت موضوع به این سبب که این عدم تعهد از داخل خود ماکوزا پیش آمده بود, بالا گرفت.

به طور خلاصه, این فاجعه شامل دختر خزانه‌دارِ راپاپورت (محافظ دِراگوت – واحد پول جادویی آمریکا) میشد. ارستیتول توئلوتری جادوگری قابل بود اما دخترش دورکِس با وجود زیبایی, بسیار ساده لوح بود. کارنامه‌اش در ایلورمورنی درخشان نبود و زمانی که پدرش به سمت خزانه‌داری رسید, او در خانه ماند, به ندرت جادوگری میکرد و بیشتر وقتش را صرف لباس, مدل مو و مهمانی می‌کرد.

یک روز طی پیک‌نیک,‌دورکس با بی‌جادوی خوش قیافه‌ای به اسم بارتلمو بِربون آشنا شد, بی‌خبر از آنکه بارتلمو از فرزندان پاکسازهاست. هیچکس در خانواه‌اش جادوگر نبود اما اعتقادی راسخ به جادو داشت و همه‌ی جادوگرها را پلید می‌دانست.
دورکس, بی خبر از خطری که در کمینش بود, علاقه ی بارتلمو به شعبده‌‌بازی‌های کوچکش را باور کرد و به سادگی آدرس ماکوزا و ایلورمورنی را به همراه اطلاعاتی در مورد کنفدراسیون بین المللی جادوگران و روشهای مخفی کردن جامعه‌ی جادوگری در اختیارش گذاشت.

بارتلمو که هر چه لازم داشت فهمیده بود, چوبدستی دورکس را که برای اجرای جادو استفاده کرده بود گرفت و به مطبوعات نشان داد, سپس دوستان مسلحش را جمع کرد تا جادوگران را پیدا کند و در نهایت بکشد. همچنین بروشورهایی را چاپ کرد که در آن آدرس محلهای تجمع جادوگران را نوشته بود و با بی‌جادوهای برجسته که ضرورت بررسی این فرقه‌های شیطانی را حس می‌کردند, تماس گرفت.

بارتلمو که می‌خواست همه ی جادوگرهای آمریکا را انگشت نما کند, به گروهی تیر اندازی کرد که فکر می‌کرد عضو ماکوزا هستند اما معلوم شد که فقط بی‌جادوهای بدشانسی بودند که از یکی از ساختمان‌های مشکوک خارج می‌شدند. خوشبختانه کسی کشته نشد و بارتلمو بدون دخالت ماکوزا,دستگیر و زندانی شد.
اما بروشورهای بارتلمو همه جا پراکنده بود و بعضی روزنامه‌ها عکس چوبدستی دورکس را با یادداشتی بامحتوای " مثل قاطر جفتک میندازه" اگه تکونش بدی, چاپ کردند. در نهایت به خاطر توجه زیاد به ساختمان ماکوزا, آنها مجبور به تغییر مکان شدند. پرزیدنت راپاپورت مجبور شد به کنفدراسیون بین المللی جادوگران اعتراف کند که مطمئن نیست حافظه ی همه ی کسانی که به اطلاعات دورکس دست یافته‌اند, پاک شده است. قضیه آنقدر جدی بود که تاثیرات آن تا سالیان سال بعد حس میشد.

برخلاف نظر جامعه‌ی جادوگری که خواستار حبس ابد یا اعدام دورکس بودند, او تنها یکسال در زندان ماند و بعد از آن قدم به جامعه‌ای متفاوت گذاشت و تا آخر عمر به جز یک آینه و طوطی‌اش,‌همراه دیگری نداشت.

این ماجرا باعث وضع قانون راپاپورت شد. این قانون خواستار جدایی کامل دو جامعه‌ی جادویی و غیر جادویی است. جادوگران دیگر مجاز به ازدواج یا دوستی با بی‌جادوها نبودند و مجازات این کار بسیار شدید بود. ارتباط با بی‌جادوها تنها در حد برطرف کردن نیازهای روزمره مجاز بود.

