هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲
#11
سلام ارباب لرد دارک سیاه!
بعد نمیدونم چند وقت که کله زخمی پول اینترنت نمیداد اومدم یه پست زدم.
اینو لطفا نقد بفرمایید.


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲
#12
مرگخواران باز هم نگاهی را با هم رد و بدل کردند.
مرگخواران خیلی بیشتر نگاهی را با هم رد و بدل کردند.
مرگخواران میخواستند که نگاهشان را تا منتهی الیه جایی که می توانستند با هم رد و بدل کنند که ارباب تسترال و لرد در کمال تعجب با هم عر زدند و خواستار توقف این نگاه ها شدند.

- بهتره زودتر بریم و این گلو از گرینگوتز بدزدیم.
- بدون چوبدستی جادو میکنی؟! اینو که ما هم میدونیم. مشکل اینه چطور باید بریم گرینگوتز و بدون اینکه کسی متوجه بشه گلو از اونجا بدزدیم.
- من یه ایده دارم. ایوان! میتونی وقتی که دستت از بدنت جدا شده کنترلش کنی؟

نگاه مرگخواران اینبار به جای رد و بدل شدن بین یکدیگر به ایوان روزیه دوخته شد!
ایوان درحالی که استخوان لگنش را که تازه سرجایش گذاشته بود، تمیز می کرد سرش را با بی میلی به نشانه تایید تکان داد.

- خب اینم روشمون برای اینکه گلو از گرینگوتز بدزدیم.
- حالا چطور باید دست منو ببریم گرینگوتز، مهم تر از اون اینه که ما اصلا جای اون گلو نمیدونیم.
- گل، داخل آخرین طبقه گرینگوتزه. درست بعد از صندوق دامبلدور.
- عرررررررررررررررررررررررررررررر

لرد با شنیدن نام دامبلدور علاوه بر اینکه توجه مرگخواران را به خودش جلب کرد، بلکه احساس گرمی ناخوشایندی را درست در جایی که پوشک بود حس کرد.

- اینجارو نگاه کن.....

لرد فرصت نداد که تری جمله اش را کامل ادا کند و دوباره او را نقش زمین کرد.

- عررررررررر

مرگخواران احساس کردند که این عر نشانه عصبانیت لرد است و بهتر است لرد را با ارباب تسترال ها تنها بگذارند.

بیرون از مرلینگاه

- ایوان! آماده ای؟
- فکر میکنم باشم!
- پیش به سوی گرینگوتز...



EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۲
#13
اطراف جنگل

سوزانا در نهایت تصمیمش را گرفت. پس پیش لرد رفت تا به او بگوید که اژدهای مورد نظر را برایش پیدا کرده است. رام کردن اژدها در حوزه ی کاری او نبود.

- ارباب! ارباب!
- بهتر است که اینبار مخالفت نکنی.
- ولی شما هنوز چیزی نگفتید.
- مخالفت کردی؟
- نه! چیز... ارباب!
-
- یه اژدها براتون پیدا کردم.
- به همین سرعت؟ برویم ببینیمش.

لرد و سوزانا به طرف محل اژدها حرکت کردند.

- خب! لرد شما همینجا بمونید. میخوام شگفتانتون کنم
- مگر تو جرئت داری با ما کاری بکنی؟ آوادا...
- نه! نه! لرد! میخواستم خوشحالتون کنم. اصلا ولش کن! این شما و اینم اژدها

سوزانا برگ های انبوهی که جلوی دید لرد بوند را کنار زد تا لرد بتواند اژدها را ببیند.

-
- یا مرلین و مرلین زاده ها! اژدها کو؟

سوزانا بعد از گفتن این جمله سریعا به سمت مرگخوار ها فرار کرد. لرد نیز پس از کمی تاسف خوردن برای او دنبالش رفت تا حداقل کروشیویی هرچند دردناک روی او اجرا کند.

