هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لینی.وارنر)



پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۰:۱۷:۲۴ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#11
سدریک دیگوری!

سدریک بعنوان مدیر ایفای نقش تمام تلاششو کرد که هرجا بهش نیاز بود حضور پیدا کنه و در کنارش پاسخگوی اعضا هم بود. مرسی که بودی سدریک (که اگه نبودی می‌دونی چه بر سر من میومد ).




پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۰:۰۹:۱۹ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲
#12
این مدت تازه‌واردای خوب زیادی داشتیم، از جمله نیوت و روندا و این یکم انتخابو سخت می‌کنه. نیوت تو همه بخشای سایت چه خارج ایفای نقش و چه داخل ایفای نقش ایده‌های جدید و متنوعی هم داشت. ولی متاسفانه یک حق رای بیشتر ندارم و رایمو به روندا فلدبری می‌دم به خاطر حضور بیشتری که در ایفای نقش داشت.





پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸:۴۲ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
#13
ازونجایی که اینجا برای فعال‌ترین عضو در ایفای نقش هست، اصن ناخودآگاه ذهنم می‌ره سمت کوین کارتر!

این بشر اینقد همه جای سایت رول زد که بعضی وقتا نگران می‌شدم نکنه تاپیک برای رول زدن کم بیاره!




پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵:۴۰ دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲
#14
فنگ می‌ره و می‌ره و می‌ره. اونقد می‌ره تا مطمئن بشه که هاگرید به این زودیا نمی‌تونه پیداش کنه و فرصت کافی برای نوش جان کردن شکار اون روز رو داشته باشه. در تمام مدتی که فنگ در حال رفتن بود، موجود با شگفتی از دورن شیشه به دنیای بزرگ اطرافش خیره شده بود. اون در برابر این دنیای بزرگ، بسیار کوچیک بود.

بالاخره فنگ متوقف می‌شه. با ضربه‌ای شیشه رو می‌شکونه و دستی به موجودی که آماده خوردن بود می‌زنه. موجود کمی به دورتر قل می‌خوره. اما این قل خوردن فقط بر اثر دست زدن فنگ بهش بود. به نظر نمیومد موجود بدونه چه سرنوشت تلخی در انتظارشه اگه که فنگ بخوردش، که اگه می‌دونست، مطمئنا تلاشی برای فرار می‌کرد. اما به جاش، همون گوشه‌ای که قل خورده بود باقی می‌مونه و به فنگ خیره می‌شه.

فنگ جلو می‌ره و دندونای تیزشو به نمایش در میاره تا موجودو با دهنش بگیره و بخوره. اما موجود خیلی ریز و منعطف بود و هربار لیز می‌خورد و سرجای قبلیش می‌افتاد. موجود که حالا تماس مستقیمی با دندون‌های فنگ داشت، دندون در میاره. طولی نمی‌کشه که به تقلید از فنگ دندوناشو تیز می‌کنه و این‌بار این موجوده که دماغ فنگو گاز می‌گیره.

درسته که موجود دندون داشت و ادعای تیزی کرده بود، اما هنوز کوچیک بود و گازش مشابه با قلقلک کردنی بیش نبود. اما فنگ هم سگی نبود که اهل بازی و سرگرمی باشه. فنگ خوراکی می‌خواست و نه هم‌بازی! فنگ اصلا این طعمه رو دوست نداشت! فنگ زوزه‌ای از سر ناراحتی سر می‌ده و با دمش ضربه‌ای به موجود به در نخوری که نتونسته بود بخوره می‌زنه.

موجود به هوا پرتاب می‌شه و چون خیلی سبک بود، مسافت طولانی‌ای رو طی می‌کنه و در نهایت روی چیزی فرود میاد که پر شده بود از ساقه‌های سیاه‌رنگ. موجود چشم باز می‌کنه و می‌بینه لا به لای موهای جادوگری فرود اومده. دندوناشو به رخ می‌کشه و ضربه‌ای به کف سر جادوگر می‌زنه!




پاسخ به: سوال و پاسخ کوتاه
پیام زده شده در: ۰:۲۷:۵۳ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
#15
سلام.

گویا کلا بای دیفالت پیامای دی ماه از دید من دور موندن.

اهم...

