هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: نقد ادبی، تجزيه و تحليل

در کینگز کراس


بررسی مجدد فصل سی و پنجم از کتاب یادگاران مرگ. آیا هری واقعا" جسمش رو ترک و با روح دامبلدور ملاقات کرده بود یا همه مشاهداتش زائیده ذهنش بود؟
در ایستگاه کینگر کراس چه گذشت؟

جو آن کتلین رولینگ در مصاحبه اخیرش که با خبرنگاران هلندی انجام داده، بار دیگر به فصل ایستگاه کینگزکراس اشاره می کنه و این موضوع مطرح میشه که آیا هری واقعا" بدنش رو ترک می کنه، در جایی بین مرگ و زندگی با روح دامبلدور ملاقات می کنه، و یا همه این ماجرا در ذهن هری اتفاق میفته؟ باز هم خود جو جواب صریحی نمیده و میذاره ما این بخش رو اونطوری که دوست داریم تصور کنیم. اما انتخاب هر یک از این دو دیدگاه، سبب برداشت کاملا" متفاوتی از یکی از بهترین فصل های کتاب هفتم میشه.

با خوندن مجدد اون فصل، به دلایلی رسیدم که بعضی حامی دیدگاه اول و بعضی دیگه حامی دیدگاه دومه و سعی کردم با جمع آوریشون در این مقاله به یک نتیجه کلی برسم. در ضمن تشابه زیادی بین تجربه هری و پدیده NDE (که در ادامه در موردش توضیح دادم) پیدا کردم.

* نکته: منبع مواردی که نقل قول شده، چاپ کودکان ناشر انگلیسی کتاب یادگاران مرگه.

 

- مصاحبه جو:  (منبع: Leaky Cauldron )


سوال: در پایان کتاب هفت، هری مکالمه ای طولانی با دامبلدور داره که با وجود اینکه مرده، اما از همیشه سرحال تر و خوشحال تر به نظر می رسه و در فضایی زیبا و روشن حضور داره که به نظر هری شبیه ایستگاه کینگز کراسه.
پاسخ: تعبیر این گفتگو به دو صورت ممکنه. یا هری بیهوشه و هر چی دامبلدور به او میگه رو در اعماق قلبش از قبل می دونه و در اون حالت به درکی ماورایی میرسه. در این حالت دامبلدور برای هری سمبل ذکاوته؛ اون دامبلدور رو در ذهنش میبنه و به این ترتیب به بینشی خاص می رسه. یا اینکه هری واقعا" به مکانی میان مرگ و زندگی رفته که در اونجا اون و دامبلدور در نهایت مسیر مخالفی رو پیش می گیرن...

تئوری اول، درست مثل عالم خواب:

حتما" برای همه ما پیش اومده که وقتی در خوابیم، کنترل فضا و افرادی رو که مشاهده می کنیم در دست داشته باشیم، مثلا" به خودمون میگیم چقدر اینجا شبیه بر فرض دبستانمه و بعد یک دوستی میاد جلو و میگه اینجا دبستان فلانه. یا به خودت میگی کاش فلانی این کارو کنه یا اینو بگه و همون اتفاق میفته و یا اینکه خودت رو یا دیگران رو اون شکلی که دوست داری میبینی. جایی هم که هری ظاهرا" قرار داره، درست مثل عالم خوابه. به موارد زیر که خلاصه ای از مشاهدات هری قبل از دیدن دامبلدوره دقت کنید:


Harry became conscious that he was naked. Convinced as he was of his total solitude, this did not concern him, but it did intrigue him slightly. He wondered whether, as he could feel, he would be able to see In opening them, he discovered he had eyes... ...He touched his face. He was not wearing glasses anymore... ...Then a noise reached him through the unformed nothingness that surrounded him: the small, soft thumpings of something that flapped, flailed and struggled... …For the first time, he wished he were clothed. Barely had the wish formed in his head, than robes appeared a short distance away... …Was he in some great room of requirements? The longer he looked, the more there were to see… …Harry turned slowly on the spot and his surroundings seemed to invent themselves before his eyes… (chapter 35- p. 365 & 366)


