هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
#11
-این کیه گویل؟

دامبلدور با شنیدن اسم گویل،به سمت او چرخید:

-فرزند روشنایی!
-فرزند روشنایی؟با من بود الان؟
-بله فرزند روشنایی!

گویل آستینش را بالا زد و نشانش را دو سانتی متری چشم دامبلدور برد:

-من مرگخوارم!ببین!مرگخوار!

گلرت محکم زد روی دست گویل:

-فاصله بگیر از عشقم!

در این بین،گادفری به زوج گویل زل زده بود:

-اون ساحره چرا تکون نمیخوره؟
-این؟این ساحره نیست!طرح ساحرست!به اینا میگن بادی پیلو!اختراح مشنگاست!
-پس چرا قدش اندازه خودته؟
-باور کن نمیخوای بدونی.

-این هم زیباست!

گویل با دیدن گوشی مشنگی اش در دستان دامبلدور،و یاد آوری مکانی که آن را نگه میداشت،بر خود لرزید!
و با دیدن عکس مورد نظر آلبوس،باز هم بر خود لرزید!


-این چه خوبه!

اینبار،گوشی گویل دست گلرت بود!


-آره ببین!موهاشم تقریبا شبیه توعه!فقط باید بزنی پایین رنگشم کنی!

گادفری نگاهی به گویل انداخت.
دستش را زیر چانه اش زده بود با لبخند عجیبی به آلبوس و گلرت زل زده بود.
مثل این که خیلی هم از در بین این زوج ها بودن،ناراضی نبود!


ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۷ ۱۶:۵۰:۳۵
ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۷ ۱۶:۵۲:۱۶
ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۷ ۱۶:۵۵:۱۷


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: باغ وحش هاگزميد
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
#12
هکتور که در تلاش بود از گویل که مشتاقانه منتظر گرفتنش بود فاصله بگیرد،رز را که حالا بجای هکتور ، درحال مصاحبه با مولکول های هوا بود را به سمت گویل هل داد و با استفاده قوانین فیزیک مشنگی،راهش به سمت کراب کج شد!

-آخ!
-آخ!

هکتور مستقیم روی کراب افتاده بود!
عه...نه مثل این که کراب جا خالی داده بود!
هکتور دچار شکست عاطفی شد!
از شدت شکست عاطفی,دچار شکست جسمی هم شد!
یک تکه از دست هکتور،جلوی پای گویل افتاد!

چشمان گویل درخشید!

-بلاخره میتونم معجون استاد هکتور بار بزارم!

هکتور سعی کرد به کراب چشم غره برود:

-ببین چیکار کردی!

کراب حق به جانب گفت:

-ویبره هات آرایشمو خراب میکرد!

بلا تریکس تکه هکتور را از دست گویل گرف:

-ارباب همه مرگخوار هاش رو کامل لازم داره.

گویل از شدت شکه شدن،خشک شد!
یک تکه از معجون ساز مورد علاقه اش در دستش بود!
ولی الان نبود!

لرد نگاهی به تکه های هکتور کرد:

-فعلا با تف بچسبونیدش تا بعدا ببینیم چی میشه!رزمان را نیز پیدا کنید!

رز،که تازه مکالمه اش با مولکول های هوا تمام شده بود به گویل خشک شده خورد و روی زمین افتاد.

-گلدونم!

لینی با نگرانی به سمت رز پرواز کرد:

-گلدونت چی شده؟
-ببین!اینجاش ترک خورده!

لینی با تعجب به ترک گلدان رز نگاه کرد.
نگاهی به دستش کرد و بعد،دستش را کنار ترک گلدان رز گذاشت.

-میدونم!خیلی بد شکسته!
-آره...خیلی بد شکسته.


ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۷ ۱۶:۵۳:۵۰


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷
#13
1- هرگونه سابقه عضویت قبلی در هر یک از گروه های مرگخواران/محفل را با زبان خوش شرح دهید!
دارم

2- به نظر شما مهم ترین تفاوت میان دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟

ولدمورت قوی تره
دامبلدور شانس داره

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟

دوربین کار گذاشتن تو کارگاه استاد هکتور!

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.

دامبلدور:ریش پیازی :|
جدا ایده دیگه ای ندارم -_-

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟

کشف وردی برای تولید غذا

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

ریتا استیکر ، نویسنده روزنامه پیام امروز ، در جدید ترین نسخه اعلام کرد:
ولدمورت بازگشت!