این قانون باعث فاصله ی فرهنگی بیشتر بین جامعه ی جادوگری آمریکا و اروپا شد. در اروپا همیشه ارتباطی پنهانی بین دولت بی‌جادوها با وزیر سحر و جادو وجود داشت اما در امریکا, فعالیت ماکوزا کاملا مستقل از دولت دیگر بود. در اروپا برای دوستی و ازدواج با بی‌جادوها مشکلی نبود ولی در آمریکا عداوت با بی‌جادوها مرتب بیشتر گردید.

بطور خلاصه, قانون راپورت باعث عمیق تر شدن فاصله ی بین این دوجامعه‌ و فعالیت زیر زمینی جادوگرها شد.


جادوگری در دهه‌ی ۱۹۲۰

جادوگران آمریکایی در جنگ جهانی اول با وجود بی‌اطلاعی هم‌رزمان بی‌جادوی خود, حضور پررنگی داشتند. اما چون در هر دو جبهه نیروهای جادویی حضور داشتند, حضورشان سرنوشت‌ساز نبود.

این فعالیتها باعث تغییر دیدگاه ماکوزا در مورد اختلاط با بی‌جادو‌ها نشد و قانون راپورت همچنان پربرجا ماند. در دهه ی بیست میلادی, جادوگران آمریکا به پنهان‌کاری شدیدتر نسبت به همتاهای اروپایی خود عادت کرده بودند و تنها با همنوعانشان ازدواج می‌کردند.

خاطره ی اشتباه وحشتناک دورکس توئلوتری وارد زبان محاوره شد و اصطلاح " دورکس بودن" برای توصیف افراد احمق یا ساده‌لوح رایج گردید. ماکوزا مجازات‌های شدیدی را برای کسانی که قانون رازداری را زیر پا می‌گذاشتند در نظر می‌گرفت و در مورد موجودات جادویی نظیر ارواح و حیوانات موضع سختگیرانه‌تر از همتاهای اروپایی خود داشت چون این موجودات ممکن بود باعث آگاهی بی‌جادوها از دنیای جادو بشوند.

تا آن زمان,‌ماکوزا پنج بار تغییر مکان داده بود و این بار از واشنگتن به نیویورک منتقل شده بود. رییس جمهور وقت, مادام سرافینا پیکِری, ساحره ی موفق اهل شهر ساوانا بود و ریاست اداره‌ی قوانین و کاراگاه‌های آن را جادوگر متشخصی به نام پرسیوال گریوز بر عهده داشت.

در آن زمان مدرسه‌ی ایلورمورنی با دویست سال سابقه, به عنوان یکی از بزرگترین موسسات آموزشی جادویی در دنیا شناخته میشد. به علت آموزش یکسان, همه ی جادوگران فارغ التحصیل از این مدرسه در استفاده از چوبدستی استاد هستند.

اواخر قرن نوزدهم, قانونی وضع شد که طبق آن همه ی اعضای جامعه‌ی جادویی آمریکا باید " مجوز حمل چوبدستی" می‌گرفتند تا فعالیت و شناسایی قانون‌شکنان ساده تر شود. برخلاف بریتانیا که اولیوندر مهم‌ترین چوبدستی‌ساز بود, در قاره‌ی آمریکا چهار چوبدستی‌ساز بزرگ به نام‌های شیکوبا ولف, جوهان جونکر, تیاگو کویینتانا و ویولتا بیویس حضور داشتند.

برخلاف قانون بی‌جادو‌های امریکا در قرن بیستم, ماکوزا مصرف الکل را مجاز می‌دانست. خیلی از منتقدین عقیده داشتند که این مسئله باعث انگشت نما شدن جادوگران در جامعه‌ای که کسی الکل مصرف نمی‌کند,‌میشود اما پرزیدنت پیکری در یکی از بیانیه‌های ملایم‌ترش گفت که جادوگر بودن در آمریکا همینطوری دشوار است و نوشیدنی معروف " آبِ خنده" حذف شدنی نیست.

( : 0) مشاهده مطلب در فرمت پی.دی.اف چاپ مطلب

بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.