هری در ضمیر نا خودآگاه خودش عریانه چون اول تصورش اینه که کسی اونجا نیست، اما وقتی حس میکنه موجود دیگری اونجا هست ردایی براش ظاهر میشه. هری مطمئن نیست زنده است یا مرده، واسه همین حواسش رو امتحان میکنه، اون میبینه و بدون عینک هم میبینه. ذهنش توی اون فضا میره به سمت اتاق نیازمندی ها و همه چیز درست همونطوری که اتاق نیازمندی ها عمل می کنه براش ظاهر میشه، هر چی بیشتر میخواد از اون مکان سر در بیاره، جزئیات بیشتری جلوی چشمانش شکل میگیره. بعد دامبلدور رو میبینه، با دستانی سالم و کاملا" سرحال! و متوجه نیمکتهایی میشه که طی مشاهدات قبلیش ندیده بود، اما حالا که میخواست با دامبلدور گفتگو کنه اونا ظاهر شدن:

 

...He spread his arms wide, and his arms were both whole and white and undamaged... ...Harry followed as Dumbledore strode away from where the flayed child lay whimpering, leading him to two seats that Harry Had not previously noticed,... (p.365,366)

مسئله بعدی مکالمات هری با دامبلدوره. مثل 5 کتاب دیگر، (در کتاب ششم مرگ دامبلدور باعث شد مکالمه همیشگی هری با اون مثل سایر کتابها نصیبمون نشه) دامبلدور با هری به گفتگو میشینه و جواب بیشتر سوالاتی که در ذهنش شکل گرفته رو میده؛ اما جوابهایی که دامبلدور بهش میده بیشترش چیزی نیست که هری خبر نداشته باشه، جواب اینکه چرا زنده مونده رو خودش میده، قبل از اینکه حتی فکر کنه:


Then the answer rose to his lips easily, without effort. "He took my blood," said Harry (p. 568)

یا این مورد از صفحه 570:

 


"Well, where do you think we are?" Asked Harry, a little defensively. "My dear boy, I have no idea. This is, as they say, your party."

این مورد واقعا" جالبه. دامبلدور به هری میگه اصلا" نمی دونم کجاییم و تو اینجا همه کاره ای! این جمله واقعا" با این نظریه که اتفاقات، ساخته تخیل هریه، جور در میاد. موارد دیگه شامل هورکراکس هفتم بودن خودش، دلیل واکنش عجیب چوبدستی هری، ارتباط دامبلدور با گریندوالد و نیکی اعظم، و پشیمانی دامبلدور بعد از مرگ آریانا هست.

میشه گفت هری، تنها شواهدش رو کنار هم قرار میده و جوابی رو به دست میاره که دوست داره از زبان دامبلدور بشنوه، مثل همیشه که جواب سوالاتش رو میداد. شاید بگین پس هری از کجا فهمید نواده ایگنوتوسه؟ جوابش ساده تر از اونیه که به نظر میاد. هری قبر اون رو در گودریک هالو دیده و طبق داستان میدونه که ایگنوتوس شنل رو به فرزندش داده، تنها یادگاری که بدون جنگ و دردسر نسل به نسل چرخیده و هری متولد همون روستاست؛ پس چرا نتونه نواده ایگنوتوس باشه؟ در ضمن پدرش خون خالص داشته، و این شنل هم که همون شنل داستانه. پس در ذهن خودش این معما رو حل می کنه و از زبان دامبلدور برای این نظریه تائید میگیره!

 سایر موارد هم باز یا چیزاییه که هری از قبل نسبت بهشون آگاهی داره یا در ذهن خودش اینطور تفسیر کرده، و بر اساس شناختش از دامبلدور اونا رو به این شکل تعبیر می کنه.

