پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
ارسال شده در: دوشنبه 10 مهر 1396 18:05
تاریخ عضویت: 1396/01/02
: سهشنبه 18 مهر 1396 19:34
از: زير سايه ى ارباب
-نه! اون نه!...اگه دست به اون بزنى، بعد از اينكه به شكل اولمون برگشتيم...
باقى جملات لرد سياه، در داد و فرياد هاى حاصل از سابيده شدنشان گم شد.
-اسير شديما...آخه سگ حسابى، مگه بهت غذا نميديم كه ملاقه ميخورى؟...اون شوهر بدبختم اين همه كار ميكنه كه پول در بياره...اون همه هر ماه پول داريم پول غذات رو ميديم...بعد تو...اوف! اين چرا تميز نميشه؟!

و با حرص، ملاقه را به درون سينك ظرفشويى پرتاب كرد.
-ما رو؟ ما بزرگترين جادوگر قرن رو پرت ميكنى؟...نه! اول ميسابى و بعد پرت ميــ...
-نه! اينجورى نميشه.

-معلومه كه اينجورى نميشه...ما...
-بايد برم جوهر نمك بيارم!

لرد نميدانست كه جوهر نمك چيست. اصلا مگه از نمك هم ميشد جوهر گرفت؟
جواب سوال هاى درون ذهن لرد، دقايقى بعد كه زن مشنگ همراه با شيشه سياه رنگى بازگشت، داده شد!
زن، مايع درون ظرف را روى لرد-ملاقه ريخت.
-سوختــــــــــيم!
ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در 1396/7/10 18:22:14