هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: یتیم خانه سنت دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ یکشنبه ۷ آذر ۱۴۰۰
#11
_ ساقه طلاقی میقولی؟
_ هیچ معلومه اینجا چیکار میکنی؟!
_دارم ساقه طلاقی میقولم...

ایوا همچنان درحال خرچ و خورچ کردن ساقه طلاقیش بود که تام هم به جمع اضافه شد و یکی از بیسکوییت هارو گرفت و گذاشت تو دهنش.
چیزی نگذشت که رفته رفته صورت تام شروع به چروک شدن کرد و بعد چند ثانیه بدنش مثل چوبشور خشک سفت افتاد زمین.

_ این چش شد؟!
_ساقه طلاقی قورد. اب رادیاتش کم اومد. آبش بدین درست میشه.
بلاتریکس که حسابی از اینکه تا میومد یک مشکلیو درست کنه یک مشکل دیگه بوجود میومد خسته و کفری شده بود سریع به سمت مرگخوارا برگشت.
_ یکی بیاد با کارتک اینو جمش کنه ببریم آشپز خونه یکم آب بدیم بهش.

مرگخوارا سریع دور تام چوبشور شده جمع شدن و با یک دو سه بلندش کردن و به سمت آشپزخونه راه افتادن.
بلاتریکس هم دست ایوا رو گرفت و از کمد بیرون کشیدش که یهو شیلنگ آب استخر خصوصی لرد زمین افتاد.
_ این اینجا چیکار میکنه؟
_ خب داشتم ساقه طلاقی میوقلیدم. نمیخوام که مثل تام چوبشور شم.
_ میگم چرا قبض اب جدیدا زیاد میاد...
_ ساقه طلاقی نمیقولی؟

مرگخوارا درحال بردن تام از پله ها بودن که یهو با لرد مواجه شدن که با کلی غر زدن میخواست به wc خصوصی خودش بره. مرگخوارا هم خیلی سوسکی و بدون جلب توجه رد شدن و به راهشون ادامه دادن از این طرف ایوا رو به بلاتریکس کرد.
_ حالا چه عجب دنبال من میگشتین؟
_داشتیم دنبال نیمه رودولف میگشتیم گفتیم احیانا یوقت تو...
_ نیمه رودولف؟ اون بد مزه رو میگی؟ اون که اونقد بد مزه بود تِخش کردم بیرون. بجاش از جیبش این ساقه طلاقی رو بهم داد.
_ تخش کردی کجا رفت؟
_ نمیدونم دقیق. فک کنم حالش بد شد رفت سمت wc. فک کنم wc خصوصی لرد بود حتی.
ایوا بعد تموم کردن حرفش همه مرگخوارا به سمتش برگشتن و با تعجب نگاش کردن. عرق پیشانی سرد رو همه ملت مرگخوار نشسته بود مخصوصا بلاتریکس.
بعد یکی دو ثانیه مکث و عرق ریختن یهو کل ملت زامبی وار به سمت wc راه افتادن و تام چوبشور شده هم با کله همون وسط زمین افتاد.
_ زود باشین. باید قبل از لرد به wc برسیم...


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰
#12
1. یادگرفتیم ارواح نفرینی ویژگی ها و اشکال گوناگونی دارن. ویژگی های ظاهری و قابلیت های روح نفرینی که گیرتون اومده رو با توجه به انرژی منفی تون شرح بدین. سه نمره

وقتی داخل قفس رو نگاه کردیم یک موجود تقریبا ۲۵ سانتی به شکل یک کله پاچه دیده شد.
این روح که شدیدا حال بهم زن هم بود یه سر گنده به شکل کله پخته شده گوسفند داشت که شدیدا بوی کله پاچه میداد. با بدن استخونی و پاهایی به شکل سم.
من رو یاد کله پاچه هایی که وقتی که بچه بودم بزور تو حلقم میکردن مینداخت و ترس خاصی وجودم رو گرفته بود. بعد اینکه از قفس خارج شد، سرش شروع به ابپز شدن کرد و گوشت های روی صورتش جدا شده و زمین میریختن بعد دوباره از نو دراومده و این عمل حال بهم زن تکرار میشد! هعی رو به من میکرد و زمزمه کنان میگفت: منو بخور. منو بخور. یام یام... همزمان با دست هاشم منو به طرف خودش صدا میزد.

2. واسه مقابله با روح نفرینی از چه وسیله ای استفاده می کنین ؟ مراحل انتقال انرژی منفی به شی رو به صورت کامل توضیح بدین. دو نمره

روح نفرین شده ای که به شکل کله پاچه ظاهر شده و بوی گندش همجارو برداشته و زبان گاوی اش رو که هی بیرون میاره و اعمال حال بهم زن انجام میده، فقط و فقط یک روش مقابله داره.
پیتزا! بله. یک عدد پیتزای مخصوص سایز بزرگ.
روش انتقال انرژی منفی اینجوریه که به حالت مدیتیشن نشسته و پیتزا را جلوی خود و روح میزارین، یک دستتون روی پیتزا و یک دستتون رو بصورت عمودی جلوی سینه گرفته و تمرکز میکنین. تصور میکنی کله پاچه تبدیل به یک پیتزای خوشمزه میشه و به این شکل انرژی از دست شما به پیتزا منتقل میشه.
یکی از مهمترین نکات اینکه شما بتونید مزه ی پیتزا رو زیر زبونتون احساس کنید و با تمام وجود پیتزا رو بخواید