 

تئوری دوم، انتخاب بین مرگ و زندگی:

با وجود همه دلایل محکمی که نشون میده اتفاقات کینگز کراس ساخته و پرداخته ذهن هریه، اما مواردی وجود داره که می تونه نشون بده که واقعا" روح هری برای مدتی جسمش رو ترک کرده و واقعا" با روح دامبلدور در عالمی برزخ مانند ملاقات کرده، کنجکاویش رو ارضا کرده، و در نهایت برای پایان دادن به جنگی که هنوز ادامه داره، تصمیم میگیره برگرده:

"I've got to go back, haven’t I?" "This is up to you." "I've got a choice?" "oh yes." Dumbledore smiled at him." We are at King's Cross, you say? I think if you decided not to go back, you would be able to…let's say…board a train." "And where would it take me?" "On," said Dumbledore simply. (p. 578)


مکالمه فوق قوی ترین دلیلیه که میشه ازش استنباط کرد، که هری حق انتخاب بین مرگ و زندگی داره! دامبلدور بهش میگه میتونی انتخاب کنی، اگه بخوای ادامه بدی احتمالا" قطاری هست که تو رو ببره. در ضمن میشه گفت که هری به یک مرتبه چطور این همه ذهنش باز شد و خودش به جواب اون همه سوال در مورد زندگی دامبلدور، در مورد عملکرد چوبدستی ها و یادگارها رسید. اگه بپذیریم که این همه فوران اطلاعات به یک باره از ذهن شخصی مثل هری بر نمیاد، پس میشه گفت که هری واقعا" با دامبلدور ملاقات کرده و به این پاسخ ها رسیده.

 

 تجربه نزدیک به مرگ: (Near Death Experiment - NDE )

 

نمی دونم چقدر با این پدیده آشنا هستین. اطلاعات من در این زمینه کامل نیست، اما اونقدر هست که شباهتش رو با تجربه ای که هری از سر گذروند مقایسه کنم. تجربه نزدیک به مرگ، به حالتی اطلاق میشه که فرد برای مدتی موقت جسمش رو ترک میکنه و در فضایی ما بین دو زندگی قرار میگیره. این تجربه بخصوص در افرادی که به کما رفتن یا مدتی ایست قلبی داشتن و بعد برگشتن، مشترک و خیلی مشابهه. همه حس کردن که از جسمشون جدا شدن و حالتی شبه پرواز رو از سر گذروندن. تونل نورانی دیدن که در انتهای اون تونل افرادی منتظرشون هستن. افرادی که بینشون عزیزان از دست رفته شخص هم قرار داره! این افراد با هم حتی مکالماتی هم دارن، اکثرا" در اون لحظه هیچ ناراحتی، درد یا نگرانی نسبت به خودشون یا بازمانده هاشون ندارن و از این حالت لذت میبرن و دوست دارن ادامه بدن؛ اما افرادی که به استقبالشون اومدن بهشون میگن هنوز زمان شما نرسیده و باید برگردین. به محض بازگشت درد ناشی از بیماری یا جراحت باز میگرده و اکثر این افراد ناراحت هستن از اینکه چرا برگشتن! به عنوان منبع مختصر میتونین به این لینک سری بزنین:

http://en.wikipedia.org/wiki/Near-death_experience

اما تشابه این قضیه با تجربه هری در ایستگاه کینگزکراس!

هری وقتی به اونجا می رسه کاملا" سرحال و سالمه. در فضایی رویایی و دلنشین به سر میبره و دو نفر رو میبینه که از بین رفتن، دامبلدوری که سمبل شرافت بود و حضورش همیشه برای هری مهم و مغتنم بود و باز اینجا منتظر هریه؛ و دیگری بخشی از روح ولدمورت که در بدن هری بوده و حالا از بین رفته، که به صورت موجودی نحیف و چندش آور که قابل ترحم و در عین حال غیر قابل تحمله. جایی که این ملاقات صورت میگیره در ذهن هری شبیه ایستگاه کینگز کراسه، جایی که برای هری شروع مهم ترین مرحله زندگیش و رفتن به جاییه که براش خونه اول محسوب میشد. احتمالا" اگه قرار بود بمیره، قطاری رو هم آماده میدید که منتظرشه تا اون رو ببره، اما اون فقط ایستگاه خالی رو میبینه و بعد از صحبت با دامبلدور برمیگرده به جنگل ممنوعه، جایی که واقعیت زندگی دوباره به سراغش میاد، درد شدیدی که احساس میکنه و قلبی که از شدت هیجان محکم در حال تپیدنه.

