هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
#11
کی؟
همین الان


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
#12
1-یک رول کوتاه در مورد رام کردن موجودات 4 ستاره بنویسید ! (فضا سازی در این رول نویسی بسیار اهمیت دارد ) (20 امتیاز)
از اونجایی که مونیکا تا حالا خیلی هارو رام کرده بود و رام کردن یک موجود چهار ستاره کاری براش نداشت.
مونیکا روی چمن های سبز پررنگ جنگل ممنوعه نشست و با خودش گفت:بیخیال اگه موجود چهار ستاره ای بخواد رام بشه خودش میاد پیش من
متاسفانه ذهن مونیکا مشغول تکرار کردن صد باره ی جملات بالا بود و متوجه صدایی که از پشت سرش شنیده می شد نداشت
و همین فرصت کم کافی بود تا آن موجود چهار ستاره که البته دارای چهار ستاره و نیم با جای خواب بود به او نزدیک شود
در این قسمت مونیکا گشنش میشه و برمیگرده تا یه خیار از تو کوله پشتیش در بیاره که اونو میبینه
-
- :pashmak:
-یه حلزون؟ینی موجود دیگه ای نبود؟
-$#@&^&$#$4#4#%$^55^%^&^)*^&%^%$؟
-جان؟
حلزون با نگاهی که مشخص بود نگاه همیشگی اش نیست گفت:$#@&^&$#$4#4#%$^55^%^&^)*^&%^%$؟
مونیکا که باز هم منظور حلزون غولپیکر را نفهمیده بود با این فرمت تصمیم گرفت که این حلزون را که خود جای خواب هم داشت را رام کند
-رام شو.
-
-نمیشنوی میگم رام شو.
حلزون که حالا با این حالت به مونیکا نگاه می کرد ناگهان کلمات انسانی را یاد گرفت و گفت:بینیم با :vay:
من رام شم به نظر تو من خیلی وحشیم؟اگه وحشی بودم که تا الان داشتی در روده ی چپم هضم میشدی
مونیکا با لبخندی گفت:حالا که خودت رام هستی بیا تا بریم من نمره مو بگیرم بعدشم تو برو خونت منم میرم پی درسام باشه؟

حلزون که متوجه ماجرا شده بود تصمیم گرفت ک لج کند و برای گرفتن نمره نیاید پس سریع رفت تو لاکش و از همون تو اعلام کرد که نمیاد مونیکاهم که به این حرف ها راضی نمی شد و اصلا مایل به از دست دادن نمره اش به خاطر اون حلزونه نبود
طنابی را که معلوم نبود از کجا وارد رول شده بود را برداشت و حلزون را با آن بست و زور زد تا حلزونه رو بکشه همینجور که به کشیدن ادامه می داد لاک حلزونه هم روی زمین کشیده می شد و داشت خط میوفتاد
حلزونه سریع اومد بیرون و متوجه شد برای اینکه لاکش خط نیوفته باید با مونیکا همکاری کنه پس سریع به دنبال مونیکا راه افتاد
کم کم که هوا داشت تاریک می شد و دانش آموزان هم از جنگل بیرون می آمدند تا حیوانات خود را نشان بدهند اول از همه سپتیما بود تسترال خود را نشان داد و بعد از گرفتن نمره سریع به سمت قلعه راه افتاد
نفر بعدی لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ زاموژسلی! بود که با یتی خودش اومده بود تا نمره بگیره
متاسفانه چون اسمش در لیست کلاس جا نشده بود نمره و ادامه فامیلی اش را به صفحه بعد منتقل کردند
نفر بعد آرسینوس بود که به دلیل بلند کردن استاد از پای درخت به شدت مواخذه شده و حالا کاملا ساکت بود نمره شو گرفت و خیلی مودب به سمت قلعه حرکت کرد(به این حالت: )
بعدش هم لینی بود که بدون دردسر و مشکل نمره رو گرفت و اونم رفت
حالا نوبت مونوک بود کمی جلو رفت
پروفسورشون گفت:نام ؟
-مونیکا
-نام خانوادگی؟
-ویلکینز
-حیوون؟
-حلزون چهار ستاره و نیمه با جای خواب.اهم استاد میشه بگین نمره م چنده؟
-نه زود برو حال و حوصله ندارم بعدا بهت میگم برو
مونیکا که کاملا راضی بود با حلزونه خداحافظی کرد و بعدش به سمت قلعه راه افتاد
پایان :aros:




2-جانور چیست ؟ (5 امتیاز) (پاسخ های دارای منطق نیز امتیاز داده میشود و حتما نیاز به پاسخ دقیق نیست)


جانوران موجوداتی زنده هستند . در دنیای غیرجادوگری به آدم هایی که بد رانندگی می کنند لقب هایی مانند خر ،گاو و الاغ و... را می دهند که همه آنهاجانورند جانوران به دودسته انسانی وحیوانی تقسیم می شوند یک مورد هم وجود داره به نام گرگ نما که بینشونه و در حقیقت خنثی است
مورد هایی دیگر هم که واقعا جانورند را ذکر میکنم برای مثل :تک شاخ اسب دریایی خر پرنده و....