3. گزارش کوتاهی از نبردتون با روح نفرینی تون شرح بدین. (غیر رول) پنج نمره

بعد از انتقال انرژی موقع نبرد میرسه.
نبرد سخت و نفس گیر.
حالا که انرژی منفی رو منتقل کردیم به پیتزا باید از خود انرژی منفی بر علیه خود روح استفاده کنیم.
نحوه مبارزه به این صورته که یکی یکی فال های پیتزارو برمیداری همزمان با کش اومدن پنیر پیتزا سس کچاب میزنی و قشنگ میزاری تو دهنت و به شکل لذت واری میخوریش. اینکار بایا جلوی روح انجام بشه و هرکاری که روح خواست انجام بده تا حواس شمارو پرت کنه نباید بهش توجه کنید. باید با لذت فراوان پیتزارو خورده و از نهایت سوسیس و پپرونی هاش لذت ببرین جوری که انگار پیتزای خونتون کم شده باشه. روح باید نهایت لذت رو تو چهرتون ببینه. بوی پیتزای تازه و گرم رو خوب حس کنه و اون مزه لذیذی که داره... باید با نهایت ناز و عشوه خورده بشه تا قدرت پیتزا به چشم بیاد.
به این شکل ما مبارزه کردیم و روح کله پاچه ای کم کم قدش کوچیک شده، بدنش خشک شده و اخر سر یه مشت کله پاچه بی جان زمین کلاس میوفته.

سوال اختیاری: استاد راکارو مشکل تمرکز داره و برای انتقال انرژی منفی باید، به چیزی که خیلی دوستش داره فکر کنه! اون چیز چیه؟ ( این سوال اختیاریه و فقط یه جواب داره، در صورت اینکه درست جواب داده بشه یک امتیاز اضافه بهتون تعلق داده میشه.)