جلسه مرگخواران

خرگیوشیان ( گروهی از خرگوش های کوماندو) به سرعت به سمت مرگخواران حرکت کردند.

- هی! اونجارو!

با این جمله مرگخواران به خود آمدند و سریعا سپر محافظی را اطراف خود ایجاد کردند. بلاتریکس اولین طلسم را به سمت خرگیوشی که داشت به آنها نزدیک می شد فرستاد ولی طلسم از بدن او عبور کرد.

- مثل اینکه طلسم روشون اثری نداره!
- ولی سپر محافظتی داره!

خرگیوش ها اطراف سپر را محاصره کرده بودند. با دستور پادشاه جدید خرگوش ها بقیه هم به این سپر حمله کردند.

- انگار که داخل یه ایگلو ( خانه یخی اسکیمو) خرگوشی هستیم!

با فشاری که خرگوش ها یه سپر می آوردند، هر لحظه سپر تنگ و تنگ تر می شد تا اینکه...


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ دوشنبه ۷ فروردین ۱۴۰۲
#14
مرگخوار موردنظر بدون اینکه فکر کند این جمله را به زبان آورد.

- با شناختی که من از گرینگوتز و کارکنانش دارم، اگه به فرض هم تصمیم گرفتن چیزی به ما قرض بدن، هیچ وقت مفت اینکارو نمیکنن.
- باید باهاشون معامله کنیم.
- خب! حالا باید تصمیم بگیریم که چه چیزی رو در مقابل اژدها بهشون بدیم.
- حتما لازم نیست که یک وسیله بهشون بدیم. میتونیم در مقابل اژدها براشون کاری انجام بدیم.

مرگخواران دوباره به فکر فرو رفتند.

- من خیلی فکر کردم ولی هیچ وسیله ای به ذهنم نیومد که ارزشش با یه اژدها برابری کنه.

مرگخواران هم با تکان دادن سرشان، این حرف را تایید کردند.
جمعیت مرگخواران تصمیم گرفتند که تعدادی از مرگخواران را به رهبری بلاتریکس برای انجام معامه به گرینگوتز بفرستند.

- بهتره بریم به گرینگوتز!
- شما جایی نمیرین.

مرگخواران با حیرت به خرگوش نسبتا بزگی خیره شدند.

- شما باعث شدین که بقیه ی حیوانات پدر منو بکشن.
- ولی پدرت یکی از ما رو خورده بود!
- خب این که مهم نیست!

دسته ای از مرگخواران سریع بلاتریکس را گرفتند تا خرگوش را نکشد.

- گفتم ولم کنید! کاریش ندارم! فقط میخوام بکشمش!
- تو رو مرلین ولش کن! وقتشو نداریم که با خرگوش ها درگیر بشیم.
- اگرم وقتشو داشته باشین، دیگه زنده نیستین که بخواین با ما درگیر بشین.

بعد از گفتن این جمله 200 جفت گوش از اطراف به مرگخوارن نزدیک شدند



EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ یکشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۱
#15
نام: آلبوس سوروس پاتر
گروه: اسلیترین
نژاد: اصیل زاده
چوبدستی: چوب گردوی سیاه با پر ققنوس به اندازه بیست و دو نیم سانتی متر (بر اساس پاترمور)
جارو: آذرخش
پاترونوس: گرگ (بر اساس پاترمور)
جانورنما: مار (بر اساس پاترمور)
جغد: جغد برفی (بر اساس پاترمور)
ویژگی های ظاهری: قد بلند، موی مشکی بهم ریخته، چشم های روشن، پوست روشن، فرز و چابک و آماده برای خطر
درس مورد علاقه: معجون ها و دفاع در برابر جادو ی سیاه
ظاهر: شنل مشکی، ردای مشکی، موی تقریبا بلند مشکی و کلا مشکی
خلاصه زندگی: فرزند هری پاتر و جینی ویزلی. از اول در خانواده ای اصیل به دنبا آمد و به زودی متوجه شهرت پدرش شد. کمی که بزرگ شد فهمید میتواند جادوگر ماهری باشد تا اینکه در سن 11 سالگی با جغدی برایش نامه ای از هاگوارتز آمد.
همیشه از اینکه در گروه اسلیترین قرار بگیرد میترسید ولی بعدا دریافت که این گروه همان چیزی است که به آن نیاز دارد. او تمام تلاشش را میکند تا از تمام اعضای خانواده اش بهتر باشد.