3-یتی یک جانور چهار ستاره است نام های دیگر آن را ذکر کنید ! (پاسخ باید صحیح باشد) (5 امتیاز)
پاگنده(ینی سایز پاهاش یکم بزرگه )

4-در تدریس ذکر شد که یک شخص (انسان) جزو دسته بندی جانوران ذکر شده است نام شخص یا لقب های وی چیست ؟ (پاسخ صحیح باشد)(5 امتیاز)

گرگینه
لقب ها:
1. گرگ دیس
2. گرگ نما
3. گرگ آدم
(دستخت لینی بد بود خودم نوشتم)


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: موزه‌ی وزارتخانه
پیام زده شده در: ۱۶:۳۴ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
#13
نام و نام خانوادگی: اون بالا گوشه سمت راست نوشته
نام پدر:پدر
محل تولد:لندن
شماره شناسنامه:77777777777777777777779


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: بند ساحرگان
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵
#14
تا اینجا گوگوری و رودولف رفتن تا یه میان وعده سالم پیدا کنن

-رودولف من خوشگلم؟ :pretty:
رودولف با نیم نگاهی به ننه هاگرید به طور ناگهانی تصمیم گرفت تا برعکس جواب سوالات او را بدهد
-معلومه که بعلهههههه گوگوری هم قدت مناسبه و هم هیکلت حتی از آنجلینا...
-رودولف
-خب چیه دارم حقیقتو میگم
-نه منظورم اینه که رودولف
رودولف: :ball:
-رودولف
-خب چیه ؟آهان باشه میان وعده نمی خوریم
رودولف چشمانش را به سمت هاگرید برگرداند و با دیدن هیکل هاگرید رفت تا به افق های دور بپیوندد
همینطور که رودولف داشت در افق های دور محو می شد و حالا چیزی بیشتر از یک نقطه از او قابل دیدن نبود ذهن دیگر دوستان هم متوجه عمق ماجرا شد
قبل از اینکه رودولف به طور کامل محو شود آریانا پشت یقه رودولف را گرفت و اورا دوباره به درون ماجرا آورد
-خب حالا نمی خواین یه فکری برای این هاگرید بکنین؟؟
-
- :grin:
-نه؟
-نه :pashmak:
بلک که مطمئن شده بود کاری از دستش بر نمی آید تصمیم گرفت تا برای تعطیلات به افق های دور برود وسایلش را جمع کرد و آماده رفتن شد اما قبل از اینکه فرصتی برای رفتن داشته باشد هیکل گنده هاگرید تکان خورد
-
-
-یعنی داره به هوش میاد؟
-نه
هاگرید چشمانش را باز کرد و با دیدن قیافه مرد کوچک اندام که در حال رقتن به مسافرت بود تکانی بر خوش داد و بلند شد
در یک لحظه صدای زوزه ی دیوانه سازی از کنار سلول شنیده شد
و بعد از پخش موسیقی متن و از این جور حرف ها هاگرید قیافه ای شبیه این: را به خود گرفت و جلو آمد تا همه را قتل عام کند...