چاگو هاش. تنها چیزی که دوسش داره و بدون اون نمیتونه زندگی کنه.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۰
#13
خب بعد از اینکه کارمون تو کافه تموم شد، همگی بلند شدیم و زدیم بیرون. بیرون کافه پروفسور یوآن تاکید کرد که فقط یک روز برای گشت و گذار وقت داریم و باید فردا صبح همینجا حاضرشیم تا برگردیم.
ملت یکی یکی پخش شدن و هرکی دنبال نخود سیاه خودش رفت.
ماهم این وسط خاستیم بریم دنبال نخود سیاه خودمون بلکه رستگار شدیم، ولی بی خبر چیزایی که قراره اتفاق بیوفته.
طبق روال عادی هندزفری ماگلیمون رو تو گوش کردیم با ریتم آهنگ اتل متل توتوله، تسترال حسن چطوره... درحال پیاده روی بودیم. خورشید تقریبا غروب کرده بود و کم کم داشت گورشو گم میکرد.
همینطور که درحال پیاده روی بودیم به یک چهارراه زیبا رو رسیدیم. رو تابلویی که اون وسط زده بود نوشته بود چهارراه شهید آستان بول. جای قشنگی بود، خواستیم از رو خط کشی رد شیم که یهو...
زااارت!
همینکه پامونو روی چهارراه گذاشتیم که رد شیم یک ماشین اول از ما از رو پامون رد شد! انگار نه انگار که حق تقدم با عابره و دارم از روی خط کشی عابر پیاده رد میشم! تازه بی تربیت ماشینشم یکی از خودرو های لوکس و گاوچری تولید داخلیشون بود پشت شیشه هم نوشته بود: عاقبت فرار از هاگوارتز!
نفس عمیقی کشیدیم. سعی کردیم اعصابمون رو کنترل کنیم، ما خون‌آشامیم، با این چیزا ناراحت نمیشیم. با یاری مرلین بزرگ قدم دوم رو انداختیم که...
زااارت! ماشین دومی از رومون رد شد! اینبار که یک ماشین آبی رنگ باری بود و پوستر جوونیای بانوی چاق رو هم پشتش زده بود با یه جمله که پایینش نوشته بود: زمانه اسنیچ بود و من جستجوگری بی جارو! از رو اون یکی پامون رد شد و من موندمو دوتا پای آسفالت شده.
خوشبختانه چند تا از ماگلای رهگذر کارتک همراهشون بود و کمک کردن پاهام که برچسب شده بودن از رو آسفالت جمع کنم.
سرم رو یکم چرخوندم ببینم قوانین رد شدن از چهارراه اینجا چجوریه که دیدم چراغ عابر پیاده اینا با مال دهکده هاگزمید ما فرق داره. سبز یعنی حرکت کن، قرمز یعنی سریع تر حرکت کن. بعد، حضور روی خط عابر پیاده حکم جعبه شانس تو بازی کراش رو داره... پس برای همین بود که هی اسفالت میشدم!
به هول قوه مرلین بلاخره از چهارراه رد شدیم و وارد یکی از پارک ها شدیم. پارک خوشگلی بود، ناز بود. هرکسی یه قناری زده بود بغلش و باهم مشغول جیک جیک بودن. درحال گشت بودم که یهو یه وَن پیچید جلوم نزدیک بود جفت پامو آسفالت کنه که زود پریدم عقب و نجاتشون دادم. روی ون نوشته "گشت ارشاد" به چشم میخورد که یهو درش باز شد و چند تا آدم با دو متر ریش و یقه دیپلمات تا دهن بسته پریدن بیرون و دست و یقمو گرفتن! من که گیج و منگ مونده بودم چی به کیه کی به کیه که یکی از ریش دو متریا یقمو گرفت و گفت: حاجی تنهایی... نمیبینم با کسی بپری... مشکوکی تو... یالله بیا بالا ببینم.
بی تربیتا بزور داشتن سوارم میکردن که سریع چوب دستیمو در اوردم و با وِرد اُبلیوی اِیت حافظه پاک و الفرار کردم.
درحال خارج شدن از پارک بودم که یهو دیدم از اونور خیابون داره یسری صداهایی میاد و درحال نزدیک شدنه. چند ثانیه که گذشت دیدم یک ماشین مشکی که با یسری گل ها و... تزئین شده بود چشمک زنان درحال نزدیک شدن بود که یهو ملانی ناظر خودمون رو تونستم ببینم که با یک لباس یک دست سفید کنار یک اقایی که تیپ گنگ مافیایی داشت نشست بود، از جلوم رد شد و پشت سرش کلی ماشین بوق زنان و چشمک زنان اسکورتش میکردن.
درباره مافیاهای خطرناک این مملکت شنیده بودم ولی اینکه ناظر خودمون هم یکی از سرکرده هاش باشه و اینکه چطور مردم برمیگشتن و نگاشون میکردن معلوم بود حسابی معروف و خطرناکن و حقیقتا باعث ریختن برگای درختای اطرفام شد.
با رد شدن باند مافیا به خودم اومدم و دیدم هوس قهوه کردم. به سراغ نزدیک ترین آدم رفتم و با لهجه عجیب غریبم گفتم: من قهوه میخواهم. آیا شما قهوه خانه میشناسید؟
مرد که متوجه بومی نبودن من شد اول یه پوزخندی زد و بعد برگشت و به یک مغازه ای که اونور خیابون بود اشاره کرد.
منم بعد از تشکر کردن ازش به سمت مغازه راه افتادم. بنظر مغازه با سبک دیزاین خاص قدیمی میومد. در رو که باز کردم و وارد شدم...
یا مرلین السعادات!
از در که وارد شدم دود همجارو برداشته بود و بزور چشم، چشم رو میدید. هر طرف چند تا نیمکت بود که روی هرکدوم چند تا مرد گنده با مو های فر ، سیبیل های کلفت و لنگ روی گردنشون و با یک چیز دراز شیلنگ دار جلوشون برگشته و منو نگاه کردن. یهو یکی از اون مردا با صدای بلند گفت : مرلین؟! داوشم حاج مرلین این بچه با شوما کار داره برس به حسابشک عزت زیاد.
بعد یک مرد گنده با هیکلی دوبرابر خودم، سیبیل و ابرو کلفت، کلاه شاپو و با کلی جای زخم روی صورت گردن جلوم سبز شد و گفت: جونم بچه... را گم کردی؟ به این جاها نمیخوری... با حاجیت چیکار داشتی؟
منی که مات و مبهوت هیکل طرف شده بودم سعی کردم خودم رو جمع کنم. سینه رو جلو دادم، صدا کلفت کردم و گفتم: اهم...قهوه میخواستم. اینجارو نشون دادن.
یهو یارو بیتربیت وارانه دستشو دراز کرد لپمو کشید و همزمان گفت: اتفاقا اینور یه کفتر داریم قهوه دم میکنه داوشم. بیا نشونت بدم.
رفتیم و سر یک میز نشستیم. پرسیدم این چیزای بلند که شیلنگ بهشون وصله چی هستن که گفت اسمشون قولیون هستش. خاصیت درمانی دارن و خیلی مفیدن.
همراه قهوه یکی از قولیون هارو هم سفارش دادیم اول یه قولیون خاصی اوردن و گفتن این قولیون نعناییه، درمانیه و... بعد از آموزش دادن نحوه استفاده صحیح ازش شروع به کشیدن کردیم. بعد انواع دیگر قولیون هارو هم اورد و از خواصش استفاده کردیم تا که گذشت و صبح شد.
صبح که مغازه خالی شده بود و خود حاج مرلین هم خواب بود ولی ما همچنان درحال کشیدن و استفاده تز خواص دارویی قولیون بودیم و بسی لذت میبردیم. همین حین یه فکری به سرم زد. چرا فقط من از این قولیونا استفاده کنم؟ چرا بقیه هم بهرهمند نشن؟...
کلی قولیون زدم زیر بغلم و از مغازه پریدم بیرون.
بدو بدو خودم رو رسوندم به به ملتی که درحال جمع شدن برای برگشتن به هاگ بودن. با دیدن من و چیزایی که دستمه، هکتور تعجب وارانه پرسید اینا چین دیگه؟ منم در جواب گفتم که قولیونن. کلی خواص دارویی دارن و برای سوغاتی میارم هاگوارتز بعد کلاس ها میشه استفاده کرد.
هکتور در ادامه نحوه کار باهاشون رو پرسید و وقتی من توضیح دادم یه برق خاصی تو چشماش دیده شد و سریع پرید و چند تا از قولیون هارو ازم گرفت و کلی با شوق ذوق و ویبره زنان گفت که میتونه از این ها برای جوشوندن معجون هاش استفاده کنه و همینطور به خورد ملت بده.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۰
#14
1.چند مورد از عوارض عوارض دیگه معجون رو نام ببرید.(3نمره)