 
نتیجه گیری:

دلایلی که از نظریه اول حمایت می کنن خیلی قوی تر از نظریه دوم به نظر میان. اینکه کل ایستگاه کینگز کراس حاصل یک خودآگاهی ناگهانی در اثر روبرو شدن هری با مسائلی خیلی مهم در طی یک شبه، و اینکه این باعث میشه اون همه گره براش به یکباره باز بشه و به جوابهایی احتمالا" درستن برسه. جوابهایی که قبول میکنه حقیقیه، چون دوست داشت اونا رو از زبان مردی بشنوه که بهش اعتقاد داشت. حتی میشه گفت بخشی از صحبتش که درباره حق انتخابش در مورد مرگ و زندگیه، هم باز زائیده خیالشه! اون میدونه باید برگرده چون در هر حال قرار نیست الان بمیره و تنها توی ذهنش شاید به این صورت تجسم کرده که تجربه ای نزدیک به مرگ داشته، تا نزدیک تونل رفته، استاد مهربونش رو دیده و باز به جسم زمینی اش برگشته تا یکبار دیگه با دشمن دیرینه اش روبرو بشه.



*
اگه در بخشهای انگلیسی غلط نگارشی وجود داره به بزرگی خودتون ببخشین! سه ساعته دارم با این ادیتور سر و کله میزنم نتونستم درستش کنم!!

قبلی « هری پاتر و لرد سیاه - فصل شانزدهم هری پاتر و لرد سیاه - فصل هفدهم » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
لونا.لاوگود
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۷/۲/۲ ۱۹:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۷/۲/۲ ۱۹:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۷/۱/۶
از: خرس مستربین خوشم میاد!
پیام: 706
 Re: در کینگز کراس
خیلی مقاله ی زیبایی بود دست فرستنده اش درد نکنه ممنونیم

فرستنده شاخه
hooora
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۱۲/۷ ۱۴:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۱۲/۷ ۱۴:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۶/۱۱/۲۶
از: تالار خصوصی گیریفندور
پیام: 277
 Re: در کینگز کراس
خیلی مقاله زیبا و هنرمندانه ای بود واقعا زحمت کشیدین.

فرستنده شاخه
sniky
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۱۲/۶ ۱۹:۲۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۱۲/۶ ۱۹:۲۳
عضویت از: ۱۳۸۶/۱۲/۵
از:
پیام: 19
 Re: در کینگز کراس
ایول، موضوع جالبی بود. خسته نباشی .

فرستنده شاخه
Kourosh Mojtabavi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۹/۱۲ ۱۹:۱۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۹/۱۲ ۱۹:۱۰
عضویت از: ۱۳۸۶/۳/۷
از:
پیام: 392
 Re: در کینگز کراس
دستت درد نکنه...!
خیلش زحمت کشیدی...!
واقعا جالب بود.

فرستنده شاخه
تدلوپین
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۹/۱۲ ۱۰:۳۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۹/۱۲ ۱۰:۳۵
عضویت از: ۱۳۸۶/۷/۱۰
از: دور شبیه مهتابی‌ام.
پیام: 1495
 Re: در کینگز کراس
به آلفرد، قابلی نداشت! اگه بازم از این الهامات رسید مقاله اش می کنم.
به master of death ، چیزی که من نوشتم جایی برای مطرح کردن موضوع ارباب مرگ نبود چون به نظرم اصلا" اتفاقاتی که افتاد به ارباب مرگ بودن هری ارتباطی نداشت.

پاسخ‌ها فرستنده فرستاده‌شده در تاریخ
 Re: در کینگز کراس Master Of Death ۱۳۸۶/۹/۱۲ ۲۰:۵۰

فرستنده شاخه
lordamin
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۹/۱۱ ۱۶:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۹/۱۱ ۱۶:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۶/۴/۱۴
از: دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
پیام: 466
 Re: در کینگز کراس
مقاله ي خوبي بود و معلوم بود زياد براش زحمت بكشين .
اميدوارم هميشه از اين مقاله ها بدي .
خوشم اومد .

پاسخ‌ها فرستنده فرستاده‌شده در تاریخ
 Re: در کینگز کراس Master Of Death ۱۳۸۶/۹/۱۲ ۲:۵۴

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.