نقل قول:
ی سوال داشتم
چجو باید از رنگا استفاده کنیم برای پست نویسی.
هرکاری میکنم نمیشه
و انگار پررنگ نویسی هم غیر غعاله هرچی میزنم روش نمیاره

نقل قول:
سلام ی سوال داشتم.
چطور باید رنگ متن رو تغییر بدیم؟


کاسیوپا سوال مهمی که اینجا مطرح می‌شه اینه که از چه دستگاهی استفاده می‌کنی؟ اگه با لپ‌تاپ یا کامپیوتر هستی، کافیه با موس اون بخشی از متن که می‌خوای تغییر کنه رو انتخاب کنی. بعد از این که متنو انتخاب کردی روی تغییر حالی که می‌خوای کلیک می‌کنی. مثلا اگه می‌خوای رنگی بشه از گزینه‌ی رنگ که بالای باکسی که متنتو می‌نویسی قرار داره، رنگ مورد نظرتو انتخاب می‌کنه. اگه تغییر سایز هست از اندازه استفاده می‌کنی. بولد و ایتالیک و اینا هم که مشخصه. فقط دقت کن هر بار که هرکدوم از اینا رو می‌خوای اعمال کنی باید مجددا از نو متن رو انتخاب کنی. یعنی اینطوری نیست که یه بار متنو انتخاب کنی و بعد همه تغییراتو یک‌باره روشون کلیک کنی و اعمال شه. نه، یک بار انتخاب، یک بار تغییر. دوباره یک بار انتخاب، یک بار تغییر و... می‌تونی متنی که تغییری توش دادی رو دوباره انتخاب کنی و تغییر دیگه‌ای روش بدی.

مثلا این کلمه تو این جمله هم رنگی شده هم بولد.


اگه هم با گوشی کار می‌کنی، تقریبا روند کار همینه به جز این که به جای موس با انگشت متن مورد نظرتو انتخاب می‌کنی.
فقط بسته به این که از چه مرورگر یا گوشی‌ای استفاده می‌کنی ممکنه مثلا انتخاب رنگ یکم متفاوت باشه. اینطوری که بعد از انتخاب متن روی گزینه رنگ یکم نگه می‌داری تا کیبورد بره. بعد از این که کیبورد رفت دوباره رو رنگ می‌زنی و با انتخاب رنگ مورد نظرت کد رنگ اضافه می‌شه.


امیدوارم طوری توضیح داده باشم که متوجه منظور شده باشی. اگه بازم مشکلی بود بهم پیام‌شخصی بزن تا با هم حلش کنیم.




پاسخ به: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳:۵۷ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲
#16
بلاتریکس همزمان با گفتن این حرف، ایوان رو بعنوان سپر مدافع جلوی خودش می‌ذاره. ایوان اصلا از پرتاب شدن تو این موقعیت راضی نبود، ولی چاره‌ی دیگه‌ای هم نداشت. پس لب به سخن می‌گشایه:
- امممم همونطور که ایشون هم گفتن ما درخواست صلح داریم!
- کی دقیقا؟

مرغ‌ها همزمان با گفتن این حرف همگی یک قدم به ایوان نزدیک می‌شن که این باعث می‌شه ایوان هم ناخودآگاه یه قدم به عقب بره.
- اممم... ایشون دیگه، همین خانومی که پشت سرم هسـ... بلا؟

کسی پشت سر ایوان نبود. به جاش بلاتریکس در دوردست‌ها دیده می‌شه که در حالی که کوینو زیر بغل زده، به جمع مرگخواران برمی‌گشت. ایوان که اصلا از وضعیت موجود راضی نبود، با نگرانی سرشو به سمت مرغا برمی‌گردونه.
- ببینین از حمله به ما واقعا چیزی عایدتون نمی‌شه. منو می‌بینین؟ اسکلتم! شما جز نوک زدن به استخونام چی گیرتون میاد؟ تازه از بس کلسیم مصرف کردم، شاید نوکاتون از شدت سفتیِ استخونام آسیب ببینه. این چیزیه که شما می‌خواین؟

به نظر نمیومد این جملات مرغ‌ها رو از تصمیمشون پشیمون کرده باشه.
- تو داری ما رو تهدید می‌کنی؟
- کی من؟ تهدید؟ من فقط به یک سری حقیقت اشاره کردم. شما گوشت رو تن من می‌بینین آخه؟
- رو تن اونا که می‌بینیم.

مرغ مذکور به جمعیت مرگخواران در فاصله‌ای دور از ایوان اشاره داشت. ایوان تصمیم می‌گیره بیخیال این بحث بشه و به مبحث اصلی برگرده. به نظر میومد توضیحاتی که خودش در مورد خودش داده بود، در برابر نوک‌های مرغا بهش احساس امنیت داده بود. پس با اعتماد به نفس یک قدم به جلو می‌ره.
- ما درخواست صلح داریم.




پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵:۰۳ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
#17
× پایان دور دوم با سوژه لذت ×

ازونجایی که از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه، یه دور دیگه با حالت "1. تک‌پستی با 7 کلمه چرخشی" ادامه بدیم. اگه کسی با طرز کار تاپیک آشنا نیست، به پست اول مراجعه کنه. سوژه دور سوم، ماموریته!
فکر می‌کنم اینقد سوژه واضحه که نیازی به توضیح نداره.

سوژه: ماموریت
کلمات: پری دریایی، قصر کف اقیانوس، پادشاه آب ها، اعدام، اشک های خونین، غروب خورشید، رویای شیرین.


لینی پیکسی بود و این یعنی بال داشت. بال! معنای بال داشتن چی می‌تونست باشه جز پرواز در آسمون‌ها؟ جز این که وقتی از لینی چیزی می‌خواین بهتره از بین زمین و اقیانوس و آسمون، آسمون رو انتخاب کنید؟ حتی اگه آسمون هم نشد، زمین می‌تونه گزینه بهتری باشه. اما محول کردن ماموریت پیدا کردن قصر کف اقیانوس به یک پیکسی آخرین چیزی بود که باید برای واگذاریش به پیکسی فکر کنین. اونم به چه دلیل؟ پیدا کردن پادشاه آب‌ها!

که چی خب؟ مسلما لینی از پیدا کردن پادشاه آسمونا استقبال می‌کرد، اما پادشاه آب‌ها آخرین چیزی بود که برای یک حشره اونم از نوع بالدارش می‌تونست اهمیت داشته باشه.

ولی خب، از بخت بد لینی قرعه به نامش افتاده بود. حتی اشک‌های خونینش که با طلسم ویژه‌ای به این رنگ در اومده بودن هم نتونسته بودن بلاتریکس رو از سپردن این ماموریت به لینی منصرف کنن. شاید چون بلاتریکس فهمیده بود لینی داره اشک تمساح می‌ریزه. ولی درسته اشکاش فرقی با اشکای تمساح نداشت و کاملا ساختگی بود، اما این که نمی‌خواست به کف اقیانوس بره که کاملا واقعی بود!

لینی حتی در آخرین لحظاتی که رهسپار ماموریت می‌شد از بلاتریکس شنید که در صورت شکست اونو اعدام می‌کنه. از کی تا حالا بلاتریکس اینقد خشن شده بود، اونم با لینی، دست راست لرد ولدمورت؟

لینی تو همین فکر و خیالات بود که بالاخره آسمونِ قرمز رنگ خبر از فرا رسیدن غروب خورشید می‌ده. رویای شیرینی که تا اون لحظه در سر می‌پروروند و امید داشت بلاتریکس در آخرین لحظات سر برسه و شخص دیگه‌ای رو برای این ماموریت جایگزینش کنه، هرگز فرا نمی‌رسه.

لینی طلسمی رو اجرا می‌کنه و بعد از این که هاله‌ای برای امکان تنفس کردن صورتش رو در برمی‌گیره، با شیرجه‌ای تو آب می‌پره. تنها چیزی که به اون انگیزه حرکت درون آب رو می‌داد، امید به دیدن پری دریایی بود. نمی‌دونست چرا، ولی همیشه آرزو داشت یه پری دریایی رو از نزدیک ببینه.

درست در لحظه‌ای که خودشو از دست ماهی‌ای که می‌خواست یه لقمه چپش کنه نجات می‌ده، صورت دختری رو بین گیاهان دریایی می‌بینه. چندین بار پلک می‌زنه تا مطمئن شه داره درست می‌بینه. دیدن صورت یه دختر ته اقیانوس چه معنایی به جز این می‌تونست داشته باشه که یه پری دریایی جلوش قرار گرفته؟

دختر شروع به حرکت به بالا می‌کنه.

- لینی؟

نیم‌تنه بالاییش حالا دیگه کاملا از پشت گیاهان خارج شده بود.

- پاشو دیگه خوابالو!

فقط نیم‌تنه پایینیش که باید با دم زیبایی آراسته شده باشه باقی مونده بود.

- نکنه می‌خوای بلاتریکس رو عصبانی کنی؟

فقط یکم مونده بود تا لینی به آرزوش برسه و یه پری دریایی رو از نزدیک ملاقات کنه.

- هـــــــــــــــــــــی با توام!