قبل اینکه معجون رو بخورم اول یکم از خون همکلاسی عزیزی که یکم پیش درحال گفتن خون‌آشام ها بدرد بخور نیستن ولی حالا چیزی جز یک دبه خون تازه ازش نمونده بود رو خوردم و گلومو تر کردم.
برخلاف میل باطنیم معجون رو خوردم و اجازه دادم ابهت خون‌آشام کامل بودنم از بین بره.

خب، اولین عوارض این بود نیمه آدمیزاد شدم! بعد از چند ثانیه خوردن معجون حس آدم بودن بهم دست داد. نمیتونید تصور کنید چه حسی بدی بود.
دومین عوارض این بود که کم کم عطش خون درونم کمتر شد؛ دیگه میل قبلی به خوردن خون نداشتم. درعوض میل شدید به خوردن دوغ آبعلی دارم!
سومین عوارض از بین رفتن یکی از نیش های نازنینم بود. دندون نیش عزیزم که سال ها با مسواک نیش مخصوصم برقش انداخته بودم و براش اسم فامیلو شناسنامه و کارت ملی گرفته بودم، الان دا نیستش، خواهر دو قلوش تنها مونده.
چهارمین عوارض ریختن موهای سرم! آقا من به هول قوه مرلین با قدرت خون‌آشامیم موهامو پرپشت کرده بودم و میبافتم الان که نصفه آدمیزاد شدم همشون ریختن! شدیدا درخواست رسیدگی مسئولین رو دارم.
پنجمین عوارض که خیلی بدتر بود تحلیل رفتن قدرت هام هست. دیگه قدرت بدنی ، سرعت ، دید و شنوایی قبل رو ندارم و همشون شدیدا افت کردن.

2. شما به عنوان نیمه خون آشام موفقت یک طلسم اختراع کنید و اسم و ویژگی های طلسمتون رو هم ذکر کنید. طلسم حتما باید سیاه باشه. 2نمره

خواستم یکی از چندین طلسم های سیاهی که همیشه براحتی میتونستم درست کنم رو درست کنم که یهو پنچر کردم و از سر کچلم دود بلند شد!
عجب گرفتاری شدیما... دیگه نمیتونیم مثل قبل زمین و آسمون رو بهم بزنیم و عاشورا بپا کنیم. دا انتظاراتمو حداقل گرفتم و با کلی زور زدن تونستم یکی از خفن ترین طلسم های سیاه رو بسازم. اینطوری بود که با انجام این طلسم بویی شبیه به بوی تخم مرغ گندیده تو کل کلاس پیچید و در نتیجه همه ملت هم مثل خودم موهاشون ریخت و کچل شدن و باز هم در نتیجه کلی چراغ درخشان و نورافکن کل کلاس رو پر کرده بود.

3. توهم هایی که می بینید رو شرح بدین.(غیر رول و خلاقانه) (5 نمره)

اصلا دا خود توهم شدم من! همجام توهمه. از نوک انگشتام بگیر تا کله کچلم توهم بود.
هعی میدیدم که بجای شیشه خون هام دوغ ابعلی هستش و خود به خود درشون باز میشد و می ریختن تو دهنم.
حتی همه سال اولی هارو نوشابه های صورتی مایل به زرد قناری میدیدم که بهم چشمک میزدن.
کل روز حس میکردم که اهنگ های امیر بغبغو داره تو کلم بندری پلی میشه و پرده گوشمو پاره میکنه.
قیمت جولار میومد جلو چشم، میدیدم جوری جلو همه کلاس قیمتش رو کشیده پایین که همه ملت بخاطر آبرو داری نمیتونستن سرشون رو بلند کنند.
تو ساعتای پایانی که توهمم به اوج خودش رسیده بود دا رسما فکر میکردم از پشتم دوتا بال خفاش در اومده و هربار که میخواستم پرواز کنان از کلاس نفرین شده فرار کنم با کله میرفتم تو حوض دوغ ابعلی!
بلاخره هرطوری که شد ۲۴ ساعت شکنجه تموم شد و بعد از چند بار بالا اوردن و مرلینگاه رفتن به خود واقعیم تبدیل شدم.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۱۰:۳۵ دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۰
#15
1- چندتا از سبک‌های موسیقی رو نام ببرین و در موردشون توضیح بدین. (5)

خب من دوتا از سبکی که زیاد توجهم رو جلب کرده رو خدمتتون اوردم هرکدوم با توضیحات جامع.