همون بالاییو بدین بخونن خودشون خودشونو به جزایر بلاک آپارات میکنن!

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

نمیرم تو معدشون!

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟

دلشون خواسته خاص باشن!

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.

ریش دامبلدور؟
استفاده؟
مگه استفاده ای هم داره اصلا؟


گویل!

روزی که تازه وارد سایت شده بودین رو به یاد دارم.
تمام تلاشی که پا به پای من و هکتور برای پیشرفت کردن کردین رو هم به یاد دارم.
خیلی خوب می شناسمتون.
می دونم برای چیزی که بخواین تلاش می کنین. یادمه بخاطر حل شدن غلط املایی هاتون چقدر تنبیه هام رو انجام دادین تا بالاخره موفق شدین.
تو این مدت، رفتین و اومدین... اما هربار که اومدین، باز به جمع خودمون برگشتین.

اما یه چیزی هست که مانع میشه الان با اطمینان تاییدتون کنم.
اینکه ناامید شدم... یه سری مسائل و رفتارها دیدم که باعث شد شک کنم.
پست هاتون رو خوندم. مشکلاتی توش هست که بخاطر غیبتتون به وجود اومده. مشکلی نیست... حل می شن.
اما سیاه نویسی چی شد؟... از کی تا حالا مرگخوار های سابق، تو پست و متن درخواست عضویت از کلمه ولدمورت استفاده می کنن؟
مساله استفاده از این کلمه نیست... مساله سیاه نویسی و هم رنگ بقیه اعضای گروه بودنه. مرگخوارها همیشه به یک سری مسائل پایبند بودن.

اما در هر حال...

تایید شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۲۵ ۱۵:۵۷:۱۶


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۷
#14
ارباب فرمودید اینجا درخواست نقد بدیم چون تو پیام خصوصی ها گم میشه.
نقد میکنید لطفا؟



"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: فروشگاه زونکو
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۷
#15
با این حرف لرد هکتور دست از لرزش برداشت!
دیگران هم سکوت کرده بودند و بوته خشکی دور مرگخواران چرخید و بعد سقوط کرد.

-نشنیدید؟ما لینی رو میخوایم!یکی بره لینی رو برامون بیاره!

هکتور با دیدن گویل فکری به سرش زد:
-ارباب گویل رو بفرستیم تو معده اون پرنده لینی رو بیاره!
-ولی من نمی....

گویل با کاغذی که به دستش رسید،سکوت کرد و بعد مشتاقانه داوطلب بود!

کراب کاغذ مورد نظر را نگاه کرد.
پنجاه درصد تخفیف برای سری معجون های هکتور!

-خب برو لینی رو برامون بیار.

گویل کاغذ تخفیف با ارزشش را با در ردایش گذاشت و به سمت پرنده راهی شد.

-پرنده طلایی خوشکل؟عزیز دل؟پرنده ملوس؟

پرنده طلایی که از شنیدن این حرف ها از یک مرگخوار تعجب کرده بود به گویل نزدیک شد.

گویل دستش را روی شانه پرنده گذاشت:
-دو حالت داره!یا منو قورت میدی برم لینی رو پیدا کنم بعدشم مثل ی پرنده خوب من و لینی رو بالا میاری، یا میبندمت به همین درخت و بدون بیهوشی شکمتو میبرم و لینی رو از توی معدت در میارم!

پرنده جیغ زنان سعی در فرار داشت اما گویل و دیگر مرگخواران که تازه به کمک گویل آمده بودند ، پرنده را به درخت بستند!

خواستند شکمش را ببرند که با حرف لرد متوقف شدند:
-اینطوری ممکنه پیکسی مان را دو تکه کنید یا بالش رو بکنید!یکیتون برید تو شکم پرنده!

مرگخواران چاره ای نداشتن!
باید توسط پرنده خورده میشدند!



"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#16
ارباب فرمودید اینجا بگم نقد کنید!
اگه میشه نقد کنید لطفا!


دوباره خوش اومدی گویل.