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵
#15
١-آمدنم بهر چه بود؟(فلسفه وجودي خودتون رو توضيح بديد. چه شد كه دنيا اومديد.دنيا چي كم داشت؟ ازين داستان ها...) ٣٠ امتياز لطفا به صورت رول نوشته بشه در غبر اين صورت نمره نميگيره.
پیش خدا
-عاغا من دیگه خسته شدم
-خب ماهم خسته شدیم
-گفته باشم اگه به نتیجه نرسیم من نمی ذارم ملت جادوگرا رو بدبخت کنه :vay:
در وست مشاجره ی این مسئولان عزیز یک هو یکی از اون وسط میگه :خب ببینید خصوصیاتش چیه اینجوری زود تر به نتیجه می رسید.
مسئولان هم که اصلا حال و حوصله نداشتند حرف اون یا رو را پزیرفتند و سعی کردند تا خصوصیات اخلاقی مونیکا را بنویستد
-میگم بیخیال این یارو هیچ خصوصیتی نداره فقط خبیثه ،ترسناکه ،اخلاقش همچین خوب نیس، حالو حوصله هیچ کسو ندارهو همیشه هم میخواد بهترین باشه حالا نظر شما در رابطه باهاش چیه ؟من که میگم پرونده رو ببندیم اصلا نمی فرستیمش.
بعد از نیم نگاهی به بقیه مسئولان که همه برای فرستادن او امیدوار و راضی بودند آن مسئول هم راضی شدو با یک حرکت مونیکا را به زمین فرستاد
شانزده سال بعد
-نهههههههههههههههههههههههههههههههههه لینی آخه چرا
-چی چرا؟
-اینجا استاد نوشته فلسفه وجودی تون رو بنویسین منم باید انجامش بدم در صورتی که حتی نمی دونم فلسفه چی هست
-خب من میگم تو هم بنویس باشه؟انقدر هم گریه نکن سرم درد میکنه
مونیکا که راضی شده بود قلمش را ظاهر کرد و شروع به نوشتن کرد
-بنویس :اگزیستانسیالیسم، فلسفه‌ای است که به هستی یا «وجود» می‌پردازد
-
-بنویس دیگه اگزیستانسیالیسم، فلسفه‌ای است که به هستی یا «وجود» می‌پردازد
-چی چی اگزیستان چی ؟میگم بیخیال خودم می نویسم
-نه من بهت میگم تا بری نمره بگیری وگرنه بدبختت میکنم زود تر بنویس:اگزیستانسیالیسم، فلسفه‌ای است که به هستی یا «وجود» می‌پردازد، و یکی از مهمترین مکاتب فکری غرب به شمار می‌رود.
مونیکا بعد از نوشتن این جمله طولانی پرسید:منظور از غرب کجاست ینی مثلا غرب وحشی و از اینجور چیزا یا مثلا جهت غرب ؟
اگه استاده ازم توضیح بخواد چی باید بگم؟
اگه یه وقت نمره نده چی؟
رنگ لینی کم کم از کرم به رنگ قرمز در می آمد(به این صورت )
و هر لحظه میزان دودهایی که از سرش خارج می شد بیشتر بود
لینی با یک حرکت دست دهن مونیکا را بست و رفت تا دریابد ارزش های وجودی مونیکا به جز اعصاب خوردکنی و پر حرفی چیست
با آرزو ی موفقیت برای ایشان و خانواده ی گرامی و محترمشان


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
#16
از :من
به:هر کی که اینو میخونه

سلاااااااااااااااااام اینکه نوشتم برا این بود که حوصله ام سر رفته اصلا حال و حوصله ی هیچ کدوم از این تایپیکای مزخرف و کسل کننده رو ندارم
و نمی رم بنویسم
و فعالیتم کم شده
و وقتی بخوام برم مرگخوار بشم ارباب میگه فعالیتت کمه و از اینجور حرفا
آخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چرا من چرا اینهمه بدبختی اومده سر من
تو هم زیاد پر رو نشو دیگه نمی نویسم خودمو خالی کردم حوصله ی تو رو هم ندارم پس فعلا خداحافظ
نمیییییییییییییییییییییییییییییییی خوام خداحافظی کنم اصلا


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
#17
ارباب میشه منم بیام یک عالمه گذشت الان دیگه تازه وارد نیستما ارباب تورو خدا اربااااااااااااااب لطفا این دره رو باز کنین دیگه بخدا الان در زیر پاهایم جنگل های آمازون سبز شد ارباب تورو خدا
1- هر گونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخوران را با زبان خوش شرح دهید.
زبان خوش:هیچگونه سابقهی قبلی ندارم ارباب

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
متاسفانه دامبلدور در تمام کتاب سرش به نامزدش گرم بود و عشق از اینجور چیزا
کم کم ذهن پاتر رو هم به اون سمت کشوند که آخر سر با اون ویزلی ازدواج کرد
اما در نکته مقابل شما نه تنها کاری به این کارا نداشتین و وقتتون رو طلف نمی کردید بلکه از وقتتان در راه کشتن پاتر و تمام اون دوستاشاستفاده کرده و کلا شخصیت باحال تری داشتید

3- مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخوارن چیست؟
هدفی جز دادن جان در راه پاک ارباب ندارم

4- به دلخواه خود یکی از محفلی ها را انتخاب کنید و لقب مناسبی برایش بگذارید.
خود دامبلدور :جاروی جهاز مادربزرگم
5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
راستش توی یه مقاله خوندم ویزلی ها در تمام زندگی سیر نمی شوند به جز ساعت نه شب
که دوستان مرگخوار آشغالارو میزارن بیرون(ارباب خب مقاله بود)

6- بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
بیرون نگذاشتن آشغالا برای حدود یک هفته
دادن خبر مرگ هری پاتر (تا همه براش خودکشی کنن)
استفاده از کورشیو هایی زیبا و ارزشمندتان

7- در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی خواهید داشت؟
رفتار خوب

8- چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده؟
قیافه ی هر کس سلیقه ایه مگه کسی از دامبلدور میر پرسه چرا ریشت اینجوریه
فکر کنم خدا دماغ و موهای ارباب را اشتباهی بر سر این پیری گذاشته که صد البته بهتره به این دلیل که ارباب بدون مو و دماغ انقد خوشتیپ هستن و این یک نعمت الهی هست که دماغی ندارند که نیاز به عمل داشته باشد

9- یک یا چند مورد استفاده از ریش دامبلدور را شرح دهید. در صورت تمایل توضح دهید.
جارو کردن خانه ریدل ها
استفاده به عنوان پوشک بچه با جذب بالا
و...


مونیکای عزیز

شما فعالیت ایفای نقش ندارین...و مهم ترین چیزی که برای عضویت در این گروه لازم دارین فعالیت خوب و مستمر ایفای نقشه.
لینک بخش ایفای نقش رو گذاشتم. هاگزمید، لندن، خانه ریدل ها، محفل ققنوس و ... اینا ایفای نقشن.
جواب دادن به تاپیک های غیر ایفای نقش مثل:"چرا ولدمورت جادوگر سیاه شد با اینکه می تونست یک جادوگر سفید خوب باشد" و فعالیت هاگوارتز کمکی به عضویت در ارتش سیاه نمی کنه.

شما اگه می خوایین مرگخوار بشین باید فعالیت ایفای نقشتون رو شروع کنین. از درخواست قبلی تون تا الان فقط یه پست کوتاه در تاپیک پستخانه ی هاگزمید زدین که ایفای نقش محسوب می شه. که اونم طبیعتا کافی نیست.

اگه سوالی داشتین یا راهنمایی خواستین(چه در مورد فعالیت ها و چه انجمن ها و تاپیک ها) با پیام شخصی بپرسین.


تایید نشد.




ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۶ ۱:۵۵:۴۰

만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۵
#18
1. تو یه رول سعی کنید به ذهن یکی نفوذ کنید. خلاقیت به خرج بدید و روی سوژه سازی، شخصیت ها و توصیف به شدت کار کنید.(20 نمره)
شب بود هوا هم خیلی خیلی تاریک بود(تا اینجای رول هنوز اتفاق خاصی نیوفتاده گفتم که دوستان شک نکنند)یکی از بدترین شبها برای خواب آن شب بود تقریبا تمام دانش آموزان بیدار بودند .من هم بیدار بودم حوصله ام سر رفته و تمام مدت به سقف خیره شده بودم (به این شکل )نه می توانستم بخوابم و نه می توانستم کار دیگری بکنم ،از جایم بلند شدم لیوانم را برداشتم کمی آب خوردم وبه طبقه ی پایین رفتم لونا در تالار نشسته بود و همین طور که مانند وزغ به آتش شومینه نگاه میکرد درفکر بود ، خودم می دانستم به چه چیزی فکر میکند و موضوع اصلی فکرش کیست اما کنجکاوی امانم را بریده بود می دانستم لونا از این کارم خوشش نمی آید اما هر چه باشد بهتر از این بود که تمام شب را به سقف خیره شوم فقط امیدوار بودم خاطره ای که به آن فکر می کرد بد نباشد، چوبدستی ام را در اوردم و با یک حرکت آرام دست وارد ذهن لونا شدم...
همه جا تاریک بود (منظورم از تاریک،تاریک تاریک بود) هوا در ذهن لونا کم کم روشن شد برخلاف تمام فکر هایم در فکر لونا اثری از پدرش نبود بلکه خودم بودم !
بله مانند شما من هم اولش جا خوردم .اما تمام ماجرا برمیگردد به امروز صبح سر صبحانه که با او سر تخم مرغم دعوا کرده بودم (خب حق داشتم تخم مرغ من را برای پدرش می خواست! و من هم با او دعوا کردم)و کمی بعد از آن در تالار که کتابم را گم کرده بودم و همش تقصیر لونا بود و سر تمام کلاس ها که همش از او سوال می پرسیدم و...
همین طور که خاطرات رازیر و رو می کرد با خودم می گفتم مگر امکان دارد لونا بجز پدرش به چیز دیگری هم فکر کند؟اما حالا شده بود لونا داشت به من فکر می کرد حتی اگر خاطره ام بد بود اما بازهم افتخار بزرگی بود فکر لوناااااااااااااااااا
به ساعتم نگاه کردم نزدیکای پنج و شش صبح بود تصمیم گرفتم تا لونا را در انتخاب خاطراتش تنها بگزارم (البته دلیل اصلیش این بود که گرسنم شده بود و می خواستم برای خوردن صبحانه به طبقه ی پایین بروم )
پس چوبم را در آوردم و از ذهن لونا خارج شدم
آخیش هیچ جا مثل ذهن خود آدم نمیشه
هوا روشن شده بود و همه اعضای ریونکلاو با چهره هایی گرفته و خواب آلود از خوابگاه ها بیرون می آمدند
بین تمام اعضا فقط من با این قیافه ( )راه می رفتم و البته خب تعجی هم نداشت چون من دیشب را در جایی غیر از تخت گذرانده بودم در ذهن لونا
استاد تورو جون مادرت نمره بده خیلی خفن تمومش کردم