اولین سبکی که من رو به خودش جذب کرد سبک عربده کشی بود. البته مشنگا به اسم متال صداش میزنند ولی خب ما ماگل نیستیم ، ما پیشرفته تریم. حالا این سبک به این صورت که گلوتونو صاف میکنید. نفس عمیق می کشین و بعد از اینکه مقداری اب جوش رو خشتک شلوارتون ریختین هرچه زور بازو دارین عربده کشی میکنین. در ادامه برای بیان کلمات نیز همانطور که گفتم کلمات رو از گلو و به شکل یک عربده کش مریض و روانی خارج میکنید. به این صورت شما یک هنرمند در سبک عربده کشی شناخته می شوید. البته هنرمندان این سبک ظاهر های عجیب و متفاوت و خاص خودشون رو دارن بطوری که اکثرا لباس های پاره پوره یا صورت های گریم شده ترسناک ، موهای بلند و ریش های دراز جوری که با ارایشگاه دشمنی خونی دارند رو دارا هستند.
ولی در عوض نوع رقص این موسیقی خیلی راحت و جالبه جوری که چشماتو میبندی ، دستاتو میبری بالا و سرت رو محکم با ریتم اهنگ بالا پایین میکنی. به همین سادگی و خوشمزگی.

دومین سبکی که باهاش مواجه شدم مشنگ ها هیپ هاپ صداش میزدند اولش من با هاپ هاپ سگ های خیابونی اشتباه گرفتم ولی شما نگیرین. این فرق داره. من اسمشو گذاشتم سبک سیب زمینی سرخ شده!
شاید تعجب کنید ولی وقتی برای اولین بار این نوع آهنگ هارو شنیدم اینطوری بود که خواننده اول یک نفس عمیق می کشید و بعد بدون مکث هرچی از دهنش در میومد رو رگباری میگفت. انگار که یک سیب زمینی داغ پریده تو دهنش و نمیتونه دهنشو ببنده! حالا اکثرا هم چون مکث نکنن و تو پیدا کردن کلمه بعدی جا نمونن از فحش های ریز و درشت استفاده می کنند. یجورایی فحش دادن و استفاده کردن از کلمات بد تو این سبک از آهنگ ها مثل زدن سس کچاپ به همون سیب زمینی داغه که پریده تو دهنشون، به فکر خودشون خفن میکنه اهنگ رو.
حالا در نحوه رقص و ظاهر هنرمندان این سبک باید خدمتتون عرض کنیم که رقص خیلی ساده تری نسبت به سبک قبلی دارند. اینطوریه که شما رو مبل راحتی ولو میشین ، کاملا بی ادبانه پاهاتون دراز میکنین ، با شلوار گشاد که تا زانو هاتون کشیدین پایین ، تی شرت دراز که تا زانو هاتون پایین اومده و عینک دودی روی چشماتون که اصلا هیچ استفاده ای نداره و صرفا برای گنگ بودن شماست ، با یکی از دستاتون گردنبند خیلی گنده طلا یا نقره که روی گردنتون هست رو میگیرین و با دست دیگرتون جوری که انگار فرمون خودرو مشنگی تو دست گرفتین و میخواید بچرخونیدش اول چند دور به چپ و سپس چند دور به راست می چرخونید. خیلی شیک و مجلسی.
البته الان که فکر میکنم قبلیه ساده تر بود این یکی تنقلات و خرج زیاد داره!


2- موزیک‌های سابلیمینال چه خواصی دارن که مشنگا زیاد بهشون گوش میدن؟ (3)

تقلب! اقا خواصی جز تقلب نداره! چطور یعنی؟! یعنی اینکه همانطور که جلسه قبلی اشاره کردم مشنگا برای دور زدن قانون طبیعت و پر کردن ضعف مشنگ بودنشون دست به یک سری تقلب هایی زدند که این هم یکی از آنهاست.
طبق تحقیقات من متوجه شدم مشنگا برای عوض کردن هرچیزی که نیاز به قدرت جادو داره از موزیک سابلیمینال استفاده می کنند. مثلا عوض کردن رنگ سفیدی چشم از سفید به زرد قناری مایل به روغن نباتی ، گیر ندادن والدین به آنها ، موافق بودن والدین به رفت و امد با دوز پسرا یا دوز دختراشون ، قبول شدن تو چنکور تضمینی. نازل شدن باران پول های کلان از آسمون! بوجود اومدن سیکس پک ها! و...
این ها چندین مورد از تقلب هایی که مشنگا با استفاده از سابلیمینال ها هر روز انجام میدن هستند و من شدیدا درخواست رسیدگی وزارت سحر و جادو به این مسائل هستم!