سلاااام. دوباره برگشتم.


سلام!
خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۴۰۱/۱۱/۱۰ ۱۷:۱۴:۵۲

EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۰
#16
منم اعلام وجود آمادگی میکنم.


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: تولد هجده سالگی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰
#17
نقل قول:

تری بوت نوشته:
راستش می خواستم بیام و یه تبریک ساده بگم و برم... ولی وقتی می خواستم ارسالو بزنم فهمیدم چیزی که می خواستم بگم خیلی بیشتر از یه تبریک خشک و خالیه.


فکر کنم تبریک خشک و خالی تری اومده به ذهن من

جادوگران تولدت مبارک!


EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۰
#18
فرستنده: آلبوس سوروس پاتر
گیرنده: هری پاتر
آدرس: خانه ی پاتر ها

سلام بابا! این اولین نامه ای هست که بعد از اومدن به هاگوارتز برات می نویسم امیدوارم که آخرین نامه هم باشه. خواستم در مورد موضوع مهمی باهات صحبت بکنم.

پدر کله زخمی گرامی! آیا میترکیدی کمی در انتخاب اسم ما بچه ها دقت به خرج می دادی؟ آخه آلبوس سوروس؟! لیلی لونا؟! این چه وضع اسم انتخاب کردنه؟ این همه آدم دو رو برت بودن و بعد اونوقت اسم های ترکیبی انتخاب کردی؟ خلاقیتت کجا بود، پدر من؟

باور کن اگه زورت به مامان جینی می رسید و چند تا خواهر برادر دیگه هم داشتیم، باید برای صدا کردنشون از یک روز قبل اعلام آمادگی می کردیم! البته اگه قبل از گفتن اسمشون نمرده باشن!

در مورد مامان! بهش بگو لطفا از اون کلوچه ها برام نفرسته! تنها چیزی که مزه ی بد تری از اون داره، کیک های هاگریده!

در ضمن، به لونا و جیمز بنویس انقدر تو مدرسه منو اذیت نکنن!

بزارین راحت باشم! دوست ندار دار تو! آلبوس!



EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: کلاس «شفابخشی جادویی»
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰
#19
سلام پروفسور!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
آلبوس همراه با مردی ناشناس وارد کلاس شد. بلافاصله نظرجادو آموزان به سمت مرد ناشناس جلب شد، صورت خسته و چشم هایی پف کرده، واضح ترین چیزی بود که می شد در او دید.

- سلام بچه ها!
- سلام پروفسور!
- امروز قصد دارم تا « جک» رو بهتون معرفی کنم.

جک با حالتی کوالا گونه دستش را به بالا برد و سلام بی رمقی نثار جادوآموزان کرد.

- قبل از اینکه در مورد جک باهمدیگه صحبت کنیم، باید چیزی رو بهتون نشون بدم.

آلبوس چوبدستیش را روی اولین میز که جلوی کلاس بود گذاشت و با بشکنی پرده های کلاس پایین آمدند تا فضا تاریک شود.

- لطفا با دقت به این فیلم نگاه کنید!
.
.
.
- خب! کسی می تونه این فیلم رو تو چند دقیقه برامون خلاصه کنه؟

دست هرمیون سریع بالا رفت.

- شروع کن هرمیون!