2. کاربردای ذهن خوانی رو همراه با توضیح بگید. (5 نمره)
اولیش در تمام امتحان های کلاسی و غیر کلاسی هست که واقعا موثره
دومیش خواندن فکر بقل دستی ودوستانی هست که تو باهاشون مشکل داری
سومیش آتو گرفتن از معلمته برای مثال فرض کنیم استاد همین کلاس زبونم لال دو تا زن گرفته باشه بعد چی میشه اگه شما بدونید(منظورم نمره دادنه استادس)
چهارمش تمام افرادی که دور و برت هستن رو میتونی چک کنی تا اگه حتی احتمال یک درصد خیانت توشون باشه خودت کارشونو بسازی
و خیلی دیگه از مشکلات که الان یادم نمیاد

3. بدترین خاطره ای که ممکنه وقتی یکی وارد ذهنتون میشه ببینه، چیه؟ با توضیح میخوام! (5 نمره)
خب پس این یک جور ورود نا محسوس به ذهن شاگرداس؟(ایده ی خفنی بود استااااااااااااااااااااااااااااااد )
قضیه بر میگرده به حدود یک سال پیش اون موقع که تازه اومده بودم
و هیچ کس رو نمیشناختم
از جمله جناب لرد رو
در حقیقت اون زمانی که جو اینجا رو نمی شناختم
عاقا خلاصه یه روز به سرمون زد با اون فعالیت مشنگیمون بریم مرگخوار بشیم همینجوری راه افتادیم تو خیابون اینور و اونور که کجا برم مرگخوار بشم خلاصه همینجوری رفتم تا رسیدم به دفتر لرد اعظم ،اینجوری در رو باز کردم و رفتم جلو(بدون هیچگونه عرض یا ارض ادب)و بعد با همین حالتی که مشاهده کردید گفتم :(یا با همین فعالیت منو مرگخوار میکنی که میکنی ولی اگه نکردی دمار از روزگارت در میارم !)قیافه ارباب به این حالت در اومد وبعد از چند دقیقه ای که ذهن مبارک ایشان لودینگ کرد به این حالات در آمدند بعد هم یک کورشیو به من عطا کردند و من را با این افکت :pashmak: از درگاهشان به بیرون پرتابیدند و گفتند:(برو بعدا بیا فعلا مثل تو زیاد داریم)
خلاصه نتیجه این داستان این بود که:به کسی که نمیشناسین بی احترامی نکنین . (از جمله جناب لرد)
شما الان و در این لحظه یکی به ذهنتون نفوذ کرده. چطوری سعی میکنید پرتش کنید بیرون؟ کامل توضیح بدید! (5 نمره، برای دانش آموزان رسمی)
اولن که چون به چیز خاصی فکر نمی کنم فعلا قدمش رو چشم اما بعدا که به چیزی جز تمام کردن این پست فکر کردم با دو حرکت خودم رو طلسم میکنم تا یارو خودش بره بیرون (من کلا از خشونت خوشم نمیاد )



ویرایش شده توسط مونیکا ویلکینز در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۵ ۱۳:۴۷:۴۸

만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: چرا ولدمورت جادوگر سیاه شد با اینکه می تونست یک جادوگر سفید خوب باشد
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۵
#19
چون ارباب دلشون خواست شما دخالت نکنید


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۰۵ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴
#20
کی؟ خودم


만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.