شخصی | |
---|---|
تاریخ گرفتن نقش | ۱۴۰۱/۸/۲۲ ۲۰:۱۰ |
معرفی شخصیت | به نام خداوند جادو و خرد کزین برتر شخصیت برنگذرد نام شخصیت: گابریل ترومن گروه: هافلپاف سن: نمیدونم احتمالا 14 تا 16 جنسیت: مذکر چوب دستی: چوب دستی خاس با مغز ریسه اژدها و نسبتا انعطاف پذیر نژاد: از یه رگه اصیل زاده و از یه رگه مشنگ زاده( مادرم مشنگ زاده بوده) جارو: نیمبوس 2002 ظاهر: قد بلند و نسبتا لاغر ، موهای آشفته و زرد، چشمانی سبز و براق، نگاه همیشه پرسشگر ، عاشق رنگ سبز و آبیم و معمولا لباسی به همین رنگ ها میپوشم ( زردم دوست دارما) علاقه ها: تیله سنگی جادویی، کوییدیچ اگرچه استعداد خاصی ندارم ، کتاب خوندن و کتاب خوندن و بازم کتاب خوندن، شیفته دفاع در برابر جادو سیاه و ریاضیات جادویی، ارشد بودن، کمک به بقیه حتی اگه از وقتم بزنم، به طور عجیبی به بیرون آوردن خاطره از سرم اعتیاد دارم و اونا رو نگه میدارم و گاهی به قدح اندیشه دفتر مدیر میرم، سعی میکنم با آدما گرم بگیرم توانایی ها: تیله سنگیم یه چیز ماورایی هستش، تو دوئل کردن بدکی نیستم خوبم مخصوصا با جادوی پتریفیکوس توتالوس، سرعت خوندنم خیلی خوبه، خوشتیپی ای که چشم ها رو به سوختگی درجه 3 تا 1 دچار میکنه و همینطور مهارت های آوازخوانی جادویی ام هم خوبه( نگو از کجا درآوردم) تنفرها: گیاهان جادویی، پیشگویی و تاااحدودی علوم مشنگی، افرادی که میگن میدونن ولی درواقع هیچی نمیدونن!، با ورزش های مشنگی کلا خیلی حال نمیکنم، درس خوندن تو روزهای تعطیل:( بیو جادویی: از بچگی تو محله های جادویی یه جایی تو انگلیس زندگی میکردم و همونجا وقتی اشتباها بازدارنده پسر عموم رو پرت کردم به استعدادم تو تیله سنگی پی بردم! به دلیل کتابخانه غول اسای سخنگومون به کتاب خوانی معتاد شدم متاسفانه. دوستا و همسایه هامون همیشه به خاطر سرعت کمم مسخره ام میکردن. برادرم در کوییدیچ استعداد ذاتی داشت مثل همه خاندانمون و من حسودی میکردم واسه همین یه روز که داشتیم بازی میکردیم تصادفا! چماق کوبوندم تو صورتش! |
محل زندگی | جایی در ناکجاآباد |
منطقهی زمانی | (GMT+3:30) تهران |
عضویت از | ۱۴۰۱/۴/۱۰ ۱۷:۱۱ |
اجتماعی | |
---|---|
پیامها | 20 |
آخرین ورود | ۱۴۰۲/۱۲/۲۹ ۹:۳۰ |
امضا | سرم را کلاه گذاشتند گفتند کلاه گروهبندی است، گروهم را مشخص کردند و کلاه برداری کردند، دیدند ردایم پاره است به من وصله چسباندند، دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند، ریاضیات حالیم نبود پس حسابم را رسیدند، روزگار واقعا جادویی است زیرا هیپوگریفمان تخم نمیگذارد اما شیردالمان هرروز می زاید! آری اینگونه بود که جادوگر شدم... |
دارایی | |
---|---|
بانک گرینگوتز | 0 گالیون |