- همون طور که هممون دیدیم. توی این فیلم افرادی بلیماری رو مشاهده کردیم که اصلا حال خوبی نداشتند و نیاز شدید به مراقبت پزشکی داشتند. ولی سوالی که برای من پیش میاد اینه که چرا شفادهنده ها هیچ کاری براشون انجام نمیدن؟
- ازت ممنونم هرمیون! سوال خوبی بود! چون این ها اصلا مریض نبودند.

-

- حالا وقتشه که توضیح کامل تری بهتون بدم. همتون جک رو دیدید. جک و افرادی که توی فیلم دیدید دچار یه بیماری خاصی شدن که نه تنها جادوگران بلکه مشنگ ها رو هم درگیر خودش می کنه. البته باید بگم که این بیماری بیماری واقعا عجیبیه! به این بیماری « سندرم خود بیمار پنداری» میگن!

آلبوس چوبدستیش را از روی میز و برداشت و جرقه ای به سمت دیزی که درحال چرت زدن بود، فرستاد.

- باید بگم که درمان این بیماری فقط و فقط یک راه داره و اونم اینه که به بیمار ثابت کنیم که بیمار نیست! می دونم یکم سخته ولی امکان داره! مثلا همین جک! جک تا حالا فکر می کرد، آنفولانزای تسترالی داره!
- خب، واقعا دارم!
- نه نداری! تو اصلا تا حالا توی زندگیت که تسترال رو از نزدیک دیدی؟
- نه!
- پس چطوری و از چه راهی این بیماری رو گرفتی؟ هممون می دونیم که آنفولانزای تسترالی فقط یک راه سرایت داره؛ اونم اینه که مستقیم به تسترال دست بزنی. حتی از جادوگر به جادوگر هم ممکن نیست این بیماری رو بگیری!
- حالا که بهش فکر می کنم، میبینم که حق با توعه. شاید من اصلا مریض نیستم؟
- درسته جک! حالا می تونی بری! همونطور که دیدید، میشه این بیماران رو مجاب کرد، که هیچ مشکلی ندارن! حالا ازتون میخوام که با من به جایی که توی فیلم دیدیم بیاین! همه دست های هدیگه رو بگین! سه، دو ، یک...

آلبوس به همراه تمامی جادو آموزان به بخش خود بیمار پنداران سنت مانگو رفتند.
- جادو آموزان تپل مپل! شما رو به اینجا آوردم تا از نزدیک با این بیمارن سر و کار داشته باشین و از همه مهم تر این که تکلیف هاتون رو بهتون بگم:

1- یه بیمار پیدا کنیم و مشخص کنین که فکر میکنه چه بیماری داره! (4 نمره)
2- سعی کنین اون بیمار رو درمان کنین( اگه موفق نشدین هم مشکلی نداره)! (6 نمره)



EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT


پاسخ به: کلاس «پیشگویی»
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰
#20
سلام پروفسور!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فلش بک به صبح امروز

گابریل از این همه کثیفی در تالار اسلیترین کلافه شده بود. امروز می خواست کف تالار را با وایتکس تمیز کند، بعد از اینکه وایتکس را روی زمین ریخت با سرعت سرسام آوری شروع به سابیدن کرد. بلاتریکس از همه جا بی خبر داشت از تالار رد می شد تا خبر مهمی را به لرد برساند، گابریل در اثر ساییدن زیاد سرش گیج رفت و قبل از اینکه روی زمین پخش شود، جارویش از دستش رها شد و صاف یه سر بلاتریکس خورد.

- من میتونم همه چی رو توضیح بدم.

و اینگونه بود که بلاتریکس گابریل را برای ارائه پاره ای از توضیحات با خودش برد. گابریل در آخرین تقلاهایش برای فرار از دست بلاتریکس، آلبوس را دید و به او گفت:

- تو امروز جای من تدریس کن...

ادامه حرف گابریل دیگر به گوش آلبوس نرسید.

