تکلیف جلسه دوم
چند وقتی بود که در راهرو های هاگوارتز، بچه ها بر روی هم جادو های مختلف را امتحان میکردند ،اما بیشترین اثر این جادو ها متعلق به ورد قلقلک بود زیرا لحظه ای صدای خنده از راهرو قطع نمیشد.
در یکی از این روز هاکن چند تا از دختر های سال اولی داشتند از راهرو می گذشتند ، ناگهان یکی از این ورد ها به یکی از آن دختر ها خورد. صدای خنده آن دختر آن قدر بلند شد که هیچ صدای دیگری شنیده نمی شد
.
_این ورد کوفتی چطور خنثیٰ میشه ؟
_نمی دونم .
همان طور آن دو نفر مشغول بحث بودند،صدای خنده کم کم داشت به جیغ تبدیل میشد ،که ناگهان صدا قطع شد و پروفسور لسترنج از سایه ته راهرو بیرون آمد.گوش یکی از پسر بچه ها را گرفت و در چشمان آن بنده خدا زل زد.
_بگو کار کی بود؟
_آخ!ولم کن . باشه میگم .کار تام بود.
پروفسور سمت تام رفت و با چشم غره ای به او فهماند که باید به دفتر او برود. در آنبین دختر ها دنبال یکی از دوستانشان میگشتند.
_پس هلنا کجاس؟
_بعد اینکه ورد قلقلک خنثیٰ شد ندیدمش.
_هر جا هست پیداش میشه ، بیاین بریم سر کلاسمون، داره دیر میشه.
چند دقیقه بعد
خوابگاه دختران گروه ریونکلاو
صدای گریه ای از یکی از اتاق ها می آمد.
_چرا ؟من که به هیچکس نگفته بودم . باید به حساب تام برسم. فردا سر کلاس ماگل شناسی حالش رو جا میارم.
هیچ کس هلنا را آن شب ندید تا فردا صبح که سر کلاس ماگل شناسی با چهره ای خسته و خواب آلود وارد کلاس شد.
_کجا بودی تو؟ همه جا رو دنبالت گشتیم.
_دروغ نگو . من تو کتاب خونه بودم اگه همه جا را گشته بودین پیدام میکردین.
پروفسور لسترنج به کلاس آمد ،ولی خیلی زود همراه همسرش برای ماموریت مهمی رفتند و برای هلنا بهترین فرصت بود تا انتقامش را از تام بگیرد. به سمت میز پسرانی رفت که داشتند برای هم جک تعریف می کردند.
_هی ،تام !خیلی جالب بود رو نقطه ضعفم دست بزنی.کی بهت گفته بود ؟هان؟
_چی میگی تو؟نقطه ضعف چی؟
چشم های دانش آموزان رو آن دو نفر قفل شده بود.
_چرا کشش میدی ؟خب مثل آدم حرف بزن .
_معلومه چته؟
_پس حرف نمیزنی ؟خب منم دارم برات.
چوب دستی اش را درآورد ،آماده بود تا تام را شکنجه دهد . از دیروز در کتابخانه مشغول یاد گرفتن آن شده بود.
_خانم ریونکلاو ، دارید چی کار میکنی بابا جان؟
سریع چوب دستی اش را جمع کرد ، حالت عادی به خود گرفت و سعی کرد آثاری از خشم در چهره اش نباشد.
_کار؟من؟ مطمئنید پروفسور دامبلدور ؟
_من فرض میکنم چیزی ندیدم ، خب بچه ها پروفسور لسترنج تا کجا درس داده؟
پروفسور دامبلدور ادامه تدریس را آغاز کرد و با دست به هلنا اشاره کرد که سر جایش بنشیند. هلنا بر سر جایش برگشت اما هنوز خشمگین بود چرا که، انتقامش را از تام نگرفته بود اما مشکل دیگر این بود که تمام بچه های کلاس فهمیده بودند که نقطه ضعف او قلقلکی بودنش است.