شخصی | |
---|---|
تاریخ گرفتن نقش | ۱۴۰۰/۱/۲ ۱:۳۰ |
معرفی شخصیت | نام: آلبوس دامبلدور جبهه: باباجان...؟ ![]() سلام فرزندِ بابا. من آلبوسم. پدرت. بله، پدرت. در ناحیه شونه ها و بین ابروهات کمی تنش میبینم فرزندم، اگر شل کنی برات توضیح میدم منظورم چیه. حتا تو تام، ابرو نداری ولی شونه که داری. منظورم اینه که من بابای محفلم، جایی که از درهای کوچک و نمورش قهرمانان زیادی قدم به داخل گذاشتن. و به بیرون. زیادم این کارو میکردن. آخه دس به آب تو حیاطه. شعار اصلی من پیروی همه جوره از عشق و دوستیه، عشق بورز تا دنیا به روت عشق بورزه! باور کن فرزندِ بابا، زمانی که شیلنگ عشقو وا کنی دنیا شیلنگ های زیادیو به روت وا میکنه. در های زیادی هم به سمتت گشوده خواهند شد، ولی مهم نیست چون تو محفل ما فقط یه در داریم و اونم درهای رحمت الهیه. تو محفل پیاز میخوریم، عشق میورزیم و نور الهی رو در آغوش میگیریم. حتا تو تام. برای تو هم پیاز هست، خجالت نکش. اهم. کجا بودیم. قرار بود خودمو معرفی کنم. بذار فرزند بابا، اول از همه با رد کردن شایعاتی که درموردم دست به دست میشه شروع کنم، و بگم اتفاقا من بابای لطیف و مهربانی هستم و با بچها میانه ی خوبی دارم. دروغ میگن. در برابر ناجوانمردی و بی عدالتی نمیتونم سکوت کنم، برای همینه که اکثر مواقع نمیتونم سکوت کنم. برخورد پیش میاد گاها، اما بی عدالتی ریشه کن میشه بجاش. البته اکثر مواقع همینم نمیشه. دائما بدنبال گسترش آرمان های عشق و نیکی ام، و بجز تهدید از هر روشی برای افزودن اعضای ارتش پاکِ دوستی استفاده میکنم. حتا تطمیع. عاشق آبنبات لیمویی و جوراب های گرمم، پیاز و هری رو هم خیلی دوست دارم. ما هر شب تو محفل سر این مسئله بحث میکنیم که پیاز سبزیِ برگزیده ست یا میوه ی برگزیده، اما بر همگان آشکاره که هری پسرِ برگزیده ست. الانم بیشتر از این دم در واینستا بابا جان. بیا تو که سرده. |
شناسه نمایشی | آلبوس دامبلدور |
محل زندگی | سایهها نترس، تو فانوسی بابا جان! |
منطقهی زمانی | (GMT+3:30) تهران |
عضویت از | ۱۴۰۰/۱/۲ ۱:۲۴ |
اجتماعی | |
---|---|
پیامها | 5 |
وفاداری ها | ![]() محفل ققنوس |
آخرین ورود | ۱۴۰۰/۱/۲۵ ۱:۵۲ |