luna lovegood
هفت باری که متوجه شدیم لونا لاوگود چقدر باهوشه!
شاخه : مجموعه هری پاتر
انتشار یافته توسط لاديسلاو زاموژسلی در ۰۵-مرداد-۱۴۰۱ ۱۶:۴۰
شاید گاهی به نظر می رسید که لونا در هپروت باشه ولی اون حقیقتا خیلی باهوش‌تر از چیزی بود که فکر می کردیم. بیایید تا نگاهی به کثیر دفعاتی بندازیم که هوش لونا به چشم اومده:

1. زمانی که باوجود استفاده از معجوب مرکب پیچیده هری رو شناخت.

افراد زیادی نیستن که بتونن ورای اثر معجون مرکب پیچیده رو ببینن، بارتی کراچ جونیور با کمک همین معجون تونست یک سال تحصیلی بیخ گوش دامبلدور خودش رو به جای مودی چشم باباقوری جا بزنه با این وجود لونا با هوش و دقت تونست در جشن عروسی بیل و فلور بلافاصله هری رو در عین استفاده از معجون مرکب پیچیده تشخیص بده.

لونا گفت:
- سلام هری!
- امم... اسم من بارنیه.

هری با تشویش جواب داده بود.
لونا با خوشحالی پرسید:
-واقعا؟ اسمتم عوض کردی؟
- تو چجوری فهمیدی؟
- آها! فقط از روی حالت چهره‌ت.

"هری پاتر و یادگاران مرگ"


2.زمانی که بلافاصله متوجه شد هری راجع به دیهیم ریونکلاو صحبت می کند.

اطلاعات لونا از چیزهای عجیب و غریب که در دنیای جادویی وجود داشت بسیار وسیع بود. پس جای تعجب نداره که اون اولین کسی بود که متوجه شد هری دنبال دیهیم ریونکلاو می گرده.

-یه چیزی هست که ما باید پیداش کنیم. یه چیزی ... یه چیزی که کمک کنه اسمش رو نبر رو به زیر بکشیم. اون اینجاست، توی هاگوارتز! ممکنه چیزی باشه که به ریونکلاو تعلق داشته، کسی می دونه ممکنه چی باشه؟ مثلا یه چیزی با نشان عقاب ریونکلاو روش؟

هری با امیدواری به گروه دانش آموزای ریونکلاو نگاه کرد، پادما، مایکل، تری، چو، اما این لونا بود که از روی دسته صندلی جینی جواب داد.
- خب دیهیم گم شده ریونکلاو هست، راجع بهش بهت گفته بودم، یادته هری؟ دیهیم گم شده ریونکلاو! بابام می خواست یه کپی ازش درست کنه.

"هری پاتر و یادگاران مرگ"

3. زمانی که با هری راجع به غم از دست دادن عزیزان صحبت کرد.

رو به رو شدن با غم از دست دادن عزیزان فارغ از سن و سال کار خیلی دشواریه. هری باوجود از دست دادن والدینش و سیریوس چندان با این مفهمو غریبه نبود و در بین هم سن سا‌ل‌هاش هم کسی نبود که بتونه کامل این قضیه رو درک کنه ولی لونا می تونست، فراتر از اینريال صحبت های لونا راجع به به از دست دادن خردمندانه، زیرکانه، باملاحظه و برای یک نوجوان شگفت‌انگیز بود.

- به هرحال... چرا به جشن نرفتی؟

هری شانه‌ای بالا انداخت «حس و حالش رو نداشتم.»

-نه
لونا این را در حالی گفته بود که با چشم های ورقلمبیده عجیب و اسرار آمیزش هری را ورانداز می کرد.
-... فکر نکنم داشته باشی، اون مردی که مرگخوارا کشتن پدر خونده‌ت بود، نه؟ جینی بهم گفت.

هری مختصرا سر تکان داد، ولی به دلیلی از اینکه لونا راجع به سیریوس صحبت کنه ناراحت نمی شد. اون به یادآورد که لونا هم می تونست تسترال ها رو ببینیه.

- تا حالا...
هری شروع به صحبت کرد.
- منظورم اینه که... کسی از آشناهات بوده که مرده باشه؟

لونا به راحتی گفت:
- آره... مامانم، اون ساحره خیلی خاصی بود. می دونی، خیلی خوشش می اومد که آزمایش کنه و یه روز یکی از افسون هاش خیلی ناجور از کار دراومد. من نه سالم بود.

هری زیرلب گفت:
-متاسفم.

لونا به همان راحتی مکالمه را ادامه داد.
- آره، خیلی وحشتناک بود. من هنوز گاهی وقتا بابتش غصه می خورم، ولی هنوز بابام رو دارم، تازه قرار نیست که دیگه هیچ وقت ممان رو نبینم، هست؟

"هری پاتر و محفل ققنوس"


4.توانایی خاص لونا در شناختن آدم‌ها.

یکی از جنبه های هوش لونا در نگاه او بود. این توانایی که چیزهایی رو در دیگران ببینه که بقیه عموما متوجهشون نمی شن. اون کسی بود که در پایان جنگ هاگوارتز متوجه شد هری لازم داره اونجا رو ترک کنه و همینطوری تونست هری رو با وجود معجون مرکب پیچیده تشخیص بده و همینطور هیچ ترسی از گفتن حقیقت راجع به رون نداشت.