بله...بجز موقعیت های خاص(مثل موقعی که خیلیا تو آزکابان زندانی بودن، یا کسایی که سوال خاصی دارن)، تو پیام شخصی درخواست نقد ندین. چون پیام شخصیام زیادن. درخواستا بینشون گم می شن. فراموش می شن. درخواست رو اینجا بدین که فراموش نشه. نقد رو اونجا انجام می دم.


نقد پست شما ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۷ ۲۱:۵۰:۰۲


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۵ یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷
#17
-بعدی!

گویل کتاب به دست وارد شد.

دلفی باچشم های گرد به گویل زل زد!
-گویل...چه کتابی میخونی؟

-کتاب نیست.
-پس چیه؟
-راهنمای ساخت معجون های استاد هکتور برای تازه کاران!
-بزار کنار اونو!

گویل کتابی که کتاب نبود را کنار گذاشت.
-بفرمایید.

دلفی یادداشت کرد:
علاقه به معجون های هکتور.
حرف گوش کنی بیش از حد.

بعد به گویل لبخند زد:
-به نظر میرسه نگران چیزی هستی.

لبخند گویل قفل شد!
-بله نگرانم!

دلفی شاد شد!

بادداشت کرد:
نگرانی!

-خب بگو چرا نگرانی؟

-اینجا نمیزارن گوشی مشنگیمو بیارم تو!

دلفی شاد تر شد!
لیستش داشت بیش از حد بزرگ میشد!

-چرا گوشی مشنگیت برات مهمه؟

-ی دوربین تو اتاق استاد هکتور جا سازی کردم که دستورالعمل درست کردن معجون های استاد هکتور رو یاد بگیرم و الان که گوشیم دستم نیست نمیتونم ببینم اونجا چه خبره!

-نمیخوام بشنوم.
-

دلفی هزینه زیر ردایی رد کردن موارد را جعم زد:
-میشه 300 گالیون ناقابل!
-ندارم.

دلفی با اعتماد بنفس گفت:
-یا پولو میدی یا میری بیمارستان روانی و از گوشی مشنگیت و معجون های هکتور و ردا خواری برای لرد بی نصیب میمونی.

گویل جیغ زنان چند کیسه گالیون روی میز پرت کرد و از اتاق دلفی فرار کرد!

دلفی گالیون ها را شمرد:
-600 گالیون!


ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۷/۵/۷ ۱۹:۲۰:۰۳


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶
#18
آستوریا پشت میکروفون برگشت:
-کسی لرد رو ندیده؟

دست گویل بالا رفت:
-اجازه؟

آستوریا سمت گویل برگشت:
- کجا دیدیشون؟

گویل سعی کرد از چهره به ظاهر متین استادش نترسد:
-نه ندیدمشون اما....

آستوریا توجهی به ادامه حرف گویل نکرد:
-آخرین بار کدومتون ، کی و کجا لرد رو دیده؟

دست گویل باز هم بالا بود:
-استاد اجازه؟

آستوریا سمت گویل چرخید:
-نه گویل!اجازه نداری صحبت کنی!

و بعد به سمت جمع برگشت:
-هیچکس لرد رو ندیده؟

اینبار دست گویل بالا نبود!
گویل خسته بود!
گویل قلبش شکسته بود!
گویل دلش میخواست خودش را به جزایر بلاک آپارات کند!
گویل....

-چه مرگته؟

اینبار اجازه نگرفتن گویل نظر ها را جلب کرده بود!

گویل مظلومانه گفت:
-استاد گفتن اجازه ندارم حرف بزنم... :

آستورا به گویل نگاه کرد:
-الان میگم اجازه داری!حرفتو بزن.

نیش گویل سریعا باز شد:
-هرکس بره جاییی که پرت شده بوده رو دنبال لرد بگرده.

انگار مرگخواران خیلی هم مخالف نبودند.
همه به آستوریا نگاه کردند.
آستورا فکر کرد...
آیا باید ایده گویل را عملی میکردند؟



"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: المپیک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶
#19
از الان سخته :|
من کنار میکشم :|

پاسخ ریتا:
:|


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱۴ ۱۷:۳۸:۳۲


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۶
#20
با سلام!
گفتم فعالیت کنم!
البته عجله ای نوشتمش!
میشه نقد کنین؟
میخوام ببینم ارزش داره پستای اینطوری بزنم یا کلا نزنم؟



"تنها ارباب است که میماند"






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.