3- چرا تعداد خواننده‌ های مشنگ عینهو باکتری در حال تکثیره؟ (2)

فقط یک دلیل داره اقا! حمام های انفرادی!
با توجه به تحقیقات من و البته دید زدن هایی که با مجوز وزارت سحر جادو انجام دادم فهمیدم مشنگ ها بلافاصله وقتی به حموم میرن بخاطر نوع ساختار دیوار های حموم صداشون برای خودشون خوش میاد و در جا شروع با آواز خوانی با سبک های عجیب خودشون می کنند. تازه تو بعضی از دید زدن هامم رویت شد که برای خودشون فیگور هم میگیرن انگار که تو کنسرت مشنگی واقعی هستن و از لوازم حموم هم برای خودشون دمودستگاه کنسرت درست میکنند.
حالا راه حل : تنها راه حلی که به ذهن من رسید این بود که مشنگ ها بجای تکی حمام کردن از حمام های عمومی یا حداقل دو نفری استفاده کنند. چون قطعا در حضور یک مشنگ دیگه خجالت زده شده و نمی خونند. اگه هم خوندن مشنگ دومی یکی میزنه پس کلش میگه : حاجی بیا پایین سرمون درد گرفت.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: کلاس «جادوی سیاه فوق پیشرفته»
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰
#16
1. مزایا و معایب این طلسم رو نام ببرید؛هر چه قدر خلاقانه تر بهتر.(چهار نمره)

همین اول بگم من. اقا نکن شر میشه! میخوای شر بشه ؟! پس بکن بزار شر بشه دا به من چه دا.
خب کجا بودیم... مزایا و معایبش که خیلی زیاده. همش رو نمیشه گفت ولی ، به چند تاش اشاره می کنم.

1. میتونیم مسابقات دوئل برگذار کنیم. به بهترین چاگو پرتاب کن هم یک عدد ست چاگو با روکش طلا جایزه بدیم.
2. میتونیم هروقت از کسی خوشمون نیومد طلسم رو روش اجرا کنیم بعد سی و هشت ساعت هم که نه ازچیزی خبر داریم و نه اتفاقی افتاده. اصلا من نبودم دستم بود تقصیر استینم بود.
3. برای رفتگرای زحمت کش مدرسه و کل جامعه جادوگری هم خیلی مفیده. چرا؟ چون خونی ریخته نمیشه و کثیف کاری هم بوجود نمیاد دا.
4. انتقامی بسی شیرین از پروفسور هایی که نمره تکالیف رو کم میدن! بله درست شنیدین. میتونیم خیلی شیک و مجلسی از هر پروفسوری که تو آزمون ها و تکالیف نمره کم بده استفاده کنیم و به مدت سی و هشت ساعت نهایت لذت حارام رو ازش ببریم. حتی این لذت حارام شامل شما هم میشه پروفسور عزیز! پس ، در نمره دادن نهایت دقت را بکنید.

خب معایب هم میشه به این مورد ها اشاره کرد.
1. خون و خونریزی نمیشه! شاید براتون سوال باشه که چرا این تو فهرست معایب اومده. باید بگم ما خون آشامیم و خون دوست داریم. پس اگه خون نباشه برای ما بده دا.
2. نمیتونیم برای همیشه از شر پروفسوری که همش نمره پایین میده خلاص شیم.
3. کلا شوخی بی مزه ای میشه به هرکی چپ نگا کنی ممکنه زرتی این طلسم رو روت اجرا کنه. نیاز شدید داره که قوانینی رو براش وضع کنند.
همینا دا. بریم تکلیف بعدی.

یه خاطره کوتاه از اینکه خودتون از طلسم استفاده کردین رو شرح بدین.تاکیید می کنم که شرح بدین!(چهار نمره)

خب آقا یبار ما رفته بودیم سر یک کلاسی. بعد اونجا یکی بود قلدری میکرد. نمیذاشت بهمون صندلی برسه. یدونه صندلی خالی بود فقط که اونم یا هی تف میکرد روش یاهم ادامس میچسبوند که نتونیم بشینیم. خلاصه خیلی بی تربیت بود. منم اون روز عصبی شدم. این طلسم رو روش اجرا کردم. یکی به بازو چپ ، یکی به بازو راست ، یکی رون پای چپ و یکی هم به رون پای چپ زدم. حالا حتما میپرسین این همه وحشی بازی برای چی بود اینا که چون صندلیمو کثیف کرده بود منم خودش رو برای سی و هشت ساعت صندلی کردم روی زمین گذاشتم و روش نشستم. خیلی شیک و مجلسی.

2. چه بر سر جادو آموز پررو اومد؟ سی هشت ساعت عذاب جادو آموز رو به صورت گزارش، شرح بدین. تاکید می کنم به صورت گزارش نه رول!(دو نمره)