لونا گفت:
- اون یه کم ناراحته. اولش فکر کردم میرتل گریان اوجاس ولی بعدش معلوم شد هرمیون بود و یه چیزایی راجع به رون ویزلی گفت.

هری گفت:
- آره خب، یه کمی بگو مگو کردن.
- اون گاهی وقتا چیزای بامزه‌ای می گه. نه؟

زمانی که هر دو به سمت راهرو حرکت کردند، لونا ادامه داد:
- ولی گاهی وقتا هم بدجنس می شه، من اینو پارسال فهمیدم.

هری گفت:
- فکر کنم.

لونا یک بار دیگر داشت تواناییش در بیان رک حقایق ناخوشایند را نشان می داد، هری هیچ کسی شبیه به او را نمی شناخت.

"هری پاتر و شاهزاده دورگه"


5. راه حل های مبتکرانه لونا برای حل مشکلات

زمانی که هری باور داشت سیریوس در خطره، با تمام وجود تلاش می کرد تا راه حلی برای رسیدن به وزارت سحر و جادو پیدا کند. با این وجود اون و همه کسانی که کنارش بودن هیچ ایده ای نداشتن و همچین موقعی بود که لونا با کمک گرفتن از خلاقیت و ایده پردازیش به یک راه حل رسید. چیزی که بعیده به ذهن هری، رون یا هرمیون می رسید.

هری با کلافگی گفت:
- خب، در هر حال اهمیتی نداره، چون ما نمی دونیم چطور بریم اونجا-

لونا گفت:
فکر کردم راجع به اون به نتیجه رسیدیم. پرواز می کنیم.

رون در حالی که به سختی خشمش را کنترل می کرد گفت:
- ببین، شاید تو بتونی بدون جارو پرواز کنی ولی ما نمی تونیم هر جا دلمون خواست بال دربیاریم و -

لونا گفت:
-غیر از جارو هم راه هایی واسه پرواز کردن هست.
- لابد قراره سوار اسنورگل‌های عاج پوکیده بشیم؟

لونا با خونسردی گفت:
- اسنورکک شاخ چروکیده پرواز نمی کنه، ولی اونا می تونن و هاگرید گفت اون ها در پیدا کردن جایی که سوارشون می خواد بره خیلی خوبن.

هری به اطراف چرخید و بین دو درخت چشمان سفید ترسناکی می درخشیدند و مکالمه زمزمه وار آن ها را نگاه می کردند، گویی کلمه به کلمه آن را می فهمیدند.

[left]"هری پاتر و محفل ققنوس"
[/left]

6. بلوغ بیشتری که در رفتار لونا نسبت به هم سن و سال هاش وجود داشت

نوجوون ها می تونن واقعا ظالم باشند و خیلی هاشون این رو به لونا نشون می دادن؛ براش اسم درست می کردن و به خاطر شخصیت ظاهرا متفاوتش مسخره‌ش می کردن، علی رغم این اتفاقات و با وجود اینکه چنین انتظاری از لونا نمی رفت، اون اجازه نداد که این گیردادن ها روش تاثیری بذاره و در مجموع این موضوع باعث می شد که بالغ تر و باهوش تر از کسایی که باهاش بد بودن به نظر برسه.

هری اخم کرد و از اون پرسید:
- چی می شه که بقیه وسایل تو رو قایم می کنن؟

لونا شانه ای بالا انداخت:
- خیلی خب... من فکر می کنم که اونا فکر می کنن که من یه خورده عجیب غریبم، می دونی، بعضی هاشون منو "لونی" لاوگود صدا می زنن.

"هری پاتر و محفل ققنوس"


7.از همه مهمتر، اون یه ریونکلاویه

ریونکلاو گروهیه که باهوش ترین دانش آموزا درش قرار می گیرن و لونا هم از این قاعده مستثنی نبود. شاید به نظر می رسید که لونا خیالباف باشه ولی این دلیل نمی شد که تیزهوش نباشه. این که اون چقدر راحت معمای ورودی ریونکلاو رو حل کرد هم نشون دهنده همین مسئله‌س.

لونا به دستی رسید که با حالت دهشتناکی در هوا معلق بود، بدون اینکه به بازو یا بدنی متصل باشد. لونا یک بار به آن ضربه زد و در سکوت، به نظر هری رسید که صدایش شبیه به صدای شلیک توپ بود. در همان لحظه منقار عقاب باز شد ولی به جای صدای آواز پرنده، صدایی صاف و آهنگین به گوش رسید.
- کدام یک نخست بود، ققنوس یا آتش؟

لونا متفکرانه به هری نگاه کرد و گفت:
- اممم... هری تو چی فکر می کنی؟

هری گفت:
- چی؟ مگه در با رمز باز نمی شه؟
-آه، نه. تو باید به یه سوال جواب بدی.
- اگه اشتباه بگی چی؟
- خب، اون موقع باید صبر کنی تا یکی بیاد و جواب درست رو بگه، اینجوری یه چیز جدید یاد می گیری!
- آره... ولی مشکل اینجاست که ما نمی تونیم صبر کنیم تا یه نفر دیگه سر برسه.

لونا با جدیت گفت:
- نه، می‌فهمم چی می گی. خب فکر کنم جواب اینه که دایره هیچ نقطه شروعی نداره.

صدا گفت: جواب قانع کننده ای بود.

در چرخید و باز شد.

"هری پاتر و یادگاران مرگ"