و این ملاقات رخ نمی‌ده. چون فریادهایی که هکتور بالای سرش راه انداخته بود و حالا به تکون دادنش ختم شده بود، اونو از خواب می‌پرونه. لینی می‌خواد با عصبانیت به سمت هکتور شیرجه بره و نیشش بزنه که متوجه می‌شه هکتور به محض بیدار شدنش اونجا رو ترک کرده.
- نامرد. چی می‌شد دو دقیقه دیرتر میومدی من پری دریاییمو ببینم آخه.

همون موقع دوباره هکتور برمی‌گرده.
- تو که هنوز سرجات نشستی! مگه نمی‌دونی بلاتریکس امروز قراره ماموریت جدیدی به همه‌مون بده؟

لینی که اصلا متوجه نبود هکتور از چی حرف می‌زنه با خودش فکر می‌کنه:
- ماموریت؟ بلاتریکس؟

و به یاد ابتدای خوابش میفته که بلاتریکس ماموریت رو بهش محول کرده بود...


کلمات نفر بعد: ماه، سنگ، ترس، سخت، پرش، سیاه‌پوش، صدای شکستن




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲:۳۴ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲
#18
میمون‌ها، میمون بودن. این یعنی از بهره هوشی اونقد بالایی برخوردار نبودن که وقتی سرنوشت اولین میمونِ موز پیشکش کن رو دیدن، درس عبرت گرفته باشن. بنابراین در پاسخ به لرد عصبانی باز هم کاری رو انجام می‌دن که همیشه جوابگو بود.

پیشکش موز!

فقط این‌بار چون حجم خشم اربابشون خیلی بالا بود، در طی یک حرکت هماهنگ همگی با هم در سکوت سر خم کرده و موزها رو بالای سرشون و رو به لرد می‌گیرن.

لرد از سکوت ناگهانی جا می‌خوره و میمونی که از یقه گرفته بود رو کمی اونورتر می‌گیره تا محدوده دیدش باز بشه و ببینه جلوش چی داره رخ می‌ده. با دیدن میمون‌هایی که بدون استثنا همگی در حال پیشکش موز بودن، ناخودآگاه دست لرد شل می‌شه و میمونی که تو دستش بود رها می‌شه.

میمون به محض کسب آزادی به تبعیت از بقیه چندین موز برمی‌داره و زانوزنان به لرد پیشکش می‌کنه. لرد به قدری از این حرکت جا خورده بود که کاملا عصبانیتش رو فراموش می‌کنه. به جاش غمی جان‌گداز وجودش رو فرا می‌گیره. این چه مصیبتی بود؟
- مرگخوارای توانمندم با یک مشت زبون‌نفهمِ ابله جا به جا شدن.

اما لرد، لرد بود و این چهره غمناک تنها چند صدم ثانیه رو چهره‌ش باقی می‌مونه و بلافاصله تغییر موضع می‌ده. لرد اگه قرار بود آدمی باشه که شکست رو بپذیره که دیگه لرد ولدمورت کبیر نمی‌شد! شاید باید از درِ دیگه‌ای وارد می‌شد.
- ما دستور می‌دهیم به اون دو فیل حمله کنید و به نفعتونه که بتونین!

میمون‌ها با سردرگمی موزها رو پایین میارن و به نقطه‌ای که لرد اشاره می‌کنه نگاه می‌کنن.




پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱:۳۱ یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲
#19
سوژه: لذت
کلمات: آلاکلنگ، کارناوال، دلقک، شعبده باز، مار پیتون، شام لذیذ، تماشاچی ها.



لینی روی چادری جا خوش کرده بود و به جمعیتی که در مقابلش در حرکت بودن خیره شده بود. کارناوال حرکتش رو از مرکز شهر آغاز کرده بود و حالا با رسیدن به نقطه پایان، در ضیافتی که به افتخار اون روز ترتیب داده شده بود متوقف شده بودن.

همه جا نورانی بود و در هر سویی بساطی پهن بود. توجه لینی در اون لحظه به مرد شعبده‌بازی جلب می‌شه که از درون کلاهش مار پیتونی رو ظاهر کرده بود. تماشاچی‌ها که تا چند ثانیه پیش از خوش‌حالی فریاد شادی سر می‌دادن، حالا از ترس جیغ می‌زدن و هرکدوم به سویی می‌گریختن. شعبده‌باز که اوضاع رو ناجور می‌دید، سریع مار رو می‌گیره به داخل کلاه برمی‌گردونه.

اما دیگه دیر شده بود و جمعیت مشغول تماشای دو دلقکی شده بودن که بر روی الاکلنگ مسخره‌بازی در میاوردن. ماگل‌ها با چه چیزهای عجیبی سرگرم می‌شدن!