عذاب که چه عرض کنم. چاگو همونجوری روی قلوش مونده بود هربار که میخواست آب بخوره آب از قلوش میزد بیرون ماهم میخندیدیم. ولی در عوض میتونست انواع اقسام نوشیدنی و غذارو بدون اینکه سیر بشه امتحان کنه چون هرچی میخورد از قلو میریخت بیرون.
یک بدی دیگه ای که داشت این بود که موقع خوابیدن که نفس میکشید و قلوش بخاطر رد شدن هوا صدا شیپور میداد و اصلا نمیتونستیم بخوابیم. مجبور شدیم از پنجره برج آویزونش کنیم. ولی در عوض تو مسابقات کوییدیچ حسابی بدردمون خورد.
اینم اضافه کنم ، یک خوبی دیگه هم داشت. البته برای ما ، نه اون! اونم این بود که چون چاگو تو قلوش مونده بود هروقت نیاز میشد لباس اینارو مینداختیم روش. یعنی بعنوان رخت آویز ازش استفاده میکردیم. خیلی بدرد بخور بود.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: کلاس «ماگل شناسی»
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۰
#17
1- وارد شبکه‌های مجازی بشین و تعریف کنین که مشنگا توشون چیکار می‌کنن. توضیح اضافه‌ای نمیدم تا با ذهن باز جواب بدین. هرچی خلاقانه‌تر و تمسخرآمیرتر و بامزه‌تر، امتیاز بیشتر. (8 نمره)


آقا ما وارد شبکه های مجازی شدیم. خیلیم وارد شدیم. یعنی یجوری وارد شدیم که دا ، نمیتونیم خارج شیم.
آقا مشنگا خیلی کارا توش میکنن. یعنی یکارایی که به عقل تسترال هاهم نمیرسه. بعنوان مثال طبق تحقیقاتی که بنده داخلش انجام دادم یک سری نتایجی بدستم رسیده که واقعا یامرلین داره.
من تونستم یک سازمان مخفی جادوگری مشنگی رو شناسایی کنم که که شدیدا خلاف شرع عمل میکنند! بزارید روشن تر بگم. یک سری جادوهایی رو انجام میدن که تو خود مدرسه ما و حتی دنیای جادوگری ماهم قفله! برای مثال متوجه شدم چندی از مشنگا با جادو کردن انواع حیوانات در راستای انجام دادن جادو هاو اعمال فراتر از جادوی سیاه هستند.
مثلا نمونه هایی که من بهشون برخوردم شامل خرچنگی میشه که مشق مینویسه یا دلفین سخنگو یا خرگوشی که سیگار میکشه یا حتی طوطی ای که بسکتبال بازی میکنه!
خب در همین حین برای تکمیل کردن تحقیقاتم تصمیم گرفتم تا با یکی از این جادوگران مشنگی ارتباط برقرار کنم و قرار این شد تا بنده با یکی از این حیوانات اهریمنی ملاقاتی شخصی داشته باشم که اونقد جادوگری فراتر از سیاه بود که توبه کردم تا طرف اینا نرم.

خب در ادامه بررسی هایی که انجام دادم مشنگا به خوبی تونستن از فضای مجازی برای پر کردن خلاء جادوگر نبودن خودشون استفاده کنن. حالا بیشتر توضیح میدم تا بهتر متوجه بشین.
بعنوان مثال ما برای انجام تغییرات در خودمون حتی کوچک مجبور به خوندن یک سری ورد و درست کردن یک سری معجون های خاص هستیم ولی مشنگا به کمک شبکه های مجازی به راحتی میتونن اینکارو انجام بدن. کم و زیاد کردن اندازه سن ، قد و اندام های خاص. تغییر جنسیت خود، تغییر اسم و هر اطلاعات ظاهری و اخلاقی که دارن و ااین به نظر من یعنی اون ها پیشرفت خوبی داشتن و یه جورایی حسودی ما جادوگران رو در بر داره. البته اینم باید اضافه کنم که همه این ها بستگی به یک چیز داره. درست شنیدی. چیز! اسمی من روی اون شی مجهول گذاشتم.
ما جادوگران برای انجام جادو های خود نیاز به یک چوبدستی داریم ، مشنگا هم برای انجام جادو های خودشون نیاز به یک قدرتی دارن که اسمش رو اینترنت گذاشتن. البته من اسم چیز رو روش گذاشتم بنظرم اسم اینترنت یکم مجهول تر و مرموز تره. اسم چیز برای اینترنت که نه دیده میشه و نه شنیده ولی قدرتی بی نهایت داره کاملا با ابهته.

که مشنگا ازشون برای به رخ کشیدن قدرت جادوگریشون استفاده می کنن.
اولین برنامه که خیلی استفاده میشه اسمش ولگرامه. همونطور که از اسمش معلومه توش ول میگردن. البته بعضیا بخاطر لهجشون بهش تلگرام هم میگن ولی درستش همونیه که من گفتم دا.

حتی یکی دیگه هم بود که اگه درست یادم بیاد اسمش کله پوک بود . البته قبلا خیلی طرفدار داشت و لهجه دار ها بهش فیسبوک میگفتن ولی الان کم شده استفاده ی مشنگا ازش.
خلاصه که نتایج زیاده ، برنامه هاهم زیاده. ولی نمیخوایم زیاد وقت بگیریم ، پس فعلا همینا دیگه.