پایان فلش بک

آلبوس خرامان خرامان به سمت کلاس به راه افتاد، تمام دیشب را به موضوعی که باید در کلاس آن را توضیح می داد فکر کرده بود و با اینکه می دانست، چیزی از پیشگویی نمی داند، تصمیم گرفت کارش را هر طور که شده انجام دهد.

- سلام بچه ها!
- فکر کردم پروفسور اومد، ترسیدم.
- خب! درست فکر کردی، طبق اعلام پروفسور دلاکور من امروز تدریس می کنم!

جادو آموزان بدون هیچ چون و چرایی حرف آلبوس را قبول کردند و این کمی عجیب بود.

- امروز می خوام یه موضوع مهم رو تدریس کنم. کف بینی!

جادو آموز خود شیرین کلاس بلافاصله با چوبدستیش ظرف برنزی را با مقدار زیادی کف، جلوی خودش ظاهر کرد.

- ببینم، تو می خوای حموم کنی؟
- خودتون گفتید موضوع کلاس کف بینیه.
- آره! ولی دیدن کف دست!

جادو آموز خود شیرین بعد از اینکه ضایع شد سر جایش نشست و تا آخر کلاس حرف دیگری نزد.

- خب اول می خوام برای چند تا از شما کف بینی کنم، ولی قبلش باید یه توضیحاتی بهتون بدم.
آلبوس با تکان چوبدستی مطالبی را روی تخته کلاس نوشت.

- خب ، اینا رو بنویسین. بعدش براتون کف بینی رو انجام می دم.
جادو آموزان و مثل برق و باد، مطالب مربوط به خط های کف دست و معنیشان را نوشتد و مانند تسترال به آلبوس زل زدند.

- خب! می بینم که خیلی سریع مطالب رو نوشتید، کسی داوطلب میشه؟

کتی که قاقارو را روی دستش گرفته بود، بالا و پایین می پرید و کف دستش را محکم تر به لبه میز فشار می داد.

- من! من!
- باشه کتی! تو بیا!

کتی رو به روی آلبوس نشست و دستش را به سمت او گرفت، به محض اینکه نگته آلبوس به کف دست کتی افتاد، چشم هایش به اندازه چشم های یک هیپوگرف شد و از جا پرید.

- کتی! اینجور که معلومه آینده عجیبی رو خواهی داشت. روی کف دستت علامات بسیار زشت و زننده ای رو مشاهده می کنم. در ضمن، اگه به اینجا دقت کنی، می بینی که احتمال داره در آینده قاقارو تو رو به شکل فجیعی بکشه!

قاقارو با شنیدن این حرف سریع به خود آمد و خود را روی آلبوس پرتاب کرد. حال جادو آموزان سعی داشتند تا کتی را که مانند ابر کومولو نیمبوس ( ابر خطرناکی که باعث وجود طوفان میشه) گریه میکند را متوقف کنند و از طرف دیگر سعی داشتند تا قاقارو را از البوس جدا کنند. در همین حال بودند که اسکورپیوس قاقارو را از صورت آلبوس جدا کرد و آلبوس موفق به آرام کردن کلاس شد.

- خب خب! واقعا کف بینی عجیبی بود. کتی! واقعا از اطلاعاتی که بهت دادم متاسم ولی خوشحالم ازاینکه تو رو از خطر یک قاتل آگاه کردم.

قاقارو چشم غره ای به آلبوس رفت و خودش را محکم تر به کتی فشار داد.

- خب جادو آموزان گل! تکلیف این جلسه:

1- دو به دو با هم گروه شید. برای همدیگه کف بینی انجام بدین و نتیجه رو روی یک کاغذ برای من بنویسید. (5 نمره)
2-راهی برای دادن خبر بد به شخصی که آینده اش زیاد خوب نیست ارائه بدین! (5 نمره)




ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۱۹ ۲۰:۵۷:۰۸

EVEN IN DEATH MAY I BE TRIUMPHANT






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.