لینی در حالی که تو همین فکر و خیالات غوطه‌ور شده بود، ناگهان کسی رو که به خاطرش اونجا اومده بود تو جمعیت می‌بینه. ماموریت ساده بود و مکانی که در اون قرار داشت حتی اونو ساده‌تر هم کرده بود. نه‌تنها از نمایشی که در اونجا برگزار شده بود لذت کافی برده بود، بلکه حالا می‌تونست ماموریتشو هم به پایان برسونه. اینجا حتی اگه بعنوان پیکسی جلوی چشم ماگل‌ها رژه می‌رفت هم چیز عجیبی نبود. مردم اینطور تصور می‌کردن که یکی از شوخی‌های ضیافته.

لینی بال‌بال‌زنان از کنار جمعیتی عبور می‌کنه که در صف دریافت شام لذیذی بودن که برای اون شب تدارک دیده شده بود. خوشبختانه مرد هم در تلاش برای عبور از صف بود و این بهترین موقعیتی بود که لینی می‌تونست از اون استفاده کنه. با جهشی داخل جیب مرد شیرجه می‌ره و کارتی که به دنبالش بود رو برمی‌داره.

لرد صبح همون روز بود که گفتگوی این مرد با شخصی دیگه رو شنیده بود که از محلول معجزه‌آمیز کاشت مو صحبت می‌کرد. در نهایت اون شخص کارتی رو به مرد تحویل داده بود تا برای رفع کم‌پشت شدن موهاش بهش مراجعه کنه. لرد باید شخص، آدرس و رازی که در این محلول نهفته بود رو پیدا می‌کرد و لینی مامور انجام این کار شده بود.

حالا لینی خوش‌حال از ماموریتی که به انجام رسونده بود، کارت به دست به مقصد خانه ریدل آپارات می‌کنه. چقدر عجیب بود که ماگل‌ها چیزهای به این ارزشمندی رو تو جیبشون می‌ذارن و بعد هم بدون توقفی تو خونه برای پنهان کردنش، به چنین مکان شلوغی میان!

فارغ از این که برای ماگل‌ها این تبلیغی بود که هر روزه ممکن بود بشنوی...


کلمات نفر بعد: سرسره، آب، خورشید، سرسبز، کلبه، جارو، پرده.




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۴۶:۴۴ یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲
#20
سلام.

لونا به من بگو چطور ممکنه از 30 دی تا الان که پست جدید خورد و اتفاقی پست تو رو هم قبلش دیدم، نفهمیده باشم که اینجا پست گذاشتی؟

بابت پاسخگویی بسیار دیر ازت عذر می‌خوام.


راستش تشخیص این که یه تاپیک فعال هست یا نیست سخت نیست و پیدا کردنشون هم همینطور. یعنی کافیه هر انجمنو باز کنی و به صفحات آخرش بری تا لیستی از تاپیک‌های خاک‌خورده رخ نشون بدن و اعضای علاقمند برای فعال کردنش اقدام کنن. اما اخیرا تصمیمات جدیدی داره اتخاذ می‌شه که می‌شه موردی که مطرح کردی رو هم توش گنجوند. حتما بهش فکر می‌کنیم و در صورت انجام، ازش مطلع خواهی شد.

اما در مورد زمانش... بعید می‌دونم که تا بهار موفق به خونه‌تکونی بشیم و احتمالا بخوره به بعد از عید.


بلوتوث:

1. شخصی که ازش نام بردی در واقع کسیه که سایت جادوگران رو بوجود آورده. و نه، پیامش سرکاری نیست و کاملا آپدیته. بعنوان شخص سازنده سایت، به صورت خودکار پیام خوشامد از سمت شناسه‌ش ارسال می‌شه. خود ایشون دیگه فعال نیست، اما شناسه‌ش هنوزم داره به سایت خدمت می‌کنه.

2. بله طرفدارانمون زیاد هستن. اما تعداد تنبل‌هایی که حاضر به لاگین و فعالیت نیستن از اونم بیشتره.

3. بله. اعضای جادوگران همگی از ثروث کلانی برخوردار بودن، اما وبمستری که ازش نام بردین همه رو بالا کشید. می‌خواستیم پوستر "تحت تعقیب"ش رو در سرتاسر سایت منتشر کنیم. اما چون وبمستره زورش به ما چربید، سریع عکسشو پاک کرد. دیگه قادر به ردگیری ایشون نیستیم.

اما جایزه شما در پاسخ شما به پیام‌شخصی‌ای که قبل از مطالعه این پست براتون ارسال شده بود می‌تونه قرار بگیره.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.