2- اصلاً با چه روشی وارد شدین؟ می‌تونین فضای داخل گوشی رو فیزیکی تصور کنین که اینجوری جواباتون بامزه‌تر هم میشن. (2 نمره)

والا ما که تاحالا همچین چیزی رو تو عمرمون ندیده بودیم و یهو دولوب وارانه جلومون ظاهر شده بود اصلا بلد نبودیم چجوری ازش استفاده بکنیم. پس اولین کاری که کردیم این بود که تو دهنمون گذاشتیم و با دندون های نیشمون گاز گازش کردیم تا بلکه خونی چیزی ازش بزنه بیرون ولی خب اصلا ایده جالبی نبود. ولی بعدش یکم فرهنگ به خرج دادم و از انگشتام استفاده کردم ولی بازم موفق نبودم. چون زیاد از حد پیشرفته بود و هرجاش دست میزدی یچیزی بالا میومد پس ؛ کاملا بروسلی وارانه همزمان با غودا آیفون رو از پنجره بیرون پرت کردیم. بعدش با یک دوتا بشکن زدن یک عدد 1100 جلومون ظاهر شد و خیلی شیک و مجلسی شروع به تحقیقاتمون کردیم.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: عذیذم، عذیذم، وزارتت موبارک!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰
#18
سلام.
اقا در باز بود دیدیم هرکی رد میشه تبریک میگه و میره گفتیم ماهم تبریک بگیم شاید یچیزیم به ما رسید.
ویلبرگ مبارکه. انشالمرلین که چرخ وزارت بچرخه برات.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹
#19
گروه سرود گل های هاگوارتزی


_ بیست گالیون یک ، بیست گالیون دو ، بیست گالیون بیشتر نبود؟ بیست گالیون...
_ بیست پنج گالیون!
_ به به ، چه چه ، بیست پنج گالیون یک ، بیست پنج گالیون دو...
_ سی گالیون! همراه ماهیتابم.
_ چهل پنج گالیون! سوسیس کالباسام رو هم میذارم کنارش.
_شصت گالیون ! عصامو هم حساب کنید.
_ هفتادو پنج گالیون! همه عضله هامو میزارم وسط.
_ هشت پنج گالیون!

ملت همینطور درحال بالا بردن ارقام بودند بدون اینکه توجه کنند که یک دسته گل ارزش این همه گالیون رو داره یا نه. بحث ، بحث حیثیتی شده بود.

اِما پشت سرهم به آستریکس که اینبار مجری مزایده شده بود چشم آبرو میکرد که مزایده رو بیشتر هیجانی کنه تا ملت پول بیشتری بزارن این وسط قطعا چند درصدی هم به خود شخص آستریکس میسابه.

در همین حین نیز ملانی با گوشی پزشکی خود که حالا بجای کراوات پاپیون زده بود با گذاشتن آن روی سر ملت پوچ یا پر بودن سرشون رو بررسی میکرد ولی هرچقدر بیشتر پیش میرفت نامید تر میشد.

_ فرووووخته شد!! آقای ادوارد دست گیچی با مبلغ هشت پنج هشت پنج خریدار این دسته گل بی نظیر.

همه ملت با چشمای گرد و بدو بیرا گویان شروع به تشویق ادوارد کردند. اِما دست گل رو به طرف ادوارد پرت میکنه ولی گرفتن دست گل همانا و تیکه تیکه شدنش همانا! ادوارد پوکر فیس وارانه به تیکه های گل روی زمین نگاه کرده و سپس به اِما نگاه می کند.
_ پولمو پس بدییییین!


ویرایش شده توسط آستریکس در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۵ ۲۳:۴۸:۳۱

Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹
#20

گروه سرود گل های هاگوارتزی


ملت بزور کارتک ادوارد و وینکی که مثل استیکر به زمین چسبیده بودند رو از زمین جدا میکنند.

_ شما داشتین باهم راز و نیاز میکردین؟
_ شایدم راز و نیاز داشتن اینارو میکردن؟
_ راستشو بگین شما راز و نیاز میکردین یا راز و نیاز...

ادامه حرف گوینده با شنیدن عربده ای عظیم قطع شد!

_گووووودااااااا!

ملتی که برای راز و نیاز رفته بودن "اون پشت" ، بدو بدو اومدن "این جلو" تا ببیند چخبره. آنها با دیدن اما که با حرکات بروسلی وارانه درحال جنگو جدال با نامزد چند دقیقه ای اش بود!
_ این فکر تو بود که مزدوج شیم!
_ پشیمون شدم دیگه... من مربا بخورم دیگه بخوام با کسی مزدوج شم یا کسیو مزدوج کنم!

ملت که مات و مبهوم و بی خبر از همچی درحال نظاره بودند توجهشون به آستریکس که عاقد عروسی بود جلب شد.
_ تا دیروز دی جی بودی نصف شب ها از متال هایی که میزاشتی نمیتونستیم بخوابیم ؛ آلان عاقد شدی برامون؟!
_ عروسی که عاقدش تو باشی همین میشه دیگه!

آستریکس هم که میدید وسط بروسلی بازی اما ملت هم بهش گیر دادن ترجیح داد سریعا قبل از اینکه تیکه بزرگش گوشش بشه بره کنار ، پس تبدیل به خفاش شد و بال زنان رفت اون بالا مالا ها یه گوشه نشست و ترجیح داد نظازه کنه فعلا.


ویرایش شده توسط آستریکس در تاریخ ۱۳۹۹/۱۲/۵ ۱۸:۳۶:۵۹
دلیل ویرایش: من این جایزه لعنتی رو میخوام!

Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.